هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
اینک شوکران
ماجرای یک عشق بی پایان
زندگینامه شهید منوچهر مدق و همسرش
به روایت همسرش
این داستان رو حتما بخونید...
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
✨#اینک_شوکران #قسمت_32 ✍ مــریـم بـرادران 🌹قسـمـت ســے و دوم ﺻﺒﺢ ﻗﺒﻞ از ﻋﻤﻞ ﺗﻨﻬﺎ بودیم. دستم را
#اینک_شوکران
#قسمت_33
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و ســوم
{«ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺮﻧﮕﺮدد؟» ﻟﺒﻪي ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻧﺸﺴﺖ، ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺗﻢ زده ﻫﺎ. ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﮐﺎر ﮐﻨﺪ؟ ﻓﮑﺮش ﮐﺎر ﻧﻤﯽ ﮐﺮد. ﻫﻤﻪي ﺑﺪﻧﺶ ﮔﻮش ﺷﺪه ﺑﻮد ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ... دﮐﺘﺮ ﺑﺎ ﯾﮏ درﺻﺪ اﻣﯿﺪ ﺑﺮده ﺑﻮدش اﺗﺎق ﻋﻤﻞ. ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد« ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻞ ﺧﻮدﺗﺎن ﺑﺮ ﻣ ﯽ ﮔﺮدد.» ﭼﻨﺪ ﺑﺎر وﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ. اﻣﺎ ﺑﺮاي دﻋﺎ ﺧﻮاﻧﺪن ﺗﻤﺮﮐﺰ ﻧﺪاﺷﺖ. ﺣﺎل ﺧﻮدش را ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ. راه ﻣﯽ رﻓﺖ، ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ. ﭼﺎدرش را ﺑﺮﻣﯽ داﺷﺖ، دوﺑﺎره ﺳﺮش ﻣﯽ ﮐﺮد. ﺳﺮ ﻇﻬﺮ ﺻﺪاش زدﻧﺪ. ﭘﺎﻫﺎش را ﻫﻤﺮاه ﺧﻮدش ﮐﺸﯿﺪ ﺗﺎ دم اﺗﺎق رﯾﮑﺎوري. ﺗﻮي اﺗﺎق ﺷﺶ ﺗﺎ ﺗﺨﺖ ﺑﻮد. دو ﺗﺎ از ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ داد ﻣﯽ زدﻧﺪ.ﯾﮑﯽ اﺳﺘﻔﺮاغ ﻣﯽ ﮐﺮد.ﯾﮑﯽ اﺳﻢ زﻧﯽ را ﺻﺪا ﻣﯽ زد و دو ﻧﻔﺮ دﯾﮕﺮ از درد ﺑﻪ ﺧﻮدﺷﺎن ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪﻧﺪ. ﺗﺨﺖ آﺧﺮ دﺳﺖ ﭼﭗ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ اش ﺧﯿﺮه ﺷﺪ. ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ. ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ دﮐﺘﺮش ﻧﮕﺎه ﮐﺮد و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪ. دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ: "ﻣﻮﻗﻊ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ روح آدم ﻫﺎ ﺧﻮدش را ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ. روﺣﺶ ﺻﺎف ﺻﺎف اﺳﺖ." ﮔﻮﺷﺶ را ﻧﺰدﯾﮏ ﻟﺐ ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺮد ﮐﻪ داﺷﺖ ﺗﮑﺎن ﻣﯽ ﺧﻮرد. داﺷﺖ اذان ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. }
