🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹✨🌹
🌹✨🌹
🌹
#خانمها_بخوانند
🔆 در مورد نیازها و خواسته هایتان توان مالی همسرتان را در نظر بگیرید و هیچ گاه بیشتر از توانش از او درخواستی نداشته باشید.
و این را هم بدانید که رازق خداست،
چیزی که قرار باشد به شما برسد اگر زمین و آسمان هم دست به یکی کنند و بخواهند مانع شوند، نمی توانند و بر عکس.
رزق مشخص ما بدست ما می رسد. پس من خیلی توانم را برایش خرج نکنم و برایش حرص نخورم.
💞 @zendegiasheghane_ma
🔴 ملاحظات استفاده از ماسک پارچهای
#من_ماسک_میزنم
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه96ازقرآن🌹
#جز_پنج🌹
#سوره_نساء 🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#ختم_قرآن
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت231 #فصل_هفدهم دوباره خندید و گفت: «بعد از اینکه بچه ها ما را
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت233
#فصل_هفدهم
پایان هفته بعد صمد برگشت. گفت: «آمده ام یکی دو هفته ای پیش تو و بچه ها بمانم.»
شب اول، نیمه های شب با صدایی از خواب بیدار شدم. دیدم صمد نیست. نگران شدم. بلند شدم رفتم توی هال. آنجا هم نبود. چراغ سنگر روشن بود. دیدم صمد نشسته توی سنگر روی سجاده اش و دارد چیز می نویسد.
گفتم: «صمد تو اینجایی؟!»
هول شد. کاغذی را تا کرد و گذاشت لای قرآن.
گفتم: «این وقت شب اینجا چه کار می کنی؟!»
گفت: «بیا بنشین کارت دارم.»
نشستم روبه رویش. سنگر سرد بود. گفتم: «اینجا که سرد است.»
گفت: «عیبی ندارد. کار واجب دارم.»
بعد دستش را گذاشت روی قرآن و گفت: «وصیت نامه ام را نوشته ام. لای قرآن است.»
ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: «نصف شبی سر و صدا راه انداخته ای، مرا از خواب بیدار کرده ای که این حرف ها را بزنی؟! حال و حوصله داری ها.»
گفت: «گوش کن. اذیت نکن قدم.»
گفتم: «حرف خیر بزن.»
ادامه دارد...
#قسمت234
#فصل_هفدهم
خندید و گفت: «به خدا خیر است. از این خیرتر نمی شود!»
قرآن را برداشت و بوسید. گفت: «این دستور دین است. آدم مسلمانِ زنده باید وصیتش را بنویسد. همه چیز را برایتان تمام و کمال نوشته ام. نمی خواهم بعد از من حق و حقوقتان از بین برود. مال و اموالی ندارم؛ اما همین مختصر هم نصف مال توست و نصف مال بچه ها. وصیت کرده ام همین جا خاکم کنید. بعد از من هم بمانید همدان. برای بچه ها بهتر است. اگر بعد از من جسد ستار پیدا شد، او را کنار خودم خاک کنید.»
بغض کردم و گفتم: «خدا آن روز را نیاورد. الهی من زودتر از تو بمیرم.»
خندید و گفت: «در ضمن باید تمرین کنی از این به بعد به من بگویی ستار، حاج ستار. بعد از شهادتم، هیچ کس مرا به اسم صمد نمی شناسد. تمرین کن! خودت اذیت می شوی ها!»
اسم شناسنامه ای صمد ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان می زدند. صمد می گفت: «اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر می کنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد.» می خندید و به شوخی می گفت: «این بابای ما هم چه کارها می کند.»
بلند شدم و با لج گفتم: «من خوابم می آید. شب به خیر، حاج صمد آقا.»
سردم بود. سُریدم زیر لحاف. سرما رفته بود توی تنم. دندان هایم به هم می خورد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃🌟🍃🌟🍃
🌼گر عاشق و #دلداده شویم می آید
🍃پاک از گنه ،آزاده شویم می آید
🌼پیداست علائم ظهورش اما
🍃وقتی که ما✨ آماده شویم می آید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
التماس دعای فرج
شبتون پر نور
💞 @zendegiasheghane_ma
خواهی که در
پناه کرامات سرمدی
ایمن شوی ز فتنه و
ایمن زِ هر بدی
لبریز کن زِ عطر گل
نور سینه را
با ذکر یک صلوات
بر نبی وآل نبی
✨اللّهمَّ صَلِّ عَلی محمَّد آلِ مُحَمَّد
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#ذی_القعده
#نماز_یکشنبه
💎 نماز پرفضیلت یکشنبههای #ذیالقعده را از دست ندهیم...
