eitaa logo
خانواده بهشتی
5هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
148 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
💞🍃💞 🍃💞 💞 🌹 🔴حـرف‌هایی کـه نبـاید بـه همسـر باردارتان بگویید 🔸 اگر می‌توانستید باردار شوید، لذت عجیب و درد شدید آن را هم درک می‌کردید، می‌‌فهمیدید نصف شب هوس ناگهانی غذایی را کردن یعنی چه و درک می‌کردید نخوابیدن و دچار بیخوابی شدن به دلیل راحت نبودن جه حسی دارد. 🔸 هر چند تمام این دردها و ناراحتی‌ها، ارزش به دنیا آوردن یک نوزاد شیرین و دوست داشتنی را که از وجود خودتان هست دارد، اما بارداری کار ساده‌‌ای نیست. 🔸 شوهرانی که وانمود می‌کنند حال همسر خود را درک می‌کنند یا چیزهایی می‌گویند که فکر می‌کنند ابراز همدلی است، بارداری را ساده‌تر نمی‌کنند! 🔸 آقایان محترم؛ می‌دانیم که قصدتان خوبی است اما شما به عنوان شوهر، این جملات را نباید به همسر باردار خود بگویید. •┈••✾🍃💞🍃✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
💑 گاهی مخفیانه به همسرتان محبت کنید! 🔸برخی افکار و توهّمات در زندگی مشترک می‌تواند روابط زن و شوهر را به مرور زمان سرد کند و یا مانع بیشتر شدن رابطه صمیمی بین همسران شود. مثل اینکه آیا واقعاً همسرم مرا دوست دارد یا نه؟ یا حس می‌کنم من برای همسرم مهم نیستم! 🔸یکی از تکنیک‌هایی که می‌تواند نابود کننده‌ی این توهّمات و افکار مخرّب باشد این است که بدونِ درخواست و اعلام همسرتان، خدمات و محبّت‌های مخفیانه‌ و بجا برای همسرتان انجام دهید. 🔸لازمه اینکار این است که با دقت کارهای شخصی همسرتان را زیر نظر بگیرید تا به موقع و در غیبت او، کارش را انجام داده یا تمام کنید. 🔸این تکنیک، برکات زیادی دارد. از جمله زمینه‌ی ایجاد حسّ رقابت بین همسران برای انجام خدمت‌ِ پنهانی به یکدیگر شده و عامل مهمی برای درک و توجه به همسر در محیط خانه خواهد شد. 🔸این مخفی‌کاری شیرین را در خانه مرسوم کنید تا در غیاب یکدیگر، کارهای شیرین شما، ذهن همسرتان را از تفکّرات منفی و مخرّب پاک کند. @zendegiasheghaneh •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
💞🍃💞 🍃💞 💞 ✨﷽✨ ✍🏻اين سوال چقدر آشناست؟ 👈🏻مامانتو بيشتر دوست داري يا باباتو؟ 🚫سوالي كه پدر بزرگ مادربزرگها، عمو و عمه و دايي و خاله ها ممكن است بپرسند. ‼️گاهي اين سوال را پدر يا مادر به شوخي از كودك ميپرسد و انتظار دارد فرزند او را انتخاب كند. ♻️پدر يك نيمه از بدن رواني كودك است و مادر نيمه ديگر بدن رواني كودك. 🚫بدن رواني كودكمان را با اين سوالات دو پاره نكنيم. ⚠️ترس از اجبار به انتخاب بين پدر و مادر، كودك را مضطرب و وحشتزده خواهد كرد. ✅اولين نياز رواني كودك امنيت و ارامش است. ⛔️هرگز حتي به شوخي اين سوال را نكنيد و اجازه ندهيد كسي فرزندتان را در چنين موقعيتي قرار دهد. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh •┈••✾🍃💞🍃✾••┈•
🅾 🔘به چای خود کمی زنجبیل اضافه کنید. 🔘یک تکه‌ی کوچک زنجبیل تازه وپوست‌کنده بجوید. 🔘یک تادو ورقه‌ی نازک زنجبیل تازه را به غذا اضافه کنید. ➕
