eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
860 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 اون شب، حالت فوق العاده اعلام شده بود چون اونا قصد رفتن نداشتن و تا فرداشبش اونجا موندند تلاش های جزئی برای پراکنده کردن مردم صورت گرفت اما چون اونا وارد فاز وحشیانه و توحش نشدند و برنامشون اجتماع آرام بود، دستور اومد که برخورد و تنش ایجاد نکنید. فقط چند بار از بلندگوهای وزارت کشور اعلام شد که «لطفا متفرق بشید» و «نظم عمومی را به هم نزنید» و «اجتماع نکنید»... اما کسی گوش نمیداد. وزارت کشور، هر از یک ساعت، آمار و اخبار آراء را اعلام میکرد... ضمن اینکه نمایندگان هر کاندید هم در تمام شعب اخذ و شمارش آراء حضور داشتند و نظارت جدی صورت میگرفت. مثل همیشه. همیشه همینطوری بوده.اما هربار از سوی عده ای، جوری دم از انتخابات آزاد میزنند که انگار نظام در آراء مردم دست میبره! حالا خوبه که خودشون هم وقتی سر کار بودند و همین منصب ها را داشتند، به همین رویه عمل میکردند و میدونند که رویه نظام و اخذ رای و... عوض نشده! اما نمیدونم حالا چی شده که شدند «شکاک الناس!» شدند «الذی یوسوس فی صدور الناس! 40 ساعت بعد. در طول اون چهل ساعت، انواع غذا از چلو جوجه گرفته تا چلو ماهی و انواع نوشیدنی و دسر پخش کردند. حتی نماز جماعت خوندند عفت و فائزه هم بودند از اون دو تا چشم برنمیداشتم. تا اینکه بوی شکست نامزدشون میومد. این بوی شکست، بعد از شمارش و اعلام آراء تهران قطعی تر شد همهمه افتاد. داشت کم کم شلوغ میشد. داد و بیدادها و شعارها شروع شد. دیگه داشتند تحرکات بدی میکردند با بچه ها در ارتباط بودم. ابوالفضل گفت: «حاجی! اینا دارن از خونه میان بیرون! دارن سوار دو سه تا ون میشن... سر و وضعشون خیلی بد نیست... اما خیلی هم جالب نیست گفتم:میدونم. دارن میان اینجا. از زهره و رامین چشم برندار! بیسیم زدم واسه عبداللهی.گفتم: «اعلام وضعیت! گفت:رصد سوژه. تعقیب و مراقبت. قربان! اینا مسلح اند ندا سر جاش بند نمیشه. ممکنه نتونم کنترلش کنم... اجازه میدید زمین گیرش کنم؟! گفتم:حالا فعلا شما مواظبش باش! اما به محض تحرک خرابکارانه بهم اطلاع بده تا اعلام دستور کنم. تعداد نیروهای انتظامی و ضد شورش هم چند برابر شده بود. مدام از همه جا اعلام وضعیت غیر عادی میشد. فقط منحصر به اون خیابون نبود.دوباره میکروفن را دادند به فائزه. فائزه گفت:ما اینبار از حق خودمون کوتاه نمیاییم. باید تکلیفمون برای همیشه با نظام مشخص بشه... ما میخواهیم کسی رییس جمهور بشه که از صندوق ها بیرون اومده باشه. نه کسی که نظام. صحبتش به خاطر فشار جمعیت و شلوغ پلوغ شدن بیش از حد نیمه تموم موند.سوت و کف و شعار و تکبیر همه فضا را پر کرده بود اما بدبختی ما فقط این چیزا نبود. انگار نه انگار که مملکت صاحاب داره قانون و مامور و ریز و درشت داره حالا وسط اون بلش بوش، عده ای لباس شخصی هم شدن کاسه داغ تر از آش! همونایی که وقتی میری مجلسشون که چند تا قطره اشک بریزی، باید بدون زن و بچه بری. از بس فضا سنگینه و ممکنه کار به بصیرت افزایی با فحش خارمادر و گور به گوری دادن به این و اون توام بشه!! با لباس شخصی و موتور و چفیه ریختند و زدند و شعار دادن و به اسم نظام و تبعیت از آقا تمومش کردند! واقعا متاسف شدم دوس داشتم به جای عفت و فائزه، خدمت چند تا از اونا برسم. باید یکی بهشون با زبون خودشون