eitaa logo
یادداشت‌💌✍
347 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
99 ویدیو
13 فایل
📚عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) روش‌های آموزش صید مروارید علم زمزمه‌ قلب من بر دین‌حسین علیه‌السلام ره‌آورد پژوهش۲ ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/ https://eitaa.com/zemzemh60
مشاهده در ایتا
دانلود
. غروب جاده سرما پر از حرف خالی از واژه شیشهٔ بخار گرفته ماشین دو چشمت را می‌کشم روی شیشه‌ها و اشک می‌شوند و تمام! ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀هادی راه تو هستی و یقیناً بی تو ناگزیرند از آغاز به مشکل برسند رهروان از تو و از جامعه تا بی‌خبرند کی به درک قلم و قاف و مزمل برسند🥀 ▪️نیمه ذی الحجه سال ۲۱۲ قمری به دنیا آمدند، مادرشان: سمانه یاسوسن،کنیه‌شان:ابوالحسن سوم، فرزندان ایشان امام حسن عسکری علیه السلام، حسین، محمد و جعفر و یک دختر. ▪️امام هادی علیه السلام در ایام خلافت معتز عباسی در سوم رجب سال ۲۵۴ قمری مسموم و به شهادت رسیدند. در تشییع پیکر ایشان بازارهای سامرا تعطیل و مردم گریان بودند. ▪️ دهمین پیشوای شیعیان، 33 سال، هدایت معنوی و سیاسی جامعه شیعیان را بر عهده داشتند و در طول حیات‌شان با جریانات گوناگون فکری و عقیدتی ازجمله غالیان و صوفیان و... درگیر بودند؛ اگر تلاش‌ها و روشنگری‌های امام هادی علیه السلام در برابر فرقه‌های منحرف نبود، این فرقه‌ها در اسلام اصیل رخنه ایجاد می‌کردند. ▪️ از مهم‌ترین یادگارهای امام هادی علیه السلام زیارت جامعه کبیره است که قالب و مفاد آن، جواب‌گوی نیازهای خطیر معرفتی امامی مذهبان در زمانه امام هادی علیه السلام است و می‌توان آن را یک نظام‌نامه جامع برای مدیریت افکار شیعیان امامی در آن دوره برشمرد. 📚نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۳۴. 📚یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۵۰۳. 📚شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۰۰. ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فصل صید مروارید صیادان قابلی هستند، جو متلاطم آب و هوا، دریای مواج، نامساعد بودن شرایط، ناملایمات روزگار، تغییر فصل و‌ هزاران اما و اگر، در آن‌ها تأثیر نمی‌گذارد، آن‌ها به موقع توانسته‌اند شکار کنند و مروارید ذهن را صید! با رنگ و بوم، میخ و چوب، قیچی و پارچه مواجه نیستند، کلمه‌ها و ایده‌ می‌شود ابزارشان! کلمات از صندوقچه ذهن‌شان خارج و روی کاغذ سُر می‌خورند، تصاویر در قالب جملات نقاشی و لباس در تن شخصیت‌ها دوخته و داستان‌ها در کاغذ متولد می‌شوند. روی کاغذ حرف می‌زنند، از زندگی می‌گویند، چیزهایی می‌نویسند که اکثرا دیده‌ اما ساده از کنار آن گذشته‌اند! زندگی را با عینک خاص می‌بینند و با ساز قلم کوک می‌کنند، چون آن‌ها نویسنده‌اند. ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
حالت از کربلا جا مانده گاه این‌گونه است کودکی که دور از دامان مادر سر کند 🍃صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