✨﷽✨ ✨ دیگران را قضاوت نکنیم! امیرالمومنین امام علی علیه السلام:جرأت شما در عیب جویی از مردم، بزرگترین گناه است. ای بنده ی خدا ! در عیب جویی از بنده‌ای که مرتکب گناهی شده شتاب مکن؛ شاید گناه بزرگ او بخشیده شود ولی تو را به خاطر گناهی کوچک عذاب کنند. هر کدام از شما که به عیب دیگری آگاهی یافت، باید از عیب‌جویی او خودداری کند زیرا شما به عیب خود آگاه هستید. شکرگذاری به خاطر پاک بودنتان از گناهی که دیگری مرتکب شده، باید شما را از پیگیری کردن گناه دیگران باز دارد. 📚وسائل الشیعه، باب‌جهادالنفس، روایت۳۳۴
🔹عالمی که از همسرش کتک می‌خورد! 🔸مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگ‌ترین فقیهان جهان تشیع بوده است. ایشان در نجف می‌زیسته و شاگردان بسیاری تربیت کرده‌است. آن زمان شایع شده بود از همسرش کتک میخورد! وقتی از او دراین باره پرسیدند گفت: "بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوی‌البنیه هم هست، گاهی که عصبانی می‌شود، حسابی مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد!" 🔹وقتی پرسیدند چرا طلاقش نمی‌دهید گفت: "این زن در این خانه برای من از اعظم نعمت‏‌های خداست چون وقتی بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد. همان وقت می‌آیم در خانه کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود! این چوب الهی است، این باید باشد!!!!"
🌸ای ساربان غمگین مباش خوش روزگاری میرسد 🌸یا عمر غم سر میرسد یا غمگساری میرسد 🌸ای ساربان آهسته ران قدری تحمل بیشتر 🌸این کشتی طوفان زده آخر کناری می رسد 🌸روز و روزگارتون خوش بخت و اقبالتون سپید ✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊خدایا ✨ آنگونه عزیزانم را بنگر 🕊که احساس کنند ✨خوشبخت ترین کائناتند 🕊دل هاشان را سرشاراز آرامش ✨و خانه هاشان را 🕊گرمای محبت خدایی ات ببخش ✨شبتون پُر از مهر خدا✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣ 🌺بایادتوعشق وشورمعنادارد 🍀درمحضرتو،حضورمعنادارد 🌺آوای خوش نیایش صبحدمان 🍀هنگام طلوع نور،معنا دارد ❣آغازمیکنیم روزمان را ❣الهی به امید تو @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh✿❀☆♡☆❀✿┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖امام علی (علیه السلام) : 💞قلب زنگار می گیرد و با صلوات این زنگار 💞کنار می رود و دل صیقلی می شود. 📚وسائل الشیعه، ج 4، ص ۱۲۱۶ 💗اللّهُمَّ ✨💗صَلِّ ✨✨💗عَلَی ✨✨✨💗مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨💗وَ آلِ ✨✨✨✨✨💗 مُحَمَّدٍ ✨✨✨✨💗وَ عَجِّلْ ✨✨✨💗فَرَجَهُمْ ✨✨💗وَ اَهْلِکْ ✨💗اعْدَائَهُمْ 💗اَجْمَعِین @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
﷽❣ ❣﷽ بیا ڪہ بی تو نہ سحـر را طاقتی اسٺ و نہ صبـح را صداقتی؛ ڪہ سحـربہ شبنم لطف تو بیدار میشـود وصبح، بہ سلام تو ازجا برمی‌خیزد... 💗 💗 ┅✿❀☆♡☆❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
