"سيره رفتارى شهدا با همسرانشان"
✅ همسر #شهید زین الدین درباره اهتمام این شهید به یاری دادن همسر در امور منزل میگوید: ظرفهای شام معمولاً دو تا بشقاب و یك لیوان بود و یك قابلمه. وقتی میرفتم آنها را بشویم، میدیدم همانجا در آشپزخانه ایستاده، به من میگفت: «انتخاب كن، یا بشور یا آب بكش». به او میگفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب میگفت: هر چه هست، با هم میشوییم. یك روز خانواده مهدی همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چیزی بیاورم. وقتی آمدم، دیدم همه تقریباً نصف غذایشان را خوردهاند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من برگردم.[یادگاران، كتاب زین الدین، ص 19]
🌹🌹🌹
✅ شهید #منوچهر مدق «مسئول پشتیبانی لشکر 27 محمد رسول الله(ص)» در قالب بیان و گفتار، علاقهاش را به همسرش ابراز میکرد. همسرش میگوید: منوچهر خیلی به من و زندگیمان ابراز علاقه میکرد، با رفتارهایش و با کلماتش، به من میگفت: «فرشته! هیچکس برای من بهتر از تو در این دنیا نیست. میخواهم این عشق را به عشق خدا برسانم».
کنار قلب منوچهر چند تا ترکش بود که نتوانستند آنها را بیرون بیاورند. وقتی به ترکشهایی که نزدیک قلبش بود، غبطه میخوردم و می گفتم: «ای کاش من جای آن ترکشها بودم»، میگفت: «اینها کنار قلب من هستند؛ تو که توی قلب من هستی».
🌹🌹🌹
✅ همسر شهید #محمدابراهیم همت از کمک و همکاری شهید در امور منزل، به عنوان اخلاق نیکوی همیشگی او یاد میکند و میگوید: نزدیک عملیات خیبر بود. زمستان بود و ما در اسلامآباد غرب بودیم. وقتی به خانه آمد، چشمهای سرخ و خستهاش گویای این بود که چند شب است که نخوابیده است. میخواستم مقدمات غذا را آماده کنم، اما اجازه نداد. دستم را گرفت و مرا روی زمین نشاند و گفت: «امشب نوبت من است که از خجالت تو بیرون بیاییم»، گفتم: «ولی تو بعد از این همه وقت، خسته و کوفته آمدهای ...». نگذاشت حرفم تمام شود. خودش سفره را انداخت. غذا را کشید و آورد. غذای مهدی را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. چای آورد و گفت: «بفرما، بخور»
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@zendegi_ta_shahadat
زندگی شهیدانه
زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام (حُر انقلاب) @zendegi_ta_shahadat
حر انقلاب #شهید ابوالفضل ((شاهرخ )) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر .
شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی،با آن جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت، دشمن ظالم و یار مظلوم بود. در دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از ان پس با سختی، روزگار را سپری کرد در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی میکرد. قهرمان جوانان،نایب قهرمان بزرگسالان دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی.همراهی تیم المپیک ایران و….. بدنش بسیار قوی بود .هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت.بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی می رسید. (1)
@zendegi_ta_shahadat
#شهیدمدافع وطن
#شهید معین قدمیاری متولد 1382 و فرزند اول خانواده ای پنج نفره بود. او پس از اخذ دیپلم فنی راهی خدمت سربازی شد. دوره آموزشی اش را در پادگان محمد رسول ا...(ص) بیرجند به پایان رساند ، سپس برای ادامه خدمت به هنگ مرزی زابل منتقل شد؛ جایی که حداقل میان نظامیان و سربازان وظیفه، به ناامنی و درگیری و تقدیم شهدای بسیار شناخته شده است. با این حال معین خم به ابرو نیاورد و بدون هیچ گلایه ای حتی به خانواده ، مشغول خدمت شد تا اینکه سحرگاه چهارشنبه 16 آذر 1401در برجک نگهبانی مرز به دست اشرار به شهادت رسید.
حرف هایی که به واقعیت پیوست
به گفته خانواده، حداقل در این چهارماه خدمت، حرف «شهادت» از زبان معین نمی افتاد و مدام با اطرافیان درباره اش حرف می زد اما هیچ کس جز خودش آن را جدی نمی گرفت.
در این میان حتی مادر ناخودآگاه برای شهادتش دعا می کرد؛ «سه چهار روز قبل از شهادتش که به حرم امام رضا(ع) مشرف شده بودم برای حاجت روایی پسرم نماز حاجت خواندم و خواستم به هر حاجتی که دارد برسد.» گویا مادر یادش نبود که معین قبلا در دفتر خاطراتش نوشته بود: «به سیستان می روم؛ شاید نیایم.» و حاجتش، شهادت بوده است و بس.
