eitaa logo
اگر الگو زینب "س" است...💞💞
114 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت پنجاه و سوم وقتی کنار جاده از ماشین پیاده شدم، سر جایم خشکم زد. اصلاً روستایی نبود! گورسفید سر جایش نبود. همه‌اش با خاک یکسان شده بود. همان‌جا روی جادۀ گورسفید ایستادم. ساک از دستم سر خورد و روی زمین افتاد. علیمردان هم در حالی که رحمان را بغل کرده بود، با دهان باز به روستا نگاه می‌کرد. او هم شوکه شده بود. رفتم جلو. خانه‌ها را با وسایل داخلشان خراب کرده بودند. توی خاک‌ها، تکه‌های شکسته و خرد شدۀ وسایل را می‌شد دید. پوکۀ بمب و تفنگ و خمپاره و ماشین‌های سوخته همه جا پر بود. تنها چیزی که سر جای خودش باقی بود، زمین گورسفید بود. همان‌جا، روی ویرانه‌ها نشستم و مشغول تماشا شدم. دلم داشت از غصه می‌ترکید. سعی کردم به یاد بیاورم هر خانه کجا برپا بود و در هر گوشۀ این زمینِ ویران چه خاطره‌ای داشتم. علیمردان هم این طرف و آن طرف می‌رفت و دست رو دست می‌کوبید. با خودم می‌گفتم: «این گورسفیدی بود که آرزو داشتم روزی برگردم به آن!» مردم یکی‌یکی آمدند. همه نالان و غمگین بودند، اما خوشحال از اینکه دوباره همدیگر را می‌بینیم. با دیدن مردم کم‌کم جان گرفتم. رحمان را بغل شوهرم دادم و تا آوه‌زین دویدم. توی راه نفس‌نفس می‌زدم، اما دلم می‌خواست زودتر به آنجا برسم. آوه‌زین هم سر جایش نبود! کومه‌ای از خاک باقی مانده بود؛ ویران و مظلوم. چند تا از اهالی روستا که زودتر رسیده بودند، کنار چشمۀ آوه‌زین نشسته بودند و با هم حرف می‌زدند. یکی از زن‌ها که از دور مرا دید، فریاد زد: «سلام فرنگیس!» همۀ نگاه‌ها به سمت من برگشت. پدرم از دور‌دست‌هایش را بالا برد و مادرم را با صورت شکسته دیدم. بی‌اختیار اشکم سرازیر شد. جمعه و لیلا و ستار و و جبار و سیما بلند شدند. اول ناباورانه نگاهم کردند و بعد هر پنج تایی دویدند طرفم. بال‌بال‌زنان دویدم طرفشان. رسیدیم به هم و در آغوش هم فرو رفتیم. خواهرها و برادرهایم زودتر از من رسیده بودند آوه‌زین. وقتی رسیدم کنار چشمه، پدرم پیشانی‌ام را بوسید و آرام ‌گفت: «خوش آمدی به خانه‌ات، روله... خوش آمدی.» رفتیم به جایی که روزی خانه‌مان بود. همه چیز از بین رفته بود. نشستم و روی خاک‌های خانه‌ای که در آن بزرگ شده بودم، دست کشیدم و خاک را زیر و رو کردم؛ شاید چیزی پیدا کنم. خودم هم نمی‌دانستم دنبال چه می‌گردم. یاد وقتی افتادم که با چه وسواسی خانه را تمیز می‌کردم. پنجره‌ها را پاک می‌کردم و بوی خوش، خانه را پر می‌کرد. احساس کردم صدام غرور ما را شکسته است. نیروهای امداد و جهاد و بنیاد جنگ‌زدگان پشت سر ما آمدند. وقتی مردم با قیافه‌های وحشت‌زده و ناراحت وارد گورسفید و آوه‌زین می‌شدند، آن‌ها را دلداری می‌دادند و می‌گفتند: «ناراحت نباشید، همه چیز را از اول می‌سازیم.» همان روز اول، نیروهای خودی همۀ مردم روستا را جمع کردند. رحیم و ابراهیم هم توی آن نیروها بودند. دوباره برادرهایم را می‌دیدم. آخرین بار کی دیده بودمشان؟ یادم نمی‌آمد. نیروها برای مردم حرف زدند و گفتند که تمام دشت و روستا پر از مین است. می‌گفتند نیروهای صدام موقعی که اینجا بودند، مین‌کاری کرده‌اند تا وقتی نیروهای خودمان به اینجا می‌رسند، کشته شوند. از رحیم پرسیدم: «مین چه شکلی است؟» سرش را تکان داد و گفت: «به هر شکلی هست. باید هر جا پا می‌گذارید و بچه‌ها هر کجا می‌روند، حواسشان باشد.» نیروهای خودی هشدار دادند و گفتند: «مین از بمباران بدتر است. نقص عضو می‌شوید. حواستان باشد.»‌ نیروهای جهاد، سریع خاکبرداری را شروع کردند. ما در گورسفید، شورای ده داشتیم و شورا مشخص کرد خانۀ هر کس کجا ساخته شود. نصرت کمری و حسین علی‌خانی و بهروز کیانی شورای ما بودند. یک روز مردم را جمع کردند و خودشان هم کاغذ دست گرفتند. ردیف‌ردیف جای خانه‌ها را مشخص کردند. جهاد که می‌خواست برایمان خانه بسازد، اعلام کرد که باید خانه‌ها را آن طرف خانه‌های قبلی بسازند. جایی که مشخص کردند، از خانه‌های قبلی‌مان زیاد دور نبود. مهم این بود که سرپناهی داشته باشیم. به نوبت خانه‌های مردم را می‌ساختند. مردم هم کمکشان می‌کردند و برایشان غذا می‌پختند. تا وقتی خانه‌ها درست شود، با چوب و شیروانی برای خودمان کپر درست کردیم. حتی داخلش را گِل و گچ کردیم و خوشگل شد. وقتی یک روز آمدند و گفتند امروز نوبت شماست تا خانه‌تان را بسازند و بعد کاغذ و خودکار دستشان گرفتند و گفتند اینجا خانۀ علیمردان حدادی است، دلم پر از شادی شد. خانه‌ها را با سنگ و چوب و تخته بالا آوردند. هر روز برایشان غذا درست می‌کردم و دم دستشان این طرف و آن طرف می‌رفتم. همه‌اش می‌گفتند: «فرنگیس خانم، شما نمی‌خواهد کار کنید.» @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤﷽❤ 💢 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢 السلام علیڪ یابقیة الله یااباصالح المهدی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💢السلام علیک یافاطمه المعصومه 🌸🌸🌸🌸🌸 @zeinabion98
روز 1. قالَ رَسُولُ اللهِ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - : اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ اِذا وَعَدْتُمُوهُمْ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ لايَرَوْنَ اِلّا اَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ. رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آن‌ها وعده‌اي مي‌دهيد حتماً وفا كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود مي‌پندارند. «وسائل الشيعه، ج 5، ص 126» @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از مسائلی که تو دوران کودکی زیر 7 سال با آن مواجه هستیم، داشتن دوستان خیالی هست. چه تاثیری بر روی خلاقیت که یکی از مولفه های هوش هیجانی است، دارد؟! 8⃣قبول دوستان خیالی: ✳️در مراحل رشد کودک بسیار طبیعی و نرمال است که دوستان های خیالی داشته باشد. ✅این دوستان نشان از قوّه تخیل بسیار قوی در کودکان است. ✅این کودکان اصولاً رفتار اجتماعی بهتر و هراس اجتماعی کمتری دارند. ⬅️در همین راستا، می‌توانید هنگامی که فرزند شما در حال بازی با دوستان خیالی خود است در جمع آن ها حضور داشته باشید. 🚫تا زمانی که رفتار بد یا اشتباهی از فرزند سر نزده است، او را همراهی کنید. "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