صبح شما خوبان منور به نور حرم حضرت ارباب حسین(ع)،،، چشم دلم، به سمت حرم باز می شود،، با یک سلام،صبح من آغاز می شود... . السلام علیک یا اباعبدالله.... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ✨وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا ✨فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿۲۸۶﴾ ✨پروردگارا و آنچه تاب آن نداريم ✨بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر ✨و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور ✨سرور ما تويى‏ ✨پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏ (۲۸۶) 📚سوره مبارکه البقرة ✍بخشی از آیه ۲۸۶ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 28 اردیبهشت ماه 1400 🌞اذان صبح: 04:18 ☀️طلوع آفتاب: 05:57 🌝اذان ظهر: 13:01 🌑غروب آفتاب: 20:05 🌖اذان مغرب: 20:25 🌓نیمه شب شرعی: 00:11 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
☝️ "سه شنبه"﷽" "۱۰۰مرتبه" ✨ ✨ ✨ای مهربان ترین مهربانان✨ 🌙دیگرگناه نمی کنم 🌙 🌻 ✅هرکس نمــازسه‌شنبه را بخواندبرایش هزاران شهرازطلا دربهشت بسازند↯ دورکعت؛ درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره تین توحید فلق ناس @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌹 امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام : ☝ مردم! شما چونان مسافران در راهید، که در این دنیا فرمان کوچ داده شدید. که دنیا خانه اصلی شما نیست و به جمع آوری زاد و توشه فرمان داده شدید. 🔸آگاه باشید این پوست نازک تن طاقت آتش دوزخ را ندارد، پس به خود را رحم کنید. شما مصیبت های دنیا را آزموده اید آیا ناراحتی یکی از افراد خود را بر اثر خاری که در بدنش فرو رفته پا در زمین خوردن پایش مجروح شده، یا ریگ های داغ بیابان اورا رنج داده دیده اید که تحمل آن مشکل است؟ پس چگونه می شود تحمل کرد که در میان 🔥 دو طبقه آتش 🔥 در کنار سنگ های گداخته هم‌نشین شیطان باشید. 📚 نهج البلاغه خطبه ۱۸۳ 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 چیزی نیست که تو بتوانی آن را ببینی یا لمس کنی! را باید در قلبت احساس کنی ... وقتی دیگران ناامید شده‌اند تو را به تلاش و تقلا وا می‌دارد به تو انگیزه خوب بودن و خوب زیستن می‌دهد تو را در مقابله با سختی‌ها قوی می‌کند. برای تو آرامش می‌آورد برای تو راه می‌گشاید، حتی اگر امروز هیچ راهی نبیــنی به تو قدرت پرواز می‌دهد حتی اگر که خسته یا زخمی شده‌ای ... همان چیزیــست که تو به آن نیاز داری، درست به اندازه نفس کشیدن‌هایت... حواست هست؟؟ لطفاً بگذار کنار دلشوره‌ها و نگرانی‌های همیشگی را و را جایگزین ترس‌ها کن ... خدا هنوز هست تو هنوز نفس می‌کشی و زندگی هنوز جریان دارد ... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
انواع صبحانه برای انواع بیماریها ۱ بيماران دیابتی 👌چای سبز و پنیر ۲ بيماران کلیوی 👌عسل ۳ بيماران قلبی 👌شیرکم چرب و خرما ۴ بيماران دارای دردمفاصل 👌تخم مرغ وشیر @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ماهتون 🌹پرازشکوفه های اجابت 🍃امیدوارم که 🌹روزتون پرازبرکت 🍃عمرتون باعزت 🌹مشکلاتتون اندک 🍃شادی هاتون فراوان 🌹مهربانی راه و رسمتون 🍃و لبخند خدا بدرقه زندگیتون @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
