eitaa logo
یادداشت‌💌✍
378 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
108 ویدیو
14 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: مدرس‌حوزه و دانشگاه @salehi6 سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
#حاج_قاسم #قهرمان_من #سردار_دلها http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @j
دست و نشان بچه‌تر که بودم دست‌هایش برام ملاک بزرگی و قدرت بود، با خودم می‌گفتم:« هر وقت دستام اندازه دستاش بشن یعنی دیگه من بزرگ شدم.» دستان ظریف و کوچکم که فقط به اندازهٔ گردی کف‌دستش بود، روزبه‌روز با عروسک‌ و بازی‌های کودکانه بزرگ‌تر می‌شد و دست‌های او با کار و تلاش قوی‌تر. هرچه می‌گذشت درک معنای این سه حرف برایم دشوارتر می‌شد: «پدر» «پدر» من، مردی بود که دستانش با اسلحه، دوربین و بیسیم، دوستی چندین ساله داشت و سد راه دشمنان بود. دستانی داشت که بخاطر مجاهدت‌هایش «نشان ذوالفقار» از دست رهبر گرفته بود‌. بهترین دست برای نوازش و زدودن اشک‌های یتیمانی بود که پدرهایشان در آغوش او به مقصد آسمان پر کشیده بودند. دستان قدرتمند «پدر» در روضه‌ها هم دیدنی بود، همیشه می‌گفت:«افتخارم این است که خادم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها باشم.» چه تناقض عجیبی! قدرت و خضوع!! زمانی که دستانم را بین انگشتان خسته و گاهی زخمی‌اش می‌فشرد، آن‌ها را برگ گلی حس می‌کردم که باغبانی پرحوصله و مهربان،نوازش‌شان می‌کند و با محبت پرورش‌شان می‌دهد. حتی گل‌های خانه مادر بزرگ در کرمان، هم از نوازش دست‌های او احساس امنیت می کردند، از هر باد و طوفان و بورانی، و در وجودشان حس امنیت ریشه می‌کرد و بر سرشان جوانه می‌زد. اما حالا! هرچند دستانش را نمی‌توانم لمس کنم، تا در دریای آرامشش غرق شوم و نسیم ملایم مهربانی‌اش موهایم را نوازش کند، اما حسش می‌کنم؛ بهتر از هر زمانی! حتی بهتر از شبی که با دستان او از خوابی پریشان و هولناک، به دنیای آغوشش پناه بردم. آن وقت فهمیدم هر گاه او را نیاز داشته باشم هست، حتی زمانی که در دنیا نباشد‌. آه از آن شب سخت! شب سردی که همه در خواب بودند و او مثل همیشه بیدار و مقتدر ایستاده بود به دفاع از تمام حریم‌ها. چه حریم امنی می‌شد هرجا که او پاسدار آن بود! دستش جاماند، تا همیشه دستگیر نیازمندان باشد.   پدر! دستانم با هر بار نوازش سر یتیمی، با هر بار پاک کردن اشکی از گونه‌ی مظلومی و با هر بار دست کشیدن بر سنگ مزار تو، با شیوه‌ٔ زندگی این دنیا آشناتر می‌شود، رشد می‌کند و این من را بزرگ‌تر از قبل می‌کند‌‌. از آن شب به بعد، من، از دخترکی که برگ گلی در دستان پدرش بود، تبدیل شدم به دختری که اقتدار زینبی در وجودش بیدار شده بود، دختری که سیل احساسات انباشته شده در سد چشمانش را با شاخه گلی تقدیم به مزار پدر کرد و با دستانی گره خورده بر چادر، در آرامش و وقار زنانگی، زینبی شد؛ با روحی قوی مثل پدر، کلامی محکم مثل پدر و دستانی که روز به روز به دستان پدر شبیه‌تر می‌شد. من زینبم از نوع سلیمانی همان سلیمانی که با وجودش لرزه بر تن دشمنان و امید به دل مظلومان روانه می‌کرد. سلیمانی‌ام یعنی منسوب به سلیمان، سلیمان نبی علیه السلام را می‌گویم همو که زمین و زمان مُسَخّر او بود، فرشته مرگ هم برای ورود از او اجازه گرفت، برای سلیمانی، شهادت شایسته‌ترین نوع پرواز به سوی خالق بود. من زینبم از نوع سلیمانی، همو که حتی با رفتنش انقلابی در دل‌ها ایجاد کرد. من زینبم پس با تاسی به بانوی صبر و وفا، شهادت را چیزی جز زیبایی نمی‌دانم، شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. ✍️فاطمه خانی حسینی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قدرنشناسی یعنی حتی همسایه‌ای که برایش دعا ‌می‌کرد هم، صدای مظلومیتش را نشنید... http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