مسجد معجزه دوم عصاره هستی در کافه کتاب، دیدمش‌. پیشنهاد دادم در فضای باز بنشینیم، سفارش نوشیدنی دادیم و گپ زدیم و گپ زدیم و یخ زدیم! آخرش خودمان را از این شکنجه خودساخته رها ساختیم و به فضای گرم کافه رفتیم و میان کتاب‌ها خودمان را غرق کردیم. تحلیل‌هایش از کتاب‌ها عالی بود، به پیشنهادش چند کتاب خریدم و کتاب خرید. برای نماز به مسجدی در معروف‌ترین محله شهر رفتیم و هنگام خروج، صحنه ورودی مسجد برایمان نازیبا آمد، عکسی گرفت؛ هر دو از این منظره ناخشنود بودیم. وقتی «مسجد» از زمان تأسیس تاکنون همواره به عنوان پایگاهی معنوی ـ اجتماعی بوده و کارکردهای وسیعی داشته و دارد و با هیچ نهاد مردم نهادی در طول تاریخ قابل مقایسه نیست. وقتی «مسجد» می‌تواند به عنوان پایگاهی زمینه‌ساز برای برپایی دولت و تمدن نوین اسلامی باشد. وقتی «مسجد» از ماندگارترین تراث اسلام و رسول خاتم صلی‌الله علیه و آله است. وقتی«مسجد» طبق نظریه‌ای« معجزه دوم پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله*» است و به‌عنوان یکی از بناهای مهم و نماد اسلام محسوب می‌شود، پس بایسته است در حفظ و پاسداشت و بهتر جلوه دادن آن کوشا باشیم تا چهره‌ای خوشایند در منظر عموم داشته باشد. ✍️نجمه صالحی *مساجد نماد فرهنگ و تمدن اسلامی، نوشته رحمت الله علی رحیمی لینک انتشار در روزنامه سراج https://eitaa.com/zemzemh60/1346 @zemzemh60
انتشار یادداشت‌ مسجد معجزه دوم عصاره هستی، به عنوان یادداشت امروز، در روزنامه سراسری سراج 🍃الحمدلله علی کل حال🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
📝خاطره نویسی... ✍ جواد محدثی، نویسنده پیشکسوت حوزوی نوشتن خاطره، هم «یاد» است، هم حفظ و حافظه «تاریخ» است. هم آینه «فکر و روح» انسان است. هم تولید «سند»، برای تحلیل حوادث است. هم نوعی تمرین «نگارش» و قلم‌زنی است. هم نوعی «سرگرمی» سالم و مفید است. نوشتن سفرها، دیدارها، حوادث تلخ و شیرین زندگی، خاطراتی از کودکی دوران تحصیل، دوران تدریس، دوران کار، حضور در جلسات و همایش‌ها، مهمانی‌ها، جابجایی‌ها ، اردوها، خصوصیات افراد، غم‌ها و شادی‌ها و... همهٔ اینها می‌توانند سوژه‌هایی مناسب برای خاطره نویسی باشند. در خاطره نویسی، اگر روی ظرافت و هنر نمایی در نگارش هم دقت شود، آن متن هم ارزش ادبی پیدا می‌کند، هم ماندگارتر می‌شود و هم برای دیگران جذاب و خواندنی می‌گردد. پس یاعلی! هر روز یک صفحه، حدّاقل. @HOWZAVIAN
آنجا چراغی روشن است ✍️سمیه رستمی این روزها کافه‌، جای دنجی برای قرارهای دوستانه، عاشقانه و کاری است. کافه‌دارها تمام تلاششان را می‌کنند تا دیزاین کافه شیک و شکیل و بروز باشد. می‌گویم دیزاین و نمی‌گویم طراحی؛ چون چیزی که شاهدش هستیم بیشتر دیزاین است تا طراحی. گلاب به رویتان باشد، قراری داشتم در یکی از همین کافه‌های مَکش مرگ ما. همین‌ها که لامپ‌های قلمبه‌ای را با طنابِ دار از سقف آویخته‌اند که لامصب اِند روشنفکری است. اعدام روشنایی و نور؛ ته پِرفکت است. البته این طناب‌ها به جای سیم بکسل ماشین هم کاربرد