Namaz02-18k.mp3
7.23M
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
استاد #پناهیان
#جلسه2
رعایت ادب اولین گام برای نماز خوب خواندن
💥شباهت نماز، به رژه نظامی
💥آثار وجود عظمت خداوند در دل
💥فلسفه «الله اکبر» در نماز
💥عظمت، عامل محبوبیّت
💥مشکل جهان مسیحیت
💥خدای فاقد عظمت در عرفان های وارداتی
#صوتی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان استاد #عباسی_ولدی #ماهواره #قسمت59 ❌ماهواره برای ما سرگرمی است؛ همین!❌
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
استاد #عباسی_ولدی
#ماهواره
#قسمت60
📌اگر شغلمان اقتضای دیدن ماهواره دارد...
❓برخی از افراد، شغلشان اقتضای دیدن ماهواره را دارد. اینها برای در امان ماندن از آسیبهای ماهواره، چه باید بکنند؟
1⃣توجّه به خانواده
شیطان، تنها در کمین ما ننشسته، در کمین خانوادهمان هم هست. اگر به جهت ضرورتی که واقعاً ضرورت است، از آنتن ماهواره استفاده میکنید، حواستان بیش از پیش به خانواده باشد؛ البته اگر در جایی غیر از خانه میتوانید کارتان را با ماهواره انجام دهید، به هیچ وجه پای ماهواره را به بهانۀ شغلتان به خانه باز نکنید.
2⃣ استفاده در حدّ ضرورت
با خود عهد ببندید که بیش از میزانی که ضرورت اقتضا میکند، به سراغ شبکههای ماهوارهای نروید. حتّی نذر کنید تا التزام عملیتان به عهد خود بیشتر شود. با خود عهد ببندید که به سراغ شبکههایی که برایتان ضرورت ندارد، سر نزنید.
3⃣تهذیب نفس و مطالعه
شما بیش از دیگران، نیاز به تهذیب نفس دارید؛ چرا که مسیر شما لغزشگاههای بسیاری دارد. برای این که شبهاتی که در شبکههای ماهوارهای منتشر میشود، ذهن شما را آلوده نکند، حتماً برنامهای برای مطالعات عمیق دینی داشته باشید.
📚بشقابهای سفره پشت باممان ص۲۳۹
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#قسمت61
استاد #عباسی_ولدی
📌آیا محدودیت، مشکلساز نیست؟
❓من قبل از انقلاب، تمام برنامههای مبتذل را میدیدم و مانند من هم بسیار بودند. کسانی که این برنامههای مبتذل را میدیدند، انقلاب اسلامی را به پا کردند؛ امّا الآن ببینید در خیابانهایمان چه خبر است. آیا فکر نمیکنید که محدودیتهای بیش از حد، ما را به این جا رسانده است؟ در زمان طاغوت، هر کس هر طور که میخواست، زندگی میکرد؛ امّا در نهایت، همانهایی هم که بداخلاقی میکردند، خواستار جمهوری اسلامی شدند و خواستند که اسلام بیاید و آنها پاک شوند.
1⃣ مقایسۀ نادرست دورۀ طاغوت و امروز
✅فکر میکنم که باید مقایسۀ میان زمان طاغوت و امروز را خیلی شجاعانه انجام داد. بنده به هیچ وجه معتقد نیستم انحراف در زمان شاه، آسانتر و دمِدستتر از امروز بوده است. دلیل هم دارم.
🔰ابزارهای لازم برای انحراف در آن زمان با ابزارهای امروز، اصلاً قابل مقایسه نیست. شما در زمان شاه، چند ابزار برای انحراف داشتید؟
1⃣ تلویزیون.