قدرنشناسی یعنی حتی همسایه‌ای که برایش دعا ‌می‌کرد هم، صدای مظلومیتش را نشنید... #فاطمیه #حضرت_زهر
محتاج یک واژه‌ چند دقیقه‌ای بود از سروصدایش خبری نبود، در دلم آشوبی به پا شد. دنبالش گشتم، گوشه مبل کِز کرده بود و به کمد نگاه می‌کرد. از اینکه همبازی‌اش عروسکش را شکسته، ناراحت بود. از بچگی‌اش همین‌طور بود؛ هر وقت خیلی ناراحت می‌شد، به‌جای گریه‌، زاری و بی‌تابی، حرف نمی‌زد. سکوتش را دوست نداشتم. آن وقت‌ها نوشتن را هم نمی‌دانست که بگویم بنویس تا واژه‌ها حجم غمت را کم کنند، بگویم بنویس تا کلمات مرهمی بر دلت شوند. دلم می‌خواست با من حرف بزند، حتی شده یک کلمه! حس می‌کردم باید صحبت کند تا دلگیری‌اش رفع یا حداقل کم شود. گاهی صحبت کردن، بار غم دل را کاهش می‌دهد، گاهی گوش شنوا حجم کوه اندوه را سبک می‌کند، اما اگر گوش شنوایی نباشد چه؟! اگر نخواهند علت اندوه را بشنوند چه؟! قرن‌ها پیش، دختری داغدار فراق پدر، ناراحت از جوری عظیم، مجبور بود از خانه‌اش بیرون رود تا گوش همسایه‌ها صدای ناراحتی او را نشنوند، تا کسی متوجه اصل غم او نشود!! روزها با دو پسرش از خانه بیرون می‌رفت و در خیمه‌ای عزاداری می‌کرد. هنگام غروب همسرش او‌ را به خانه بازمی‌گرداند. پس از گذشت بیست و هفت روز از رحلت پدرش، بر اثر شدت بیماری دیگر حتی نتوانست به آنجا برود.* شاید اگر به علت این ناراحتی او فکر می‌کردند، اگر صدای او را می‌شنیدند، ظلمی پذیرفته نمی‌شد‌. شاید واژه‌ها حجم غم او را سبک می‌کردند و باعث آشکارتر شدن ستم بزرگ می‌شدند اما نگذاشتند، اما نشد که بشود و جبر جبران‌ناپذیر محقق شد!! اصلا اگر صحبت می‌کرد از چه می‌گفت و با که؟ کدام گوش لیاقت شنیدن غم‌های او را داشت؟ او از کدامین غم می‌خواست سخن بگوید؟! فراق پدرش، شکستن دست و پهلو، از دست دادن فرزند، جسارت به فرزندان و همسرش، غصب اموالش، یا غم بی‌یاوری امام زمانش؟! مصائبی که خود گفت:« اگر بر روزها فرود می‌آمدند، شب می‌شدند...« صِرنَ لَیالیاً.»* کار به جایی رسید که در دعای خود به درگاه پروردگار، این جمله را گفت: «اللهم عجل وفاتی سریعا»*. گاهی چه‌قدر محتاج شنیدن یک جمله، یک عبارت، حتی یک واژه می‌شویم! آن روز هم فرزندان او محتاج شنیدن صدای مادر بودند، حتی شده یک کلمه! حتی شده یک آه!! پایین پای مادر حلقه زده بودند. اولین گل باغ زندگی‌اش با بغض می‌گفت: «ی‍َا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي...» پیکر مقدّس او را حرکت می‌داد و می‌فرمود: «مادر جان! قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من تکلم کن!» برادرش می‌گفت:«يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ»« مادر جان! من پسر تو حسینم. قبل از اینکه هلاک شوم و بمیرم با من صحبت کن!»* آن روز مادر نتوانست‌ سخن بگوید، نشد که درخواست پسرانش را اجابت کند اما یک روز دیگر، در صحرایی داغ و نفس‌گیر، شاید حوالی غروب، صدای مادر می‌آمد: «بُنَیّ...» 🥀وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ*🥀 *بحارالانوار، علامه مجلسی ، ج ۴۳، ص ۱۷۷ـ ۱۷۸؛ مقتل مقرّم ، ص ۹۷. *مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد،شهید ثانی، زین الدین بن علی‏، ص ۱۱۲. *احقاق الحق و ازهاق الباطل، نورالله الحسينی المرعشی للتستری، ج۱۹، ص ۱۶۰. *بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج‏۴۳، ص ۱۸۶_۱۸۷ *شعرا، آیه ۲۲۷. ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یا زهرا سلام الله علیها مادر بانگ صِرن لیالیاً چرا؟ عَجّل وفات فاطمه سریعاً چرا؟ تنها، غریب، دفن شبانه، سکوت، چرا؟ بانوی ماه، زمین‌گیر شدی چه زود! دود و هجوم، میخ و درِخانه، چه زود! بغض علی، آه حسن، اشک خموش حسین! زینب کوچک جانشین‌ات شد چه زود؟! ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبارزه حضرت فاطمه سلام الله علیها تا آخرین روز حیات... ایشان هماره با قطع رابطه و ابراز نارضایتی و‌ اندوه، افکار عمومی را متوجه مسأله سقیفه و غصب خلافت می‌کرد و نمی‌گذاشت این امر مهم به فراموشی سپرده شود. 📚فاطمه (س) اسوه بشر،حضرت آیه الله جوادی آملی،ص۱۷۰ http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
