ab_part24.mp3
13.5M
✳️ کتاب صوتی "آب هرگز نمی میرد" خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سلگی
✳️ نویسنده : حمید حسام
✳️ تولید رادیو نمایش با صدای #محمد_رضاعلی
قسمت 24
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
ابیات ناب مداحی_4.7.apk
2.73M
🔴 #نرم_افزار شماره 42🔴👆
☑️ ابیات ناب مداحی
🔴 #نرم_افزار #اعتقادی #اخلاقی #تربیتی
♻️سایر نرمافزارهای مهم و ارزشمند را در این کانال #دانلود کنید.👆
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
1_21387226.apk
3.87M
🔴 #نرم_افزار شماره 43🔴👆
💟مطالب شامل ⏬
🔷 #احادیث در مورد
🌸اعتقادی اخلاقی
🌸 اقتصادی
🌸پزشکی و...
🔹با قابلیت جستجو🔹
🔴 #نرم_افزار #اعتقادی #اخلاقی #تربیتی
♻️سایر نرمافزارهای مهم و ارزشمند را در این کانال #دانلود کنید.👆
@charkhfalak500
@charkhfalak110
@zekrabab125
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
. #مقدمه
بسم رب الشهدا
به نام خدای شهدا
شهید یعنی زندگی و تاثیر گذاری بعد از مرگ
مرگی از بهترین مرگها که شایسته هرفردی با نامه اعمالش نیست
داستان #هادی_دلها روایت زندگی دو دختر دبیرستانی است از سال ۱۳۹۴تا ۱۳۹۷
دوهمکلاسی که #شهید_هادی آنان سرراه هم قرار میده
شخصیت اول قصه #توسکا دختری بی حجاب با افکاری اروپایی است که در هفتم روز بازگشت پیکر پسرخاله شهیدش بعداز سی سال تغییر جدی در زندگیش رخ میدهد و نامش بخاطر همین اتفاق #عطیه میذارد
شخصیت دوم داستان #منیره هست که همزمان با بازگشت پیکر پسرخاله شهید توسکا برادرش در سوریه به درجه رفیع شهادت میرسد
درون مایه اصلی داستان براساس واقعیت است
و اما شخصیت #برادر_منیره و #پسرخاله_توسکا وجود خارجی ندارد
و نام -نام خانوادگی بطور اتفاقی انتخاب کردیم
در این داستان با شهدای زیادی آشنا میشویم
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_جاویدالاثر_دفاع_مقدس_علی_اکبر_مقری
#شهید_مدافع_وطن_کمیل_صفری_نبار
#شهید_فاطمیه_محمدحسین_حدادیان
#شهید_مدافع_حرم_سید_محمدحسین_میردوستی
#شهید_بی_سر_محسن_حججی
و.....
با ما همراه باشید در هادی دلها
به قلم :بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 1 #هادی_دلها
جلوی آینه ایستاده بودم و با معقنه ام سرکله میزدم
😐خدا جای همه چیز به من مو داده
مامان:توسکا مدرسه است نه خونه خاله ات
-بله میدونم حاضرم
مامان:صبحونه نخوردی که
-نمیخاد
خداحافظ
مامان:توسکا امروز سالگرد شهادت محمد من میرم کمک خاله ات توهم از مدرسه اومدی ناهار خوردی ،استراحت کردی حاضر شو بیا خونه خالت
-😐سالگرد
مامان:چرا قیافت شبیه لگو تلگرام میکنی
-من نمیدونم از این محمد چهار استخون یه پلاک یا چفیه به دست خاله نرسیده
اون وقت هرسال هرسال همه جمع میکنه
که چی بگه
آفرین
بابا ما فهمیدیم شما خیلی مرده پرستی
مامان:توسکا 😡😡😡بس میکی یانه؟
دهنت پر میکنی هر کثافتی ازش بیرون میاد میگی
با کارای دیگت هیچ کاری ندارم میگم جوانی ،خامی
هر غلطی دلت میخاد بکن
بالاخره سرت ب سنگین میخوره
اما حقشم نداری به شهدا توهین کنی
شبم مثل بچه آدم پا میشی میای خونه خالت
اگه چرت پرت بگی من میدونم تو
حالا هم برو گمشو مدرسه
#ادامه_دارد...