‍ این داستان واقعی است: سوم همراه دوستان صادق و همسایه ها تمام شهر و پارک ها رو گشتیم،اما خبری نشد که نشد.به برادرم چند بار زنگ زدم اما جواب نمیداد.به ناچارخسته و مستاصل همراه شوهرم کنار اداره برق ماشین رو نگه داشتیم. همان لحظه برادرم زنگ زد و گفت :آبجی کجایی؟ گفتم جلو اداره شما. گفت:سریع برید خونه مامورای اگاهی میان برای بازجویی! گفتم: بازجویی چی؟چیزی شده؟صادقم تصادف کرده؟پیداش کردن؟ تروخدا بگو گفت: نه خواهر جان،نگران نباش دارن دنبالش میگردن،برای اونه ،میخوان دقیق ازت بپرسن تا بتونن پیداش کنن... بدون فوت وقت، سوار ماشین و راهی منزل شدیم.برادرم وقتی اصرار دانیال رو برای اطلاع ندادن به پلیس دیده بود،بدون اطلاع ما به آگاهی رفته بود و تمام گم شدن صادق را به همراه کلیه مشخصات صادق و دوستاش به پلیس اطلاع داده بود.برای همین تلفنی از من پرسید که صادق چه وسایلی همراش داشت و من گفتم که کلیدهاش،انگشتر و بیست هزار تومن پول... بعد از کمی مامورا همراه برادرم-خبات-رسیدن. به محض اینکه وارد خانه شدند سریع سمت اتاق صادق رفتند،بیشتر وسایل صادق را برداشتند.دفترخاطرات،یادداشتهاش،حتی برخی از وسایل شخصی مثل زنجیر گردنی که اسم دانیال روش بود و صادق تا سه ماه قبل که با دانیال قهرنبود همیشه به گردن داشت😔 مامور وقتی از اتاق صادق بیرون آمدازمن پرسید: +مادر! پسرت از کی خونه نیومده؟ -چهار روز پیش +چرا چهار روز پیش به پلیس اطلاع ندادین؟؟ - (با نگرانی گفتم)جناب سروان،دوست صمیمی پسرم،دانیال میگفت که نیاز نیس ماخودمون هرجا باشه پیداش میکنیم +(سری با تاسف تکان داد)میدونی اگه روز اول اطلاع میدادین شاید خیلی چیزا فرق میکرد؟؟ - چیزی شده؟مگه پسرم چیزیش شده؟ تروخدا بهم بگین. +هنوز هیچی مشخص نیس،فقط هرچه سریعتر بیایین آگاهی،سریع -گفتم،شوهرم از دیشب چیزی نخورده یه چیزی براش بیارم میاییم خدمتتون + نخیر خانم،اصلا،وقت رو تلف نکنید همین الان با شوهرتون بیایین. چهار روز بود که خواب و خوراک نداشتیم.درد عجیبی سراپای وجودم رو فراگرفته بود،در دل همش ایت الکرسی میخواندم پسرم رو پیدا کنیم. تا ساعت شش عصر ازما سوال و جواب کردند. یهو شوهرم فشارش افتاد و نزدیک بود که بیفته . به ماموره گفتم،جناب سروان شوهرم فشارش افتاده،دخترمم از مدرسه که اومده معلوم نیس کجا رفته .اگه اجازه بفرمایین بریم و زود برمیگردیم. +بسیار خب،برین ولی تا قبل ساعت ۷ عصر برگردین. - چشم منم دست کمی از شوهرم نداشتم،بی خبری درد بزرگیست.آنهم چهار روز بیخبری از پاره تنت. توان راه رفتن نداشتم.با هرسختی بود همراه شوهرم رفتیم،عسل را که منزل همسایه مون رفته بود برداشتیم و سه نفری رفتیم از یک مغازه چن ساندویچ کبابخریدیم،همانجا کنار خیابان شوهرم و دخترم ساندویچ را خوردند ولی هرچه اصرار کردند من نتوانستم چیزی بخورم. گوشی علی زنگ خورد،برادرم بود.گفت :کجایین گفت:جلوخانه برادرم کاظم با ماشینش ماروسوارکرد،شروع کرد به سخنرانی کردن که تو زن مسلمان و صبوری هستی،با ایمانی و فلان و فلان گفتم :حاشیه نرو،بگو چی شده؟صادقم چیزیش شده؟تصادف کرده.؟ برادرم انگار توان گفتن حقیقت رو نداشت،گفت :نه خواهرم،هیچی نیس،درکل گفتم تا آمادگی پذیرش هر چیزی رو داشته باشی.