eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨ امام صادق علیه السلام می فرمایند: «خیر نسآءکم الطیبه الریح الطیبه الطبیخ التی اذا انفقت انفقت بمعروف وان امسکت امسکت بمعروف فتلک عامل من عمال الله وعامل الله لایخیب ولایندم بهترین زنان شما زنی است که دارای بویی خوش و دست پختی خوب باشد . هنگامی که خرج می کند، بجا خرج کند، و هنگامی که خرج نمی کند بجا از خرج کردن خودداری ورزد . چنین زنی کارگزاری از کارگزاران خداست و کارگزار خدا نه ناامید می شود و نه پشیمان .» 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان #ماهواره استاد #عباسی_ولدی #قسمت17 📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامه‌های
استاد 📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامه‌های ماهواره‌ای 4⃣1⃣پخش سریال‌های دنباله‌دار 💢یکی از اصلی‌ترین سیاست‌های شبکه‌های تلویزیونی📺 برای جذب و حفظ مخاطب، پخش سریال‌های دنباله‌دار🎞 است. سریال دنباله‌دار، به جهت هیجان و حالت تعلیقی که در متن داستان دارد، مخاطب را به دنبال خود می‌کشانَد. 🔷مخاطب، همیشه در حالت انتظار می‌مانَد و دوست دارد بداند در قسمت بعد، چه اتّفاقی رخ می‌دهد؟ به همین دلیل هم حدّاقل تا قسمت پایانی سریال، مخاطب شبکه‌ای می‌ماند که این سریال را پخش می‌کند؛ 🔶 امّا متولّیان رسانه‌، تنها به ایجاد هیجان در سریال، بسنده نمی‌کنند و دنیایی از پیام‌های ضدّ فرهنگی ⛔️خودشان را در قالب این سریال‌ها به خوردِ مخاطب می‌دهند. برخی از این سریال‌ها، مثل سریال «۲۴»، نزدیک به دویست قسمت داشته و از طولانی‌ترین سریال‌های ماهواره‌ای به شمار می‌آید که تا کنون از شبکۀ «فارسی وان» پخش شده است. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 92-93 استاد https://eitaa.com/abbasival 💞 @zendegiasheghane_ma
✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨ امیرالمؤمنین علیه‌السلام هنگام دفن فاطمه سلام الله علیها خطاب به رسول_خدا صلی الله علیه و آله و سلم : «سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ [بَتَضَافُرِ] أمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا!» به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امتت در ستم کردن به وی اجتماع کرده بودند... 📚مناقب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۹. اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک ایام 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت19 #فصل_سوم انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم.
لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.» ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.» خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!» خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.» ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.» با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.» ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!» ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.» خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد. 🔸فصل چهارم روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم. در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم. چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند. دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان». آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود. ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
1_38781430.mp3
8.32M
زیارت آل یس فرهمند آزاد 🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴 ‏سالها بود که یاد شما برایم منحصر شده بود به روزهای جمعه و غروب دلگیرش..... تا آنکه در میانه سال ۹۳ نام مردانی از جنس همت و زین الدین اما در قامت « مدافعان حرم» دل غبار گرفته ام رو با نوای « لبیکِ یا زینب» از خواب بیدار کردن... آنان اصحاب آخرالزمانی سید علی خامنه ای هستن😭 مولای ما بارها عهد بستم که آدم بشوم و آدم بمانم اما آدم شدنم طولی نداشت😔😔 شنیدم عمه سادات برایتان خیلی مهم هستن..... تو را به جان عمه تان دعا کنید آدم شدم بتوانم حفظش بکنم🌹🌹🌹 🍃🌹 🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂 شب سی و چهارم امشب هم به نیابت از و و 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 💞 @zendegiasheghane_ma