دارد که لاکردار این هم روشنفکری‌طوری است. یعنی بکسل روشنایی‌. از آنجا که این کافه‌ها محل گفتگو و تعامل است و هر گفتگویی حاصل تفکر است باز هم این بکسل روشنایی‌ یک جورهایی معنا پیدا می‌کند. رفتار مؤدبانه کافه‌چی را هم بزنیم تنگش و فراموش کنیم که این همه خرج دیزاین دِلکَشِ جوان پسند کرده، همه را هم هربار توی صورتحساب لحاظ می‌کند از باب این است که تا پول داریم رفیقمان است و قربان بند جیبمان. قرار کافه را می‌گفتم که دوستم با کلاس‌تر از من بود و با تأخیر آمد. به جای فضای تاریک‌روشنای کافه رفتیم در ایوانش نشستیم که روی میزهایش بطری رنگی با چند شاخه گل بنفش، سفید و ارغوانی همیشه بهار گذاشته بودند. سفارش یک نوشیدنی جینگولی را دادیم، نشستیم به گپ و گفتی ادیبانه. خدایی‌اش خیلی سعی کردم فاز روشنفکری داشته باشم و از یخناکی هوا لذت ببرم اما انصافاً سردم شده بود. بالاخره دوست گرامی‌ام هم به صرافت افتاد، زمستان زورش بیشتر است و دل کند از آن ایوان دلباز. محیط سر پوشیده کافه ولی دیگر جای خالی نداشت. همه میزها پر بود از جمعیت غالباً جوان. فقط مرد میانسالی آن وسط مسط‌های کافه نشسته بود. انعکاس نور از کله کچلش باعث شد توجهم به او جلب شود وگرنه بنده که فضول مردم نیستم. بعد از پرداخت صورتحساب، گشتی در میان کتاب‌های دنیای کتاب‌ زدیم که ثابت کنیم علاوه بر روشنفکری خیلی هم فرهیخته هستیم. دلتان نخواهد حتی کتاب هم خریدیم که صدای اذان را شنیدیم. دیگر وقتش بود از دستاوردهای روحی معنوی‌مان پرده‌برداری کنیم. پس راهی اولین مسجد شدیم. در بدو ورود قالیچه کهنه و نخ‌نمای جلوی در ورودی زنانه توی ذوقم زد. بُدو خودمان را به نماز رساندیم. هنگام قنوت سر بلند کردم تا تعداد ملائکی که در فضای معنوی مسجد بال بال میکردند را بهتر ببینم و بشمارم؛ اما چشمم خورد به طراحی آجر سه سانتی و کاشیکاری لاجورد. جایی که احتمالا محراب بود. می‌گویم احتمالاً، چون پرده ضخیم سبز رنگی را می‌آویزند بین قسمت زنانه و مردانه که جلوی دید خانم‌ها را بگیرد. همیشه خدا درزِ دوخت را هم می‌اندازند سمت زنانه. این مسجد که ناقصی نقشه مسجد را هم اختصاص داده بودند به خانم‌ها. دلم می‌خواست پرده را کنار بزنم و طراحی محراب را ببینم. نماز را با حضور قلب به پایان رساندم. با دوستم تکیه دادیم به پشتی‌ها لنگه به لنگه و رنگ و رفته مسجد برای ادامه گپ و گفت. هنوز چشمم به آن قالیچه کهنه دم در بود. داشتم فکر می‌کردم چرا کمد شکسته، قالی کهنه، پشتی رنگ و رفته(این را با لحن نمکی‌ها بخوانید) که دیگر نمی‌شود به پول نزدیکشان کرد و کسی نمی‌خواهدشان را می‌آورند ول می‌کنند توی مسجد. لابد منت هم سر خدا می‌گذارند بابت این همه احسانشان. شاید هم می‌ترسند خدا نتواند از اموالش مواظبت کند و دزد بزند به مسجد. این دیگر چه جور ایمان به خدایی است؟ توی همین فکرها بودم که صحنه دیگر در مسجد میخکوبم کرد. البته منظورم از آن صحنه‌ها نیست. دوستان تفکراتتان را تمشیت کنید و استغفار کنید. خانمی کنار مسجد بساط کرده بود و دست‌ْدوختهایش را می‌فروخت. ما را هم صدا کرد که اجناسش را ببینیم. لابد خیال کرده هر آنچه دیده ببیند دل کند یاد. خواهر من، گیرم همین باشد، بعد از دیدن دیده و یاد کردن دل، بحث جیب است که می‌کند فریاد. هنوز حلاجی این ور بازار نه! چیز ببخشید، این ور مسجد تکمیل نشده بود که آن ور مسجد چشمم افتاد به زنبیلی پر از لیف، کیسه، روشور و میوه خشک. هر چه بود برای خیرات اموات نبود. از این‌ها فارغ نشده بودم که چراغ‌های مسجد تک و توک خاموش شد. داشتم کیف می‌کردم که ای ول! الان فضای مسجد می‌شود کأنه کافه‌ها که یکی از پیرزن‌ها عصا زنان از جلویم گذشت و گفت دیگه برید خونه‌هاتون‌. مسجد بلافاصله بعد از نماز تعطیل شده بود. ما هم از صرافت ادامه گپ و گفت افتاده بودیم و بیرون آمدیم. دوباره سرم را بالا گرفتم ببینم ملائک در چه حالند؟ چشمم افتاد به دبه‌های ترشی. دبه‌هایی که لب پنجره اتاق خادم مسجد بی‌نظم‌و‌ترتیب نشسته بودند و ما را دید می‌زدند. حقیقتاً این دیگر اِند صحنه بود. دلم می‌خواست برگردم به فضای تاریک کافه، زیر نور کم‌سوی لامپ قلمبه‌ای، با دوستم درباره اهمیت زیباسازی مساجد غرغر روشنفکرانه کنیم. همانجا که حداقل چراغی روشن است. @namakdooon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متولیان قدرتمند یادداشت‌ دو تن از دوستانم را در مجله‌ی افکار بانوان حوزوی خواندم. یادداشت آن‌ها درباره‌ی قرار دوستانه‌ایی که در کافه داشتن و انتهای آن به خواندن نماز جماعت در مسجد ختم شده بود، نوشته شده بود. هر دوی آن‌ها از وضعیت موجود در آن مسجد گزارشی ارائه کرده بودند، یکی با قلمی جدی و دیگری با طنز. وقتی توصیفات آن‌ها را درمورد مسجد مورد نظر خواندم، به یاد مسجدی که چند وقت پیش رفته بودم، افتادم. وقت نماز مغرب و عشا بود و من هم کمی عجله داشتم، مهر را از جامهریِ مسجد برداشتم و برای اینکه در زمره‌ی السابقون قرار بگیرم، در ردیف اول ایستادم؛ اما همین که خم شدم تا مهر در دستم را روی سجاده بگذارم صدایی گفت: اینجا جای فاطی خانمه (با لهجه‌ی قمی بخوانید)، دو قدم آن‌ طرف‌تر رفتم، باز همان صدا گفت: اینجا هم جای زری خانمه، قدم بعدیِ من رسید به سجاده‌ایی که با کوک‌های بزرگی به فرش مسجد پیوست شده بود! بعد از عبور از آن مانع، همین که خم شدم مهرم را روی زمین بگذارم صدای آشنایی! گفت: جا اعظم خانم وایسادی که!؟ به طرف صدا چرخیدم و گفتم میشه بفرمایید تا کجا جاگذاری شده من تکلیفم را بدانم؟! گفت: صف اول پره. مهر را برداشته و به صف بعدی رفتم و خدا شاهد است که تا پایان نماز جماعت نه فاطی خانمی آمد نه زری خانمی و نه حتی اعظم خانم؟! اما همین که نماز تمام شد هم فاطی خانم آمد هم زری خانم هم اعظم خانم لابد. چون گعده‌ایی صورت گرفت به صرف چای!! چند وقتی است که در برخی از مساجد شهر شاهد متولیانی هستیم که مسجد را خانه‌ی واقعا شخصی خود می‌دانند و از حضور هرگونه افراد غریبه، کودک و نوجوان خم به ابرو آورده و استقبال سردی می‌کنند. این متولیان عزیز حتی به خودشان اجازه می‌دهند، هرچه را که در منزلشان اضافه است و دیگر استفاده نمی‌شود را به مسجد منتقل کنند. غافل از اینکه زیبایی بصریِ مساجد را این وسایل کهنه و زه‌وار در رفته از بین برده است. شاید روزی یادداشتی از بقچه‌های گره خورده که مانند مین‌های خوشه‌ای در جای جای برخی از مساجد کاشته شدن هم بنویسم!! ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee @AFKAREHOWZAVI