شایذ صادق تصادف کرده باشه یاهر چیز دیگه...فقط تو امادگی هرچیزی داشته باش..اینو گفت وساکت شد به آگاهی که رسیدیم،برادر شوهرمم به جمع اضافه شده بود چشماشون کاسه خون شده بود.من و شوهرم درمیان نگاههای هراسانشان دنبال حرفی،خبری از صادقمون میگشتیم. آتش داغ اضطراب و درد بیخبری من و شوهرم،با کلام سرد و بی تفاوت مامور آگاهی به شوک وحشتناکی تبدیل شد که گفت: خانم،آقای برمکی.جنازه کاملا سوخته شده پسرتان در بیابانی اطراف شهر توسط یک چوپان پیداشده.. برادر و برادرشوهرم ، بغضی که قبلابخاطرما پنهانش میکردند روبا فریاد و گریه و زاری شکستند.. شوهرم بر زمین افتاد و همه سمتش رفتند و من،من مانند دیوانه ها هذیان میگفتم.یک کم میخندیدم،یهو گریه میکردم،دادمیزدم،گفتم دروغه.مگه شهر هرته؟مگه داعش اومده توی شهر؟مگه مملکت بی قانونه که پسر دسته گل منو بسوزانن و پرت کنن توی بیابان؟اخه به چه جرمی؟کی این کارو کرده؟مسلسل وار داد میزدم و سوال میکردم..برادرم مرا در آغوش گرفت و تلاش کرد آرامم کند.هرجور شده مرا سوار ماشین کردند و به سمت خانه رفتیم تا به خانه رسیدیم همش با صدای بلند مینالیدم و فریاد میزدم،همه عابران به ماشین ما که دیوانه وار فریاد میزدم نگاه میکردند، بیان قسمتی از ماجرا به روایت دایی خبات: به کسی نگفتم و به پلیس اطلاع دادم،اخه حرفای غیر منطقی دوستان صادق که اصرار داشتند خودشان رسم مردانگی رابه جا بیارن و صادق رو پیدا کنند به مذاقم خوش نیومد پس... ادامه دارد....
‍ داستان واقعی: پس خودم دست به کار شدم و همه چی را به پلیس گفتم.صبح روز چهارم گم شدن صادق بود که از آگاهی بهم زنگ زدن و گفتند که آقای محمدامینی، در بیابانی اطراف شهر یک جنازه کاملا سوخته پیدا شده،لطفا برای شناسایی تشریف بیارین! قلبم هری ریخت،ترسیدم،به هیچکس در مورد اگاهی رفتنم و تماس پلیس،حرفی نزدم.تنهایی رفتم و با هزار نذر و نیاز و دعا از خدا خواستم که جنازه صادق نباشه! با برادر علی آقا،عموی صادق هم تماس گرفتم و با او برای شناسایی جنازه به آگاهی رفتیم! همینکه جنازه را دیدم،حالم بهم خورد،جنازه ای کاملا سوخته که هیچ چیزش مشخص نبود جز قدی بلند و انگشتری که به استخوانش چسبیده بود! ای وای خدایا،یعنی این صادقه؟نه،نه،امکان نداره،این صادق نیست،زیبایی صادق زبانزد بود،با چشمان عسلی و صورت معصومش انگار خدا،ساعتها روی صورتش به طور ویژه نقاشی کرده بود. نوه بزرگ مادرم بود و عزیزو دردونه چندین خانواده! اما این جنازه،از نگاه کردن به ان وحشت داشتم.نه،هیچ چیزش شبیه صادق ما نبود،جز قد بلندش! ترس عجیبی بردلم چیره شد،به خود لرزیدم.یعنی این جنازه صادق ما بود؟ یاد دو هفته قبل افتادم،خواهرم بهم زنگ زد و گفت: -داداش خبات؟ +جانم _داداش جان،صادق جان ازم کت و شلوار میخواد،که هم برای عروسی جمعه بپوشه و هم برای دانشگاه هم که هفته دیگه بازمیشه استفاده کنه! +خب،به سلامتی ابجی،اینکه خوبه - اخه داداش خودت که میدونی ما وضع مالیمون خوب نیس،کت و شلوار هم گرونه،اشنایی هم ندارم برم پیشش بخرم،شما کارمندی میشه یه جایی ببریش بتونم قسطی براش بخرم؟ - به روی چشم آبجی خودم باهاش میرم. طفلک خانواده خواهرم وضع مالی خوبی نداشتند.عسل دانش آموز بود و صادق هم دانشجو! علی آقا-شوهرخواهرم-نگهبان یک مجتمع بود و سالها با کارگری و نگهبانی امرار معاش میکرد و خواهرم فریبا هم در یک مغازه کنار نزدیکیهای خونه خودشون با یه چرخ خیاطی قدیمی،خیاطی میکرد و کمک خرج شوهرش بود،خلاصه خانواده ای فقیر و زحمتکش که با سیلی صورتشون رو سرخ نگه میداشتند! رفتیم و رفتیم ساعتها بازار رو گشتیم تا تونستیم یه دست کت و شلوار اندازه صادق پیدا کنیم!اخه قدش خیلی بلند بود و هیچکدوم اندازه ش نمیشد،همونو خریدیم، ۲۵۰هزار تومن که خواهرم داده بود رو به عنوان پیش قسط دادیم و خریدیم! برای عروسی روز جمعه قبل،عروسی پسرعمه م پوشیده بود و همراه دوتا از دوستاش بنام کامیار و پویا اومده بودندو تمام حاضران به صادق نگاه میکردند! از بس خوشتیپ و خوش هیکل بود! غرق این افکار بودم که با صدای جناب سروان بخودم اومدم _آهای آقا،حواستون کجاست؟پرسیدم آیا این جنازه متعلق به گمشده شماست یانه؟😡 درمانده و بی رمق،گفتم:قربان اصلا هیچیش معلوم نیست،این جنازه کاملا سوخته ست. مامور کناری گفت:همراه جنازه یک دسته کلید و انگشتر چسبیده به استخوان دستش هم یافت شده،با مادرش تماس بگیر و بپرس ببین وسایلی همراه پسرش بوده یا خیر! بیرون محوطه رفتم و با انگشتان لرزان شماره خواهرم رو گرفتم +الو،سلام آبجی .خوبی کجایی؟ - سلام داداش، تو کجایی؟از صبح هزاربار زنگ زدم چرا جواب نمیدی اخه؟ +فریبا جان توی اگاهی نمیذارن گوشی ببریم،الانم وقت سین جیم نیس،بگو بهم کجایی و بگو ببینم صادق چه چیزایی همراه داشت؟ _داداش من جلو اداره شمام،از صبح دوبار رفتم بیمارستانها،تروخدا بگو صادقو پیدا کردین؟صادق چیزی نداشت داداش جز دسته کلیدش و بیست هزار تومن پول که موقع رفتن به مهمونی دوستش دانیال ازم گرفت. خواست ادامه بده که گفتم باشه ابجی نگران نباش و زود برو خونه مامورا میان خونه برای بازجویی،تا زودتر سرنخ گیر بیارن صادقو پیدا کنن!! گوشیو قطع کردم و حرفی از جنازه سوخته و شناسایی و ..نزدم. به داخل اگاهی برگشتم و گفتم مادرش گفته فقط ۲۰ هزار و کلیدهاش!! سروان گفت :پس هنگامی که پدر و مادر صادق میان اینجا برای بازجویی شماهابرید و کلید رو به در خونه اونها امتحان کنید تا معلوم شه جنازه متعلق به گمشده شما هست یانه!!😢 آب دهنم را با وحشت قورت دادم،همراه عموی صادق راه افتادیم و به سمت خانه رفتیم..صادق کلید خونه مادرم و مادر پدرش هم داشت.چون هرروز به آنها سر میزد..پس به منزل مادربزرگش رفتیم تا با فریبا و علی اقا و عسل مواجه نشویم! به منزل پدربزرگش رسیدیم،کلیدهای سیاه و دودگرفته را با صلوات و دعا در دست گرفتم،در دلم همش دعا میکردم که خدایا،هیچکدام کلیدها به در نخورند و در باز نشود! چشمانم را محکم بستم و اولین کلید را وارد در کردم.باز نشد.. دومی..خدایا اینم باز نشد.. سومی...دستام میلرزید،اشک امان نمیداد،وای برما!!!وای،در باز شد.. در یک لحظه من و عموی صادق که مانند برق گرفته ها شده بودیم نگاهمان بهم گره خورد،درد مشترک.. ادامه دارد....