من و شور و نوا شب‌هاے جمعه و قلبے مبتــلا شب‌هاے جمعه قيامت مے شود در صحــن قلبم به یاد ڪـربـلا شب‌هاے جمعه شب جمعه_نسیم_ڪربلایت به دلها مےدهد حال و هوایے شبتون نورانی یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{بسم الله الرحمن الرحیم } یڪ روز بہ آخر جهان مانده بیا دل یخ زده روے دستمان مانده بیا دنیا همہ گور عاشقان اسٺ بیا یڪ قبر هنوز بے نشان مانده بیا اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجـــ 💞 @zendegiasheghane_ma
سلام آقا دوباره جمعه و مثل جمعه های گذشته بی قرار بی قراریم یک هفته منتظریم که جمعه بیاید جمعه بیاید شاید شاید خبری از تو بشود جمعه بیاید شاید که پایان دلتنگی های ما برسد جمعه بیاید شاید که عطر ظهورت حضورت را مژده دهد جمعه بیاید جمعه ای که خورشیدش تو باشی و لحظه هایش نورانی جمعه ای که عاشقان گرد وجود تو می گردند و ندای انا المهدی تو سراسر جهان را فرا می گیرد چه لذت بخش است آن جمعه چقدر دلمان لک زده برای رسیدن جمعه موعود 💞 @zendegiasheghane_ma
مثبت‌اندیشی مثبت‌اندیشی به معنای ندیدن مشکلات نیست. بلکه مثبت‌اندیشی یعنی: باور داشته باشید که برای هر مشکلی راهی است. راه رسیدن به خواسته‌هایتان، عزم و اراده‌ خودتان است. باور داشته باشید که اگر به هدفی نرسیدیم، پایان دنیا نیست. باور داشته باشید که بقیه یک زندگی بی‌نقص ندارند، بلکه آن‌ها هم مثل شما مشکلات خودشان را دارند که ما نمی‌بینیم. و از همه مهم‌تر: تلاش کنید مثبت باشید، فردی مثبت‌اندیش اما واقع گرا. 💞 @zendegiasheghane_ma
دوستان خوبم روز جمعه تون بخیر😊 امیدوارم روز خوب و خوشی درکنار خانواده داشته باشید 💐 ذکر روز جمعه و دعا برای فرج فراموش نشه 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
90 درصد مردم چیزهایی را که هرگز نمیتوانند به دیگران بگویند بصورت اس ام اس ارسال میکنند... 💯براي شروع ابراز محبت به همسرتون و برای اینکه دوباره رابطتتون رو از نو بسازین اولین و بهترين راه ارسال پيام عاشقانه است.. 💞 @zendegiasheghane_ma
يه جمله رو قاب کنيم بزنيم گوشه ي ذهنمون هر وقت خواستيم عملي انجام بديم يه نگاهي به اين تابلو بندازيم .......دونه........ ..........دونه.......... ..............گناه .......... ................."من".......... ...................لحظه .......... ........................لحظه............ ..................ظهور.............. ....مهدي فاطمه............ روعقب.................... ميندازه😭😭😭😭 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 نکته های ناب ارتباطی  گفتم : نمیدونم چرا هر وقت میخوام با شوهرم صحبت کنم، گریه ام می گیره! گفت : چون نمیتونید با همسرتون صحبت کنید و حرفها و ناراحتی ها توی دل تون می مونه. وقتی هم موقعیت صحبت براتون پیش میاد، هجوم احساسات مانع صحبت کردن تون میشه! گفتم : آره دقیقا همینه! پیشنهادتون چیه ؟ گفت : نذارین حرفهاتون در دل تون انباشته بشه. ✳خودگویی هایی که نمود بیرونی نداره اعصاب رو بهم میریزه! ✅حرفهایی که میخواین در موردش با همسرتون صحبت کنید، به صورت شماره گذاری شده توی کاغذ مرتب بنویسید👌 اولویت بندی کنید،✅ دلایل موجه تون رو هم بنویسید،، 👌 وقتی خوب روش مسلط شدین،،💪 به همسرتون بگین: "عزیز دلم میشه امروز بعد از ظهر یک ساعت با هم صحبت کنیم؟ "💖 اگه گفت همین الان بگو،،  بگو الان وقتش نیست اجازه بده وقت مناسب و کافی براش بذاریم تا هر دو با فراغ بال و احساس راحتی صحبت کنیم. 🎀 اگه روی حرفهاتون مسلط باشید، میتونید راحت خواسته هاتون رو بیان کنید بدون اینکه گریه کنید.🎀 👇👇 @zendegiasheghane_ma
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت21 #فصل_سوم زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو ب
دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.» همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی. چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.» یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.» چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم. ادامه دارد... 💞 @zendegiasheghane_ma
1_38781430.mp3
8.32M
زیارت آل یس فرهمند آزاد 🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴 ‏ این جمعه هم نیامدی💔 ببخش ڪه دعاهایمان دعا نشد🚫 قلبِ سیَہ ز خود جـدا نشد📛 ما را ببخش بہ مادرت ایـن رسم عاشقے بہ درستے ادا نشد😔 🍃🌹 🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂 شب سی و پنجم امشب هم به نیابت از و و 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 شب بخیر یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma