eitaa logo
خانواده بهشتی
4.9هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
16.8هزار ویدیو
153 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 ❌خانوماااا قبول دارید وقتی عصبانی میشیم قدرت زبانیمون فوق العاده قوی میشه و میخوایم هر جوری شده با زبون خودمون رو خالی کنیم🙈 : این قضیه خیلی بده ممکنه حرفایی رو بزنیم که اصلا خوب نباشه 😐مثل اینکه تو برای من هیچ کاری نکردی یا .... اگر چه ما عصبانی هستیم و به بار معنایی اون توجه نداریم ولی مردان بد تلقی میکنن و ما رو قدرنشناس میدونن به همین خاطر رو خودتون در این زمینه کار کنید💞 و 👈قانون سه ثانیه رو انجام بدید ❤️وقتی میخواید استارت بزنید سه ثانیه صبر کنید بعد استار بزنید ، ❤️ وقتی خیلی تشنتون هست و قراره آب بخورید سه ثانیه صبر کنید و بعد آب بخورید ❤️وقتی میخواهید سوالی رو هم  جواب بدید همین جور و یواش یواش رو خودتون مسلط میشید ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @zendegiasheghaneh ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
پنج جمله که باید به همسرتون بگویید: 💖 تو بهترین هستی 💖همیشه دوستت خواهم داشت 💖عالیترین همسر دنیایی 💖خیره کننده و جذابی هستی 💖تو تنها عشق حقیقی من هستی @zendegiasheghaneh💞
🔹 میوه ی ضد افسردگی امام باقر علیه السلام: میوه به، غصه و دلتنگی شخص محزون را از میان می برد، مانند اینکه انسان، با دستش عرق پیشانی خود را پاک می کند. 📚الکافی،ج۶،ص۳۵۸ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 🔅دوچیز منفعت بسیار دارد اخلاق نیڪ و جوانمردی 🔅دوچیز بقا ندارد جوانی و قوت 🔅دوچیز بلا را دور ‌ڪند صـلـۀ رحم و صدقہ 🔅دوچیز مقام را فزون ڪند حل مشڪل دیگران و فروتنی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
شاید خود من یه همچین آدمی رو با سر و کل داغون و لباس خونی می دیدم ، می گفتم حتما یکی رو کشته و در رفته . وقتی رسیدیم سر کوچه ، عماد واسه په درشکه دست بلند کرد و هر سه سوار شدیم . آدرس خونه رو دادم و چشمام رو بستم . باورم نمی شد تونسته باشم از دست یاشار و آسان فرار کنم . نمی دونم کی خوابم برده بود . با تکون دست زنه که حتی اسمش رو نمی دونستم ، بیدار شدم . آروم گفت :رسیدیم . بلند شدم . اول گیج بودم . اما زود خودم رو پیدا کردم . جلوی در خونه بودیم . با خوشحالی گفتم : خدایا شکرت . باورم نمی شده به خونه رسیدم . زود پیاده شدم و ازشون خواستم باهام تا خونه بیان تا هم چادر رو پس بدم و کرایه رو حساب کنم . اما اصلا قبول نکردن . زنه گفت : چادر هم مال خودت . گفتن ؛ منتظر می مون تا من برم تو خونه و اونا هم با همین درشکه برگردن . دلم می خواست زودتر برم خونه . ازشون خداحافظی کردم و حلالیت خواستم و در زدم . سید علی در رو باز کرد . تا من رو دید ، گفت : یا فاطمه ی زهرا خانوم شمایید ؟ موندن تو کوچه جایز نبود . سریع رفتم تو خونه و در رو پشت سرم بستم . سید على با فریاد همه ی اهل خونه رو صدا کرد . خیلی از برخوردشون می ترسیدم . مثل پتیم های مادر مرده وسط حیاط ایستاده بودم . تو کمتر از چند لحظه ، تایماز و اکرم و صفورا اومدن تو حياط . آیناز هم با صندلیش تو آستانه در وایساد . تایماز تا چشمش بهم افتاد ، پله ها رو دو تا کی پایین اومد و خودش رو رسوند بهم . منو گرفت تو بغلش و گفت : وای تو کجا بودی آی پارا؟ منو از خودش جدا کرد و چادر رو از سرم باز کرد چشماش دودو می زد . تا چشمش به لباسای خونیم افتاد با وحشت گفت : چرا لباسات خونیه ؟ زخمی شدی ؟ با سر نه گفتم : دلم برای نگاهش ، برای وجودش ، برای آغوش امنش تنگ شده بود . غرور رو گذاشتم کنار و های های گریه کردم . تایماز منو بغل کرد و گفت : آروم باش عزیزم . همه چی تموم شده . بهم بگو کی این بلا رو سرت آورده ؟ چقدر خوب بود که تایماز آرامش داشت . چقدر خوب بود که منو پس نزد . چقدر خوب بود... با هق هق گفتم : آسلان بود که من .. من رو ... دزدید. یاشار... ازش ... خواسته بود . تا...تایماز... من ... خیلی ترسیده ... بودم. تایماز منو از خودش جدا کرد و گفت : الان فقط آروم باش . بریم بالا . می دونستم الان تو دلش غوغاییه . اما چقدر مرد بود که به روی خودش نمی آورد . شایدم در حضور مستخدمین خونه خوددار بود و وقتی تنها شدیم می خواست بازخواستم کنه . اکرم و صفورا کنار پله ها بی صدا و مات ایستاده بودن . صفورا با گوشه لچکش اشکش رو پاک کرد و گفت : به خونه خوش اومدین خانوم . نای تشکر نداشتم. جلوی چرخ آیناز نشستم رو زمین و سرم رو گذاشتم رو زانوش و گریه کردم . اونم همراه من اشک می ریخت .سرم رو نوازش کرد و گفت : الهی واست بمیرم که اینطوری زجر کشیدی . بلند شو بریم تو خونه . بلند شو!!! بی رمق بلند شدم .تایماز زیر بغلم رو گرفت و کمک کرد برم تو . هیشکی پشت سرمون تو نیومد. شاید می خواستن تنهامون بذارن . اما من می ترسیدم . پایین پله ها گفتم : من بالا نمی رم . همه ی تنم کثیفه . می خوام برم حموم. یه لحظه اخمای تایماز تو هم رفت که باعث شد ضربان قلبم بالا بره . نکنه فکر کرده جور دیگه ای کثیفم ؟ اما حرفی بود که زده بودم و نمی شد پسش بگیرم. تایماز از همون جا رو داد زد : سید علی حموم رو آماده کن . همنجا رو اولین پله نشستم . تایماز هم کنارم نشست . باغیرتی که ازش سراغ داشتم ، می دونستم الان داره دیوانه می شه . لبام رو به زور باز کردم و آروم و خجول گفتم : می دونم به چی فکر می کنی !!! اما به مدد خانوم فاطمه زهرا ، پاک موندم و دست هیشکی بهم نرسید. ------------------- ••••●❥JOiN👇🏾 @tafakornab @zendegiasheghaneh
❤️ ❤️ دانی از زندگی چه می خواهم😊....... http://eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21 👆
خدایا💫 شب ما را لبریز آرامش و مشکلاتمان را آسان کن و فراوانی را در زندگی همه جاری فرما ما را بندگان شاکر قرار ده نه شـاکی الهی آمین💫 ✨شبتون منور به نور خدا✨ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨ 💙خدایا ❄️آنقدر بہ من ظرفیت بده 💙نعمتهـایـے را کہ از روی ❄️بخشندگے ات به من دادی 💙به پای لیاقت خودم ننویسم ❄️بسم الله الرحمن الرحیم 💙الهی به امیدتو
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️دوشنبه بهمن ماه تون ✨متبرک به ذکر شریف صلوات ❄️بر حضرت محمد ص ✨و خاندان پاک و مطهرش ❄️اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد ✨وعلی آلِ مُحَمَّد ❄️وَعَجِّل فَرَجَهُم
💎 💙 💎 از اشک،مسیرگونه ها فرسوده ست انگار دعاهای همه بیهوده ست یکبار توراندیده ایم ازبس که در شهر تمام چشمها آلوده ست 💙تعجیل درفرج صلوات💙
💙جانم حسین جانم باز هَــم روزِ مـن و عرضِ اَدب مَحضــرِ یـار با سَــــــــــلامی بَرکٺ یافته روز و شبم به رسم ادب روزمون رو با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع می کنیم اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَین ❄️ روزتون کربلایی ‎‌‌‌‌‌‌
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 7 بهمن ماه 1398 🌞اذان صبح: 05:42 ☀️طلوع آفتاب: 07:08 🌝اذان ظهر: 12:17 🌑غروب آفتاب: 17:26 🌖اذان مغرب: 17:45 🌓نیمه شب شرعی: 23:34