ﺗﻤﺎم ﻣﺪت ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ذﮐﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. ﻗﺴﻤﺘﯽ از ﮐﺒﺪ و روده و ﻣﻌﺪه اش را ﺑﺮداﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ. ﺗﺎ ﭼﻨﺪ روز ﻗﺪﻏﻦ ﺑﻮد ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺎد ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ . اﻣﺎ زﺧﻤﺶ ﻋﻔﻮﻧﺖ ﮐﺮد. ﺗﺎ دو ﻫﻔﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﯿﺰي ﺑﺨﻮرد. ﯾﻮاش ﯾﻮاش ﻣﺎﯾﻌﺎت ﻣﯽ ﺧﻮرد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﺪ. از آزﻣﺎﯾﺶ ﻣﻐﺰ اﺳﺘﺨﻮان، ﭘﯿﺶ رﻓﺖ ﺳﺮﻃﺎن را ﻣﯽ ﺳﻨﺠﻨﺪ و ﺑﺮ اﺳﺎس آن ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. دﮐﺘﺮ ﺷﻔﺎﯾﯿﺎن ﻣﺘﺨﺼﺺ ﺧﻮن اﺳﺖ ﮐﻪ دﮐﺘﺮ ﻣﯿﺮ ﺑﺮا ي ﻣﺪاواي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﻌﺮﻓﯿﺶ ﮐﺮد. روز آزﻣﺎﯾﺶ ﻧﻤﯽ داﻧﻢ دردي ﮐﻪ ﻣﻦ کشیدم ﺑﺪﺗﺮ ﺑﻮد ﯾﺎ دردي ﮐﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﺸﯿﺪ. دﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮزد. ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ اي ﮐﺎش ﯾﮏ ﺑﺎر داد ﻣﯽ زد. ﺻﺪا ي ﻧﺎﻟﻪ اش ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ. دردش را ﺑﯿﺮون ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﺻﺒﻮر ي و ﺳﮑﻮت ﻫﺎ ،ﭘﺮﺳﺘﺎر ﻫﺎ و دﮐﺘﺮ ﻫﺎ را ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻫﺮﮐﺎر ي از دﺳﺘﺸﺎن ﺑﺮ ﻣﯽ آﻣﺪ درﯾﻎ ﻧﻤﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺗﺎ ﺟﻮاب آزﻣﺎﯾﺶ آﻣﺎده ﺷﻮد، ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﻣﺮﺧﺺ ﮐﺮدند.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
#اینک_شوکران
#قسمت_34
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و چـهـارم
روزﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ از ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻣﯽ آﻣﺪﯾﻢ ،روزﻫﺎي ﺧﻮش زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮد. ﻫﻤﻪ از روﺣﯿﻪ ام ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. نمی ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮي ﺧﻨﺪهﻫﺎم را ﺑﮕﯿﺮم. ﺑﺎ ﺟﻤﺸﯿﺪ زﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ را ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺗﺎ دم آﺳﺎﻧﺴﻮر. ﮔﻔﺖ: "ﻣﯿﺨﻮاﻫﻢ ﺧﻮدم راه ﺑﺮوم. ﺟﻤﺸﯿﺪ رﻓﺖ ﺟﻠﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ، رﺳﻮل ﺳﻤﺖ راﺳﺘﺶ، ﺑﺮادر دﯾﮕﺮش،ﺑﻬﺮوز، ﺳﻤﺖ ﭼﭙﺶ و ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺳﺮش ﮐﻪ اﮔﺮ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻧﮕﻬﺶ دارﯾﻢ. ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ دﻧﺒﺎﻟﻤﺎن. دم ﺧﺎﻧﻪ ﺟﻠﻮي ﭘﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﮐﺸﺘﻨﺪ. ﻣﺎدرش ﺷﺮﺑﺖ ﻣﯽ داد. ﻋﻠﯽ و ﻫُﺪي ﺧﺎﻧﻪ را ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ. از دم در ﺗﺎ ﭘﺎي ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي ﮔﻞ ﭼﯿﺪه ﺑﻮدﻧﺪ و ﯾﮏ ﮔﻠﺪان ﭘﺮ از ﮔﻞ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﺎﻻي ﺗﺨﺘﺶ. ﺟﻮاب آزﻣﺎﯾﺶ ﮐﻪ آﻣﺪ،
دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ: "ﺑﺎﯾﺪ زودﺗﺮ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﺷﻮد."
ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﺴﺨﻪي دﮐﺘﺮ ﮐﻤﺮم ﻣﯽ ﻟﺮزﯾﺪ ﮐﻪ اﮔﺮ داروﻫﺎ ﮔﯿﺮ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﭼﯽ؟ دﻧﺒﺎل ﺑﻌﻀﯽ داروﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮي ﻧﺎﺻﺮﺧﺴﺮو ﻣﯽ ﮔﺸﺘﯿﻢ.ﺻﻒﻫﺎي ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻪي ﻫﻼل اﺣﻤﺮ و ﺳﯿﺰده آﺑﺎن و داروﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎي ﺗﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﭼﯿﺰي ﻧﺒﻮد. دوﺳﺘﺎن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎش را ﺑﯿﺮون ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ و ﮐﺎرت ﺟﺎﻧﺒﺎزي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را از ﺑﻨﯿﺎد ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. اﻣﺎ ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ اﯾﻦ ﮐﺎرﻫﺎ. ﺑﺮاي ﺧﺮج دوا و دﮐﺘﺮ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎن را ﻓﺮوﺧﺘﯿﻢ و اﺟﺎره ﻧﺸﯿﻦ ﺷﺪﯾﻢ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﻪ روز ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﺪ. داروﻫﺎ را ﮐﻪ ﻣﯽ زدﻧﺪ ﮔُﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "اﻧﮕﺎر ﻣﻦ را ﮐﺮده اﻧﺪ ﺗﻮي ﮐﻮره بدنم داغ ﻣﯽ ﺷﻮد."
ﺗﺎ ﭼﻨﺪ روز ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﻮع داﺷﺖ. ده روز دﻫﺎن و ﺣﻠﻘﺶ زﺧﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ. آب دﻫﺎﻧﺶ را ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﻮرت ﻣﯽ داد. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﻮﻫﺎش رﯾﺨﺖ.
{ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭼﺸﻤﻬﺎش را روي ﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ و ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﻮﻫﺎي ﺳﺮش را ﺑﺎ ﺗﯿﻎ زد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺮده ﺑﻮدش ﺣﻤﺎم، ﻣﻮﻫﺎش ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. ﻣﻮﻫﺎي رﯾﺰي ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد ﺗﻮي ﺳﺮش ﻓﺮو ﻣﯽ رﻓﺖ و اذﯾﺘﺶ ﻣﯽ ﮐﺮد.
ﮔﻔﺖ: "ﺑﺎ ﺗ ﯿﻎ ﺑﺰﻧﺪﺷﺎن. ﺣﺘﯽ رﯾﺶ ﻫﺎش را ﮐﻪ ﺗﻨﮏ ﺷﺪه ﺑﻮد. ﯾﮏ رﯾﺰ ﺣﺮف ﻣﯿﺰد. ﮔﺎﻫﯽ وﻗﺖ ﻫﺎ ﺣﺮف زدن ﺳﺨﺖ اﺳﺖ اﻣﺎ ﺳﮑﻮت ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮ و ﺗﻠﺦ ﺗﺮ. آﯾﯿﻨﻪ را ﺑﺮداﺷﺖ و ﺟﻠﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﯾﺴﺘﺎد.«ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮش ﺗﯿﭗ ﺷﺪه اي. ﻋﯿﻦ یولﺑﺮاﯾﻨﺮ. ﺧﻮدت را ﺑﺒﯿﻦ.» ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮر ﮐﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎش را ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑﻪ ﺻﻮرت و ﭼﺎﻧﻪ اش دﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪ و روي ﺗﺨﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪ.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
#اینک_شوکران
#قسمت_35
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و پـنـجـم
ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﺑﺎ ﺧﻮدش ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﻣﯽ ﮐﺮدم. روز ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ دﺳﺘﻢ را ﻣﯽ ﺑﺮدم ﻻي ﻣﻮﻫﺎش و از ﺳﺮ ﺑﺪﺟﻨﺴﯽ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻣﺸﺎن. و ﺣﺎﻻ ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﻣﮋه ﻫﺎش ﻫﻢ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﻓﺮق ﻧﺪاﺷﺖ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. ﮐﻨﺎرﻣﺎن ﺑﻮد. ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ. ﻫﻤﻪي زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺷﺪه ﺑﻮد ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ و ﻣﺮاﻗﺒﺖ از او. آﻧﻘﺪر ﮐﻪ ﯾﺎدم رﻓﺘﻪ ﺑﻮد اﺳﻢ ﻋﻠﯽ و ﻫُﺪي را در ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ. ﻋﻠﯽ ﮐﻼس اول راﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽ رﻓﺖ و ﻫُﺪي اول دﺑﺴﺘﺎن. ﺟﺎﯾﻢ ﮐﻨﺎر ﺗﺨﺘﺶ ﺑﻮد. ﺷﺐ ﻫﺎ ﻫﻤﺎن ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮاﺑﯿﺪم، ﭘﺎي ﺗﺨﺖ. ﯾﮏ ﺷﺐ از «ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ» ﮔﻔﺘﻨﺶ ﺑﯿﺪار ﺷﺪم. ﺧﻮاب دﯾﺪه ﺑﻮد. ﺧﯿﺲ ﻋﺮق ﺷﺪه ﺑﻮد. ﺧﻮاب دﯾﺪه ﺑﻮد ﭼﻞ ﭼﺮاغ ﻣﺤﻞ را ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮده.
- چل چراغ سنگین بود. استخوانهام می شکست. صدای شکستنشان را می شنیدم. همهی دندانهام ریخت توی دهانم. -
آﺷﻔﺘﻪ ﺑﻮد.ﺧﻮاﺑﺶ را ﺑﺮاي ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎﻧﺶ ﮐﻪ آﻣﺪه ﺑﻮد ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد. او ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: " تعبیرش این است که شما از راﻫﺘﺎن ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ اﯾﺪ. ﭘﺸﺖ ﮐﺮده اﯾﺪ ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎداﺗﺘﺎن."
آن روزﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ اﯾﺮاد ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺣﺘﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽ زدﻧﺪ. ﭼﻮن رﯾﺶ ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﯿﻤ ﯽ درﻣﺎﻧﯽ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد و ﻣﻦ ﺑﺮاي اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻢ زﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﻫﺎﯾﺶ را ﺑﮕﯿﺮم و راه ﺑﺮود، ﭼﺎدر را ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﮐﻨﺎر. ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ اﯾﻦ ﻃﻮري زﺟﺮ ﺑﮑﺸﺪ. ﺗﻠﻔﻦ زدم ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﺧﻮاب ﻣﯽ داﻧﺴﺖ. ﺧﻮاب را ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪ دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪ. ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت ﺗﻌﺒﯿﺮش ﮐﺮد، ﺷﻬﺎدﺗﯽ ﮐﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎي زﯾﺎدي دارد. ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺧﻮش ﺣﺎل ﺑﻮدﯾﻢ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﻮب ﺷﺪه. ﺳﺮ ﺣﺎل ﺑﻮد. ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ ﻫﺎ ﻣﯽ رﻓﺖ ﺑﯿﺮون ﻗﺪم ﻣﯿﺰد. روز ﻫﺎ ي اول ﭘﺸﺖ ﺳﺮش راه
ﯽ اﻓﺘﺎدم. دورادور ﻣﺮاﻗﺐ ﺑﻮدم زﻣﯿﻦ ﻧﺨﻮرد. ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻢ ﺣﺴﺎس اﺳﺖ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "از ﺗﻮﺟﻪت ﻟﺬت ﻣﯽ ﺑﺮم ﺗﺎ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮي ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺗﺮﺣﻢ ﻧﯿﺴﺖ." ﻧﮕﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدﯾﻢ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد.ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﯾﻢ ﭘﺮوﺗﺌﯿﻦ درﻣﺎﻧﯽ اﺳﺖ.
اﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪ. رﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﺳﯿﻨﻤﺎ، ﻓﯿﻠﻢ از ﮐﺮﺧﻪ ﺗﺎ ارﯾﻦ را دﯾﺪه ﺑﻮد. ﻏﺮوب ﮐﻪ آﻣﺪ دل ﺧﻮر ﺑﻮد. ﺑﺎور ﻧﻤﯽ ﮐﺮد ﺑﻪش دروغ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﺧﻮدش را ﺳﺮزﻧﺶ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ«ﺣﺘﻤﺎ ﺟﻮري رﻓﺘﺎر ﮐﺮده ام ﮐﻪ ﺗﺮﺳﻮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ آﻣﺪه ام.»
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
#اینک_شوکران
#قسمت_36
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و شـشــم
{ «اﻣﺎ ﺳﺮﻃﺎن ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺮگ» ﭼﯿﺰي ﮐﻪ دوﺳﺖ ﻧﺪاﺷﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ. دﯾﺪه ﺑﻮد ﺣﺴﺮت ﺧﻮردﻧﺶ را از ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺸﺪن و ﺣﺎﻻ اﮔﺮ ﻣﯽ داﻧﺴﺖ ﺳﺮﻃﺎن دارد.....ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻏﺼﻪ ﺑﺨﻮرد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭼﻘﺪر ﺑﺮاﯾﺶ از زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﺮگ ﮔﻔﺖ.ﮔﻔﺖ: "ﺧﺪا دوﺳﺘﻢ دارد ﮐﻪ ﻣﺮگ را ﻧﺸﺎﻧﻢ داده و ﻓﺮﺻﺖ داده ﺗﺎ آن روز ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﺴﺒﯿﺤﺶ ﮐﻨﻢ و ﻧﻤﺎز ﺑﺨﻮاﻧﻢ." ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﺤﻮ ﺣﺮﻓﻬﺎي او ﺷﺪه ﺑﻮد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ زد رو ي ﭘﺎﯾﺶ و ﮔﻔﺖ: "ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺧﻮاﻧﯽ ﺑﺲ اﺳﺖ.ﺣﺎﻻ ﺑﻘﯿﻪ ي راه را ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯽ روﯾﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﭘﺮروﺗﺮي ﯾﺎ ﻣﻦ." }
و ﻣﻦ دﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﺮدم. ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ اﺻﺮارﻫﺎي ﻣﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ از ﺟﻨﮓ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﮔﻤﺎن ﻣﯽ ﮐﺮدم ﻓﻨﺎ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ اﺳﺖ. ﺗﺎ دم ﻣﺮگ ﻣﯽ رود و ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮدد. ﻫﺮ روز ﺻﺒﺢ ﻧﻔﺲ راﺣﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪم ﮐﻪ ﯾﮏ ﺷﺐ دﯾﮕﺮ ﮔﺬﺷﺖ. وﻟﯽ از ﺷﺐ ﺑﻌﺪش وﺣﺸﺖ داﺷﺘﻢ. ﺑﻪ ﺧﺼﻮص از وﻗﺘﯽ ﺧﻮﻧﺮﯾﺰي ﻣﻌﺪه اش ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮔﺎه ﺑﻪ ﮔﺎه ﻓﺸﺎرش ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﯿﺎﯾﺪ و اورژاﻧﺴﯽ ﺑﺴﺘﺮي ﺷﻮد و ﭼﻨﺪ واﺣﺪ ﺧﻮن ﺑﻬﺶ ﺑﺰﻧﻨﺪ.ﺧﻮﻧﺮﯾﺰیﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮﻣﻮر ﺑﺰرﮔﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ روي ﺷﺮﯾﺎن اﺛﻨﯽ ﻋﺸﺮ در آﻣﺪه ﺑﻮد و ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﺮش دارﻧﺪ. اﯾﻦ ﻫﺎ را دﮐﺘﺮ ﺷﻔﺎﯾﯿﺎن ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. دﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ آﻧﻘﺪر ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺧﻔﻪ ﺷﻮم.
دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ: "ﻫﺮ ﭼﻪ دﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ، وﻟﯽ ﺟﻠﻮ ي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻨﺪي. ﻣﺜﻞ ﺳﺎﺑﻖ. ﺑﺎﯾﺪ آن ﻗﺪر ﻗﻮ ي ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻣﺒﺎرزه ﮐﻨﺪ. ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ و رادﯾﻮ ﺗُﺮاﭘﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮاﻧﯿﻢ ﮐﺎري ﺑﮑﻨﯿﻢ."
اﯾﻦ ﺷﺎﯾﺪﻫﺎ ﺑﺮاي ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮد. ﻣﯽ دﯾﺪم ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭼﻪ ﻃﻮر آب ﻣﯿﺸﻮد. از اﺛﺮ ﮐﻮرﺗﻦ ﻫﺎ ورم ﮐﺮده ﺑﻮد، اﻣﺎ دو ﺳﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﮐﻪ رادﯾﻮ ﺗُﺮاﭘﯽ ﮐﺮده ﺑﻮد آن ﻗﺪر ﺳﺒﮏ ﺷﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪش ﮐﻨﻢ. ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮدم ﺛﺎﻧﯿﻪ اي از ﮐﻨﺎرش ﺟُﻢ ﺑﺨﻮرم. ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ از ﻫﻤﻪي ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻢ. دورش ﺑﮕﺮدم. ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪم از ﻓﺮدا ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ و ﻏﺼﻪ ﺑﺨﻮرم ﭼﺮا ﻟﯿﻮان آب را زود ﺗﺮ دﺳﺘﺶ ﻧﺪادم. ﭼﺮا از ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪم درد دارد.
ﻫﺮﭼﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮد ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎهش ﻣﯽ رﻓﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺟﻠﻮي ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ" یک موی فرشته را نمی دهم به دنیا. تا آخر عمر نوکرش هستم." ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎم را ﻣﯽ ﺑﺮد. ﻣﯽ دﯾﺪم ﻣﺤﮑﻢ ﭘﺸﺘﻢ اﯾﺴﺘﺎده. ﻫﯿﭻ وﻗﺖ ﺑﺎ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮدن ﺑﺮاﯾﻢ ﻋﺎدت ﻧﺸﺪ.
ادامه دارد...
@zendegiasheghane_ma ❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
امام حسن عليه السلام :
هر روزه داری هنگام افطار یك دعای اجابت شده دارد . پس در اولین لقمه افطار بگو:
.
«بسم الله ، اللهم یا واسع المغفرة إغفر لی»
به نام خدا ، ای خدایی كه آمرزش تو فراگیر و وسیع است ، مرا ببخش.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@zendegiasheghane_ma
صلی الله علیک یا اباعبدالله
نصفـے از روز نداریـم
بہ خدا تاب عطش...😔
من بمیــرم ڪہ سہ روز
آب نخوردے تو حسین
جانمبہفـداے
لبعطشانحسیـن
😭😭😭
💕 @zendegiasheghane_ma
سلامـ حضرتـ دلبر
سلامـ قرص قمر
زمین ڪه لطف ندارد !
از آسمان چه خبر؟
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجـ🌸🍃
@zendegiasheghane_ma
🌹
🌸 یکشنبه تون عالی
🌸 الهی
🌸 دراین روزهای عزیز
🌸 بهترین حال ممکن
🌸 بهترین لحظه ها
🌸 بهترین اتفاق ها
🌸 بهترین خبرهاو
🌸 بهترین زندگی رو
🌸 داشته باشید
🌸 روزتون زیبا و در پناه خدا
سلام صبح زیباتون بخیر
@zendegiasheghane_ma
مرحبا ای روزه داران مرحبا
ای سراپا نور ایمان مرحبا
چون خدا بیند لبان روزه دار
می کند نزد ملائک افتخار
پس شما را مرحبا، صد آفرین
ای به کل آفرینش بهترین
طاعاتتون قبول بزرگواران
@zendegiasheghane_ma ❤️❤️
#سلامت
سبزی خوردن🍃
در ماه مبارک رمضان
در زمان افطار سبزی میل کنید،زیراباعث احساس سیری بیشتر میشود
در زمان سحر سبزی نخورید, زیراباعث جذب آب میشه و در طول روز تشنه تر میشوید.