📺 اوّلاً در آن زمان، خانوادههایی که تلویزیون نداشتند کم نبودند. از این که بگذریم، باید دید تلویزیون چند ساعت برنامۀ مبتذل داشت و ابتذال در تلویزیون تا چه اندازه بود؟ چند بار در تلویزیون، صحنههای مستهجن آنچنانی پخش میشد؟ چند بار ابتذال در فیلمهای تلویزیونی از حدّ پوشش نیمهعریان زن و رفتارهای زنندۀ میان یک زن و مرد، بالاتر میرفت؟ چند بار اعمال حیوانی در تلویزیون به نمایش گذاشته میشد؟ شاید همین جا برخی بگویند: درست است که تلویزیون، حدودی را رعایت میکرد؛ امّا در برخی از برنامههایی که از طرف حکومت طرّاحی میشد، چیزهایی را که حتّی در تلویزیون نمایش نمیدادند، در خیابانها در ملأ عام، نمایش میدادند. این را هم میدانیم؛ امّا بروید از قدیمیها بپرسید که این مسئله در چند شهر و چند بار اتّفاق میافتاد؟ چند نفر از جمعیت حدود سی میلیونی آن زمان، این صحنهها را میدیدند؟ امّا در شبکههای ماهوارهای امروز، چه چیزی از مسائل مستهجن قابل تصوّر است که به نمایش در نیاید؟
2⃣ نشریات.
🗞یکی دیگر از این ابزارها، نشریات بود. در زمان طاغوت، چند نشریۀ مبتذل وجود داشت؟ در این نشریات، چه مینوشتند؟ این نشریات، در چه شمارگانی منتشر میشد؟ چند نفر مخاطب این نشریات بودند؟ بدون تردید، تعداد نشریات، میزان فسادی که در آنها بود و تعداد مخاطبانشان، قابل مقایسه با همین چیزها در ماهواره نیست. در آن زمان، چه تعداد از این نشریات به روستاهای ما میرسید؟ امروز چه تعداد از روستاهای ما در معرض تهاجم شبکههای ماهوارهای هستند؟
3⃣سینما.
🎥پیش از انقلاب، سینما هم بود؛ امّا در کلّ کشور، چند سینما وجود داشت؟ فیلمهای سینمایی مبتذل تا چه اندازه پردهدری میکردند؟ اگر کسی آنچه را در ماهوارهها پخش میشود، با ابتذال سینمای زمان رژیم شاهنشاهی مقایسه کند، متوجّه خواهد شد که تفاوت، از زمین تا آسمان است.
📛امروزه ابزارهای انحراف، هم فراوان شده و هم به راحتی به دست میآید و هم جمعیت بسیاری را در بر میگیرد. شما با داشتن یک آنتن ماهوارۀ معمولی، میتوانید به دو هزار شبکه دست پیدا کنید که اکثر قریب به اتّفاقشان، ایمانسوز و خانمانبرانداز است.
⬅️ ادامه دارد .....
📚بشقابهای سفره پشت باممان ص۲۴۱
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
🔷 در نظر بگیرید همسر شما به حرف های خواهر شون گوش میدهند و نسبت به شما بی توجه هستند😱
دیدگاه شما نسبت به همچین مردی چیست؟؟؟ 😤
✔️ یقینا او هم مثل شما این تبعیض را نمیپسندد.
🔸 اگر خواست خدا بر این است که شما تفاوت رفتار همسر با خواهرشون را نسبت به خود ببینید، 👈برای این است که متوجه رفتار خود شوید
⬅️ خودتان هم خیلی مواقع عدالت را رعایت نکردید و بین اطرافیان تفاوت و تبعیض قائل شدید.💔
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#ویژه_مجردها
#مجردها_بخوانند
💟 به قصد اصلاح، درمان و یا هدایت با کسی #ازدواج نکنید و فراموش نکنید ازدواج درمانگاه نیست!
✅ چشمتان را خوب باز کنید ببینید آیا با همین خواستگارتان بدون هیچ تغییر و اصلاحی در رفتارش، عقایدش، وضع علمی و مالیاش می توانید زندگی کنید یا نه؟
👈 و بر مبنای #همین_الان، کاملا واقع بینانه ، تصمیم بگیرید.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت80 💠 بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود، دیگر نگاهم نمیکرد و از لرزش صدایش پ
#دمشق_شهرعشق
#قسمت81
💠 ذهنش پُر از سوال و قلب من از رفتن مصطفی خالی شده بود و دلم میخواست فقط از او بگویم که با پشت دستم اشکم را پاک کردم و #حسرت حضورش را خوردم :«سعد گفت بیایم اینجا تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تکفیریها کشتنش و دنبال من بودن که این آقا نجاتم داد!»
