🎊خـلـقـت کـائـنـات شــد، بـهـر وجــود فاطمه(سلام الله علیها)
🎊زنـده هـمـه جـهان شد از، یمن ورود فاطمه(سلام الله علیها)
🎊پـیـش حـریـم حرمـتش، خیـل ملک کشید صف
🎊از سـر شـوق جـمـلگی، مـحو سجـود فاطمه(سلام الله علیها)
🎉🎉ظهور نورانی حضرت کوثر، تفاحة الفردوس، حوراء الانسیه، منصورة في السماء أم عالم امکان حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) را به ساحت مقدس حضرت بقیة الله الأعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شیعیان حضرتش تبریک عرض می نماییم.
⚜مولاتی یا فاطمة أغيثيني⚜
💐 @rabieanam
نشرش صدقه جاریه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'''🌱| کلیـدظھورِ
امامعصـ♡ـ ـر ؛
روحےلڪالفـداء♥️ ❛
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
@mataleb_mazhabi313 (3).mp3
5.52M
دلِ ما زیر سایهبانِ حسین
وکجا بھتر از امانِ حسین
#حسینسیبسرخی
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
4_5949764400683420132.mp3
2.77M
°•🌱
○• دلم خوشہ آقا
به یه سلام طرف حرم 🥺
#مداحی🎼
#شبجمعسهوایتنکنممیمیرم 🌙
#حسینجانم♥️
#پیامکیانی🎤
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
#صلےالله_علیک_یااباعبدالله🌹
سلام من به تو آقاے بی نظیر خودم
سلام و عرض ادب ایهاالامیر خودم
اگر چہ دورم از آن مضجعت ولے قلباً
سلام مے کنمت ای صبحِ دلپذیر خودم
#السلام_علےساکن_کربلا❤
#صلےاللهعلیک یااباعبدالله
#صباحکمحسیـنے
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
4_5904679755315156010
13.43M
🎧 #شور_عالی
🎤 #حمیدرضا_علیمی
صباحاً اَتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحسین...
مساءً اَتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحسین...
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
🌸🍃
💛 [اَلسّلامعليکَ
أيُّهَاالـرّحمَـةُالوَاسِـعَة]
سـلام بر شما
اے رحمـت گستـرده...🌿
امام زمانم♥️
•
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
#من_انقلـابےام 🤞🏻
🇮🇷| @ZEINABIHA2
زینبی ها
#قسمت32 یوزارسیف شام را درسکوت کامل خوردیم ,گرچه من میلی به غذا نداشتم وبیشتر با شام بازی کردم تا
#قسمت33
یوزارسیف
ادامه نامه را با چشمانم به دل کشیدم که چنین بود:جانم برایت بگوید که اقارضا ,سرنوشت من را اینجور برایم بارها وبارها تعریف کرد,به خاطر اینکه منطقه ما شیعه نشین بود ,خیلی اوقات از طرف وهابیهای تکفیری مورد هجوم انها, قرار میگرفت وهر بار خانواده هایی را عزادار میکردند ودراخرین باری که به منطقه حمله ی تروریستی شد سه خواهرم که در دبستان مشغول درس خواندن بودند,با تعداد زیادی از بچه های دیگر کشته شدند,پدرم علی سبحانی که روحانی بود واونجا معروف به (اخوند)بود ,صلاح ندید بیش از این ,این درد ورنج حمله ها را تحمل کند ,پس هر چه داشتیم ونداشتیم را بخشید یا فروخت وبه همراه خانواده ی داغدیده اش راهی سفر به ایران به قصد مهاجرت واقامت دایم شد,تعدادی دیگر از هم ولایتهای ما هم که اقارضا باخانم باردارش هم جز انها بودند به تبعیت از پدرم که اخوند انها بود,عزم مهاجرت کردند,اما هنوز به اتوبوس اصلی که باید با ان از مرز خارج میشدیم,نرسیده بودیم که در پیچ جاده به کمین سلفیها خوردیم,ما که پیش بینی این کمینها را میکردیم,سلاح همراه داشتیم ودرمقابل تکفیریها مقاومت کردیم وبعداز جنگ وگریزی سخت ودادن تلفات از کمین انها گریختیم,در این درگیری مادرم وتنهاخواهرم زهرا مجروح شد واما زهرای کوچک از,شدت خونریزی تلف شد ومادر هم در اغما فرو رفته بود,پدرم که چاره کار از دستش در رفته بود ,مرا به همراه اقارضا وهمسرش راهی ,کاروانی که قرار بود به سمت مرز ایران حرکت کند ,کرد وخودش مادرم را به مریضخانه ای در شهری که به ان رسیده بودیم برد,چون کاروان اماده ی حرکت بود وهرگونه تعلل در حرکت شاید به قیمت جان افراد تمام میشد,ما را به زور راهی کرد وقول داد به محض اینکه حال مادرم رو به بهبودی رفت انها هم در ایران به ما ملحق میشوند وچون علاقه ی شدیدی به امام رضا ع داشت وچند بار به مشهد امده بود وبه حرم اقا امام رضا ع مشرف شده بود,از اقا رضا خواست که در مشهد ساکن شود ونشانی مسافرخانه ای را داد که هرچند وقت یکبار برای خبر گرفتن به انجا مراجعه کند,یعنی ما از طریق همان مسافرخانه میتوانستیم یکدیگر را پیدا کنیم,اما پدر نمیدانست که ما چه در پیش خواهیم داشت...
به اینجای نامه رسیدم ,اشکهایی که از چهار گوشه ی چشمانم به خاطر مظلومیت این انسانها وکشته شدن خواهر های یوزارسیف,جاری شده بود را با پشت دستم پاک کردم ,تا تاری چشمانم کمتر شود وادامه سرنوشت یوزارسیفم را بخوانم...
ادامه دارد...
📚نویسنده....ط;حسینی