eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شوهرم را چگونه نمازخوان کنم؟ سوال: سلام خسته نباشید، شوهرمن نماز نمی خواند. بارها حرف زدم خیلی خواستم او را به نماز خواندن تشویقش کنم ولی موفق نشدم واین قضیه اذیتم می کند. تکلیفم و وظیفه ام چیست، چیزی به گردن من هست یاخیر؟ ممنون از شما 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#مشاوره #پرسش_پاسخ #پرسش شوهرم را چگونه نمازخوان کنم؟ سوال: سلام خسته نباشید، شوهرمن نماز نمی خوان
پاسخ اجمالی: در مورد امر به معروف و نهی از منکر، تکلیفی بیش از تذکر زبانی نسبت به شوهرتان ندارید و چون بارها و بارها به ایشان تذکر دادید چیزی بر گردن شما نیست. شما می توانید با اعمال خودتان او را به نماز خواندن تشویق کنید، همچنین بهتر است که با خانواده های متدین و نماز خواندن بیشتر ارتباط داشته باشید و در نهایت با مطالعه روی خصلت های شوهرتان، راه نفوذ در او و جلب نظر او را به دست بیاورید. پاسخ تفصیلی: کاربر محترم؛ ابتدا باید دقت داشته باشید تنها وظیفه ای كه شما دارید، امر به معروف و نهی از منكر و تلاش برای ارشاد و هدایت و ترغیب کردن او به نماز و انجام عبادات می باشد، که این ایجاد تغییر و اصلاح رفتار نیز به صورت ناگهانی بسیار دشوار است بلکه باید صبر و تحمل خود را افزایش دهید تا به تدریج و آهسته رفتار او را نسبت به نماز و عبادات اصلاح كنید.البته تغییر دادن ایشان بصورت مستقیم نه تنها تاثیری بر جای نخواهد گذاشت بلكه ممكن است اثرات سوء جانبی در پی داشته باشد. توجه داشته باشید كه ما در قضیه ی امر به معروف و نهی از منكر كه از فروعات واجب دین ماست، تكلیفی بیش از تذكر لسانی نداریم، آنهم بشرطی واجب است كه احتمال بدهیم تذكر ما اثر گذار خواهد بود. بنا براین از جهت شرعی نیز هیچ تكلیفی بر گردن شما نیست زیرا بقول خود تان بارها و بارها نیز تذكر داده اید. این را هم بدانید كه در درگاه الهی هر كس مسئول عمل خویش است. و سوء عمل و حسن عمل هركس را به پای خودش خواهند نوشت، آنچه تكلیف شما بوده است انجام داده اید و بیشتر از آن لازم نیست مخصوصا با توجه به اینكه تكرار این تذكر به ایشان، ممكن است آینده زندگی مشترک شما را با مشكل مواجه سازد. اما چه باید كرد، از دو بعد می توانید ایشان را برای نماز خواندن نماز یاری نمایید. 1- اول اینكه بطور غیر مستقیم و با اعمال نیک خودتان ایشان را تشویق به نماز خواندن نمایید به طور قطع اگر ایشان شیفته ی شما گردد تدریجا شیفته ی مرامتان نیز می گردد لذا سعی نمایید با روش های گوناگون ایشان را تحت تاثیر خود قرار دهید.2- سعی نمایید با خانواده هایی كه اهل نماز و متدین هستند رفت و آمد داشته باشید و مثلا به پیک نیک بروید و كارهایی از این قبیل، این موضوع نیز باعث خواهد شد كه شوهر شما تدریجا بسوی خواندن نماز گرایش پیدا كند.3- اگر خودتان انجام ‌وظایف‌ دینی‌ از جمله‌ نماز خواندن‌ را جدی‌ بگیرید، در همسرتان تأثیر می گذارد و به‌ موازات ‌آموزش ‌تعالیم‌ دینی‌، لازم‌ است. ‌عواطف ‌دینی ‌را پرورش‌ دهید.4- هر شخصی یک نقطه پذیرش و به قول معروف «رگ خوابی» دارد. سعی کنید این رگ خواب و نقطه پذیرش را به دست آورید . از این کانال وارد شوید و هدف خود را تعقیب کنید. به صرف این که باید شخصی را هدایت کرد، بسنده نکنید، بلکه با مطالعه روی خصوصیات وی راه نفوذ در او و جلب نظر او را به دست آورید و اقدام کنید. موفق باشید. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍐🍎🍐🍎🍐🍎🍐🍎🍐 👈 عاشق و ؟؟؟😍 👈 عاشق هستی؟؟؟ کافیه رو کیکهای خوشگل زیر کنی تا وارد یه دنیای بشی و کلی چیز یاد بگیری😊👌👌👌👌 🍩🍪 🍩🍪 🍰🎂🍰 🎂🍰🎂 🍩🍪🍩🍪🍩🍪🍩🍪 🍰🎂🍰🎂🍰🎂🍰🎂 🥟🍪🥟🍪🥟🍪🥟 🍰🎂🍰🎂🍰 🥟🍪🥟 🍰🎂 🍪