حالی بکنه که نباید غلط زیادی بکنن و گزک و آتو بدهند به دست دشمن! متوجه عفت شدم خبری از فائزه نبود. چند نفر داشتن تلاش میکردن عفت را از صحنه و اون خیابون دورش کنند. دیگه وقتش بود. همه چیز بر علیه عفت کامل بود. مثل سایه افتادم دنبالشون. رفتند سراغ ماشینشون که توی یه خیابون فرعی پارک کرده بودند تا یه کمی از جمعیت دور شدیم و موقعیت را مناسب دیدم، بسم الله گفتم و رفتم سراغشون. دو سه نفر مرد بودند. به اولی ضربه زدم و زمینگیرش کردم. دومی تا اومد اسلحه بیرون بیاره، زدمش و مجبور شدم مچ دستشو بشکنم. اما نفر سوم.خیلی نامرد بو. با چاقو افتاد به جونم. وسط درگیری میشنیدم که مدام ابوالفضل و عبداللهی اعلام موقعیت و کسب دستور میکردند. اوضاع هممون یهویی بهم ریخته بود. اون نامرد هم جوری با چاقو به جونم افتاده بود که اگر غافل میشدم، تیکه تیکم کرده بود ابوالفضل میگفت:حاجی! پیاده شدند دارن میرن قاطی جمعیت چه غلطی بکنم؟ حاجی حرف بزن! عبداللهی میگفت:ندا و دوستاش دارن علنا به جون مردم و بچه حزب اللهی ها میفتند. خیلی حرفه ای میزنن. قربان! زمینگیرش کنم ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @charkhfalak500 @charkhfalak110 @zekrabab125 @zekrabab
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 خیلی وحشیانه داشت با چاقوش بازی میکرد... اما سردرگمی بچه ها و منتظر دستور من بودنشون بیشتر روی اعصابم بود و اذیتم میکرد... با لگد زدم تو دستش و مچش درد گرفت و بالاخره چاقوش از دستش افتاد... یقه به یقه شدیم... هیکلش یه سر و گردن از من بزرگتر بود... آدمایی که یه سر و گردن از شخص بزرگتر هستند، نقطه ضعفشون برای زمینگیری، نیم تنه پایینشون هست... چرا که خیلی تسلطی هم بر نیم تنه پایینشون نسبت به بالا تنه ندارند! زدمش... جوری هم زدمش که بتونم بهش تسلط داشته باشم... میدیدم که عفت داره از ماشین پیاده میشه... سوییچ نداشت وگرنه صد دفعه در رفته بود... از جلوی چشمام کنار رفت... مشغول اون گوریل بودم... با بدبختی بیهوشش کردم... سرشو جوری زدم به جدول کنار خیابون که تا دو سه روز خواب بود... از نفس افتاده بودم... مبارزه سختی بود... دو سه نفرشون نقش زمین بودند... قبل از اینکه بخوام برم دنبال عفت، به ابوالفضل و عبداللهی پیام دادم... نفس نفس میزدم... خیلی توان تفکیک و دستور نداشتم... مخصوصا اینکه دو سه روز بود کلا ضعیف شده بودم و مدام ضعف میکردم... به بچه ها دستور دادم که طبق صلاحدیدشون عمل کنند... همینجوری زانو زده بودم کف خیابون و با بیسیمم حرف میزدم... تلاش میکردم نفس بگیرم و بتونم سر پا بشم... یهو یه تکون شدید خوردم... تیز بود... خیلی تیز بود... حداقل یک سانت... نه... بیشتر... نوک یه چیز تیز رفت توی کمرم... کلیه نه... بغل کلیه... بین کلیه و ستون فقراتم... دیگه نفسم بالا نیومد... بدنم داغ شد... دست راستمو بردم پشت کمرم... نمیتونستم تکون بخورم... اونی که زد، هم تکون نمیخورد... دستمو بردم پشت کمرم و میخواستم چاقو را از کمرم بیارم بیرون... که دستم خورد به دستش... دستشو گرفتم... میخواست چاقو را توی کمرم بچرخونه که نذاشتم... جوری فشار دادم دستشو که جیغش در اومد... تا حالا چیزی تو کمرتون فرو رفته؟! اولین مشکلی که آدم پیدا میکنه، تنفسه... تنفسش مشکل میشه... اگه تیزی فرو بره تو کمر، دیگه نفس بالا نمیاد... اگه زود بهش نرسی و نتونی با