@zendegiasheghane_ma ❤️
#سیاست_های_زنانه
💐 آنقدر سخت گیری نکنین که ازتون پنهون کاری کنن!
⚜ یه خانوم با سیاست ، یه جوری برخورد میکنه که همسرش خیال پنهون کاری یا دروغ رو اصلا نمیکنه،
⚜ چون میدونه با گفتن اتفاقات و تصمیماتش نه سرزنش میشنوه و نه مقایسه و نه غُر !!!
📌رمزش هم اینه که زیادی سخت گیری نکنین ،با سخت گیری زیاد مردها حس زیر دست شدن و مورد کنترل بودن میکنن
که ازش متنفرند
@zendegiasheghane_ma ❤️
👌از پیرمردی و پیرزنی پرسیدن:
چطوری شصت سال باهم زندگی کردین؟
👈گفتن: ما مال نسلی هستیم که ؛
وقتی چیزی خراب میشد
تعمیر میکردیم نه «تعویض» ❤️
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه4_قسمت10 جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 👹 شیط
#جلسات_همسرداری
#جلسه4_قسمت11
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇👇
⭐️
🌸 برای اینکه حی باشیم دو تا کار باید انجام بدیم تا به حی بودن برسیم. 👇👇
(اولین ویژگی برای حی بودن را
من می گم شما ببین چقدر زنهای جامعه مرده اند
فقط ظاهرا چشمشان پلک می زنه راه می رن قلبهاشون میزنه
ظاهرا زنده اند ولی عموما مُردند)
1⃣ کسی که بخواهد حی بشود باید در هر شرایطی که قرار می گیرد جهتش جهت_مثبت باشه.( تقوا رعایت کن)
یعنی چی❓❓
👈یعنی وقتی هم عصر عاشورا هست ما رأيت إلا جميلا.
چون برای خدا بوده چیزی جز زیبایی نمیبینم
😔 نگاهت امیدت به خدا باشه همیشه زنده ای👇
شوهر می یاد می گه سه ماهه حقوق نگرفتم. کی رازق است❓❓ خدا.
تو پاکی مومنی خدا می رسونه.✔️
👩 چه کسی بیشترین اثر تربیتی را در خانواده می گذاره❓❓ زن
❌دو تا شاگرد داشتیم توی خزانه زندگی می کردند اینها بچه هاشو رفته بودند توی کوچه با هم بازی کنند. یکیشون زده بود سر آن یکی را شکسته بود. زنی که مثبت نگر نباشه همیشه روش به سمت حق نباشه گفت کی زدتت؟ پسر فلانی. گفت بریم پدرشونو در بیار.
🗣 نگفت بازی اشکنک داره سر شکستن داره. رفتند این کوچه مادرا با هم بزن بزن گفتند فایده نداره گفتند شوهرامونو شب شیر می کنیم بیان جلو.
👹 شوهرا شب آمدند گفت تو بی غیرتی چرا بچه تو زدند می یای خونه راحت و آسوده. برو تو کوچه دعوا کن.
🔪 اینها پدرها رو شیر کردند یکیشان زد با داس اون یکی رو کشت. یکیشون شد قاتل یکیشون شد مقتول. 😔
👈 در بحث حي بودن دو تا خونه ای که باباها معتادند تا زمانی که یکی از خانومای خانواده بگه بشینیم بابا رو ترک بدیم همه آرومند.☺️
👹 زمانی که زن بگه پاشید دیگه این مرد آدم بشو نیست واقعا خانواده از هم می پاشه.😱
👈پس حي بودن بیشتر با شماست.