نام نویسنده:بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 2 #هادی_دلها
از خونه خارج شدم
من توسکا اسفندیاری هستم سال دوم دبیرستان رشته تجربی میخونم
شاگرد دوم کل دبیرستان شهیده نسرین افضلم 😒
شاگرد اول مدرسمون زینب عطایی فرد هست
امروز حدودا دوهفته از سال تحصیلی ۹۴-۹۵میگذره
رسیدم مدرسه بچه ها صف بسته بودن
مدیرمون خانم محمدی داشتن صحبت میکردن
دخترای گلم از امروز طبق برنامتون درس دین زندگی تون فعال میشه دبیر محترمتون هم خانم مقری هست
رفتیم سرکلاس
یه خانم جوان ،خوشتیپ وارد کلاس شد
همه ب احترامش بلند شدیم
خانم مقری :دخترای گلم بفرمایید بشینید
ملیحه قمری هستم
دانشجو دکترای معارف اسلامی دانشگاه بهشتی
طلبه سطح دوم حوزه علمیه
خوب این از من
اسم هرکس میخونم لطفا بلند بشه خودش معرفی کنه و معدل سال پیش بگه،شغل مادر و پدر
خانم توسکا اسفندیاری
✋بله
معدل سال پیشم ۱۹/۸۰ است
شغل پدرم مهندس عمران است
مادرم پرستار هستن خانم
اسامی یکی یکی خونده شد تا رسید به زینب
خانم مقری:خانم زینب عطایی فرد
زینب :به نام خدا
معدل سال پیشم ۱۹/۹۰هست خانم
پدرم پاسدار هستن
مادرم طلبه و استاد حوزه
خانم مقری: فامیلی مادرت چیه دخترم؟
زینب: خانم حسینی
خانم مقری:ای جانم سلام ویژه من بهشون برسون
زینب :چشم
تا زنگ اخر اتفاق خاصی نیفتاد
از مدرسه که خارج شدیم
صدای آقای :خانم عطایی فر
#ادامه_دارد...
نام نویسنده : بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 3 #هادی_دلها
ب سمت صدابرگشتم
-دااااااداااااش
داداش :جان دلم
هیس
ابرومون بردی
-وای داداش کی اومدی ؟
کی رسیدی؟
باورم نمیشه صحیح سالم پیشمی 😍😭
داداش :زینبم اروم باش
از مامان اجازت گرفتم ناهار باهم باشیم
-آخجووووون هورا 👏👏
وارد رستوران شدیم
داداش : زیب خواهری چه میل میکنید،
-اوووم چلو کباب
عه داداش گوشیته
عه سنگ صبور چیه 😑😑
داداش: یه خانم خیلی مهربون که شما تا دوسه ماه دیگه باهش آشنا میشی
جوابش بدم میام
-یعنی داداشم داره قاطی مرغا میشه 😮😮
داشتم ب خانواده چهارنفری خودمون فکر میکردم
بابام جانباز جنگ تحملی بود و پاسدار
من و توسکا قبل نه سالگی خیلی صمیمی بودیم
اما با بزرگ شدنمون دیواری بزرگی بینمون بود
چون توسکا برخلاف مامان باباش مذهبی نبود
داداش ک بزرگتر شد به انتخاب خودش پاسدار شد
الان دوساله که مدافع حرم حضرت زینب (س)هست
داداش:خیلی فکر نکن ازت انیشتن درنمیاد،
-عه داداش
داداش:والا
-خب بگو ببینم این خانم سنگ صبور کی عروس ما میشه ؟
چندسالشه ؟
خوشگله ؟
داداش زد ب دماغم گفت بچه من کی گفتم عروس
این خانم قراره حواسش ب شما باشه
حالاهم غذات بخور
کم ازمن حرف بکش
بعداز اعزام من خودش میاد سراغت
-مگه بازم میری ؟
کی ؟
داداش:بله
۲۵روز دیگه
#ادامه_دارد...
نام نویسنده:بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 4 #هادی_دلها
بعداز خوردن ناهار رفتیم خونه تا وارد خونه شدیم
مامان : چشم دلت روشن زینب خانم
-وووییی مامان خیلی کیف داد
راستی مامان یکی از شاگردات معلم دینی ماست
مامان :إه فامیلیش چیه
-ملیحه مقری
مامان :ای جانم خیلی خانم و مهربونه
زینب یه دختر توپولی داره اسم اونم زینبه
میاردش حوزه بچه ها براش ضعف میکنن
-خداحفظش کنه
حسین :زینب جان برو بخاب درستم بخون شب بریم شهربازی
-چشم
❤️💛❤️💛❤️💛❤️
&راوی توسکا&
وقتی از مدرسه که خارج شدیم دیدم زینب و داداش باهم رفتن
داداش خیلی پسر خوشگلیه فقط حیف که پاسداره 😒
منم رفتم خونه تا ساعت ۷:۳۰شب خوابیدم
بعدم پاشدم ی مانتو کتی سیاه و شلوار دم پا و روسری ساتن مشکی سر کردم
خداشکر وقتی رسیدم فک زدنای آخوندا و این پاسدارا تمام شده بود
شام خوردیم برگشت خونه
وقتی رسیدیم خونه بابا گفت فردا برای دو روز میرن بندر انزلی برای خرید ی زمین
آخجووووون 💃💃
این دو روز خونه کویت هست 😬
فردا صبح زنگ بزنم آتوسا بگم بچه ها بیان اینجا
#ادامه_دارد...