پدر هم این اواخر که معین و دوست صمیمی اش، علی، با هم عازم خدمت بودند، گفته بود: «خیابان ما اسم مشخصی ندارد؛ ببینم از شما دوتا یک نفرتان شهید و مایه افتخار محله می شود؟» دوستش پاسخ داده بود: «معین در اولویت است.» و پدر گفته بود: «برای ما فرقی ندارد هر کدام که باشید.» اما شاید باورش نمی شد که این ها واقعا اتفاق بیفتد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/zendegi_ta_shahadat
چرا ۱۷ مرداد را روز خبرنگار نامیده اند؟
#شهید محمود صارمی در خرداد ۱۳۴۷در شهرستان بروجرد در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه شهید باهنر بروجرد سپری کرد و دوران متوسطه را در دبیرستان حضرت رسول (ص) در رشته علوم انسانی با موفقیت پشت سر گذاشت.
او همراه با تحصیل، به دلیل علاقه شدید به ورزش کاراته دراین رشته فعالیت خود را آغاز کرد، در فاصله کوتاهی با گذراندن دورههای مختلف این رشته موفق به کسب کمربند مشکی و کارت مربیگری در این حرفه شد.
صارمی در سال ۶۷ در آزمون سراسری رشته علوم انسانی دانشگاه تهران پذیرفته شد و دوران تحصیلات دانشگاهی خود را به طور جدی با موفقیت و در سختترین شرایط زندگی، با کارکردن برای امرار معاش و تامین هزینههای تحصیل طی کرد.
"محمود صارمی در دوران تحصیلات در دانشگاه بنا به وظیفه و احساس مسئولیت از طریق بسیج دانشجویی دانشگاه تهران به جبهههای کردستان، حلبچه و خرمشهر اعزام و ۱۴ماه در این جبههها در کنار سایر رزمندگان اسلام، به دفاع از کیان و تمامیت ارضی کشور پرداخت.
صارمی در سال ۷۱ با داشتن دانشنامه کارشناسی به استخدام سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی درآمد و به عنوان کارشناس متون خبری فعالیت خود را آغاز کرد. پس از چندصباحی استخدام در سازمان ایرنا، تشکیل خانواده داد و در سال ۷۲ خداوند فرزندی به او عطا کرد و نامش را سینا نهاد.
صارمی در ۲۶دی ماه سال ۷۵ به عنوان مسئول نمایندگی خبرگزاری جمهوری اسلامی راهی کابل افغانستان شد. زمانی که این کشور درگیر جنگهای داخلی بود و به خوبی میدانست در این سرزمین آشوب زده خطر به اسارت درآمدن و حتی شهادت وجود دارد، اما بر حسب وظیفه، رسالت و تکلیف این راه را انتخاب کرد. او با تنها سلاحش که ایمان و قلمش بود در آن وضعیت بحرانی کشور مصیبت زده افغانستان توانست مظلومیت مردم ستمدیده، زجر کشیده و بیدفاع و بی گناه بویژه مردم مزار شریف و جنایت گروه ضدبشری، متحجر و خائن طالبان را به طور صریح و سالم به گوش جهانیان برساند.
شهید صارمی حدود ۲۰روز پیش از سقوط مزار شریف و به اسارت درآمدن و شهادت در افغانستان، دچار بیماری آپاندیس شد که با مشکلات فراوان و تلاش و پیگیری دوستانش به مدت پنج ساعت شبانه به دکتر رفته و در محیطی غیر بهداشتی، با فقدان امکانات، و بدون وجود نور کافی و برق، عمل جراحی کردند.
پس از گذشت دو روز از این جراحی، به ایران اعزام شد و با وجود اینکه دوران نقاهت خود را در تهران طی میکرد، پس از به اوج رسیدن جنگ افغانستان، مجدد ۱۴مرداد ۷۷ به کشور افغانستان و محل کارش مزارشریف اعزام شد. ۱۷مرداد بود که خبر سقوط مزار شریف به دست طالبان، و به خاک و خون کشیدن، قتل عام زنان، مردان و کودکان بی گناه را به ایران و سراسر جهان مخابره کرد و پس از آن شنبه سیاه، دیگر کسی نبود تا خبر شهادت و یا به اسارت درآمدن او و ۹دیپلمات و پرستوی عاشق، غریب و بی گناه را که در زیر زمین کنسولگری ایران به طور فجیعانه و با بی رحمی تمام توسط پیشرفتهترین سلاحهای آمریکایی به رگبار مسلسل بسته بودند به دنیا مخابره کند.
آری سرانجام پیکر گلوله باران شده صارمی از دیار غربت آمد و روز شهادت او به نام روزخبرنگار ثبت شد.
@zendegi_ta_shahadat
💠 شهید مدافع حرم #احمد مکیان
🔶متولد:۱۳۷۳، خوزستان
🔶زمان و محل شهادت: ۱۳۹۵،سوریه
#شهید
#شهدا
#مدافع_حرم
🔷@zendegi_ta_shahadat
@Ghese_delbari|قصه دلبریمعجزه ی اشک.mp3
زمان:
حجم:
15.06M
🔷 معجزه ی اشک!
🎤 روایت عجیب حاج حسین کاجی از بازگشت شهید محمدرضا شفیعی پس از ۱۶ سال...
#روایتگری
#شهادت
#شهید
#محمدرضاشفیعی
💠__________🌷_________💠
شرط شهید شدن شهید بودن است
https://eitaa.com/joinchat/1448346089C1dcf6c3837