eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
61.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
195 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّد علی محمّد وزیری...🌷 ▫️دختر چادر سفید گم شده بود؛ دیگر ندیدمش؛ هرگز ندیدمش. می دانید کدام دختر را می گویم؟ همان که در جلد اوّل خاطرات شازده حمام از او یاد کرده ام، همان دختری که به خاطر او از مدرسه تا گاراژ اطمینان یکسره می دویدم. سراسر مسیر تا خیابان پهلوی یا امام را به طول حدود ۲/۵ کیلومتر، یکسره می دویدم، آخر اگر دیر می رسیدم، او رفته بود. حالا او گم شده بود. دیگر انگیزه ی دویدن و جلو افتادن در من نبود. فرقی نمی کرد ساعت ۱۲/۱۰ دقیقه جلو درگاراژ برسم یا ۱۲/۵. او که نبود، بقیّه هم خیلی دیدن نداشتند. ▫️پیش خودم گفتم: حالا که عجله ندارم، چرا از خیابان به خانه بروم؟ از راه کوچه و پس کوچه ها به خانه می روم. هر روز از یک راه و مسیر متفاوت به خانه می رفتم. فاصله مدرسه تا خانه حدود پنج کیلومتر بود. از ده راه می شد به خانه رفت. یک روز گفتم از راه و بازارچه ی چارسوق و محلّه ی به خانه می روم. وقتی به صدمتری مسجد جامع رسیدم، صدای بلندگوی مسجد بلند بود. موذن مشغول پیش خوانی بود. از جلو مسجد رد و وارد چهارسوق شدم، صدای اذان می آمد. وارد محله ی یهودی ها که شدم، صدای اذان شنیده نمی شد!! ▫️محله ی دیوار به دیوار و در ضلع جنوبی آن واقع بود.تعدادی خانه ی یهودی هم در ضلع غربی مسجد بود. هنوز هم (۱۳۹۴) خانه بزرگ یهودیان یزد دیوار به دیوار مسجد جامع است. در ۵۰‌ متری واقع است. البته، این خودش خیلی معنا دارد؛ آن ها که اهل معرفت دینی و اسلامی هستند، می فهمند. آن ها که را می فهمند، می دانند که نزدیکی مسجد جامع مسلمانان و کنیسه ی یهودیان یعنی چه؟ می دانند این نزدیکیِ جغرافیایی در یک چند هزارساله دارد. می دانند چه همزیستی مسالمت آمیزی در پسِ این نزدیکی جغرافیایی نهفته است. چیزی که جامعه ی بشری به آن نیاز مبرم دارد. ▫️چند روزی از همین راه، از خانه به مدرسه رفتم. متوجه شدم ۷۰_۶۰ متری محلّه یهودیان صدای اذان کم می شود. وارد محلّه یهودیان که می شدم صدای اذان شنیده نمی شد. برایم مسلم شد که این امر علّتی دارد. ▫️شانزده سالم بود. شب های احیای ماه رمضان بود. مادرم گفته بود امثال شب های احیاء به مسجد جامع می رویم. مسجد جامع در این امور بود. من و مادرم همراه چند زن و بچه ی همسایه، راه‌ افتادیم تا به مسجد جامع برویم. از راه کوچه پس کوچه ها نیم ساعتی راه بود. باید از محلّه یهودی ها گذر می کردیم تا به مسجد برسیم. وقتی در محله یهودی ها به دیوار پشتی مسجد رسیدیم، هیچ صدایی نبود. جلوِ درِ مسجد که رسیدیم، مراسم دعا از بلندگو پخش می شد. مادرم به شبستان زنانه رفت. وارد مسجد شدم، ولی بلافاصله به طرف محلّه یهودی ها برگشتم. صدای بلندگو به تدریج کم می شد. وارد محلّه یهودی ها که شدم، هیچ صدایی به گوش نمی رسید. همه جا ساکت و آرام بود. ▫️دوباره به مسجد بر گشتم. قسمت مردانه نسبتا شلوغ بود. برای اوّلین بار می خواستم پای منبرش بنشینم، دیده بودمش، می شناختمش. می دانستم که مسجد جامع را