نگاه ابوالفضل گیج حرفهایم در کاسه چشمانش میچرخید و انگار بهتر از من تکفیریها را میشناخت که #غیرتش آتش گرفت و خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد :«اذیتت کردن؟»
💠 شش ماه در خانه سعد عذاب کشیده بودم، تا کنیزی آن #تکفیری چیزی نمانده و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم :«داداش خیلی خستم، منو ببر خونه!»
و نمیدانستم نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت و بهجای جوابم، خبر داد :«من تازه اومدم سوریه، با بچههای #سردار_همدانی برا مأموریت اومدیم.»
💠 میدانستم درجهدار #سپاه_پاسداران است و نمیدانستم حالا در #سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانهاش کرده بود که سرم خراب شد :«میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم، حالا باید تو این کشور از دست یه مرد غریبه تحویلت بگیرم؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت82
از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که اینهمه دنبالم گشته و فرصت نشد بپرسم که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد.
💠 بیاختیار سرم به سمت خروجی #حرم چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود.
دلم تا انتهای خیابان تپید، جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم.
💠 هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه #انفجار میرفت، ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم و من مصطفی را گم کرده بودم که با بیقراری تا انتهای خیابان دویدم و دیدم سر چهارراه غوغا شده است.
بوی دود و حرارت آتش، خیابان را مثل میدان #جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود. اسکلت ماشینی در کوهی از آتش مانده و کف خیابان همه رنگ #خون شده بود که دیگر از نفس افتادم.
💠 دختربچهای دستش قطع شده و به گمانم درجا جان داده بود که صورتش زیر رگههایی از خون به زردی میزد و مادرش طوری ضجه میزد که دلم از هم پاره شد.
قدمهایم به زمین قفل شده و تازه پسر جوانی را دیدم که از کمر به پایینش نبود و پیکرهایی که دیگر چیزی از آنها باقی نمانده و اگر دست ابوالفضل نبود همانجا از حال میرفتم.
💠 تمام تنم میان دستانش از وحشت میلرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی میچرخید و میترسیدم پیکره پارهاش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کاری کند.
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان میکشید، میخواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش میکردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد.
💠 به پهلو روی زمین افتاده بود، انگار با خون #غسلش داده بودند و او فقط از درد روی زمین پا میکشید، با یک دستش به زمین چنگ میزد تا برخیزد و توانی به تن زخمیاش نمانده بود که دوباره زمین میخورد.
با اشکهایم به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) و با دستهایم به ابوالفضل التماس میکردم نجاتش دهند و او برابر چشمانم دوباره در خون دست و پا میزد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت83
💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمهجانش را به اتاق عمل بردند و تازه دیدم بیمارستان #روضه مجسم شده است. جنازه مردم روی زمین مانده و گریه کودکان زخمی و مادرانشان دل سنگ را آب میکرد.
چشمم به اشک مردم بود و در گوشم صدای سعد میآمد که به بهانه رهایی مردم #سوریه مستانه نعره میزد :«بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه!» و حالا مردم سوریه تنها قربانیان این بدمستی سعد و همپیالههایش بودند.
💠 کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم و میترسیدم مصطفی مظلومانه #شهید شود که فقط بیصدا گریه میکردم.
ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ #خون شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم :«زنده میمونه؟»
💠 از تب بیتابیام حس میکرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی میتپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید :«چیکارهاس؟»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه274ازقرآن🌸
#جز_چهارده🌸
#سوره_نحل🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_بابک_نوری😍😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ با روضه امام حسین(ع) دل از دنیا بِبُر ...
#شب_جمعه
@Panahian_ir
شب زیارتی ارباب
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══