نه از این سوی بام بیفتیم و نه از آن سوی بام با دیدن یادداشت دوستم درباره مسجد، معجزه دوم عصاره هستی و گلایه او از وضع بد ظاهری مسجدی که در یکی از نقاط معروف شهر بود، یاد خاطره حضورم در یکی از مساجد همین منطقه شهر افتادم . همه چیز در مسجد مرتب و در نهایت سلیقه چیده شده بود، حتی رنگ فرش‌ها با طرح کاشی و رنگ پرده‌های مخملی هماهنگ بود. کلا فضای بزرگ مسجد با تلفیق رنگ زرد و سبز به زیباترین شکل ممکن آراسته شده بود. من که محو کاشیکاری‌های سبز فیروزی بودم و در دل به خوش ذوقی متولی مسجد احسنت می‌گفتم ، یک آن با دیدن صحنه روبرو خشکم زد . تقریبا از صف اول تا نزدیکی درب خروجی نیمی از فضای قسمت زنانه مسجد، با صندلی های یکدست قهوه‌ایی رنگ چیده شده بود و اهالی محل، از مسن تا میان‌سال و حتی سی و چند ساله ها در صفوف آراسته و مرتب روی صندلی، مهیای اقامه نماز برای خدا به شیک‌ترین حالت ممکن می‌شدند. نمی‌دانم پیش خودشان چه طور اندیشیده بودند که همه جز اندک نفراتی رکوع و سجود را نشسته می‌خواندند! یعنی واقعا همه عاجز از اقامه ۴رکعت نماز ایستاده برای چند دقیقه خلوت با خدا بودند! برخی از این خانم‌ها ده دقیقه قبل از نماز با هم ایستاده بودند و مربایی را که یکی از خانم ها درست کرده بود تست می کردند و نظر می‌دادند. حال چه شده که برای دقایقی بندگی کمر همت‌شان به یکباره شکست و مجبور به نشسته نماز خواندن شدند. نکند گمان می‌کنند چون زندگی ها از حالت سنتی و روی زمین نشستن فاصله گرفته، این موضوع به عبادت هم سرایت کرده! و این موضوع مجوزی شده برای این شکل عبادت کردن . به قول قدیمی‌تر ها، نه از این سوی بام بیفتیم و خانه خدا را با کلکسیونی از عتیقه‌جات بخوانید کهنه و بی‌استفاده خانه‌ها و فرش‌های نخ نما که دور از شأن خانه خداست پر کنیم و نه بنابر سلیقه خودمان و راحتی طلبی‌مان حکم جدید وضع کنیم و نماز را سبک بشماریم. ✍️آمنه خالقی فرد @mavaaeghalam
هوای بارانی و مه‌آلود صبحگاهی، سرمای زمستان دلچسب و حضور در فضایی که مومنان برای راز و نیاز رفت و آمد دارند و توفیق خدمت. با طلوع آفتاب و آغاز صبح و دیدن دوام هوای بارانی شب قبل، ذوق‌کنان از خانه بیرون آمدم. دیدن جمکران بارانی صفای دیگری دارد؛ اما هنگامی که رسیدم تصویر تخریب حیاط اصلی جمکران و نیمه رها شدن، آن‌هم در روز و شب پر رفت و آمد زائرین کاملاً ذوق آدم را کور می‌کرد. امشب علاوه بر اینکه شب زیارتی معروف سه‌شنبه شب‌ها بود، شب میلاد امام جواد علیه السلام هم بود و حیف ... یاد چند وقت پیش افتادم که در نمایشگاه مسجد جامعه پرداز مسجد مقدس جمکران بودیم، توصیفات راوی و راهکارهایی که دادند، آینده‌نگری‌ها و چشم اندازهایی که داشتند همه نویدبخش تمدن نوین اسلامی بود اما به نظرم یکی از چیزهایی که موجب جذب حداکثری می‌شود، زیباسازی محیط است؛ شاید اگر تعمیرات مسجد شبانه انجام گیرد یا حداقل سریع‌تر تمام شود، جذبه بیشتری داشته باشد! ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
