eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
19.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
اهمیت نماز در روایات اسلامی بر کسی پوشیده نیست،سلمان فارسی نقل میکند:ک در خدمت پیامبر(ص)نشسته بودم آن حضرت شاخه خشکی را تکان داد تا همه برگهایش فروریخت سپس رو ب من کرد و فرمود:هنگامی ک مسلمان وضو بگیرد و خوب وضو بگیرد و سپس نماز های پنچ گانه را بجا آورد گناهان او فرو میریزد همانگونه ک برگهای این شاخه فرو ریخت. همچنین در روایتی مشهور که از امام باقر(ع)نقل شده است ایشان فرمودند:اولین چیزی ک بنده بدان محاسبه میشود نماز است،اگر پذیرفته شود اعمال دیگر نیز پذیرفته خواهد شد و اگر رد شود اعمال دیگر نیز رد خواهد شد. #اخرت#قیامت#مذهبی#سلوک .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
1_1977761496.mp3
8.3M
💔 ۳ ✍چونان جنینی در رحم مادر، که دنیا احاطه اش کـرده و او بی خبر است... 💠ملکوت؛ تمام جان تو را فرا گرفته است؛ و تو نمی دانی.... ostad_shojae 💞 @shahiidsho💞 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
اهمیت نماز در روایات اسلامی بر کسی پوشیده نیست،سلمان فارسی نقل میکند:ک در خدمت پیامبر(ص)نشسته بودم آن حضرت شاخه خشکی را تکان داد تا همه برگهایش فروریخت سپس رو ب من کرد و فرمود:هنگامی ک مسلمان وضو بگیرد و خوب وضو بگیرد و سپس نماز های پنچ گانه را بجا آورد گناهان او فرو میریزد همانگونه ک برگهای این شاخه فرو ریخت. همچنین در روایتی مشهور که از امام باقر(ع)نقل شده است ایشان فرمودند:اولین چیزی ک بنده بدان محاسبه میشود نماز است،اگر پذیرفته شود اعمال دیگر نیز پذیرفته خواهد شد و اگر رد شود اعمال دیگر نیز رد خواهد شد. #اخرت#قیامت#مذهبی#سلوک .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
درغسالخونه زده شد بیاید باز کنید در رو! ج..نا.زه رو اوردم،همراه با یک برانکارد وارد سالن شد میشه بیاید کمکم؟ تنهایی نمیتونم! من بالا حوض روم کردم سمت مخالف خودمو جمع کردم نشستم. گفتم نه اقا! مگه خانواده ش پشت در نیستن بگید اونا کمکتون کنن. نه اینکه خدای نکرده بخوام کم کاری کنم نه، فقط نمیخواستم بدون چادر و با اون لباس غسالی دیده بشم. خلاصه چند نفری کمکش کردن و ج.ن.ا.ز..ه رو داخل حوض گذاشتن و رفتن. @neiynava_313 منم تخت نشستم تو حوض کنار عروسم نفسم به سختی بالا می اومد بخاطر آسمی که داشتم،فاطمه کاور سیاه رنگ رو باز کرد منم قچی دست گرفتم و یک تیکه از لباس شو برش زدم، تا بتونم با دست بقیه لباس رو پاره کنم😔 مگه فکرش رو میکرد اخرین باری که لباسشو با دست خودش تن کرده بود الان بخواد غساله لباسش رو از تنش پاره کنم ... دنیاش اینقدر کوتاهه وقتش بیدار بشیم 🌱 شلنگ اب رو باز کردم دیدم از زیر پام کف حوض خو.ن در میشد💔 تمام صورتش پر از خو.ن بود تحمل دیدن این صحنه رو نداشتم نگاه به گلوش کردم دیدم یه شلنگ چند سانتی بهش اویزونه😭 وای مادرم..... ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
