eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷 🌷شهید حاج مراد عباسی فر را خیلی ها به عنوان یار نزدیک سردارشهید🌷 حاج قاسم سلیمانی می شناسند، رزمنده ای که فروردین ۹۶ در درگیری با تکفیری ها در حومه شمالی استان حماء در شهر معردس سوریه به شهادت رسید. شهید مراد عباسی فر، بعد از شهید سعیدقارلقی و شهید سجادحبیبی، به عنوان سومین شهید شهرستان کنگاور در دفاع از حرم آل ا... شناخته می شود. شهید عباسی فر، با عضویت رسمی در تیپ نبی اکرم (ص) کرمانشاه خدمت می کرد.سپس به تهران نقل مکان نموده و احساس تکلیف، وی را از سوی نیروی سپاه قدس تهران عازم دفاع از حرم آل ا... در سوریه کرد. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 آخرین بار با ایشان به مزار شهدای گمنام  در تپه نورالشهدای شمیران رفتیم.گفتم مراد این شهدا حاجت میدهند ، و چند نمونه از حاجت دادن آنها را بر شمردم،گفتم شما هم هر حاجتی داری از آنها بخواه ، منظور من حاجت های مادی و دنیایی بود.گفت خوشا به سعادت این شهیدان.شاید هم حاجت ایشان از شهدای گمنام،رسیدن به درجه رفیع شهادت بود. 🗣دوست و همرزم شهید 🕊شادی ارواح طیبه شهدا 🌷،علی‌الخصوص شهید بزرگوار و شهید🌷 سپهبد قاسم سلیمانی صلــوات🌸🌸 @zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 بیا که با تو بگویم غم ملالت دل💔 چرا که بی تو👤 ندارم گفت و شنید بهای تو💞 گر بود خریدارم که جنس خوب به هر چه دید خرید 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 @zeinabiha2
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ افتخار کن که نوکری رو میکنی 📝 بلند ترین ارتفاع نگاه شماست یا صاحب الزمان 🔺باید مواظب بود از نگاه شما نیفتیم 🎤استاد_رائفی پور @zeinabiha2
مداحی آنلاین - گل لبخند روی لبهامه - جواد مقدم.mp3
4.37M
🌸 (س) 💐گل لبخند روی لبهامه 💐شب پایان همه غمهامه 🎤 👏 👌فوق زیبا @zeinabiha2
🌺 💜در دفتر شعرِ کربلا این خاتون عمریست به «دُردانه» تخلص دارد 💜بالای ضریح او مَلَک حک کرده در دادن حاجات تخصص دارد (س)💖 🎊🎈 @zeinabiha2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 استغفار برای گفتن الحمدلله 🔸 استاد عالی @zeinabiha2 ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔹تلنگری زیبا برای همه ما
زینبی ها
#قسمت82 یوزارسیف ایفون را برداشتم وگفتم:ببخشید سمیه جان ,حواسم نبود الان کلید را میزنم بیا بالا..
یوزارسیف دیشب تا صبح خواب به چشمام نیامد از شوق سفر ارام وقرار نداشتم ,ساعت ۸صبح پرواز به مقصد دمشق داشتیم,برا نماز که پا شدیم دیگه بی قرار تر شدم,قرار بود صبحانه را پایین خونه بابام صرف کنیم واز همونجا بابا برسانتمان فرودگاه... بالاخره با سلام وصلوات وبین گریه های مادر وبغضهای بابا ,راهی شدیم,هنوز باورم نمیشد الان که کنار سمیه نشستم ودوطرفمان را هم همسران عزیزمان اشغال کردند,بازهم برایم باورپذیر نیست که راهی سفرعشق به سرزمین عشاق هستیم,سرزمینی که خیلی از جوانان مسلمان ,عباس وار خود را فدایی حریم دخت بزرگ فاطمه زهراس,عمه جانمان زینب س کردند,از جان خویش گذشتند تا این حرامیان تکفیری از مرز کشور ما نگذرند,سر دادند تا ناموسشان اسیر دست دیو سیرتان ,انسان نما,نشوند ودرپیشگاه خدا سربلند باشند,مظلومانه پریدند تا ناجوانمردانه امنیت ما نپرد وچه بسیارند کسانی که این جانفشانیها را, نمیبینند وگاهی خود را به ندیدن میزنند وبی انصافانه ,نبرد این پاک سیرتان افلاکی را برای پول ودنیای خاکی میدانند... با هواپیمایی که مدافعان حرم را به مقصد سفرشان میبرد ,همراه شده بودیم ووقتی که دیدم ,تنها زنهای همسفر این کاروان ,ما نیستیم تعجب کردم ویوزارسیف برایم توضیح داد که بعضی از مدافعان ,همسرانشان وگاهی,فرزندانشان را با خود میاورند,از قرار معلوم,یوزارسیف من ,یکی از پای ثابتهای این کاروان بود وهروقت عملیات بزرگی,قرار بود انجام شود,ایشان حضور داشت واما علیرضا فقط یکبار قبل از این سفر موفق به سربازی حریم ال طه وجانبازی در راه عمه جانمان زینب س شده بود واین دفعه ی دومش بود که قسمت شده بود این سفرماه عسل زندگیشان هم باشد... به خاطر بی خوابی دیشب ,چندبار پلکهایم سنگین شد که با,شیطنتهای,سمیه ,یکبار هم موفق به خوابیدن نشدم وبالاخره بعد از,ساعاتی انتظار,خلبان هواپیما,فرود به سلامت ما را در فرودگاه دمشق از طریق بلندگو اعلام نمود .... دلهره ای عجیب سراسر وجودم را فرا گرفت,نمیدانستم این دلهره خبراز چه میدهد وان را گذاشتم پای شوقم به این سفر,اما انگار احساسات درونم زودتر از من اینده ای نه چندان دور را میدیدند... ادامه دارد.... 📚نویسنده ؛ط_حسینی
می اومد کنار بابا می نشست و نوازشش می کرد. ناخناش رو براش می گرفت و می بردش حمّام و موهاش رو شونه می زد. بعد هم پا می شد لباساش رو می شست. از موقعی که بابا زمین گیر شده بود، اعظم یار و غم خوارش بود. مونس مامان هم اعظم بود. می گفت یادش نمیاد که هیچ وقت اعظم با عصبانی، یا با صدای بلند باهاش حرف زده باشه، حتی یه بار. تاریخ شهادت شادی روحش پنج صلوات