✅ مثلا دختری که شوهرش سرباز است می خواهد حی باشه، تو بحث مهمونی با سفره_آرایی کار می کنه. یعنی کمترین چیزها را درست می کنه ولی ظاهر سفره ش قشنگ ترین مدله.
🍛
⬅️ حی بودن یعنی همیشه جهت، جهت مثبت باشه.
🌺 حتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله در جاهلیت حجاز قرار گرفت، اما شد محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.
🚫 در بحث حي بودن اصلا نگید جامعه داره روی من اثر می زاره. من الان خانواده اینا آمدند بی نماز شدم من الان تو خانواده این هستم دست و دلم به کار نمی ره.
❌ محیط_را_عوض_کن بقیه رو هم خوب کن
🐮🐒🐴من الان می شم نگهبان يه باغ وحشی. صدای خر و گاو در می یارم؟ نه. می گم من نگهبان این جا هستم و انسانم. آمدم اینجا از اینها نگهبانی کنم کارهاشو نو سر و سامون می دم می رم.
🌈پس کسی که بخواهد حی بشه همیشه باید جهتش جهت مثبت باشه.
🌺 قرآن در سوره طور آیه ۲۱ می گه اگر کسی طبق این سیستم رفتار کنه حتی اگر یه پیرزنی باشه، طبق اون توانایی های که داره صد در صد طبق اون توانایی ها استفاده کنه در جهت مثبت، همنشین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می شود در قیامت.💐
@zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷
💖 اینطوری خیلی خوبه
🎀 زن و شوهر باید اینطوری باشن
@zendegiasheghane_ma
رسول اکرم ص فرمودند؛
✅خداوند رحمت كند كسى را كه فرزندش را در نيكىِ به خود يارى مى كند.
✅پرسيدند:چگونه در نيكى به خود يارى كند؟
✅حضرت فرمود: كار كم او را بپذيرد (توقع زيادى از او نداشته باشد.)
✅ازخطاها وكارهايى كه در توان او نيست چشم پوشى كند.
✅به او امرى را تكليف نكند كه نمى تواند انجام دهد.
✅و به او دروغ نگويد (يا ترشرويى نكند).
@zendegiasheghane_ma
#احکام_روزه
. نیت روزه
الف) معنی و لزوم نیت
روزه مانند همهی عبادتهای دیگر باید با نیت همراه باشد، بدین معنی که خودداری انسان از خوردن و آشامیدن و سایر چیزهای باطلکنندهی روزه، به خاطر دستور خداوند باشد و همین که چنین عزمی در او باشد کافی است و لازم نیست آن را بر زبان بیاورد.
ب) زمان نیت
روزههای مستحبی: از اول شب تا موقعی که به اندازهی نیت کردن به مغرب وقت مانده باشد.
روزههای واجب:
۱. واجـب معین، مثل روزهی ماه رمضان
الف) تا قبل از طلوع فجر: صحیح است.
ب) تا قبل از زوال:
از روی عمد: صحیح نیست.
از روی فراموشی یا بی اطلاعی: بنابر احتیاط واجب نیت روزه کند و روزه بگیرد و بعداً نیز روزهی آن روز را قضا نماید.
ج) بعد از زوال: کافی نیست.
۲. واجب غیرمعین، مثلروزهیقضای ماه رمضان
الف) تا قبل از زوال: صحیح است.
ب) بعد از زوال: صحیح نیست.
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian-Clip-YekMajooneVize.mp3
1.38M
🎵یک معجون ویژه و عجیب
🔻با این کار، یک ماه رمضان متفاوت را تجربه کنید!
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
🔹﷽🔹
عالم ،همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب ،"خدا خدا" بایدمان
تا پاک شود،زمین ز ابنای یزید
همواره حسین،مقتدا بایدمان
السلام علیک یااباعبدالله الحسین (علیه السّلام)
@zendegiasheghane_ma