عزرائیل بجنگی، یا خون بالا میاری... یا در بهترین حالتش، اینقدر نفس کشیدنت سخت میشه که ممکنه از خفگی بمیری! ... البته دور از جون شماها... خلاصه داغون میشه آدم... مخصوصا اگر حریفت، بلد باشه که کجا را بزنه که زمینگیرت بکنه... عجله ای هم نداشته باشه و تنها کار خودشو کشتن تو بدونه! واقعا مشکل تنفسی پیدا کردم... اسم علمیش نمیدونم... اما دقیقا جایی زد که احساس میکردم قفسه سینم توان انبساط و انقباض نداره... تو همون لحظه، دستشو گرفتم... میدونستم که اگه ولش کنم، هم میمیرم... و هم دیگه هیچوقت دست بچه ها بهش نمیرسه... نباید ولش میکردم... حتی به قیمت ضربات متعدد و اربا اربا کردن بدنم... اون جاسوسه عفریته خائن را نباید ول میکردم... وقتی از پشت سرت ضربه میخوری، اولین احساسی که بهت دست میده اینه که طرف چقدر نامرده! ... اما حرف از نامردی گذشته بود... طرف جاسوس بود... از بس فشار دادم، دستشو داشتم میشکستم... کشیدمش به طرف جلو... دیدمش... چهره به چهره شدیم... اما من چندان توان حرف زدن نداشتم... برای اینکه خوردش کنم و اعتماد به نفسش نابود بشه، به زور و به صورت کتابی و کلمه به کلمه گفتم: «مشتاق دیدار بودیم عفت خانوم! جسارتا شما به دستور قانون و با داشتن ادله محکمه پسند، از همین حالا به جرم های مختلفی مانند جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی و کلی چیزای اثبات شده دیگه بازداشت هستید! تا قبل از اتمام مراحل بازجویی، قادر به گرفتن وکیل نیستید مگر با مجوز قاضی پرونده... ضمنا هرگونه سخنی تا قبل از صدور حکم، میتواند بر علیه شما در دادگاه استفاده شود!» 👇👇👇👇👇👇
داشت میمرد از دست درد... چون طوری داشتم دستشو فشار میدادم که کف دستش مثل مقوا کاملا دولا شده بود... اما اونم کثافت و حرفه ای... گفت: «خوشبختم که با شما رخ به رخ شدم... اما من جای شما باشم، اول چاقو را در میارم بعدش برای مردم خط و نشون میکشم... بعدش هم یه نگا دور و برم مینداختم ببینم کجام... اگه جام خوب بود، حرف میزدم... تو حتی دیگه فرصت نمیکنی بیمارستان را ببینی چه برسه به اینکه منو بازجویی کنی! ولم کن کثافت... ولم کن گفتم...» بیسیم زدم برای واحد سیار... خیلی دیر گرفت... دیگه داشت جلوی چشمام سیاهی میرفت... عفت هم داشت تقلا میکرد و هر لحظه ممکن بود دستش از دستم جدا بشه... زدمش... جوری که بیهوش بشه و فعلا بخوابه کف خیابون... تا منم مجبور نباشم اینقدر تکون بخورم و خون بیشتری ازم بره... بیسیم زدم... گفتم: «واحد سیار! فرعی سوم جنوبی هستم... چهار نفر کف خیابون بیهوش کردم... اگر زودتر نرسید، یه جنازه هم میفته روی دستتون... واحد سیار! تو را به امام حسین زود باش... خودم به درک... اگه شورشیا بریزن اینجا، عفت گم میشه... عفت هم که گم بشه، دیگه .... ........» دیگه متوجه نشدم... صدام قطع شد... با صورت افتادم رو زمین... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌴 مطالب صلواتی📚 کپی صلواتی 🌴 🙏 با انتشار مطالبِ ارزشمند ما را یاری نمایید، تا نقش بزرگی در رشد تربیتی و اخلاقی جامعه اسلامی، داشته باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
base.apk
13.3M
