💠 ❁﷽❁ 💠
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
#عاشقانه_ای_برای_مسلمانان
#فصل_اول
#قسمت_سی_و_یکم
🌷🍃🌷🍃
....
سینی چای را که دور گرداندم، لعیا با مهربانی گفت :" قربون دستت الهه جان! زحمت نکش!" و من همچنان که ظرف رطب را مقابلش روی میز می گذاشتم، با لبخندی پاسخ دادم:" این چه حرفیه؟ چه زحمتی؟" که مادر پرسید:" لعیا جان! چرا تنها اومدی ؟ چرا ابراهیم نیومد؟" دستی به موهای براق و مشکی ساجده کشید و گفت :" امروز انبار کار داشت. گفت دیرتر میاد." سپس خندید و با شیطنت ادامه داد:" منم دیدم موقعیت خوبیه، بابا و ابراهیم نیستن، اومدم با شما صحبت کنم." مادر خودش را کمی روی مبل جلو کشید و با لحنی لبریز اشتیاق و انتظار پاسخ داد:" خیر باشه مادر!" که لعیا نگاهی به من کرد و گفت :" راستش اون هفته که اومده بودین خونه ما، یکی از همسایه هامون الهه رو دیده بود، از من خواست از شما اجازه بگیرم بیان خواستگاری." پیغامی که از دهان لعیا شنیدم، حجم سنگین غم را بر دلم آوار کرد و در عوض خنده ای شیرین بر صورت مادر نشاند:" کدوم همسایه تون؟" و لعیا پاسخ داد:" نعیمه خانم، همسایه طبقه بالایی مون." به جای این که گوشم به سوال و جواب های مادر و لعیا پیرامون خواستگار جدیدم باشد، در دریایی از غم فرو رفتم که به نظر خیلی از اطرافیانم از بخت سنگین من رنگ و بو گرفته بود. در تمام شش سالی که فارغ التحصيل شده بودم و حتی یکی دو سال قبل از آن، از هر جنسی برایم خواستگار آمده و بذر هیچ کدام حتی جوانه هم نزده بود. یکی را من نمی پذیرفتم، دیگری از دید پدر و گاهی مادر ، مرد زندگی نبود و در این میان بودند کسانی که با وجود رضایت طرفین، به بهانه ای نه چندان جدی، همه چیز به هم خورد. هر کسی برای این گره نا گشودنی نظریه ای داشت ؛ مادر می ترسید شاید کسی نفرین کرده باشد و پدر همیشه در میان غیظ و غضب هایش ، بخت سنگینم را بر سرم می زد. مدت ها بود از این رفت و آمد ها خسته شده بودم و حالا لعیا با یک دنیا شوق، خبر از آغاز دوباره این روز های پر از نگرانی آورده بود، ولی مادر خوشحال از پیدا شدن خواستگاری رضایت بخش ، به محض ورود پدر، شروع کرد:" عبدالرحمن، امروز لعیا اومده بود. " پدر همچنان که دستانش را می شست، کم توجه به خبر نه چندان مهم مادر، پرسید :" چه خبر بود ؟"
✍🏻💞🍃🍃🌷🍃🍃💞
🍃ادامہ دارد....
✍🏻 #نوشته_فاطمه_ولی_نژاد
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
@zeinabiha2