🌷 در فضيلت نماز روز یکشنبه ماه ذیالقعده
از رسول خدا ﷺ روايت شده كه:
▫️ توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود.
▫️ با ايمان بميرد.
▫️ دينش گرفته نشود.
▫️ قبرش گشاده و نورانی گردد.
▫️ والدينش از او راضی گردند.
▫️ مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد.
▫️ توسعه رزق پيدا كند.
▫️ ملك الموت با او در وقت مردن مدارا كند.
▫️ به آسانی جان او بيرون شود...
🍀 رسول خدا ﷺ در روز یڪشنبه ماه #ذیالقعده فرمودند:
ای مردم! ڪدام یڪ از شما میخواهید توبه کنید؟
گفتند: رسول خدا! همهٔ ما میخواهیم توبه ڪنیم.
🍀 پیامبر ﷺ فرمودند: غسل ڪرده، وضو گرفته و چهار رکعت نماز بجا آورید.
◽️در هر رکعت یک بار حمد
◽️سه بار توحید
◽️یک بار فلق و ناس بخوانید.
◽️آنگاه هفتاد بار استغفار نموده
◽️و بعد لاحول ولا قوّة إلا بالله بگوئید.
🔸 سپس بگوئید:
يا عَزيزُ يا غَفّارُ، اغْفِرْلی ذُنُوبی وَ ذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْت
🔹 اى عزیز! اى بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را بیامرز ڪه جز تو ڪسی گناهان را نمیآمرزد
🍀 آن گاه پیامبر ﷺ فرمود:
بندهاى از امت من چنین عملی را انجام نمیدهد، مگر این ڪه از آسمان به او ندا میرسد:
بنده خدا! عمل را از نو شروع ڪن ڪه توبه تو قبول، و گناهانت #آمرزیده شد.
📗اقبال الأعمال، جلد۱، صفحه۳۰۸
التماس دعا
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
برداشت هایی از کتاب #مفاتیح_الحیاة
#قسمت63
#رعایت_مساوات_میان_فرزندان
🔰🔰🔰
🌸 رسول اکرم صلیالله علیه و آله فرمودند؛ بین فرزندانتان در هدایا به #مساوات عمل کنید.
🌸 آن حضرت به مردی نگریستند که دو فرزند داشت و تنها یکی از آن دو را بوسید. فرمود؛ چرا مساوات را میان آن دو رعایت نکردی
🌸 پیامبر فرمود: در میان فرزندان خود #عدالت را مراعات کنید؛ همانگونه که دوست دارید در نیکی و لطف به شما به عدالت رفتار کنند
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
❤️ خانوم خونه ❤️
✅ #یادمون_باشه اون چیزی رو که برای خودت می پسندی برای بچه ت هم بپسند، خودت دوست داری بین شما و نفر دیگری فرق بگذارند؟
👌 حواست باشه بچه ها بر فطرت الهی اند مبادا کاری کنی #حسادت رو درشون پایه گذاری کنی
🔔 #یادمون_باشه ما ممکنه به یه بچه علاقه بیشتری داشته باشیم مثلاً به خاطر اینکه خود اون بچه محبت بیشتری به ما داره، یا کوچیکتره و باید بیشتر بهش ترحم کرد و ... ولی اجازه نداریم تبعیض آمیز رفتار کنیم و این نیاز به یه خودسازی و حواس جمعی داره
👈 #یادمون_باشه باید خویشتن داری در بروز احساسات مثبت رو هم یاد بگیریم فقط احساسات منفی نیست که باید مراقب بروزش باشیم
👌 فقط بچه ها نیستند که از تبعیض متنفرند آدم بزرگا هم با دیدن رفتار تبعیض آمیز حسادتشون گل می کنه
⛔️ ما حتی اجازه نداریم بین بچه های مردم هم تبعیض آمیز رفتار کنیم. بچه کوچیکتر و به خاطر بامزه بودنش خیلی تحویل بگیریم و بچه بزرگتر رو محل نگذاریم. حتی مراقب باشید عشق به فرزند ما رو از توجه به همسر غافل نکند.
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
#خانمها_بخوانند
👂🏻 «««آویزه گوشمان باشد....