👆👆👆 ✅تفسیر نور 🌹اثر حجت الاسلام حاج محسن قرائتی 💐به زبان ساده و روان و قابل استفاده برای عموم 📝 ویژگی های این تفسیر 🌷 ۱- ترجمه آیه 🌻۲-  نکته‌ها : شامل ریشه لغات مشکل، شأن نزول آیه، آیات مرتبط، روایات ذیل آیه، پاسخ گویی به برخی پرسش‌ها 🌸۳- پیام‌ها : که مقصود اصلی مؤلف، همین بخش بوده تا نشان دهد قرآن، کتاب زندگی بشر در همه عصرها و برای همه نسل‌هاست. 👌این اثر ارزشمند توسط مرکز اطلاع رسانی غدیر با همکاری مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن طراحی و تولید شده است. ********************** 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 #نرم_افزار #اعتقادی #کتاب #همراه_با_علما 4⃣ سایر نرم‌افزار های مهم و ارزشمند را در این کانال #دانلود کنید.
base.apk
5.04M
👆👆👆 ✅کتاب شريف الكافي، 💐تاليف كلينی رحمت الله علیه 🌹در طي بيست سال و در 34 جزءشامل بيش از 16 هزار حديث، تدوين شده و از حيث قدمت، جامع بودن و كثرت احاديث و ترتيب خاص، اعتبار روايات و شامل بودن بر معارف الهي و اخلاق و احكام، 👌سرآمد كتاب‌هاي حديثي شيعه است و از روزگار تأليف تاكنون، همواره مورد استناد و استفاده فقها و مولفان كتاب‌هاي معارف ديني و اخلاق در حوزه‌هاي علمي شيعه بوده است. 🌻 در این بخش، احادیث مربوط به اعتقادات شیعه و زندگی امامان شیعه و برخی از احادیثی که درباره رفتارهای فرد مسلمان سخن می‌گوید، گردآوری شده است. 🌸 نسخه اندرویدی این کتاب توسط مرکز اطلاع رسانی غدیر طراحی و به دوستداران و علاقمندان تقدیم می گردد. 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 #نرم_افزار #اعتقادی #اخلاقی #کاربردی #کتاب #حدیث 4⃣ سایر نرم‌افزار های مهم و ارزشمند را در این کانال #دانلود کنید.
4_5891059426177057976.pdf
6.72M
📑 رمان #چشم_سیاه_دوست_داشتنی 🎭 #عاشقانه #کلکلی 📘 پایان خوش 🗒 تعداد صفحات: 1337 ✍ نویسنده: اعظم حسین پور .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
@Romankhone Mikhahamet_081018104527.Pdf
3.44M
📑 رمان #میخواهمت #جدید 🎭 #عاشقانه 📘 پایان خوش 🗒 تعداد صفحات: 631 ✍ نویسنده: فریماه جعفری .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
. قسمتهای قبلی کتاب pdf و نرم‌افزارها 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋ #آهای‌آهای🐢 #بچه‌هااای گل‌وگلاب🐬 🐑 سلاااام 🐓 🐸 #نقاشی 🐼 🐱 #کارتون 🐰 🐘 #شعر 🐷 🐼 #قصه 🐹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون بل و سباستین - قسمت 7 - راز پناگاه بفرست برا دوستات😍 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن بفرست برا دوستات😍 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
داستان صوتی از شاهنامه فردوسی عنوان: 🎤🎼🎶 برگرفته شده از شاهنامه حکیم فردوسی توضیحات : 📒📒📒 آنچه ایران و ایرانی را از پس سده های پر فراز و نشیب نگاه داشته است، تنها و تنها اسطوره های بسیار زیبا و پر از راز و رمز آن بوده است. تمدنهای بسیاری در درازای تاریخ بوجود آمدند که امروزه تنها نام آنها در صفحات تاریخ است. در این میان، ملتهایی مانده اند که اسطوره هایشان را چون جان شیرین نگه داشته اند و نسل در نسل و سینه به سینه بازگو کرده اند. داستان دستان و سمیرغ یا همان زال و سیمرغ از داستان های شاهنامه، یکی از همین داستانهای اسطوره ای ایرانیان است. این آوانامه، بازنویسی از شاهنامه است به نثر روان برای رده سنی کودک و نوجوان. سام جهان پهلوان دارای فرزندی سپیدموی می شود در کوه رهایش می کند و سیمرغ آن را می یابد و …این داستان شنیداری ست. اگر دوستان هنرمند نقاش و طراحی هستند که علاقه به داستانهای شاهنامه دارند، تنها با کشیدن چند صحنه می توان این آوانامه شنیداری را به داستانی شنیداری و دیداری تبدیل کرد و در اختیار فرزندان این سرزمین گذاشت که تاثیرش بسیار بیشتر از داستان شنیداری است.👇 قسمت اول
