eitaa logo
زینبی ها
4.4هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهِ خدا آمد! ماهِ خدا نمی‌آیی؟!🌙🤍
«💚🍃» ‌مۍگفت : قبل‌ازشوخی نیت‌ تقرّب‌ کن وتوی دلت‌ بگو : دل‌ یه‌ مؤمنُ‌ شاد میکنم ، قربةاِلےاللّٰھ . این‌شوخیاتم‌میشه‌عبادت'!- -شھیدحسین‌معزغلامی'!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌این چه عقوبتی است که در میان ِاین همه رهگذر به فرموده‌ی روایت: ‌شما را ببینیم ولی نشناسیم؟🥀 ‌ 🌱اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🦋آخرین جمعه‌ی سال است کجایی آقا؟ 💔
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالگرد شهادت هدیه به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان🌙 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍 بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین. خدایا، قرار ده مرا در این ماه از آمرزش جویان و از بندگان شایسته فرمان بردار و از اولیای مقرّبت ( دوستان نزدیکت ) به مهربانی خودت ای مهربان ترین مهربانان. 🤍✨🤍✨🤍✨🤍✨🤍
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ای کاش به افطارِ نگاهت برسانی دلِ ما را... سلام امام زمانم🌻✨
💕اوج نفرت💕 _الکی بهش گفتم باشه ولی نتونستم. پدر بزرگم در حق مادرم خیلی ظلم کرده. انگشتش رو روی زنی گذاشت که صورتش خراش داده شده بود. _این زن عمو ارزوعه. پدر بزرگم خیلی بین عروس هاش فرق میگذاشت. اصلا مادر من رو به عنوان عروسش قبول نداشت. مادرم هم کینه ی همشون رو سر زن عموم خالی کرده، تمام عکس هاش خراب کرده. به چشم هام نگاه کرد. _شاید یه روزی برات تعریف کردم. من همه چیز رو از مرجان شنیده بودم. ایستاد سمت کمد رفت. البوم رو به راحتی توی کارتون انداخت. چراغ رو خاموش کرد. نور چراغ خوابش انقدر زیاد بود که بشه اطراف رو کامل دید. کنارم نشست. توی یه حرکت تیشرتش رو دراورد. فوری نگاهم رو ازش گرفتم پشت بهش خوابیدم. از پشت من رو تو اغوش گرفت و به خودش چسبوند. ترجیح دادم هیچ تکونی نخورم تا بخوابه یک ربعی کشید تا خوابش ببره. نمی تونستم از تو اغوشش بیرون بیام، چون خیلی محکم گرفته بودم. تو همون شرایط خوابیدم. زندگیم همینجوری میگذشت صبح ها مدرسه، ظهر تا غروب تنها، شب با کنایه های شکوه خانم و دست اخر هم تو اغوش گرم احمد رضا. اغوشی که بهم امنیت و ارامش میداد. احمد رضا تو بد شرایطی ناجیم شده بود. البته گاهی هم پنهانی بیرون میرفتیم. از رامین خبری نبود ولی متوجه حساسیت های احمدرضا شده بودم. همش بر میگشت به دروغی که مادرش بهش گفته بود. اینکه من از رامین خاستگاری کردم و بهش علاقه دارم. فصل امتحانا بود اخرین امتحانم رو دادم و از مدرسه بیرون رفتم. مرجان که رابطش با من خیلی سرد شده بود زودتر از من روی صندلی عقب نشسته بود. در جلو رو باز کردم و نشستم. احمد رضا اروم زد رو پام. _چطور دادی? _عالی، خدا رو شکر تموم شد. ماشین رو روشن کرد _کی گفته تموم شده? متعجب نگاش کردم. _این اخرین امتحانمون بود دیگه! _مگه کنکور ندارید شما? من دفتر چه کنکور رو با مرجان ارسال کرده بودم ولی انتظار نداشتم که احمد رضا من رو هم برای دانشگاه حمایت کنه خیلی خوشحال بودم و این خوشحالی توی صورتم نمایان بود. جلوی در خونه پارک کرد خواستم پیاده شم که دستم رو گرفت. _سریع برو تو لباس هات رو عوض کن بیا بریم جایی. لبخند زدم. _چشم. فوری سمت خونه رفتم شکوه خانم روی مبل نشسته بود و به در خیره بود سلام ارومی گفتم که مثل همیشه جواب نداد. وارد اتاق شدم مانتویی که عمو اقا عید برام خریده بود رو پوشیدم و با روسری سبز ملایم هم رنگ مانتوم ست کردم. اون روز هابه شوق رامین این رنگ رو انتخاب میکردم. دیگه دوستشون نداشتم ولی تنها مانتو شیکی که داشتم همون بود کیف ورنی براقم رو که به جای بند زنجیر طلایی داشت رو هم روی دوشم انداختم. چادرم روی سرم مرتب کردم با احتیاط بیرون رفتم. شکوه خانم از دیدن دوبارم ناراحت شد. _کجا ان شاالله ? ترجیح دادم خودم رو به نشنیدن بزنم. بدون اینکه عکس العملی نشون بدم از خونه بیرون اومدم سوار ماشین شدم. نمی دونستم کجا داریم میریم فقط دوست داشتم زود تر از خونه دور بشیم. بعد از یک ربع سکوت ماشین رو نگه داشت مغازه ای رو نشونم داد _برو اونجا. برات وقت گرفتم. رد انگشتش رو گرفتم چشمم به تابلویی افتاد که مورد اشاره ی احمد رضا بود. "ارایشگاه پرنسس" فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
「💛🥺」 تو بیایی،همه ثانیه ها،ساعت ها از همین روز،همین لحظه، همین دَم،عیدند:)
📌نماز شب ششم 🤍امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: هرکس در شب ششم ماه رمضان ۴ رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک حمد و سوره تبارک(ملک) گویا شب قدر را درک کرده است.✨ 📚 بحارالأنوار، ج۹۷، ص۳۸۲