تعمیر کرده و دارد ی جدیدی هم کنار آن می سازد، می دانستم که مدرسه تعلیمات اسلامی را بنیان گذاشته است. قدش بلند بود، حدود ۶۵ سال داشت، اگرچه جوان تر به نظر می رسید. چهره ای گشاده و چشمانی نافذ داشت، در شهر زیاد بود، عمامه ی سیاه نشان از داشت، لباسش بسیار تمیز بود؛ به آرامی در بالای منبر جای گرفت و با این آیات شریفه ی سوره ی "طه" شروع کرد: قالَ ربِّ اشرَح لِی صدری؛ وَ یَسِّر لِی امری؛ وَاحلُل عُقدَه مِن لِسانی؛ یَفقَهُوا قَولِی؛ ▫️سخنش شیرین بود. از بسیاری از همکارانش. شب ضربت خوردن حضرت امیر(ع) بود. نه به ابن ملجم کرد، نه کشید و نه ریخت. سعی کرد راه و مشرب حضرت علی (ع) را بازگو کند. آن سال سه شب را به مسجد جامع رفتیم. هر سه شب سیّد بزرگوار به منبر رفت و با همان آیات شروع کرد، به منبرش علاقه مند شدم. اصولا خیلی منبری نبود که هر روز و هر کجا منبر برود؛ ▫️فهمیدم منبریِ حرفه ای نیست. بیشتر به کتابخانه و مدرسه تعلیمات اسلامی می رسید، مسافرت زیاد می رفت. برای تبلیغ به شهرها و روستاها می رفت، بیشتر بانی بود، موسس مدرسه و کتابخانه و امور خیریه بود، مدیر بود، تشکیلات درست می کرد؛ پرورش می داد. با این همه، در آن سال پنج شش نوبت پای منبرش رفتم. همه جا شروعِ منبرش با آیات ذکر شده بود. 📚 شازده حمام 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 👈 این داستان شاید طولانی باشد ولی ارزش مطالعه دارد پس با حضور قلب مطالعه ی پستها را ادامه دهید👇 @zarrhbin
▫️ دو سئوال ذهنم را درگیر کرده بود؛ اینکه چرا صدای بلندگوی مسجد در محله یهودی ها شنیده نمی شود، محله ای که دیوار به دیوار ضلع جنوبی مسجد جامع است و چرا این سیّد بزرگوار همیشه منبرش را با همین آیات شروع می کند. ▫️آقای جلیل طیبات دبیر جغرافیا، تهیه یک تحقیق را به من سپرده بود. باید به کتابخانه می رفتم، به کتابخانه ی تازه تاسیس می رفتم. کتابخانه ای کوچک در کنار درِ ورودیِ مسجد. بیشتر روزها به کتابخانه می آمد و پشت یکی از میزهای می نشست. فقط برای او می آوردند. فکر می کردم پسر یکی از شهر است."چرا فقط برای او چای می آورند؟" بود که در ذهنم شکل گرفته بود. نمی دانستم باید از چه کسی بپرسم. آدم ۱۶_۱۵ ساله صدها پرسش دارد اما نمی داند باید از چه کسی بپرسد. البته من اگر داشتم خیلی راحت می توانستم از او بپرسم، جوانها حالا خیلی راحت از می پرسند، اینترنت جای پدر و مادر و برادر را گرفته است. ▫️یک روز ظهر از جلو مسجد رد می شدم. صدای اذان بلند بود. درِ مسجد طرفِ شرق است. وارد چهارسوق شدم. می خواستم به کوچه بروم.یک مغازه دار مسن جلو مغازه اش روی چهارپایه نشسته بود. گفتم از این مغازه دار بپرسم چرا صدای در محله ی یهودی ها نمی آید. سلام کردم و گفتم:"حاج آقا سئوالی دارم؛ چرا صدای بلندگوی مسجد در محله ی یهودی ها شنیده نمی شود؟" مغازه دار گفت:"حاجی آقا گفته است." گفتم:"چرا این حرف را زده است؟" گفت:"سیّد اولاد پیغمبر درست گفته است. او گفته که این یهودی ها همسایه مسجد هستند؛ آن ها که اهل نماز نیستند، ما چرا برای آنها درست کنیم، سیّد بزرگوار گفته است سر بلندگوها را طوری نصب کنند که به محله ی