*🌼اول هفته تون عالی
💕یه سـلام گرم
✨یه آرزوی زیبا
🌼یه دعـای قشنگ
💕 بـرای
💫تک تک شما مهربانان
🌼الهی
💕روزگارتون بر وفق مراد
✨غم هاتون کم
🌼و زندگیتون
💕پراز عشق و محبت باشه
💫در پناه خـداوند باشیـد*
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃❤🍃💞🍃❤🍃💞🍃❤
❤🍃❤
🍃💞
❤
#حدیث_عشق
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم:
کسی که زنی دارد که آن زن به او آزار می رساند خداوند نماز و کارهای نیک زن را نمی پذیرد تا اینکه به مرد کمک و او را راضی کند، اگر چه این زن تمام عمر را روزه بگیرد و نماز بخواند و بندگان را آزاد کند و داراییش را در راه خدا انفاق کند و این زن نخستین کسی است که وارد آتش جهنم می شود. سپس حضرت فرمودند مرد نیز اگر با زن چنین کند چنین عذابی دارد.
وسایل الشیعه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۶
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃❤🍃💞🍃❤🍃💞🍃❤
❤🍃❤
🍃💞
❤
#خانمها_بخوانند
❌ کاری که از عهده شما خارج است را انجام ندهید و به جسمتان ضرر نرسانید.
با این کار از وظایف اصلی تان هم جا میمانید.
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃❤🍃💞🍃❤🍃💞🍃❤
❤🍃❤
🍃💞
❤
#خانمها_بخوانند
#توقع_نداشتن
💥 بعضی ها همیشه از بقیه طلب کار هستند و اگر چیزی از کسی دریافت کنند خیلی خوشحال نمی شوند چون همیشه منتظر بهتر از آن هستند و از دیگران #توقع دارند.
💥کسانی که از دیگران #متوقع هستند و خودشان را محق می دانند نمی توانند سپاسگزاری کنند.
⭐️ توقع نداشتن نور دارد و این نور به خانه منتقل می شود و مرد شما این را می فهمد.
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃❤🍃💞🍃❤🍃💞🍃❤
❤🍃❤
🍃💞
❤
#خانمها_بخوانند
هرچه به همسرم محبت میکنم اثری ندارد!
➖ اگر یک فرانسوی قشنگترین حرفها را به زبان فرانسه به یک فارسی زبان بگوید، هیچ اثری نخواهد کرد...
➖ همین گونه است اگر یک زن قشنگترین حرفها را به زبان زنان به همسرش بگوید و یا مرد با توجه به نیاز خودش با همسرش سخن محبتآمیز بگوید، مطمئنا تاثیر نخواهد داشت.
➖ به همین جهت، از کسی که میگوید من به همسرم محبت کردم، ولی محبتم بی اثر بود، باید این سوال را پرسید که: «آیا شما بر اساس شخصیت خودت محبت کردی یا بر اساس شخصیت همسرت؟!»
#شناخت #تفاوت #مهم
💞 @zendegiasheghane_ma
🎧 #مشاوره
🎀 چگونه روابط مستحکم و پایداری در خانواده داشته باشیم؟!
🎤 دکتر #حبشی
💞 @zendegiasheghane_ma
چگونه_روابط_مستحکم_و_پایداری_در.mp3
9.09M
🎧 #مشاوره
🎀 چگونه روابط مستحکم و پایداری در خانواده داشته باشیم؟!
🎤 دکتر #حبشی
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه118ازقرآن🌹
#جز_شش🌹
#سوره_مائده 🌹
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به
#شهید_سیاوش_امامی
💞 @zendegiasheghane_ma
#تنها_میان_داعش
نویسنده : فاطمه ولی نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت7 💠 بهخدا امداد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که از حنجره حیدر سربرآورد!
#تنها_میان_داعش
#قسمت8
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃
#تنها_میان_داعش
#قسمت_هشتم
💠 حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :«بیغیرت! تو مهمونی یا دزد #ناموس؟؟؟»
از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :«حیدر تو رو خدا!» و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :«ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
💠 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من #صادقانه شهادت دادم :«دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...» و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :«برو تو خونه!» اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم.
مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم.
💠 احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، #شکّی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم.
حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد.
💠 چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💞 @zendegiasheghane_ma
#تنها_میان_داعش
#قسمت9
انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است.
💠 شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از #بیگناهیام همچنان میسوخت.
شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :«بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.» شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه #آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند...
💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر اینهمه بیرحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد.
اگر لحظهای سرش را میچرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد:«عدنان با #بعثیهای تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.»
💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثیها؟! به ذهنم هم نمیرسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد.
بیاختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمیزدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم.
💠 نمیفهمیدم چرا این حرفها را میزند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم.
وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگیها به کسی بچسبد، یعنی میخواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من میشناختم اهل #تهمت نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بیغیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
💞 @zendegiasheghane_ma
🔴 در این وانفسای زندگی هر از چند گاهی با واژه های جدید و عجیبی مواجه میشویم:
دنیای پسا کرونا،
زندگی در پسا تحریم
یا شروع دوباره در پسا برجام؛
🔶 این روزها، هر روز از پسای جدیدی میشنویم و منتظر آمدنش هستیم.
🔶 اما در کنار تمام این پساهای بی اثرِ مادی، کسی به ما از «پسا غیبت» و خوبی های آن نگفت.
🥀 اینجا هیچ کس انتظار «پسا غیبت» را نمیکشد؛ شاید چون نفهمیدیم که کرونا و تحریم و برجام و هزار گرفتاری دیگر، محصول و نوبرانه روزهای غیبت امام زمان است.
