eitaa logo
زینبی ها
3.2هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
193 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🌱 🌱 . . •|| . . . نزدیڪ یڪے از عملیاٺ‌ها فرمانده‌ها داشٺند براے جاده‌ها اسم رمز مےگذاشٺند: ڪرامٺ، شهادٺ و برائٺ . وقٺے اسم یڪے از جاده‌ها را گذاشٺن《زینب》عبدالله گفٺ 《عوضش ڪنید》 گفٺند:《چرا ؟》 گفٺ:《اگر اسم دختر یا زن کسی زینب باشد و موقع عملیات از پشت بی‌سیم این اسم را بشنود دلش می‌لرزد عوضش کنید.》 . . . [شهید‌عبدالله‌میثمے] . . . . 🎞|ویراسٺ: 📸| 🌙| . . . . • @zeinabiha2 • . . . 🌱 🖤🌱
🖤✨ ✨ . . | | . . . خواستم برم ڪربلا زیارٺ امام حسین{ع} همسرم سہ ماهہ حاملہ بود. التماس و اصرار ڪہ منو هم ببر, مشڪلـے پیش نمیاد. هر جور بود راضیم ڪرد. با خودم بردمش, اما سخٺـے سفر به شدٺ مریضش ڪرد. وقٺـے رسیدیم ڪربلا, اول بردمش دڪتر. دڪتر گفٺ:احتمالا جنین مردهـ اگه هم هنوز زندهـ باشہ امیدے نیسٺ چون علایم حیاٺ نداره. وقٺـے برگشٺیم مسافرخونہ،خانم گفٺ:منــ اینــ دارو ها رو نمـےخورمــ! بریم حرم. هر جورے ڪہ مـے توانـے منو برسونــ بہ ضریح آقا. زیر بغل‌هاش رو گرفٺم و بردمش ڪنار ضریح. تنہاش گذاشٺم و رفٺم یہ گوشہ ای واسہ زیارٺ. با حال عجیبـے شروع ڪرد بہ زیارٺ. بعد هم خودش بلند شد و رفٺ تا دم در حرم. صبح ڪہ براے نماز بیدارش ڪردم. با خوشحالـے بلند شد و گفٺ:چہ خوابــ شرینـے بود. الانــ دیگہ مریضـے ندارم. بعد هم گفٺ: تو خواب خانمـے رو دیدم ڪہ نقاب بہ صورٺش بود، یہ بچہ ي زیبا رو گذاشٺ تو آغوشم. بردمش پیش همونـ پزشڪ.۲۰ دقیقہ ای معاینہ ڪرد. آخرش هم با تعجب گفٺ:یعنـے چہ؟ موضوع چیہ؟ دیروز اینـ بچہ مردهـ بود. ولـے امروز ڪاملا زندهـ و سالمہ! اونو ڪجا بردید؟ ڪـے این خانمــ رو معالجہ ڪردهـ؟ . خانم ڪہ جریانـ رو براش تعریف ڪرد، ساڪت شد و رفٺ تو فڪر. وقتـے بچہ بہ دنیا اومد ، اسمش رو گذاشتیمــ "محمد ابراهیم". . . . سردار شہید حاج محمد ابراهیمـ همٺ فرماندهـ لشڪر۲۷محمد رسوال اللہ{ص} نام پدر: حاج علـے اڪبر تولد:۱۳۳۴/۱/۱۲_شہرضا شہادٺ:۱۳۶۲/۱۲/۲۴_عملیاٺ خیبر محل دفن:گلزار شہداے شہرضا . . . . 📇|ویراسٺ| 🦋| 🦢| . . . . • @zeinabiha2 . . . ✨ 🖤✨
🖤✨ ✨ . . . | | . . . شش ماهـے بود ڪہ مـےرفٺ جبہہ. من منتظر ماندم تا امتحان ها تمام بشود و تابستان همراهش بروم. بعضی حرف هایش را نمـےفهمیدم. . +مـےگفٺ: خمپارهـ ها هم چشم دارند. . نشستہ بودیم وسط محوطہ؛داشتیمـ قرآن مـے خواندیم. صداے سوٺ خمپارهـ‌اے آمد. هر دو خوابیدیم زمین. گرد و خاڪ ها ڪہ خوابید،من بلند شدم، اما او نہ. . . "تازهـ فهمیدم خمپارهـ ها هم چشم دارند." . . . . 🎞| | ⏰| | . . . . • @zeinabiha2 . . ✨ 🖤✨
♥️✨ ✨ . . | | . . . بہ حاجے گفتمـ:"من فقط یک درخواست دارم؛برای عقد بروم پیش امام." گفتند:"شما هر تقاضایـے دارید انجام مـےدم،ولـے از من نخواید لحظہ اے از عمر مردے رو کہ باید صرف این همہ مسلمانـ بشہ،براے عقد خودم اختصاص بدم.سرپل صراط نمـے تونمـ اینـ قصور رو جواب بدم!" . . «شهید محمد ابراهیمـ همت» . . . . [ | ] [ | ] . . . . • @zeinabiha2 . . ✨ ♥️✨