یهودی ها نرسد." ▫️مغازه دار ادامه داد:" بالایِ دیوارِ بلندِ مسجد نیست. آنها را چند متر پایین تر از دیوار نصب کرده اند. دیوار خود مانع عبور صدا به طرف خانه ی یهودی ها می شود. تو از دو طرف صدا را خوب می شنوی، ولی از طرف محله ی یهودی ها اصلا صدا شنیده نمی شود." پیرمرد ادامه داد:"بخصوص آقای وزیری گفته است صدای نباید این را از خواب بیدار کند‌." ▫️خانه ی یهودی ها بیشتر در ضلع جنوب مسجد و اندکی در طرف غرب قرار داشت. در آن زمان هنوز خانه ی عمه ی موسی قصاب (موشه کاتساو) چسبیده به دیوار غربی بود. همان یا موشه کاتساو که بعدها رئیس جمهور اسرائیل شد. من همین سئوال را چندبار از این و آن کردم. همه همین حرف را زدند که آقای وزیری گفته است صدای بلندگوی مسجد و بخصوص اذان صبح نباید برای همسایه های یهودی مزاحمت ایجاد کند. در این دوره و زمانه چقدر باید از این حرف و عمل درس بگیریم؟ برای بد است. حتی اگر همسایه ما نباشد. ممکن است همسایه ها ساکنان دو خانه باشند. ممکن است مردم دو روستا باشند. ممکن است مردم دو شهر یا دو کشور باشند. ▫️برای پیدا کردن پاسخ سئوال به کتابخانه رفتم، مصمم شدم از یک نفر بپرسم چرا فقط به این جوان داده می شود. رفتم میز پهلوی او نشستم، یکی از کارکنان کتابخانه برایش چای آورد، چایِ خیلی خوشرنگی هم بود، استکان و نعلبکی تمیز و براق بود، سینی و قندان از آن تمیزتر. کارمند با عزّت و احترام چای را به جوان تعارف کرد؛ جوان با تشکر چای را گرفت. من پشت سر آن کارمند از سالن قرائت خانه بیرون آمدم و پرسیدم:"آقا می توانم بپرسم چرا فقط برای این پسر چای می آورید؟" گفت:" این پسر است، همسایه مسجد است، آقای وزیری فرموده است هر وقت این جوان آمد، هم تعارفش کنید و هم به او چای بدهید. ما به بچه های و همه غیر مسلمانانی که به کتابخانه می آیند، تعارف می کنیم. آقای گفته است به تعارف کنید، ولی به بچه های و و بیشتر تعارف کنید." ▫️دقیقا نمی دانم چه سالی بود. ولی به نظرم سال ۴۲ بود که من این پرسش را مطرح کردم. می دانم هنوز کتابخانه در ساختمان قدیمی طرف درِ شمالی مسجد قرار داشت. بعدها برای کتابخانه ساختمانی با همت آقایان هراتی و حسین بشارت ساخته شد. آن روز بیشتر پرس و جو نکردم. فقط فهمیدم که نه تنها باید با همشهریان یهودی و زردشتی و..‌. کنیم، بلکه باید به آن ها تعارف مضاعف هم بکنیم. بهتر از من می فهمید این حرف چه دارد. به عمق همه ی . به عمق همه . حدود پنجاه سال بعد به کتابخانه وزیری رفتم، ساختمان جدیدی با کمک آستان قدس رضوی ساخته شده است. ▫️موضوع پنجاه سال قبل را غیرمستقیم از آقای انتظاری می پرسم تا دقیقا بدانم بچّه های غیر مسلمان هم از کتابخانه استفاده می کردند و می کنند؟ جواب می دهد:"بله...بله!"👇👇👇