نام نویسنده : بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 5 #هادی_دلها
ساعت ۸بود که قصد شهربازی کردیم
تا رسیدیم زیرانداز انداختیم مامان و بابا نشستن روش
خودم لوس کردم و گفتم :داداش نمیریم سوار این وسایل بشیم با انگشت نشونش دادیم
بابا:زینب جان بشین عزیزم یه کم میوه بخورید میرید
آخرشبم همه باهم میریم چرخ فلک سوار میشیم
-☹️☹️باشه
حسین:خخخخ چه لپهاشم آویزان شد
یه کم که نشستیم هی سرجام ول میخوردم
حسین :نخیرم این ورجک نمیتونه آروم بشینه
پاشو بریم
دستم تو دستش گرفت
-داداش بریم سوار این سفینه بشیم
حسین :بریم
سوار شدیم
من همش جیغ میزدم
واااااای مااااااماااااانم
جییییییییبغ
جیییییییغ
جیییییییغ
خداااااااااا
حسین :هیس آروم دختر شهربازی گذاشتی سرت
اون شب خیلی خوش گذشت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
&راوی توسکا
صبح قبل مدرسه ب اتوسا پیام دادم ک عصری با بچه ها بیاید دورهم باشیم
اونروز تو مدرسه اتفاق خاصی نیفتاد
عصری یه پیراهن بلند با ساپورت پوشیدم
موهام شونه کردم ریختم دورم
ما یه تایم هشت نفری بودیم سه تا پسر ،پنج تا دختر
اشکان،نیما،شهرام،آتوسا،طناز،ترسا،باران،من
بچه ها که وارد شدن براشون گیتارزدم آخرشبم با بچه ها رفتیم رستوران
داشتیم از رستوران درمیومدیم بیرون اشکان گفت :توسکا خیلی خوشگل شدیا
رفتم یه قدم جلو بهش گفتم :تا بهت رو میدم پرو نشو
من تو امثال تو بعنوان سریدار دم خونمون هم قبول نمیکنم
پس حد و اندازه خودت بدون
این دوروز بجز اون واق واق اضافی اشکان عالی بود
#ادامه_دارد...
نام نویسنده:بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 6 #هادی_دلها
محرم به سرعت آغاز شد
حال هوای خانواده عطایی فر خیلی عجیب بود
رفتارهای حسین که از یه اتفاق بزرگ در زندگیش خبر میداد
پدر که هر شب به حسین میگفت التماس دعا آقا
مادر هم که هر بار به قد وقامت حسین نگاه میکرد و میگفت ان شاالله فدای حضرت بشی
و میان حسین همه دغدغه اش اماده کردن زینب خواهرش برای اون اتفاق بزرگ حالا از هرنوع آماده کنه
این میان دو حادثه سخت به پیکر روح زینب واردشد که دومی سختر از اولی بود
خبر تفحص ۱۰۰شهیددفاع مقدس وقتی تو خونه خانواده عطایی فر پیچید
پدر غمگین از جاموندگی و خوشحال از بازگشت خیلی از رفقاش
و جمله ک حال زینب بد کرد
فیلم ورود پیکر شهدا پخش میشد که حسین گفت :((خدایا یعنی میشه ی روزی سی سال بعد پیکر گمنام منم از مرز سوریه وارد ایران بشه))
زینب برای فرار از جمله پدر و مادر داشت به اتاقش پناه میبرد که وسط راه بی حال شد،
و شب مجبور شد تو بیمارستان بمونه
جالب بود بین این ۱۰۰شهید یکسری از شهدا شناسایی شدن و یکی از شهدای شناسایی شده #محمد_زمانی پسر خاله توسکا بود این اتفاق واکنشهای عجیبی در پی داشت
ذوق خوشحالی خاله نسرین مادر شهید زمانی
و حرف توسکا که چهارتا استخوان بعداز سی سال آوردن چی بشه
قرار بود این شهدا یک روز بعد از عاشورای حسینی تشیع بشن که
خبر دوم از راه رسید.....
#ادامه_دارد...
نام نویسنده:بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