شمیم رضوان ، ❁﷽❁: 💠بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 💠 ✴ تربیت اسلامی ✴ 💠⭕💠⭕💠⭕💠 ⭕ امام علي عليه السّلام فرمودند: 📝 كسي كه كودكي دارد بايد (در راه تربيت او) كودكانه رفتار نمايد. 📕 وسائل الشيعه، ج 5، ص 126 ⭕💠⭕💠⭕💠⭕ 💠بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 💠 ✴ تربیت اسلامی ✴ ⭕امام سجاد عليه السّلام فرمودند: 📝 اللهم ... اءعنى على تربيتهم و تاءديبهم وبرهم ؛ 📝 خدايا مرا بر تربيت ، ادب آموزى و نيكى كردن به فرندانم يارى فرما. 📕 صحيفه سجاديه از دعاى 25. ⭕💠⭕💠⭕💠⭕ 💠بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 💠 ✴ تربیت اسلامی ✴ ⭕ امام سجاد عليه السّلام فرمودند: 📝 حق فرزند تو اين است... در سرپرستى وى مسؤوليت دارى كه ادب او را نيكو كنى و به سوى پروردگارش رهنمون سازى و در فرمانبردارى از او، نسبت به وظايف تو و خودش، يارى اش دهى. 📕 تحف العقول، ص 263. ⭕💠⭕💠⭕💠⭕ 💠بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 💠 ✴ تربیت اسلامی ✴ ⭕پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: 📝 كسي كه دختر بچه خود را شادمان كند مانند كسي است كه بنده‌اي را از فرزندان (حضرت) اسماعيل، آزاد كرده باشد، و آن كس كه پسر بچه خود را مسرور و ديده او را روشن كند مانند كسي است كه از خوف خدا گريسته باشد. 📕 مكارم الاخلاق، ص 114 ❃🔰 🔰❃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا دریافته ام... کسی که می گوید برایم دعا کن... از روی عادت نمی گوید کم آورده است... خدایا دستش را بگیر... چرا که هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارد... ❤️خدا جونم عاااااااااااشقتممم ❤️ ❤️خدایا شکرت که هستی و برایمان خدایی می کنی ✾࿐༅🍃❣🍃༅࿐
قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا ✨وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى ﴿۱۲۶﴾ ✨مى‏ فرمايد همان طور كه نشانه‏ هاى ما ✨بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى ✨امروز همان گونه فراموش مى ‏شوى (۱۲۶) 📚 سوره مبارکه طه ✍آیه ۱۲٦
  💬 آیا می توان بدون حجاب عکس گرفت؟ ✅ پاسخ:  ✍ اگر خانمی بداند چنانچه بدون حجاب کامل عکس بگیرد، عکس او در میان خویشاوندان پخش می شود و نامحرم نیز آن را می بیند، جایز نیست بدون حجاب عکس بیندازد.  🍃توجه: برخی خانم ها برای گرفتن عکس یادگاری در دوران ازدواج، نزد عکاس مرد می روند یا برای گرفتن قبض و دریافت عکس به مرد نامحرمی که مطمئنند عکسشان را ظاهر کرده مراجعه می کنند؛ در چنین مواردی عکس انداختن بدون حجاب کامل شرعی حرام است. لطفا حداقل به یک نفر بفرستین