رویداد های تلخ، شرایط سخت بیماری و دوری از پدر بیش از پیش شرایط جسمی و وضعیت روحی حضرت زهرا (س) را دشوارتر می کرد، اما حضرت فاطمه (س) با اینکه روز به روز پیکرش آب می‏ شد، هیچ شِکوه ای از بیماری نداشت. در هنگام یورش حاکمان غاصب به خانه اش، حضرت زهرا (س) به گونه ای میان درب و دیوار آسیب دیدند که علاوه بر صدمه های سخت، جنین ایشان نیز سقط شد و تازیانه های بیشماری بر جان و روح او نشست. همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا (س) را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد. ایام شهادت (س) 💞 @zendegiasheghane_ma
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت22 #فصل_چهارم دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما تو
طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند. صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت. مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.» رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند. مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...» خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!» ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود. صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می کرد. تصویر آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید. دوستان صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یکی اتاق که مردها نشسته بودند. بعد از شام، خانواده ها درباره مراسم عقد و عروسی صحبت کردند. فردای آن روز مادر صمد به خانه ما آمد و ما را برای ناهار دعوت کرد. مادرم مرا صدا کرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گلین خانم همه شان را دعوت کرده.» چادرم را سرکردم و به طرف خانه خواهرم راه افتادم. سر کوچه صمد را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار. خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.» ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
1_38781430.mp3
8.32M
زیارت آل یس فرهمند آزاد 🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴 ❣ ❣ 🌿می رود قصه ی ما 🌼سوی آرام 🌿دفتر قصه ورق📖 می خورد 🌺 آرااام 🌿می نویسم✍ که 🌼شب تار می گردد 🌿یک نفر مانده👤 ازین قوم 🌺که 🍃🌹 🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂 شب سی و ششم امشب هم به نیابت از و و 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز یکشنبه روز؛ 《 یا ذالجلال والاکرامــــــ♥ــــ 》 گِریھ ڪُنید مادرِ ما پا بھ ماه بوُد 😭 💞 @zendegiasheghane_ma
❌ چیزهایی که نباید سرش بحث کرد ⭕ حرف غیر منطقی خانواده همسر 🔹 این که یکی از اعضای خانواده یا دوستان همسرتان حرفی زده یا رفتاری از خود نشان داده که مورد پسند شما نبوده است، ربطی به همسرتان ندارد. مقصر شخص دیگری است. پس شما نباید او را به دلیل رفتار دیگری سرزنش کنید. 💞 @zendegiasheghane_ma
امام صادق عليه السلام: هر که با خانواده خود است، عمرش بسيار خواهد بود. 📚کافي، ج۸،ص۲۱ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد خانواده؛ محیطی شیرین برای مبارزه با تشکیل خانواده، یعنی آغاز مرحلۀ جدیدی از مبارزه با در محیطی شیرین وقتی هدف از آفرینش و زندگی انسان، عبودیت است (ما انسان را نیافریدیم مگر برای اینکه به مقام عبودیت برسد؛ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ ذاریات/56) در نتیجه همۀ اجزاء زندگی انسان در جهت رسیدن به این هدف خواهد بود. یعنی هدف از تمام نعمت‌ها و اموری که برای انسان در دنیا قرار داده‌ شده، رسیدن او به این عبودیت است. یکی از اجزاء مهم زندگی انسان انتخاب همسر و تشکیل خانواده است پس هدف از آن نیز کمک به تحقق عبودیت و بندگی خداوند است، و باید دید ازدواج و تشکیل خانواده که خداوند انسان را وابسته به آن قرار داده چگونه انسان را در جهت عبودیت کمک میکند. اگر هدف از ازدواج را صرفا لذت‌جویی تلقی کنیم غلط است. 💞 @zendegiasheghane_ma
