eitaa logo
خانواده بهشتی
5.3هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
15.7هزار ویدیو
148 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
یک سال بیشتر بود که پشت زین ننشسته بودم . دلم هوای اُختای ( به آذری تیز پا ) رو کرد . اسب عزیزم که مونس روز و شبم بود . چقدر دلم می خواست که من هم تو اون مسابقه شرکت کنم . سوار کار ماهری بودم و خیلی به خودم ایمان داشتم . روز بعد، مرد مسافر که با وزوز خدمه ی فضول مطبخ فهمیده بودم مباشر خانِ زنجانه ، از خان خداحافظی کرد و به شهر خودش برگشت. منتظر بودم ببینم که خان چه کسی رو برای شرکت تو مسابقه ی زنها انتخاب می کنه . چند روزی گذشت و دیدم خبری نشد. بلاخره طاقتم تموم شد و زجر فلک رو به جون خریدم و وقتی خان کار شمارش طبق ها رو تموم کرد رفتم پیشش. سفت جلوش وایسادم و گفتم : خسته نباشین خان. سرش رو از حساب و کتاباش بیرون آورد و با اخم گفت : چی می خوای؟ از بی ادبیش حرصم گرفت و برای اینکه لجش رو در بیارم با همون لحن خودش گفتم : می خوام تو مسابقه اسب دوانی شرکت کنم . چند لحظه با همون چشمهای نافذش که درست عین تایماز بود اما گرد پیری روش نشسته بود ، صامت نگام کرد و بعد گفت : خودت فهمیدی چی گفتی ؟ گفتم : من شنیدم فرستاده ی جهانگیر خان به شما چی گفت . من می خوام تو قسمت زنان شرکت کنم . خان بلند شد و به طرفم اومد . اگه بگم یه لحظه همه ی شجاعتم ته کشید ، دروغ نگفتم . توی چشمام نگاه کرد و گفت : تو فکر می کنی کی هستی کلفت ؟ اگه حرفهای اون مباشر رو شنیده باشی ، باید این رو هم شنیده باشی که گفت ، مسابقه بین خان زاده هاست . تو یه رعیتی . مثل اینکه هنوز برات جا نیفتاده ؟ گفتم: خان شما نماینده ی زن برای فرستادن به مسابقه رو ندارین .جایزه ی این مسابقه خیلی خوبه . در ضمن برنده کلی هم اعتبار کسب می کنه . درسته که من الان به خاطر نامردی عموم خونه ی شما کنیزم اما خودتون هم خوب می دونید خون کی تو رگای من جاریه . خودتون هم می دونید که یه خان زاده همیشه یه خان زاده ست حتی اگه به زمین بخوره . حتی اگه بمیره . خان اخماش رو یه کم وا کرد و گفت : تو چطور فکر می کنی که اگه تو اون مسابقه شرکت کنی ، می بری؟ گفتم : من سوار کار قابلیم . همه ی عمرم سوارکاری کردم و خیلی مهارت دارم . می تونید امتحانم کنید. خان یه کم رفت تو فکر و گفت : بهش فکر می کنم وزیر لب زمزمه کرد : نمی دونم چرا در برابر تو اینقدر کوتاه می یام . واقعاً نمی دونم. ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @zendegiasheghaneh .http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