کودکان عامل دوم: آهنربایی🧲 بنام کودک: کودک شمامنتظرشما نمیماندتابه اوبگویید چه چیزی را ازچه کسی جذب کن یانکن او مانند اهنربا رفتار و حرکات و گفتار های پیرامون خود را به صورت خودکار و پیوسته جذب می کند. دوستی و هم کلامی با کودکان بی ادب در کوچه, مدرسه، پارک حتی فامیل باعث می شود که فرزند شما خواسته یا ناخواسته واژه های زشت را وارد فرهنگ لغاتش کند و گاهی از آنها استفاده نماید. من بعنوان یک مادرچه کنارکنم؟؟ 😕😕😕😕 👌دوستان کودکتون روبشناسین وارتباطش روبااون دسته ازدوستانش مدیریت وکنترل کنیدودر انجام این کار جدی باشید.🤨🤨 اهمیت این مطلب تا آنجاست که قرآن کریم اززبان جهنمیان بیان میکند :« وای برمن ای کاش با آن شخص دوست نشده بودم » 👌برای شناسایی دوستان کودکتان راه های مختلفی وجوددارد. مثلاً می توانید به فرزندتان اجازه دهید تا آنها را برای بازی به خانه دعوت کندتاازنزدیک وبه شکل نامحسوس آنها رابشناسید... @zeinabion98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓چه کنیم که حوصله داشته‌ باشیم؟ 1⃣ به کار بردن مهارت‌های مبارزه با خشم ✨دستورهایی که در معارف دینی در بارۀ خوش‌اخلاقی و مبارزه با عصبانیت آمده، در بالا بردن حوصلۀ ما بسیار مؤثّر است. 2⃣توجّه به کودکیِ کودک 🔰برخی از امور، به قدری واضح است که مورد غفلت، واقع می‌شود. یکی از اینها کودک بودنِ کودک است. ✅ شما وقتی با کسی که هم‌زبان شماست و گوشش هم می‌شنود، صحبت می‌کنید، امّا او به جهت بی‌دقّتی، حرف‌های شما را نمی‌فهمد، از دستش عصبانی می‌شوید؛ امّا اگر با کسی که هم‌زبان شما نیست یا قدرت شنوایی ضعیفی دارد، صحبت کنید و او دیر متوجّه شود، عصبانی نمی‌شوید؛ زیرا قبول کرده‌اید او هم‌زبان شما نیست یا قدرت شنواییِ ضعیفی دارد. ❌ ما نپذیرفته‌ایم که بچّه‌ها، بچّه‌اند و با بزرگ‌ترها، فرق دارند. درست به همین دلیل هم وقتی آنها بچّگی می‌کنند، حوصله‌مان زود، سر می‌رود. اگر بپذیریم که بچّه، بچّه است و به آزادی هم نیاز دارد، دیگر به این راحتی حوصله‌مان سر نمی‌رود. ⚠️اگر خوب به این مسئله دقّت کنیم و به آن معتقد شویم، آن وقت است که اگر فرزندمان گوشه‌گیر بوده، جست و خیز نداشته باشد، نگران و ناراحت می‌شویم؛ زیرا آزادی را یک نیاز می‌دانیم و وقتی فرزندمان به نیازش توجّه نمی‌کند، به صورت طبیعی نگران می‌شویم؛ درست مثل وقتی که کودک، غذا نمی‌خورَد. ما از غذا نخوردن کودکمان، نه تنها خوش‌حال نمی‌شویم، ناراحت هم می‌شویم. ⬅️ ادامه دارد..... 📚منِ دیگرِ ما، کتاب سوم، صفحه ۸۱ @abbasivaladi "مامان باید شاد باشه" @madaranee96