استاد وقتی رسول خدا(ص) می‌فرماید: «در اسلام هیچ بنایى ساخته نشد که نزد خداوند عزّوجلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد؛ مَا بُنِیَ فِی الْإِسْلَامِ بِنَاءٌ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَزُّ مِنَ التَّزْوِیج‏ِِ»(بحار الانوار/100/222)، نمی‌توان این بالاترین درجۀ محبوبیت نزد خدا را، خارج از هدف خلقت در نظر گرفت. در جای دیگر رسول خدا(ص) می‌فرماید: «هر که ازدواج کند، نصف عبادت به او داده شده است؛ مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أُعْطِیَ نِصْفَ الْعِبَادَة»(بحارالانوار/100/220) باید دید چرا ازدواج اینقدر نزد خدایی که انسان را تنها رای عبودیت آفریده است، عزیز است؟ ادامه دارد..... 💞 @zendegiasheghane_ma
👈 همسرتون رو از حرف زدن نکنید! وقتی همسرتون چیزی رو می‌کنه یا گلایه‌ای می‌کنه، جوری حمله یا دعوا نکنید که دیگه ازحرف زدن بترسه ‌‌‌‌ ✍ خانم بهشتی ❗️آقای بهشتی❗️ رفیق همسرت باش جوری که باهات راحت باشه راحت حرفهاشو بزنه یادت نره تو باید اولین کسی باشی که در مواقع لزوم همسرت بتونه باهاش درد دل کنه نه اینکه از حرف زدن باهات بترسه😊 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️همسرتان را با هیچ مردی مقایسه نکنید 🍃او میخواهد مقدم ترین فرد زندگی شما باشد ⛔️نه بر زبان نه در فکرتان نخواهید او مانند کسی دیگر شود 💞 @zendegiasheghane_ma
💌وقتی به شوهرتون میگید: "مرد باش" در حقیقت با دست خودتون زندگی مشترکتون رو به سمت چالش بزرگی بردید. 👈این جمله یعنی زیر سوال بردن تمام مردانگی و غیرت مرد و وقتی همسرتون فکر کنه از دید شما چنین ویژگی رو نداره دیگه تلاشی برای زندگی مشترکتون نمیکنه. 💌بنابراین با کلامتون تا جایی که می‌تونید این دو ویژگی رو در وجودش زنده کنید. 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت24 #فصل_چهارم قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود. صمد
بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می دانستم صمد الان توی کوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نکرده، یک جوری گم و گور شوم. بین راه دایی ام را دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!» گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و در ماشین را باز کرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچ کوچه که گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، صمد را دیدم که سر کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می کرد. مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می خواست ادا کند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرد. صبح زود سوار مینی بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. ماشین به کندی از سینه کش کوه بالا می رفت. راننده گفت: «ماشین نمی کشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسط خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می کردم. ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
1_38781430.mp3
8.32M
زیارت آل یس فرهمند آزاد 🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴 ❣ ❣ 🔹گلایه ام ز دلی♥️ هست 🔸که مضطر نیست 🔹و بی هنری که 🔸بدون تو تــر نیست😔 🔹گلایه ام ز محبین چون من 🔸که بازیادی ما، غربت تو👤کم نیست 🔹هزار داد زدیم حب تو💖 را 🔸به پیش تیغ ولی 🔹یک خبر ز نیست✘ 🔹عجیب نیست چرا پرده ای آقا 🔸ز دشمنان چه بنالی 🔹چو یاور نیست❌ 🍃🌹 🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂🏴🍂 شب سی و هفتم امشب هم به نیابت از و و 🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 💞 @zendegiasheghane_ma
اول یادوم؟؟؟ چرا دو روایت؟؟ 👆👆👆👆 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 💞 @zendegiasheghane_ma