4_1149911174913982504.mp3
1.78M
#دعای_عهد
🌸با نوای استاد فرهمند🌸
التــــــماس دعـــا
آیت الله شیخ محمد کوهستانی فرمدند:
آنقدر حضرت علےاکبر(ع)
در قیامت شفاعت میکنند
که نوبت به امام حسین(ع)
نمیرسد...
#میلادعلیبنحسیــنعحضرتعلیاکبرعمبارک
میـلاد
شهــریار جوان مدینه،
موذن ڪربلا،
نور دیده سیـدالشـهدا،
پنــــــــاه حـرم،
حضـرتعلیاڪبرسلاماللهعلیه
#مبـــــــــــارڪ
🦋 @zeinabiha2 🦋
seyedrezanarimani-@yaa_hossein.mp3
6.59M
میلاد حضرت علی اکبر (ع)🌸
🎼دل برده ازنوکر...
🎤سیدرضا نریمانی
سرود💐
🦋 @zeinabiha2 🦋
بعد از خوردن ناهار با عاطفہ ظرف ها رو جمع ڪردیم و شستیم.
مادرم براے دیدن جهاز و ڪمڪ رفت خونہ ے عاطفہ اینا.
عطیہ خواهر بزرگتر عاطفہ چهار سال از ما بزرگتر بود و نزدیڪ دو هفتہ دیگہ مراسم عروسیش
برگزار میشد.
چند روز بود خانوادہ ے عاطفہ مشغول تدارڪ جهاز و مراسم بودن.
با عاطفہ روے مبل نشستہ بودیم و تلویزیون تماشا ڪردیم.
عاطفہ دستش رو زیر چونہ ش گذاشتہ بود و بے حوصلہ بہ صفحہ ے تلویزیون چشم دوختہ بود.
من هم چهار زانو روے مبل نشستہ بودم،گاهے بہ تلویزیون نگاہ میڪردم گاهے بہ عاطفہ.
فیلم سینمایے جالبے نبود.
نمیدونم چرا آخر هفتہ ها بہ جاے اینڪہ برنامہ هاے تلویزیون جذاب تر باشہ ڪسل ڪنندہ تر بود!
ماهوارہ هم نداشتیم.
نفسم رو بیرون دادم و دوبارہ نگاهم رو بہ صفحہ ے تلویزیون دوختم.
عاطفہ گفت:چقد مسخرہ س!
حرفش رو تایید ڪردم:اوهوم!
دستش رو از زیر چونہ ش برداشت و گفت:بیا بریم بیرون!
با تعجب نگاهش ڪردم و گفتم:مثلا مهمون دارید!
نگاهش رو بہ پاهاش دوخت و گفت:حوصلہ شلوغے ندارم!
مردد گفتم:نڪنہ بخاطرہ رفتن عطیہ ناراحتے؟
بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ جواب داد:واااا! چرا ناراحت باشم؟
_چون تنها میشے!
دوبارہ بہ تلویزیون چشم دوخت و گفت:امین چیہ پس!
مطمئن شدم از رفتن عطیہ ناراحتہ!
با اینڪہ خواهر نداشتم ولے درڪش میڪردم.
با شهریار خیلے صمیمے بودم،براے همدیگہ هم خواهر بودیم هم برادر!
خودم رو بہ عاطفہ نزدیڪتر ڪردم و دستم رو دور شونہ ش حلقہ ڪردم.
_پس من چے ام خل؟مگہ منم آبجیت نیستم؟
بہ صورتم زل زد و با لبخندے ڪہ سعے داشت پنهونش ڪنہ گفت:ابراز احساساتتو بخورم!
صورتش رو برگردوند و ڪشیدہ ادامہ داد:لووووووس!
دستم رو از دور شونہ ش برداشتم و گفتم:اصلا بہ تو محبت نیومدہ!
خواست چیزے بگہ ڪہ صداے زنگ در اجازہ نداد.
از روے مبل بلند شدم و بہ سمت آیفون رفتم.
گوشے آیفون رو برداشتم و گفتم:بلہ؟!
صداے پدرم پیچید:منم.
دڪمہ ے آیفون رو زدم و گوشے رو سر جاش گذاشتم.
رو بہ عاطفہ گفتم:بابامہ!
عاطفہ سریع بلند شد و شالش رو سر ڪرد.
صداے بستہ شدن در حیاط اومد.
عاطفہ چادرش رو هم سر ڪرد.
پدرم وارد خونہ شد عاطفہ با صداے بلند گفت:سلام عمو!
پدرم با لبخند بہ عاطفہ نگاہ ڪرد،همونطور ڪہ ڪت قهوہ اے رنگش رو در مے آورد گفت:سلام
دخترم،خوبے؟
_ممنون عمو جون.
بہ سمت پدرم رفتم و ڪتش رو از دستش گرفتم.
بعد از سلام ڪردن از پدرم پرسیدم:راستے شهریار ڪو؟
پدرم در حالے ڪہ بہ سمت آشپزخونہ مے رفت گفت:دوستاش زنگ زدن رفت.
رو بہ عاطفہ گفتم:من برم بہ بابا ناهار بدم.
عاطفہ سرش رو تڪون داد و چیزے نگفت.
وارد آشپزخونہ شدم،پدرم خودش داشت غذا میڪشید.
سریع گفتم:ا ا ا ...داشتم مے اومدم!
پدرم پشت میز نشست و گفت:برید خونہ ے عاطفہ اینا،مامانت میخواست بیاد صداتون ڪنہ منو دید گفت
بهتون بگم.
نگاهے بہ پدرم انداختم و باشہ اے گفتم.
همومنطور ڪہ از آشپزخونہ بیرون میرفتم گفتم:عاطفہ! باید بریم خونہ ے شما!
بہ سمت پلہ ها رفتم،دوون دوون از پلہ ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم.
نگاهے بہ ساعت گرد روے میز ڪہ چهار بعد از ظهر رو نشون میداد انداختم و بہ سمت ڪمد رفتم.
در ڪمد رو باز ڪردم،یہ لباس خوب میخواستم!
مداحی آنلاین - پا تا سر پیغمبر قد و بالا خود حیدر - کریمی.mp3
2.97M
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
پا تا سر پیغمبر
قد و بالا خود حیدر
🎤 #محمودکریمی
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع_مبارک
🦋 @zeinabiha2 🦋