شاید باورتون نشه اما این اتفاق واقعی بود جنا..زه ایی که درغسالخانه با لبخند بود. چندین بار اخری که میرفتم غسالخونه زیاد حال دلم رو خوب نمیکرد.... منبع @neiynava_313 من میرم غسالخونه تا هرانچه تو دلم ومغزم میگذره برای این دنیا همونجا بزارمشون بیام خونه ، میرم تا بیدار بشم و تلنگری برام باشه تا بتونم مسیرم رو درست تر برم. باید خودمو می رسوندم جایی که اخرش همه مون روزی اونجا قرار میگیریم سریع اماده شدم ورفتم رسیدم به گلزار از بین تمام مزار ها رد شدم وبهشون گفتم قوت وتوان بم بدید شما میتونید دست منو بگیرید پس منو تنها نزارید خدایش با یه انرژی خوبی رسیدم تا دم سالن غسالخونه رفتم سمت جنا.‌‌.زه و رفقام خداقوتی گفتم .. طبق معمول تا بچه ها لباس ج..نازه رو در می اوردن من باید کفن رو اماده میکردمسالن انتظار پر از خانم بود واین مغز منو اذیت میکرد چون شلوغی باعث میشه نتونم کارمو درست انجام بدم و از طرفی نمیتونستم نقابم رو درست بکشم پایین ولی چاره نبود باید کارومو میکردم... بعداز کفن رفتم سمت ج..نازه با دیدنش شوکه شدم🥹 لبخند روی لبش بود گفتم خب شاید بدن خشک شده دهن اونجور مونده💔 اگه کسی دیگه جز خودم میگفت شاید باورش برام سخت میشد‌. فضا یه فضای خاصی شده بود بوی کافور این سری دیگه منو اذیت نمیکرد بعضی از جنا...زه ها اینقدر سخت غسل داده میشن که میگیم کی تموم بشه از بس فضا سنگین میشه( قضاوتی در کار نیست فقط تجربه مو میگم) اما بعضی ج..نازه ها انگار که دلت نمیاد کفن کنی و بفرستی سردخونه این‌عروسمون هم از اون دسته بود بقدر فضا خاص بود برامون بقدری سبک بود و کارهاش سریع انجام داده میشد.. که ذهنم رو به خودش درگیر کرده بود سرش گرفتم دستم😭 تا اب رو بریزن توصورتش انگشت های دستم رو زیر سرش بالا پایین میکردم که خوب اب به همه جا برسه ، اما هنوز لبخند قشنگش روی لبش بود. مادر عزیز؟ قشنگم خوشحالی این دنیارو داری ترک میکنی و میری توآغوش خدا😭 دنیات چطور بوده،چطور زندگی کردی؟ که این همه فضای غسالخونه رو برای ما سبک کردی، دم غسالخونه رو دیدی؟؟ همه ی این جمعیت برای تو اومدن دم گوشش گفتم حتما ادم خیلی خوبی بودی که اینجا غساله ها هم چشماشون برای تو گریون شده ابی که میریزم روی جسمت بجاش منو شفاعت کن تو این دنیا گیرم💔 ادامه دارد.... #لبخند
کاشت ناخن در غسالخانه ی زنان پیامک اومد روگوشیم کجایی خونه ای کارت دارم فلانیم! برات زحمتی دارم میخوام باشی ... بدمش دست تو.. که خیالم راحت باشه تموم کارهای غسلشو انجام میدی حداقل غسل اخرش درست باشه اینو که بم گفت کمی شک کردم! ولی چیزی نگفتم تاخودمو رسوندم غسالخونه... جواب پیامکش رو دادم ورفتم غسالخونه یه لحظه حس کردم سالن عروسی اومدم اشتباهی! اکثرشون کم حجاب بودن😔 ولی من غساله این انتظار رو داشتم حداقل در غسالخونه کمی به خودمون بیایم یه لحظه فکر کنیم که بابا اخر این دنیا مر..گه! چرا از دستور خدا سرپیچی میکنیم ما که اول اخر همه مون باید از اینجا رد بشیم پس چرا اماده نیستیم! هیچی نگفتم و وارد سالن شدن اومد بغل کرد و دم گوشم گفت حواست بهش باشه تورخدا جوونه زندگی نکرد زهرا .... گفتم شرط من اینه هیچ کس دورم نباشه تا بتونم کارم رو درست وتمیز انجام بدم دیدم چندتا خانم گفتن نه ماکاری بهت نداریم فقط میخوایم نگاه کنیم! گفتم سینماس!!!! الان من چطور تن م..یت رو جلوی شما عریان کنم؟ یه لحظه چشمم به دستش خورد که از کاور زده بود بیرون 🥺کاشت ناخن مصنوعی داشت تازه فهمیدم چرا بم گفت حداقل غسل اخرش درست انجام بشه... گفتم کاشت داره؟؟؟؟!!! دیدم خانم های همراهش گفتن اره مگه چه اشکالی داره! یه لحظه نگاهم به دست هاشون افتاد دیدم خودشون هم کاشت دارن😔 گفتم هیچی اشکال اینه کسی که کاشت داره تو غسل حیض و جنبش مونده یعنی تموم غسل هاش به گردنشه ومنم اگه این کاشت ناخن در نیارم با همین بدن میره اون دنیا! شما که دلتون نمیخواد ج..نازتون اینجور دفن بشه گفت وا خانم مگه میشه نه درش نیارید بزارید بمونه گفتم باشه پس جای من اینجا نیست خودتون غسلش بدید ... اگه من میخوام غسل بدم نمیزارم حقی به گردنم بمونه، وممنون میشم شما سالن رو ترک کنید ادامه دارد... @neiynava_313
کاشت ناخن مصنوعی در غسالخانه بعد از اینکه خانم های همراه رفتن بیرون گفتم بچه ها صفر تا صدمون رو باید برای این ج..نازه بزاریم تموم سعی مون باید کنیم کاشت ناخن ها رو در بیاریم. یکی از بچه ها گفت دیدی برای خانواده اش هیچ اهمیتی نداشت! گفتم ولشون کن غیبتشون نکنیم برای من و تو که مهمه ! پس به وظیفمون عمل کنیم کار به کسی نداشته باشیم روضه ی حضرت زهرا سلام الله رو گذاشتم که فکرم مشغول روضه بشه زیپ کاور رو کشیدم پایین سه نفری ج..نازه رو از اون کاور جدا کردیم دستشو گرفتم تو دستم تا لباسش رو دربیاریم، نگاه کردم به دستای کبود شده و کاشت های قرمز رنگش، چی شد؟ یهویی چطور کاشت ناخن باب شد؟ چرا از همون اول جلوی سالن های ارایشگاه رو نگرفتن که امروز دختر ما، جوون ما بدون بی اطلاعی از این کار به راحتی بره کاشت کنه! و تموم غسل های واجبش رو بزاره گردنش🙂 لباس رو که دراوردیم اروم دست های خشک شده مثل سنگش رو گذاشتم پایین، عورتش رو با یک تیکه از لباسش پوشونیدم چون نگاه کردن بهش حرامه، سوهان برقی رو زدیم به دستاش اما چون دستاش جمع شده بود به سختی میشد با دستگاه سوهان برقی استفاده کرد، هرکاری کردیم نشد در بیاد میدونستم باید باچی در بیارم ولی برای اطمینان همون لحظه زنگ زدم دفتر مرجع تقلیدم، شاید باورکردنی نباشه اما بالا سر ج..نازه من اینکارو کردم و گفتم موردم اینجوره! گفت حتی اگه هز...ینه بر باشه خانم باید کاشت در بیاد،‌اگه زمان بر باشه باید در بیاد، تا زمانی که اسیبی به م..یت وارد نشه دیه ی گردنتون نیاد کاشت رو دربیارید! گفتم خب با سوهان برقی ، استون هم نشد در بیارم گفت: با یک چیز نوک تیزی بزنید زیرش در میاد بازم جوابش رو میدونستم ولی برای اطمینان از کارم میخواستم جواب قطعی رو بگیرم... ناخن گیر بود لبه ی ناخن گیر رو گذاشتیم زیر ناخن مصنوعی و اروم اروم سعی کردیم ناخن مصنوعی در بیاد، زمان بر بود اذیت شدیم اما تا اخرین لحظه این کارو کردیم، خانواده پشت در هی میگفتن خانم ولش کنید بزارید کاشت بمونه‌چه سخت میگیرید شما☺️ حرفا تو دلم بود اما ترجیح دادم سکوت کنم و کارم رو انجام بدم.. شاید کلماتم درست چینش نداشته باشن ولی چیزی رو که درک کردم رو نوشتم میدونستید اگه غسلی به گردنتون باشه تا زمانی که قدم برمیدارید روی زمین مورد لعن قرار میگیرید؟ میدونستی رزق و روزی برکت رو از زندگیت میبرید؟ میدونستی با وجود کاشت ناخن اون فرد دائما در حیض وجنب باقی میمونه! @neiynava_313 میدونستی کسی که طهارت نداره دعاش بالا نمیره🙂
