یا الله گفتی و وارد شدی.بچه ها از شنیدن صدایت خیلی خوشحال شدن.
همه یهو گفتن:" دایی اومده! دایی!"
حق داشتن خوشحال بشن.خیلی دوستت داشتن. واقعا دوست داشتنی بودی.آمدی تو اتاق نشستی.شروع کردی با بچه ها بازی کردن.
گفتم:" برم یه چای برات درست کنم!"
گفتی:" یه لیوان آب بهتره! کمی تشنه ام".
یه لیوان آب برات آوردم.دیدم بچه ها تمام اتاقو ریختن به هم.دعواشون کردم.زدم پشت دستشون.ناراحت شدی.
بهم گفتی:"خواهر! باید به این زدن ها جواب بدی! بچه ها رو به حال خودشون بگذار بازی خودشون رو بکنن!"
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#خاطره ای از #شهید_عباس_مطیعی/ به رسم شمشاد،ص15
@zendagibazendagishohada
*بشين پاشو دادن به #فرمانده_لشکر
رزمنده #بسيجی حدوداً 16 ساله بود و تازه هم پايش به جبهه باز شده بود.
او را به عنوان دژبان در ورودي موقعيت عقبه لشکر تعيين کرده بودند و بازرسي عبور و مرور خودروها را برعهده داشت.
«حاج حسين خرازي» فرمانده لشکر 14 امام حسين(ع)، به اتفاق دو نفر از مسؤولان لشکر، سوار بر تويوتا قصد داشتند از اين پست دژباني رد شوند، اما دژبان تازه وارد که از روي چهره، حاجی و همراهانش را نمي شناخت، گفت: «کارت شناسايي! »
حاجي گفت: «همراهمان نيست.»
دژبان گفت: «پس حق ورود نداريد.»
يکي از همراهان خواست حاج حسين را معرفي کند، اما با اشاره حاجي حرفش را خورد. هرچه اصرار کردند، فايده نکرد. دژبان فقط کارت شناسايي مي خواست.
همراهان حاج حسين که حوصله شان سر رفته بود و معني صبر حاج حسين را هم نمي فهميدند، شروع کردند به درشتي کردن تا شايد جوانک را وادار کنند کوتاه بيايد.
بسيجي نوجوان هم کم نياورد و با لحني آمرانه گفت: «بلبل زبوني مي کنيد! زود بياييد پايين دراز بکشيد رو زمين، يه کم سينه خيز بريد تا بفهميد اين جا خونه خاله نيست.»
حاج حسين به همراهان خود گفت: «هرکاري مي گويد انجام دهيد.»
حاجي از خودرو پياده شد. همراهان نيز به پيروي از ايشان همين کار را کردند. وقتي که پياده شدند دژبان متوجه شد حاج حسين يک دست بيشتر ندارد براي همين گفت: «خيلي خب! تو سينه خيز نرو، اما ده مرتبه بشين و پاشو.»
در همين حين مسؤول دژباني که در حال عبور از آن حوالي بود، منظره را ديد و سراسيمه و پرخاش کنان به طرف دژباني دويد و گفت: «چي کار مي کني عمو؟ اين برادر فرمانده لشکره»
با شنيدن اين سخن بسيجي سرخ شد.
حاج حسين جلو آمد و دژبان را در آغوش گرفت، صورتش را بوسيد و گفت: «اتفاقاً وظيفه اش را خيلي خوب انجام داد.»
@zendagibazendagishohada
*فرازی از #وصیت_نامه طلبه شهید عباس محمدی مطلق
ای جوانان وطن همه ما در برابر ملت های تحت ستم مسئولیم.
ـ برخیزید تا به یاری خدا برادران فلسطینی, لبنانی و افغانی را از زیر یوغ ستم آزاد کنیم.
ـ جوانان عزیز مبادا در رختخواب ذلت بمیرید که امام علی «ع» در محراب عبادت شهید شد.
ـ مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر امام حسین «ع» در میدان جنگ شهید شد.
ـ امروز صحنه, صحنه نبرد است و مرد عمل می خواهد مبادا از قافله عقب بمانیم که خلاف جوانمردی است.
ـ بگذار بدنمان قطعه, قطعه شود سر از تن ما جدا گردد. هیچ ضرری در این معامله متوجه ما نخواهد شد زیرا که خریدار خداست و بهای ان بهشت.
ـ پدر و مادر عزیز بر شهادت من گریه نکنید بر مظلومیت حسین «ع» و مظلومیت اسلام گریه کنید و صبر و استقامت را پیشه سازید.
ـ برادرانم امیدوارم که بعد از شهادتم اسلحه به زمین افتاده مرا بر زمین نگذارید و راهم را ادامه دهید.
ـ خواهرانم از شما می خواهم که زینب وار در راه احیای اسلام و حفظ حجاب که سنگر شماست کوشا باشید و صبر و استقامت را پیشه سازید.
@zendagibazendagishohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*لحظاتی با #بهجت عارفان....
@zendagibazendagishohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*روایتی از #جانباز شیمیایی-دفاع مقدس
@zendagibazendagishohada