#داستان_آموزنده
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت توپ های یک کیلویى در می آورد. مرد آنرا به یکى از بقال های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم، بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم. مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید.
از ماست که بر ماست👍
@kanaleentezarezohor🌱🦋
رفـقـا...!
سی سال پیـش #همت ها و #باکری ها با نوای "ای مھدی صاحب زمان آماده ایم" پر کشیدند...🕊🌿
و امروز #دهقانها و #کریمی ها و #صدرزاده ها با نوای "منم باید برم ؛ آره برم سرم بره" آسمانی شدند🕊🌿
دیروز #متوسلیان جاویدالاثر شد...💔
و امـروز...
و امـروز...
برخی از #شھدایخان_طومان مفقودالاثـر😔
نام آنها شد #شھدایدفاعمقدس•🕊•
ونام اینها شد #شھدایمدافعحرم•🌹•
آنها با نوای #آهنگران جان میگرفتند🎙
و اینها با نوای #مطیعی و #نریمانی🎙
آن روز درِ باغ شھادت را بستند
و اینها نالهکنان التماس کردند :
#درباغشهادترانبندید !😭😭😭
+و امروز نوای :
#ازشـامبـلاشہـیدآوردن.د
گواهـے بر ایـن مدعـاست که
دعایشان بھ اجابت رسیده اسـت:)💔🕊
و اما ما...
گویی ما سھمی جـز #شنیدن آنها و #دیدن اینها نداریم...
🌷#حضرتآقا فرمونـد :
دیــروز بـراۍ #شهادت دروازهای بھ آسمـان باز بود و امــروز معبری تنـگ...
گویا این معبر بازهـم درحال دروازه شدن اسـت!
@kanaleentezarezohor🌱🦋
شهری به آتش(🔥) میکشم،
گرتو لبت را ترک کنی،
من چون گلی(🌹) در دست تو،
تا که مرا پرپر(🥀) کنی،
بر رشته های معجر ،
زهرا قسم،#سیدعلی(♥️) ،
خنجر(🗡) به حنجر میکشم،
گر تو هوای سر کنی👤
#جانم_فدای_رهبر
@kanaleentezarezohor🌱🦋
تصویر نوشتهای از جنس حقیقت ... 📸👌
🕊🌿
قلمت بشکند تاریخ!
اگر نام قانون مداران و قانون شکنان را ننویسی ... 📝
💖 نظم بچه هیئتی ها 💖
#کرونا
#ما_ملت_امام_حسینیم ✌️
@kanaleentezarezohor🌱🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر✋...
تیر دشمن💣...
جسم شهدا را شڪافت..!!.
تیر بد حجابۍ
قلب انها را میدرد...💔...
و تو اے بانو ...!
بدان..!
جنگ و مین و ترڪش💣
همہ اش بہانہ بود...
شہید🕊...
فقط خواست ثابت ڪند...
چادر در این سرزمین تا بخواهۍ فدایۍ دارد...❣
#شهدای_خان_طومان
#ما_مــلت_امــام_حـــــــسينیم
@kanaleentezarezohor🌱🦋
💕زندگی مهدوی💕
《بسم الله الرحمن الرحیم》 سلام به سربازان مهدی فاطمه♡ و(ان شاءالله)#شهیدان آینده😍😍 مژده مژده میخو
🦋به نام خدا🦋
سلام به همه ی شما خوبان وسربازان آقا امام زمان.
قرار هست رمان :(یادداشت های یک رمان اینترنتی خوان)
را برایتان در کانال قرار بدهیم.
ان شا الله که استفاده کنید.
@kanaleentezarezohor🌱🦋
🧐یادداشتهای یک رمان اینترنتی خوان
رمان اینترنتی
💢 #رمان_اینترنتی
1⃣ #قسمت_اول
🤓✍ من رمان خوانم. لذتی از ساعات روزم را اگر بخواهم شمارش کنم، خواندن صفحاتی است که لحظه های خالی و پر زندگیام را به خودش مشغول می کند.
😃✍ این حال خوشم را یکی دو هفته نیست که پیدا کرده ام، چند سال است که چشم و دلم را به ذهن نویسنده هایی که توان آن را دارند تا لحظات رؤیایی مرا رنگی کنند، باز کرده ام.
👦✍یادم است اولین بار که بچهها، دورهم از لذت شب بیداری و خواندن رمان می گفتند، گنگ و پراشتیاق نگاهشان می کردم.
🗣✍ اسم شخصیت ها، حرف ها، حس ها، حالات و رفتارهایشان را که تعریف می کردند، گاهی از کیفی که می بردند جیغ می زدند و صورت هایشان پر از لبخند می شد.
❌✍کار سختی نبود که من هم یکی دو تا از رمان ها را دانلود کنم و شبی، کمی از خوابم بزنم و شیرینی لحظه ها تا صبح بیدار نگهم دارد.
📲✍ این لحظه ها برای من تمامی نداشت. شروعی بود که به ذوقش از درسم می زدم، خواب نازنینم را ندیده می گرفتم، غذا را نصفهنیمه میخوردم، اصرار های خانواده برای مهمانی رفتن و گردش را رد می کردم، تا در تنهایی ها بتوانم حریصانه صفحات موبایل و کامپیوتر را چشمچرانی کنم.
😇✍حالا دیگر خواب هایم پر از خیالی بود که دوستشان داشتم و ناخود آگاه لبخند را روی لبم می نشاند.
♦️پ. ن: میدونم بی صبرانه منتظر ادامه داستان هستید😉
◀️ ادامه دارد...
╭┅──────┅╮
📖 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯
🌱
روز عملیات روزه بود؛
و روزهاش را
با شهادت افطار کرد...❣
و حالا
از بین #شهدای_خان_طومان
فقط او، فرماندهے شهیـــد رحیم کابلی
هنــوز برنگشته...💔
#قهرمانان_وطن
#ما_ملت_امام_حسینیم
@kanaleentezarezohor🌱🦋