🥀 نفهمیدیم که پایان غیبت، پایان تمام سختی هاست. نفهمیدیم در روزگار «پسا غیبت» و ظهور، هیچ #کرونا ، تحریم و برجامی وجود ندارد که غصه چگونه رفع کردنش را بخوریم. که ظهور، روزگاری بدون جنگ و خونریزی، فقر و فلاکت و تبعیض و بی عدالتی است. روزگار برگشتن پدر به جمع خانواده است.
🌾 خدایا!
از روزهای تلخ و سختِ یتیمی خسته شده ایم، به دادمان برس!
#اللّهم_عجّل_لولیک_الفرج🌹🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شبتون بخیر
💞 @zendegiasheghane_ma
#حسین_جانم
من،بیقـرار،روضہ،و
بـےتابِ #ڪربلا 💔
تو،حضرت حسینی و
#اربابِ،ڪربلا❥
#شش_گوشہ ات🌙
قشنگـےِ دنیایِ زشت مـا
جانم،فداے قبلہ ے✨
جـذابِ #ڪــربـلا
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا 💔
#محرم
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃❤🍃💞🍃❤🍃💞🍃❤
❤🍃❤
🍃💞
❤
#خانمها_بخوانند
💥 سخنی با بانوان خوب کانال
بانو جان
تو محور این زندگی هستی
همون نقطه پرگاری که
شادی و نشاط و انگیزه و #حال_خوب اهالی خونه به تو بستگی داره
🌸🍃🌸
💥ارزش لبخندی که همیشه حتی تو تلخی ها روی لبت هست رو بدون👌
💥غر زدن رو همه بلدن
شاکی بودن و گله کردن...ساده ست
🌸🍃🌸
هنرمند تویی که لبخند میزنی
و این #لبخند ارزشمندترینه👌
اینکه با یه بهانه کوچیک (مثل پختن یه شام خوشمزه) دنبال شاد کردن اهل خونه ای
یعنی یک زن عالی و #قهرمانی
🌸🍃🌸
پس ازت می خوام که به عنوان ستون و پایه ی خانواده ت، هر روز قوی و #قویتر بشی و خودت و توانایی هات رو باور کنی و پر انرژی باشی و لبخند به لبت باشه 👌
💞 @zendegiasheghane_ma
🍃❤🍃💞🍃❤🍃💞🍃❤
❤🍃❤
🍃💞
❤
#مشاوره
#پرسش_پاسخ
خانم #شاکری
⏪ #پرسش:
💕💐💐💐❤💐💐💐💕
#برای_خانواده_ی_همسرم_چیزی_کم_نذاشتم_ولی_قدرم_رو_نمیدونند_و_
سلام.
من تقریبا دوساله ازدواج کردم . بچه ندارم. من و شوهرم خیلی همدیگه رو دوست داریم.
از زندگیم خیلی راضی ام و خداروشکر هیچ مشکلی با هم نداریم.
ولی مشکل من رفتارهای خانواده همسرمه. من هیچی براشون کم نذاشتم تا حالا... انقد محبت کردم، هرموقع رفتیم کمک کردم. ظرف شستم. هر موقع کار داشتن و شوهرمو میبردن کمک من هیچی نگفتم. همیشه جواب بدی رو با خوبی و لبخند دادم. همیشه من زنگ میزنم احوال میپرسم.
حتی برای پدرشوهر مادرشوهرم تولد گرفتم.
برای خواهر شوهرام روز زن هدیه دادم.
از هر نظر بهشون رسیدم و همراهشون بودم.
ولی واقعا قدر منو نمیدونن. الان خانواده شوهرم، زخم زبون هایی که میزنن یا بین من و عروس دیگه فرق میذارن از نظر روحی خیلی داغونم میکنه.
جاریم خیلی پشت سر من جلوی مادر و خواهرای شوهرم بدگویی مو کرده.
نمیدونم باید چیکار کنم.
اوایل زندگی مون خیلی خوب و صمیمی بودیم. ولی الان حس میکنم فقط من باهاشون صمیمی ام. اونا خیلی رسمی و خشک باهام رفتار میکنن.
حتی من بهشون میگم آجی. ولی اونا...😞
من و شوهرم بشدت به هم علاقه داریم و همه کارامونو باهم میکنیم.
اینو از اول زندگیمون تا الان همه میدونن. مثلا بدون هم سر سفره نمیشینیم. تو یه بشقاب غذا میخوریم.
بدون هم جایی نمیریم.
خیلی از زندگیمون لذت میبریم.
اما هر موقع یادم میفته به حرفایی که خانوادش بهم میزنن و نوع رفتارشون خیلی ناراحت میشم و این باعث میشه همسرمو هم ناراحت کنم.
حتی توی تشکر کردن از من و عروس دیگه شون هم فرق میذارن.
مثلا دوتامون وایسادیم ظرف شستیم ولی فقط از اون تشکر میکنن و میگن اذیت شدی.
یا وقتی میاد جلوی پای اون بلند میشن ولی من نه.
یا مثلا اسم اونو بدون خانم نمیگن ولی منو نه.
چیکار کنم که مثل اول زندگیمون دلشونو بدست بیارم و حداقل بین مون فرق قائل نشن و به منم همونقد احترام بذارن؟
اوایل ما فک میکردیم به خاطر اینکه به عشق و احترامی که بین من و همسرمه حسادت میکنن که رفتارشون اینجوری شده همسرم گفتن جلوی اونا محبت نکنیم. اما بازم درست نشد😔
لطفا راهنماییم کنین.
خواهش میکنم اگه ایده یا تجربه ای دارین کمکم کنین💔🙏
💞 @zendegiasheghane_ma