ولادت با برکت سال‌ها از ازدواجش گذشته بود و فرزندی نداشت.‌ سودجویان پس از شهادت پدرش برای به دست آوردن مال بیشتر امامتش را انکار می‌کردند. فرزند نداشتن او موجب سرزنش یاوه‌گویان شده بود. کاش فقط غریبه‌ها سرزنش می‌کردند، اقوام نزدیکش هم زبان به طعنه گشوده بودند! چه بسا غریب الغربا لقب گرفت نه برای اینکه دور از وطن تبعید شد بلکه برای این بود که در میان خانواده‌اش هم غریب بود! هنگامی که دردانه‌اش به دنیا آمد، اقوامش چهره‌شناس آوردند، شک کرده بودند! اما با دنیا آمدن جواد اهل‌بیت علیهم‌السلام، برکت به زندگی پدر آورد. بابرکت بود چون از تحیر شیعه در یافتن امام بعدی جلوگیری کرد، نیکو بود چون مانع انحراف خویشاوندان حضرت رضا علیه‌السلام شد، پر از خیر بود چون برکات علمی زیادی برای مسلمانان داشت. برای همین بود که پدر در وصف ولادتش فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت ‌تر از او زاده نشده است»*. جواد الائمه علیه‌السلام با وجود سن کمش با علما و دانشمندان عصر خویش مناظره می‌کرد و آن‌ها را تسلیم و مجذوب خویش ساخته بود و به خوبی جامعه شیعی را هدایت کرد، یادگار نبی خاتم صلی‌الله علیه وآله همچو ریسمان هدایت بود و مومنین را از کج‌روی و خطر انحراف نجات داد. 🕊میلاد مولود با برکت اهل بیت علیهم السلام، ابن الرضا علیه‌السلام تهنیت🕊 ✍️نجمه صالحی *شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۱۹ 🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
خدا بده برکت🤲 همزمان با نزول باران و رحمت الهی در آغاز دهه فجر و میلاد امام جواد علیه السلام روز چهارشنبه ما دوستداران تاریخ، نشست‌باران‌تاریخی داریم! 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃نور و نار و آیینه‌گی شهر و شب و آوارگی🍃 نوشتم: چه عکس زیبایی! چه متنی! نوشت: اما از نزدیک خیلی‌ها بی‌توجه عبور می‌کنند. زندگی وقتی قاب می‌شود زیباست چون از واقعیتی که در آن قرار داریم لحظاتی فاصله می‌گیریم. نوشتم: قلمتون مانا، چه نکات ظریفی! منتظر ارسال نوشته‌های نو زادهٔ قلم‌ شما هستم. نوشت: سال‌هاست می‌نویسم. همراه با ایموجی لبخند نوشتم: عرض کردم نو زاده، یعنی تند تند خلق کنید و قلم به زایش در بیاید؛ بارش فکر و زایش قلم! ✍️نجمه صالحی ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅جهان با او در کعبه چشم بر جهان گشود. جهانی را که در کودکی و نوجوانی در دامانش بزرگ شد و پرورش یافت، دوست داشت. دوشادوش او سختی بلندی‌های کوه نور را می‌پیمود، غار حرا برایش بهترین کارگاه انسان‌سازی شد. جهانی که در جوانی و بهار جانش رقم خورد با بهار زندگی و بهترین همراه و یار بود. طولی نکشید دست‌تقدیر به جهانش ضربه‌ای زد. برترین