4_337464127431641244.mp3
6.71M
داستان صوتی از شاهنامه فردوسی عنوان: #دستان_و_سیمرغ #قسمت_اول 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
بالا رفتن هوش به دو چیز وابسته است ۱_ بازی ۲_ارتباط پدر و مادر باهم و با کودک انواع کلاس ها به اسم بالابردن هوش چه بسا اثر عکس داشته باشد. 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚📚📚 🔴🔴 8 رمان صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/21752 💚💚💚💚💚
📚📚📚 🔴🔴 7 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/24616 💚💚💚💚💚
https://eitaa.com/zekrabab125/24674 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 1 تا 8 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24791 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 9 تا 17 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/24911 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 18 تا 26 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/25013 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 27 تا 35👆 https://eitaa.com/zekrabab125/25098 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 36 تا 44👆 https://eitaa.com/zekrabab125/25200 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 45 تا 53👆 https://eitaa.com/zekrabab125/25308 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 54 تا 64👆 https://eitaa.com/zekrabab125/25426 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 65 تا 71👆 https://eitaa.com/zekrabab125/25539 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 72 تا 80👆 https://eitaa.com/zekrabab125/25661 رمان امنیتی * کف خیابان قسمت 81 تا 90👆
💚راهنمای خطبه‌ها از شماره 1 تا آخر👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/23352 💚راهنمای حکمتها از شماره 1 تا آخر👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/25494 https://eitaa.com/zekrabab125/25527 نامه‌های نهج‌البلاغه 👆 قسمت 1 تا 10 https://eitaa.com/zekrabab125/25639 نامه‌های نهج‌البلاغه 👆 قسمت 11 تا 20
https://eitaa.com/zekrabab125/25689 4 کتاب مجازی=تفسیر نور_قرائتی + الکافی_کلینی + رمان چشم سیاه دوست داشتنی + رمان میخواهمت 👆
https://eitaa.com/charkhfalak110/28863 🔴🔴 ختم 85 روز چهارشنبه 👆👆27 ماه رجب‌المجرب https://eitaa.com/charkhfalak110/28862 قطره‌ای از آثار و خواص 👆👆👆 🔵این ختمها را در این ماه عزیز دنبال کنید..!!؟؟ 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 ✋سلام دوستان گلم 🔴🔴 این ختم‌ها هرروزه پخش میشود فقط و فقط بخاطر ثوابی برای من و شما ...!!! ✍اینها است، اینها برای آخرتمون میمونه ، 🌺یک وقتی فکر نکنید که من برای لینک کانالم میگم..!!؟ نه نه ✍ شما ختم‌ها را در کانال یا گروهتون و برای دوستانتون با اسم و لینگ خودتون منتشر کنید ... 📚 می‌دونید که تمام مطالب کانالهای من میباشد ..فقط برای رضای خداست ... موفق باشید