eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
16.1هزار ویدیو
151 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ خدا که مهمان دلت شود 💖 تازه درمیابی معنای عشق را🥰 خدا بهترین همدم دلت است💕 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 🌿الهی به امیدتو🌿 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر چهرہ پر ز نور مهدے صلوات 🌺🍃 برجان و دل صبور مهدے صلواٺ🌺🍃 تا امر فرج شود مهيا بفرسٺ 🌺🍃 بهر فرج و ظهور مهدے صلواٺ🌺🍃 (🌺)اللّهُمَّ ✨(🌺)صَلِّ ✨✨(🌺)عَلَی ✨✨✨(🌺)مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(🌺)وَ آلِ ✨✨✨✨✨(🌺) مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨(🌺)وَ عَجِّلْ ✨✨✨(🌺)فَرَجَهُمْ ✨✨(🌺)وَ اَهْلِکْ ✨(🌺)اَعْدَائَهُمْ (🌺)اَجمَعِین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌱🌹سلامِ من بہ تو آقاے بے نظیرِ خودم 🌹🌱سلام و عرضِ ادب ایهاالامیر خودم 🌱🌹اگر چہ دورم از آن مضجعٺ ولے قلباً 🌹🌱سلام مےڪنمٺ صبحِ دلپذیر خودم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 11 آذر ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:27 ☀️طلوع آفتاب: 06:56 🌝اذان ظهر: 11:54 🌑غروب آفتاب: 16:51 🌖اذان مغرب: 17:11 🌓نیمه شب شرعی: 23:09 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍🏼درمان بیماران آلزایمر با عصاره گل سرخ 👈🏻متخصصان طب سنتی تایید کردند استفاده از دمنوش گل سرخ کاهش دهنده الزایمر در سنین بالا است 🌸با مصرف گل سرخ در مقابل فراموشی سالمندی ایمن شوید. ✨طب الائمه✨   @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد ✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره برایش نوشته شود 2رکعت ؛ درهر رکعت بعدازحمد یک آیة‌الکرسی ،توحید ،فلق وناس بعد از سلام۱۰ استغفار @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹دوشنبه 11 آذرمـاهتون بخیر🌹 🌼هــــر روز آغـــــاز 🌸یک تغییر و شروع 🌺یک هیجـان اسـت 🌼خــدایا دریـچـه‌ ی 🌸شــادی بـی پـایـان 🌺خوشبختی ، سلامتی 🌼و روزی پر برکت را 🌸به روی همه باز کن 🌺الهی آمین❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💎از امام حسن علیه السلام در مورد خردمندی پرسیده شد، ایشان فرمودند: [ یعنی ] غم را جرعه جرعه نوشیدن تا به فرصت ها دست یافتن 📚معنی الاخبار، صفحه240 〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎امام حسن مجتـــبی ع: پرسش‌ صحيح‌ نيمى‌ از علم‌ است‌ ،،،، و مدارا كردن‌ با مردم‌ نيمى‌ از عقل‌ است‌ ،،،، و اقتصاد و اعتدال‌ در زندگى‌ نيمى‌ از مخارج‌ است..‌. 📚(شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ ابن‌ ابى‌ الحديد ، ج‌ 18 ، ص‌ 108) 〰➖〰➖〰➖➖〰➖〰➖ 💎امام حسین علیه السلام میفرمایند : ✍ قویترین فرد در ایجاد ارتباط کسی است که با کسی که از او بریده، رابطه برقرار کند. 📚 بحارالانوار، ج78، ص 121. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔴📡 🔴🔻 حضرت آیت‌الله درباره‌ی برگزاری چیست؟ آقا بارها فرموده‌اند که به سایر نکنید. ✔️ بنابراین باید از این کار پرهیز کرد و نکته‌ی جالب توجه اینجا است که برخی می‌گویند در اشکالی ندارد که بگوییم؛ در حالی که حضرت آقا قید نزدند که مجلس باشد یا خصوصی، بلکه به طور کلی فرموده‌اند که به مقدسات سایر مسلمانان یعنی سایر نکنید. ✅ حضرت آقا در جایی فرموده‌اند: «آن هم که از روی و ، یا گاهی از روی غرض - این را هم داریم و افرادی را هم از بین می‌شناسیم که فقط مسئله‌ی نیست، بلکه دارند برای اینکه ایجاد کنند - به مقدسات اهل اهانت می‌کند، عرض می‌کنم: «رفتار هر دو است و است.» ✳️ بنابراین توهین به مقدسات سایر مذاهب اسلامی به نظر حضرت آقا حرام شرعی است. ➖➖➖➖➖ ✅ پایگاه آیت‌الله خامنه‌ای - احکام ارتباط بین صاحبان مذاهب و ادیان - khamenei.ir @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ ✨وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ ✨وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ‌(۱۳۴) ✨(متّقين) كسانى هستند كه در راحت ورنج ✨انفاق مى‌كنند وخشم خود را فرو مى‌برند ✨و از خطاى مردم در مى‌گذرند و خداوند ✨نيكوكاران را دوست دارد(۱۳۴) 📚 سوره مبارکه آل عمران ✍آیه ۱۳۴ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