مبارزه حضرت فاطمه سلام الله علیها تا آخرین روز حیات... ایشان هماره با قطع رابطه و ابراز نارضایتی و‌
چادر مادر _چادرم را سفت بگیر تا گم‌ نشوی! + باشه،چقدر شلوغه... _ سفت‌تر بگیر!! هر چه چادرش را محکم‌تر می‌گرفتم؛ خیالم راحت‌تر می‌شد که در شلوغی کوچه و بازار و خیابان گم نمی‌شوم....خیالم راحت می‌شد که راه درست را می‌روم... مادر بود دیگر، همیشه حواسش به من بود. این روزها که عزادار داغ از دست دادن مهربان‌ترین مادر هستیم، چقدر دلم می‌خواهد چادرش را محکم‌تر بگیرم، بازار دنیا، آشفته و شلوغ‌تر از بچگی‌ام شده... مادر جان! نور دل پیامبر(صلی اله علیه و آله)حواست هست؟ چادرت را محکم گرفته‌ام، می‌ترسم ... دلم را به محبتت گرم و به شناختت داناتر کن!! ✍️نجمه صالحی الــلــهم صــل عــلــے مــحــمــد و آل مــحــمــد و عــجــل فــرجــهم http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
رهبر کاتولیک‌های جهان کسانی را که به جای فرزندآوری به دنبال نگه داشتن سگ و گربه هستند، خودخواه نامیده و گفته است نفی پدرومادری، انسانیت ما را تخفیف داده و ما را از انسانیت دور می‌کند؛ تمدن پیر می‌شود و ما غنای پدرومادری را از دست می‌دهیم. http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
یادداشت‌💌✍
رهبر کاتولیک‌های جهان کسانی را که به جای فرزندآوری به دنبال نگه داشتن سگ و گربه هستند، خودخواه نامید
نگران سوفی ناراحت و نگران بود، دخترش را به پرستار سپرد و خداحافظی کرد. با عجله کنار تخت بیمار ما آمد. به خواهرم گفت: _ «سوفی در خانه تنها مانده باید بروم غذایش را بدهم، دخترم از اتاق عمل آمد حواستان به او باشد.» +« چشم، سوفی چند سالشه مگه؟» _«یک سال و نیم» +« آخی، غذاخور شده؟» با لبخند گفت:«سوفی، یک توله سگ ملوسه» و‌ ما متعجب به هم نگاه کردیم؛ به گونه‌ای نگران سوفی بود که تنها دختر بیمارش را به آدم‌های غریبه سپرد تا به او سر بزند. با مشاهده خبر تشویق فرزندآوری پاپ فرانسیس، این خاطرهٔ دور در ذهنم پررنگ شد. پاپ فرانسیس که ۸۵ سال دارد ضمن انتقاد از کسانی که به جای بچه، حیوان خانگی نگه می‌دارند این کار را باعث سلب انسانیت دانست. رهبر کاتولیک‌های جهان کسانی را که به جای فرزندآوری به دنبال نگه داشتن سگ و گربه هستند، خودخواه نامیده و گفته است نفی پدرومادری، انسانیت ما را تخفیف داده و ما را از انسانیت دور می‌کند؛ تمدن پیر می‌شود و ما غنای پدرومادری را از دست می‌دهیم. نکته مهم این است که حتی رهبران ادیان مختلف در کشورهای اروپایی نیز نگران کاهش جمعیت و دوری از انسانیت و... هستند. متأسفانه نگهداری از حیوانات در منزل، یکی از مسائلی است که به‌عنوان یکی از مظاهر سبک زندگی غربی وارد زندگی طبقه مرفه ایران شد و به تدریج به تمام لایه‌های اجتماعی کشور در شهرهای کوچک و بزرگ تسری یافت. یکی از آسیب‌های جدی در سال‌های اخیر در جامعه، موضوع خلأهای عاطفی و تغییر ساختارهای خانوادگی و عدم علاقه زوج‌ها به فرزندآوری است. تا جایی که حیوانات را جایگزین فرزند کرده‌اند و عده‌ای از سلبریتی‌ها نیز به ترویج این موضوع دامن می‌زنند. فرزندآوری در نگرش اسلامی مورد تاکید فراوان است حتی در ادیان دیگر نیز مورد توجه قرار گرفته و موجب بقای نسل بشر معرفی شده است. این دید مشترک در بین ادیان و توجه به شأن واقعی انسان جالب توجه است. ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
شب و آسمان سیاه و سکوت.... خاطرات هم خلاف عقربه‌های ساعت می‌چرخند... http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60