مربی و بهترین یارش از جهان رخت بربستند. جهان او بعد از نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله و دخت گرامی او، سکوت و تنهایی شد. جهان در نظرش همچو سکه دو رو داشت. جهان در چشمش خوار بود حتی از برگ جویده‌ای در دهان ملخی، خوارتر* و از دانه تلخی بر شاخه درخت بلوط تلخ‌تر* او از جهان قاسطین، ناکثین و مارقین و نوع نگرش آن‌ها نسبت به دنیا بیزار بود و دید آن‌ها را نسبت به دنیا مورد سرزنش قرار می‌داد اما روی دیگر دنیا را روی سازنده آن یعنی محل عبادت دوستان و محل نزول وحی الهی می‌دانست.* دنیا را با دو نقش مثبت و منفی به ما شناساند، دنیایی که می‌تواند بر روی چشم حقیقت‌بین انسان پرده افکند و بالعکس. سکّه‌ای دو رو که هم طرف برد دارد و هم طرف باخت. هم می‌تواند انسان را کور کند و هم می‌تواند بصیرت و بینایی دهد. به انتخاب و گزینش بستگی دارد که کدام طرف را برای قرائت انتخاب کند؛ طرف «من ابصر بها» یا طرف «من ابصر الیها» * و او بهترین الگو برای درست زیستن در این جهان بوده و هست. جهان بی‌علی و اولادش بیش‌از کویر و برهوت نخواهد بود. ✍️نجمه صالحی *نهج‌البلاغه، خ215 *همان،ن 45 *همان،ح131 *همان،خ82 🍃 تابلورنگ روغن اثرجدید حسن روح‌الامین🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واکسینه عبادی چه خوش خاطره‌ای باشد اقامه اولین نماز با بهترین رهبر و پدر امت. این خاطره هیچ‌وقت از خاطر این دختران، پاک نخواهد شد. شادی وصف ناشدنی که شیرینی آن تا آخر عمر حتما زیر زبان‌شان باقی خواهد ماند. این دختران نو تکلیف، واکسینه عبادی شدند. 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 ✍️نجمه صالحی ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
جاپدری ✍️سمیه رستمی پدرها از زمان بشر اولیه این‌قدر جایگاه ویژه‌ای در خانه و خانواده داشتند که اصلاً در خانه‌های اولیه مکان خاصی را به نام جا پدری قرار می‌دادند، حتی اگر پدر هم در جاپدری حضور نداشت بچه‌های اولیه جرأت نداشتند تا شعاع چندکیلومتری پایشان را جلویش دراز کنند. پدرهای اولیه؛ پدرهای تمام‌وقت بودند و تأثیرشان همیشه واضح و مبرهن بود. صبح به صبح بچه را با خودشان می‌بردند شکار، طناب پیچش می‌کردند به درخت. حیوان که می‌آمد سمت بچه، آن را شکار می‌کردند. این‌طوری باگ تربیتی بچه را هم پیدا می‌کردند؛ چون بچه هنگام ترس، خود واقعی‌اش را نشان می‌داد. بعد با یک پس‌گردنی دوآتشه بچه را برمی‌گردانند به تنظیمات کارخانه، هر چه فحش و لیچار سیو کرده بود، شیفت دیلیت می‌شد. بنابراین پدر، تمام‌وقت با بچه در تعامل سازنده بود. هرچه تعداد بچه‌ها بیشتر بود طبیعتاً تعداد شکار هم زیاد می‌شد. این کار گاهی یکی دو تا پرتی داشت و طعمه از دست می‌رفت. با پیشرفت بشر اندکی رنگ و روی نقش پدرها کم شد و به پدرهای نیمه‌وقت تبدیل شدند. بچه‌ها حتی اگر در بعضی کارهای خانوادگی مشارکت داشتند باز هم نیمی از وقت خود را در مدرسه می‌گذراندند البته هنوز جا پدری در خانه‌ها وجود داشت و گاهی که بچه‌ها جرأت به خرج می‌دادند، آنجا