📛هیچ کدام از انهایی که همسرت را با انها مقایسه
می کنی ، هنوز با تو زندگی نکرده اند تا نقاط
ضعفشان را هم ببینی ....!!!!
👈از دور همه در زندگیشان قهرمانند ......
اما نه ...!!!!!!
❤️قهرمان واقعی کسی است که با
خوشی و نا خوشی ، #عاشقانه در کنارت
زندگی می کند ......
💝قهرمان زندگیت را #عاشقانه 👌 #باور کن!!!
💞 @zendegiasheghane_ma
#هردوبخوانیم
⭐️ یکی از راههای کلی و عمومی این است که سعی کنید عیوب خودتان را اصلاح کنید.
وقتی شما تغییر می کنید ناخودآگاه این فرمان را به همسرتان می دهید که او نیز تغییر کند.
ولی وقتی شما سر جای خودتان ایستاده اید، نباید از همسرتان انتظار تغییری را داشته باشید.
پس بهترین کاری که من می توانم برای همسرم انجام بدهم این است که سطح خودم را از نظر اخلاقی بالا بکشم.
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه97ازقرآن🌹
#جز_پنج🌹
#سوره_نساء 🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به
#شهید_علی_ماهانی
#ختم_قرآن
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت233 #فصل_هفدهم پایان هفته بعد صمد برگشت. گفت: «آمده ام یکی دو
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت235
#فصل_هفدهم
از طرفی حرف های صمد نگرانم کرده بود.
فردا صبح، صمد زودتر از همه ما از خواب بیدار شد. رفت نان تازه و پنیر محلی خرید. صبحانه را آماده کرد. معصومه و خدیجه را بیدار کرد و صبحانه شان را داد و بردشان مدرسه. وقتی برگشت، داشتم ظرف های شام را می شستم. سمیه و زهرا و مهدی هنوز خواب بودند. آمد کمکم. بعد هم رفت چند تا گونی سیمان را که توی سنگر بود، آورد و گذاشت زیر راه پله. بعد رفت روی پشت بام را وارسی کرد. بعد هم رفت حمام. یک پیراهن قشنگ برای خودش از مکه آورده بود. آن را پوشید. خیلی بهش می آمد.
ظهر رفت خدیجه و معصومه را از مدرسه آورد. تا من غذا را آماده کنم، به درس خدیجه و معصومه رسیدگی کرد. گفت: «بچه ها! ناهارتان را بخورید. کمی استراحت کنید. عصر با بابا می رویم بازار.»
بچه ها شادی کردند. داشتیم ناهار می خوردیم که در زدند. بچه ها در را باز کردند. پدرشوهرم بود. نمی دانم از کجا خبردار شده بود صمد برگشته.
گفت: «آمده ام با هم برویم منطقه. می خواهم بگردم دنبال ستار.»
صمد گفت: «بابا جان! چند بار بگویم. تنها جنازه پسر تو و برادر ما نیست که مانده آن طرف آب. خیلی ها هستند.
ادامه دارد...✒️
#قسمت236
#فصل_هفدهم
منتظریم ان شاءالله عملیاتی بشود، برویم آن طرف اروند و بچه ها را بیاوریم.»
پدرش اصرار کرد و گفت: «من این حرف ها سرم نمی شود. باید هر طور شده بروم، ببینم بچه ام کجاست؟! اگر نمی آیی، بگو تنها بروم.»
صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض میشود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛ اما من می دانم آمدنت بی فایده است. فقط خسته می شوی.»
پدرش ناراحت شد. گفت: «بی خود بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی، بگو. با شمس الله بروم.»
صمد نشست و با حوصله تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است.
پدرش گفت: «تنها می روم.»
صمد گفت: «می دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه.»
پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه آقا شمس الله، گفت: «می روم به بچه هایش سری بزنم.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
💞 @zendegiasheghane_ma
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
تعجیل کن
به خاطر صدها هزار چشم
ای پاسخ گرامی
امن یجیب ها ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹🌹
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
شبتون پر نور
التماس دعا
💞 @zendegiasheghane_ma
اے بهارے ترین آینہ هستے
یوسف ڪنعانے من،سلام
آقا جانم...
بیا و اذان عشق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را فریاد ڪن...
چشم انتظار ماندهام؛
من سر خوشم از لذت این
چشم بہ راهے
و چشم انتظار مےمانم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام آقاے مهربانم
صبحت بخیر مولاے من
💞 @zendegiasheghane_ma