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 قبل از خوندن کپشن🌷🌹 بعد از مدت ها تو این شرایط پست گذاشتم ____________________ روز پر مر_گ🥺💔 زنگ زد گفت زهرا میتونی بری غسالخونه؟! گفتم: خیره برای چی؟! گفت خالم رحمت خدا رفته ،تا من برسم دیر شده ولی میخام شما باشید 🥺 ناراحت شدم از خبرش خیلی چون خاله ی رفیقم بود ،زودی به بچه ها گفتم قراره یه ج،نازه برامون بیاد از فلان شهر گوش به زنگ باشید۰ گذشت تا فردای اون روز رفتیم غسالخونه رفتم دم سردخونه گفتم چنین اسم فامیلی رو اوردن؟؟ گفتن توراهه تا بیاد طول میکشه رفتم سمت سالن غسالخونه درب سالن باز کردم دیدم سه تا (ج۰نازه) اونجاست به رفیقام نگاه کردم چ خبره ؟!! چرا جنازه ها اینجان !! مگه نباید تو سرد خونه باشن بعد یکی یکی بیارن تا ما بشوریم!! علت رو جویا شدم گفتن سردخونه پرهههه جا نبوده گذاشتیم اینجا پرسیدم ‌چ‌خبره؟؟؟ مگه تصادفی بوده؟ که این همه (ج۰نازه ) باهم بوده ،گفتن نه ولی امروز روز پر کاری هست تا شب باید بمونید و غسل بدید نگاه کردم به کاور های سیاهی که تو سالن بود رفته رفته بهشون اضافه میشد مات بودم چرا با دیدن اون همه کاور سیاه؟ وصورت های مخفی شده! چرا دلم نمی لرزه؟! چرا نمی ترسم؟! چرا فکر نمیکنم روزی منم باید برم داخل همین کاور😔 روزی منم میام تو همین غسالخونه!!!! بترس زهرا بترس از روزی که دست هات خالیه و دل بسته ی تعلقات پوچ این دنیا شدی رفتم تو اتاق اصلی چادر م آویز کردم طبق معمول خودمو تو اینه نگاه کردم من ت۰رسناکم بچه ها؟؟؟دوستام گفتن باز دیونه شدی، گفتم پس چرا بچه های پ۰یجم ازم میترسن؟!!!!! یهو از پشت سرم صدای جیغ بلند شد چند تا اقا جنازه ی روی دوششون بود وداشتن طرفم می اومدن۰۰۰۰ زودی رفتم جلوگفتم بزارید روی این حوض و نامحرم ها بیرون یکی بلند بلند می گفت مگه تو چند سالت بود؟! برات زود بود بری عروس ۲۰ ساله ی‌من🥺 داستان اول ادامه دارد۰۰۰۰ ______ #مرگ#عروس#خدا#جوانی#عشق#قرمز
بر خلاف بقیه عروسا که زیادی خسته می شدم؛ برای این عروس دوست داشتم تمام کاراشو با دقت بیشتری انجام بدم حوصله به خرج بدم ... این همه تو دنیا زخم دیده و اذیت شده؛ چطور دلم نیاد مثل فرشتها تمیز و خوش بوش نکنم آخه دختر حضرت زهراست(سلام الله علیها)🥺💔 شروع کردم به شامپو؛صابون؛لیف کشیدن... دست به هر جا میزدم توی زخمای عمیقش فرو میرفت😔 در دلم زمزمه میکردم خدایا اگه گناهان ما زیاده ولی لطف و رحمت و مغفرت تو بیشتره... آروم شدم ؛دیگه اذیت نبودم؛ دیگه حالم بد نبود؛ دلم به بخشنده بودن خدا گرم شد و میدونستم این وظیفه ی امروزمه که باید به نحو احسنت انجامش بدم... @neiynava_313 غسلش تموم شد باید از توی حوض بلندش میکردم که بذارمش روی کفنی که از قبل براش آماده کرده بود... کجای پاتو بگیرم مادر کجای تنتو بگیرم مادر چه جوری بغلت کنم بذارمت روی کفن...💔 به هر سختی که بود از حوض بلندش کردم و روی کفن گذاشتمش به یاد امام علی ع زمزمه میکردم فاطمه جان داری میری خداحافظ...😭😭😭 باید حنوط میشد کافور دستم گرفتم اول پیشونیشو زدم نزدیک گوشش شدم سلام منو به مادرم زهرا(س) برسون بگو هوای ما رو داشته باشه...😭💔 نوبت به حنوط کف دستاش رسید یخ یخ بودن؛ قفل شده بودن؛ حالا حنوط دو زانو و دو نوک انگشتان بزرگ پا... کفنو بستم رفتم رختکن... نشستم گوشه ی از اتاق تا نفسی تازه کن... # گلزار#تنهایی