دوست ندارم حرفی رو تکرار کنم و موضوعی من رو از کارم دور کنه . می دونم دختر عاقلی هستی و می فهمی چی می گم . كل مسئولیتت رو می دم به صفورا به خانوم . من معمولا روزها خونه نیستم و خونه روزها زنونه ست. می تونی آزادانه به زندگی راحت مثل خونه ی پدرت داشته باشی و درس بخونی . حرفی برای گفتن نداشتم . درسته که از زیر دین کسی بودن ، بشدت متنفر بودم ولی این برنامه ای بود که ارباب خونه برام تعیین کرده بود . یه جورایی دلم واسه زندگی گذشته ام هم تنگ شده بود . واسه لباسام واسه رخت خواب تمیزم و بوی صابون ها خوشبویی که واسه پدرم از تبریز می آوردن . من متعلق به زندگی خدمتکاری نبودم . حالا که فرصتش پیش اومده بود ، باید برمی گشتم به زندگی قبلیم . تایماز رشته ی افکارم رو برید و گفت : خوب ؟ حرفی نداری ؟ گفتم : نه . گفت : خوبه. بلند شدم سفره رو جمع کنم که تایماز گفت : بذار باشه می یای جمع می کنی . بیا بریم دستشویی . چقدر بدبخت شده بودم من که واسه دستشویی هم باید نگهبان می داشتم . بی حرف دنبالش راه افتادم. تو نوز ضعیفی که از شیشه های نباتی در حجره داخل رو داشن کرده بود ، تایماز رو نگاه می کردم . چقدر این مرد با تصوراتم متفاوت بود. مردی که در عین مهربونی می تونست مثل یه شیر وحشی و خشن باشه .اما دیگه از تحقیر خبری نبود .این خیلی آرومم می کرد. سینه ی ستبرش آروم بالا و پایین می رفت . اونم تو این گرما ، مثل من با همون لباساش می خوابید و به قول رقیه با حجب و حیا بود. وای رقیه . الان از فرارم بی خبره و فکر می کنه من تو خونه ی خان زنجان دارم خوش می گذرونم . بیچاره اگه بفهمه دق می کنه. ولی زندگی همینه دیگه . یه روز هستیم و روز دیگه .... صبح زودتر از تایماز بیدار شدم و شروع به جمع و جور کردن وسایل کردم . با سر و صدای من تایماز هم بیدار شد . گفت : چه عجب تو زودتر بیدار شدی؟ گفتم : می خوام زودتر برسیم. از دربه دری خسته شدم. خندید و گفت : بهت نمی یاد نازک نارنجی باشی. گفتم : نیستم . ولی منم آدمم دیگه. خستم خوب. بلند شد و رفت تو حياط کاروانسرا. منم دنبالش راه افتادم. هر دو دست و صورتمون رو شستیم و یه لقمه نون پنیر خوردیم تایماز گفت : کبودی زیر چشمت به خورده بهتر شده . ناخود آگاه لچکم رو کشیدم جلوتر اونم دیگه چیزی نگفت . سفره رو جمع کردم و راه افتادیم. بی وقفه تا تهران تاختیم . نزدیک ظهر بود که رسیدیم تهران. خیلی هیجان داشتم . اولین بار بود که پایتخت رو می دیدم. تایماز جلوی به در بزرگ آهنی که توش پر از درشکه بود ، ایستاد و از اسب پیاده شد . منم به دنبال اون پیاده شدم . تایماز تو ورودی اونجا اسبها رو به مردی که جلوی در بود سپرد . مرد بعد از بررسی اسبها ، به مقدار پول به تایماز . اون موقع بود که فهمیدم اسبها رو فروخته . دنبال تایماز راه افتادم . کنار په درشکه ایستاد و بعد از پرداخت پول به درشکه چی ، به من اشاره کرد که سوار شم. وقتی نشستم ، گفتم چرا ملت اینجوری نگاه می کنن به من ؟ گفت : خودت نفهمیدی؟ گفتم : نه !!! گفت : به خاطر لباساته. تو لباس محلی پوشیدی. چادر چاقچور نداری . روبند نداری. واسه همین اینطوری نگات می کنن. حالا هم اون پرده های کنار درشکه رو بنداز تا تو شهر کسی زل نزنه بهت . خیلی متفاوت لباس پوشیدی . جلب توجه می کنی. راس می گفت : همه ی زنا چادر داشتن ولی من با لباس محلی و رژری بودم. یه نیم ساعت بود که با درشکه داشتیم تو تهران حرکت می کردیم و من غرق شلوغی و جذابیت این شهر شده بودم که چشمم به چیزی افتاد که تا به حال شبیهش رو ندیده بودم . یه درشکه بدون اسب . با تعجب به تایماز نگاه کردم که بی خیال داشت جلو رو نگاه می کردم . ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆💔خیانت از کجا شروع میشه... قدم به قدم #خیانت کردن! چه مجرد باشید چه متاهل حتما این کلیپ ۴ دقیقه ای را مشاهده کنید #تلنگر❌ @zendegiasheghaneh