پایشان را دراز می‌کردند. ضربات ریست کننده و تعاملی هم همچنان کارکرد داشت تا آن نیمه‌وقت که بچه از اشراف اطلاعاتی پدر خارج می‌شود همچنان بای دیفالت دست از پا خطا نکند. ولی زندگی بشر همچنان دچار گسترش شد. پدرها برای به‌دست‌آوردن چندرغاز جوری بیرون از خانه مشغول بودند که دیگر جا پدری کاربردی نداشت. به این نوع پدرها، پدرهای وقت‌وبی‌وقت می‌گفتند که گاهی سروکله‌شان در خانه پیدا می‌شد و البته آن‌قدر با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشته بودند که از تعداد و شدت ضربات ریست کننده کاسته شده بود. تعامل بین پدر و فرزند که می‌توانست در آینده بچه نقش مهمی ایفا کند به پایین‌تر حد خود رسیده بود. زندگی بشر همچنان دچار گسترش‌های فراخی شد که شاید بهتر باشد از تعبیر گسست برای آن بهره برد. این گسست بیشترین تأثیر را بر پدرها گذاشت. جاپدری کلاً تعطیل شد. در عوض جابچه‌ای، کل محیط خانه را در بر گرفت. این بار پدر بود که طعمه بود تا بچه خواسته‌هایش را شکار کند و پدر در این راه حقیقتاً دچار گسست‌های عمیقی می‌شد که به این نوع پدرها؛ پدرهای پاره‌وقت می‌گویند و از توضیح بیشتر در این باره به دلیل رعایت حرمت قلم معذوریم. از تعامل سازنده پدر و بچه نیز اطلاعی در دست نیست. 📌منتشر شده در دفتر طنز حوزه هنری تهران @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بابا حیدر ✍️نجمه صالحی پدربزرگ مادری ما هم اسمش حیدر بود و هم در نام پسرانش به نشانه ارادت به امیر المومنین علیه السلام علی بوده: سلطانعلی، محمدعلی، نور علی، غضنفرعلی، علی، علی اصغر البته به غیر از عمو ته‌تغاری. ما یعنی خاندان بابا حیدر، امروز به مناسبت ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام دور هم جمع شدیم، زن و مرد، پیر و جوان، نوزاد و کودک‌. به دختربچه‌ها و آقا پسرها که تازه به تکلیف رسیده بودند، هدیه دادند. مولودی خوانی، مسابقه، جایزه و...هم به راه بود. از قضا عمو ته‌تغاری که نامش ابوالقاسم بود، بانی این مهمانی بزرگ یا بهتر بگویم گردهمایی شده بود. تعداد مهمانان تقریبا نزدیک ۲۵۰ نفر شاید هم بیشتر بود، نیمی از آن‌ها را نمی‌شناختم و یا سال‌ها بود که ندیده‌بودمشان. البته این دورهمی چندبار دیگر هم تکرار شده بود و ما توفیق شرکت نداشتیم، تازه امروز متوجه شدم چه نعمتی از دست داده‌ام! حس می‌کنم از زیارت برگشته‌ام، صله رحم چه معجزه‌ای می‌کند!؟ الحمدلله که خاطره این روز به یاد ماندنی با میلاد امیر المومنین علیه‌السلام گره خورد. الهی که این محبت و عشق به نسل ما هم منتقل شود. چه ثوابی کرد عمو ته‌تغاری با این گردهمایی خاندان بابا حیدر، الهی که خدا به مال و جان و عمرش برکت دهد. امیر‌المومنین‌علیه‌السلام‌ فرموده‌اند:صله رحم نعمت‌ها را بر شما سرازیر می‌کند و گرفتاری ها را دور می‌سازد. *غررالحکم، ص ۴۰۶، ح ۹۳۰۵ پ.ن: حتما از این دورهمی‌ها بین خانواده‌ها وجود دارد اما نوشتم تا اگر کسی دنبال کسب انرژی مثبت به توان هزار بود، حتما این پروژه را اجرایی کند! @AFKAREHOWZAVI