🔴🔴؟🔴 مانظرمیدهیم زیرا میخواهیم در ؛ ؛داشته باشیم و......🔴🔴 این پرسشی است که ممکن است برای هر صاحب اندیشه یا دست‌کم علاقمند به صاحب اندیشه یا عقیده بودن پیش بیاید!ممکن است بر این باور باشید که زمانی که عقیده یا نظر در زمینه باشد آنرا بتوان برابر دانست، باوری که از قضا محتاج و نیست.حال آنکه در زمینه ؛ نظر و عقیده؛ نوعی است.حتما قبول دارید که بیشتر اوقات؛ ما بسرعت و درباره خیلی چیزها و رویدادها میدهیم.این نظریات نتیجه ماومتاثر از همیشگی ماست. ؛نظر و عقیده در حرکت می کنند.این نظریات در ما ریشه داشته و بلافاصله با جبرمحیط اجتماعی و حالات و گفتارهای روزمره ما، درهم آمیخته و بیان می شود. در این ؛ نیست زیرا با و و و همراه نیست. آیا نظری که بیان می کنیم؛ نتیجه ماست یا از در و و بیرون آمده است؟ البته نظر؛ میتواند به اندیشه تبدیل شود ولی این امر به یا وابسته است.بگذارید تعارف را کنار بگذاریم؛ ما نظر میدهیم زیرا میخواهیم در ؛ ؛داشته باشیم و از می گریزیم و و و و ما؛ ما هستند.قطعا در زندگی روزمره به کرات تجربه داشته اید که ما سریع و بلافاصله می دهیم، ولی نظردهی ما با روند و و همراه نیست و به تبدیل نشده است و در اغلب موارد اگر با پرسش متضاد از سوی مخاطب روبرو شویم برآشفته می‌شویم.به عبارت روشن تر؛ ؛ نمی کند.ببینید؛ ما؛ اغلب؛ ؛ هستند و بطور کلی از و ؛ بدور می باشند. متاسفانه در فرهنگ تاریخی ما ایرانیان؛ نظر و عقیده زیاد است ولی و و ؛ می باشد.در جامعه به شدت سنتی ما، و و یا حتی ؛ بسیار است ولی کتاب و کار ناچیز است.اغلب تحقیقات در باره تاریخ هخامنشیان و زرتشت و تاریخ اسلام و رابطه دین با جامعه،؛ توسط و به اعتبار و با نگاشته شده است؛ و همین چند روز پیش بود که استاد شفیعی کدکنی به این موضوع اشاره ای کردند.براستی ریشه این رفتار ذهنی ما در چیست؟محیط ، ، ، و فقدان تربیت و ، و ما را آماده کرده است.البته ناگفته پیداست که این پدیده نظردهی فقط متعلق به ایرانیان نیست بلکه با ریشه های متفاوت در جهان موجود است.نمونه بارز آن؛ پدیده پستوریته یا است که در کمتر از دو سال گذشته؛ با توجه به رفتار ریاست جمهوری آمریکا، ، به تبدیل شد.می توان با مبارزه علیه ؛ یک نظر و موضع را به کاملا قابل قبول برای عوام تبدیل نمود،حقیقتی تازه که همچون یک ؛ با شکوه تمام جلوه گری می کند.بنابراین به تبدیل می شود. بگذارید برای روشن تر شدن این فرضیه سخت فهم؛ به چند مثال در عالم سیاست و اقتصاد رو بیاوریم. بناگاه بعد از اینکه صبحانه مفصلی خورده بود در محوطه کاخ سفید و زیر آفتاب دلپذیر واشنگتن حاضر شد و دست در جیبش کرد و سپس به زبانش اشاره کرد و بدون هیچگونه دانش و اشرافی گفت:؛ و توسط ساخته شده است و بدنبال آن بسیاری از آمریکایی ها این نظر را یا گفته بود همچون هستند و توده آلمانی که ؛ طبیعی است یا ؛ خود را و بورژوازی معرفی کرد و آنها را به سیبری فرستاد و میلیونها کمونیست آنرا کردندو..در این زمان درست در بیخ گوش ما دابسمش های دشمن دشمن کردن در همین ردیف هستند به قسمی که بسیاری از توده های احساسی و سطحی نگر مردم به آن ایمان راسخ آورده‌اند.بهر حال این نوشتار را به اینجا ختم میکنیم که و در سراسر دنیا؛ دارای و قربانیان آنها افرادی هستند که متاسفانه بر پایه و ، قابل می باشند و همچون ؛ عمل می کنند. و ما اغلب ناشی از و است زیرا از رفتن به عرصه هستیم؛ گرچه ژرفای اندیشه هم ممکن است آزادی اندیشه و سبکسری ذهنی را محدود کند و این منتهی شود به غیر جاودانگی اندیشه!!.... ✍️ ا.مروتی بیست و ششم دیماه ۱۳۹۷ @zarrhbin