eitaa logo
زندگی نامه شهیدان
780 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
93 فایل
بِســـمِ الله الرّحمــنِ الرّحیــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کسانی‌اندکه خدا قلب‌هاشان را برای تقـوا امتحان کرده. @fendreck @KhademAllah7 ✅🌷حمایت شمادلگرمی ماست🌷🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی نامه شهیدان
✅️در ميان تبار سادات خشت در 17 مهر ماه 1338 کودکي متولد گرديد که سيماي زيبايش حکايت از شجره اولياء و
✅️بعد از پيروزي انقلاب و اهداف انساني و اسلامي وي او را وا داشت تا جهت پاسداري و دفاع از انقلاب در تاريخ 16/4/58 جذب نهاد نو بنياد پاسياري قرار گيرد و بعد از 2 سال چون اين نهاد منحل گرديد . از آنجايي که احساس وظيفه مي کرد جذب دانشگاه شد و به دانشگاه افسري شهرباني تهران پيوست و بعد از پايان اين دوره به عنوان افسري وظيفه شناس خدمت خود را در تهران آغاز کرد و بعد از يک سال به شيراز منتقل گرديد . سپس بعد از يکسال در تاريخ 1/1/64 به بوشهر منتقل شد و در همان مدت طبق سنت اسلام در تاريخ 10/4/64 ازدواج نمود که حاصل اين ازدواج 4 فرزند ، 2 پسر و 2 دختر مي باشد🥀🌷🌿 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
✅️بعد از پيروزي انقلاب و اهداف انساني و اسلامي وي او را وا داشت تا جهت پاسداري و دفاع از انقلاب در ت
🚩 او در تاريخ 8/12/66 بصورت داوطلب راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد . و در عمليات حلبچه شرکت و بعد از 3 ماه به بوشهر باز گشت . او در طول خدمت صادقانه اش در زندان ، کلانتري و آگاهي خدمت و رشادتهايي از خونشان داد از حمله وقتي رياست آگاهي دشتستان را عهده دار بود . اين منطقه را از لوث وجود اشرار پاک و در آرام سازي آن بسيار تلاش نمود . او بعد از اين که 6 ماه دوره عالي را در تهران پشت سر گذاشت . دوباره به محل کار خود برگشت يکي از خصوصيات بارز وي که داشت ترجيح دادن مصالح نظام به منافع شخصي خود بود . او خدمت به مردم را وظيفه شرعي خود مي دانست و مردم هم به علاقه فراوان داشتند 💯❣️ 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🚩 او در تاريخ 8/12/66 بصورت داوطلب راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد . و در عمليات حلبچه شرکت و بعد
✅️شهيد هاشمي در حالي که فرزندش جهت عمل در بيمارستان بود . راهي مأموريتي گرديد که يکي از اشرار و قاتلين که در شهر ديده شده بود رفت که در همان درگيري به درجه رفيع شهادت نائل گرديد .😔 💫روحش شاد ، يادش گرامي و راهش پر رهرو باد🌷🕊 شادی روح مطهرش اآجماعاً صلوات.. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
هدایت شده از حجاب و عفاف🧕🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ز کودکی خادم این تبار محترمم...😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🧕🏻حجـــــاب و عفــــاف🧕🏻   . ┈┉┅━❀🥀❀━┅┉┈ 「⃢🦋➺@hejab_o_efaf ┈┉┅━❀🥀❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزینه های سنگینی برای سفر اربعین ما پرداخت شده است خونهای پاک و ارواح بهشتی شهدا راه اربعین را باز کردند...😔 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
✅️خاطراتی از شهيد سرهنگ سيد محمد هاشمي..🌷🕊 ✅️يادم نيست که چه سالي بود فقط مي دانم که درجه اش سرواني بود . از پرسنل آگاهي بوشهر بود . رفته بودم بوشهر پيش او ، روز استراحتش بود . داشتيم در خيابان ها قدم مي زديم که يکباره از جمعيت حاضر در خيابان صداي بگيريدش دزد ، دزد ... بلند شد فوري رو به من کرد و گفت همين جا باش تا برگردم و به سرعت از من دور شد و به دنبال دزد افتاد مدتي گذشت ديدم آمد در حالي که دست دزد در دستش بود . مردم ريختند دزد را بزنند ، نگذاشت . تاکسي را صدا زد با هم رفتيم او را تحويل کلانتري داد و برگشتيم ، ⬅️از زبان دوست شاعرش سيد ابوطالب هاشمي💚 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
✅️خاطراتی از شهيد سرهنگ سيد محمد هاشمي..🌷🕊 ✅️يادم نيست که چه سالي بود فقط مي دانم که درجه اش سرواني
💟خاطره ای از زبان همسر شهید..🌷 يادم هست که براي ما تعريف مي کرد که رد قاتلي را در حومه شيراز داشتيم . با چند مأمور از برازجان عازم شيراز شديم ، با راهنمايي مأمور کلانتري مربوطه به منزل مورد نظر رفتيم . زنگ در را به صدا در آوردم ، خود را معرفي کرديم ، بلافاصله خودم به پشت منزل رفتم که حيات خلوت و ديوار کوتاهتري داشت ، قاتل دستش را به ديوار گرفت که بپرد پايين ، مچش را گرفتم ، گفتم خوش آمدي ، پايين کشيدمش و دستبند به دستش زدم . 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
🚩از خاطرات خودشهید❣️ ✅️اواخر اسفند ماه سال 1363 بود . در ساعت 30/13 بعد از ظهر بود که پس از تحويل يک دستگاه بي سيم دستي جهت انجام وظيفه از منطقه 5 راهنمايي بطرف دروازه شميران براه افتادم . از راهنمايي تا ميدان دروازه شميران راه زيادي نبود موقعي که به ميدان رسيدم مشاهده نمودم که زني لاغر و رنجور با چهره اي شبيه مردگان در حالي که بچه اي را در بغل گرفته کنار ميدان نشسته و مردي هم با قيافه اي رنجور و مضطرب در کنارش نشسته و زن در حالي که مرتب تک صرفه ميکرد ، بطور درد ناکي ناله مي کشيد . از قيافه آنها معلوم بود که بي بضائت و دهاتي مي باشند . 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
🚩از خاطرات خودشهید❣️ ✅️اواخر اسفند ماه سال 1363 بود . در ساعت 30/13 بعد از ظهر بود که پس از تحويل يک
بطرف آنها رفتم سلام کردم و گفتم برادر مشکلي داريد آنمرد با صدايي که حاکي از عالمي درد و رنج بود جواب داد مي خواهيم برويم ميدان شوش و از آنجا به روستايمان برگرديم . سئوال کردم آيا همسرتان مريض مي باشد ، جواب داد بلي همسرم ناراحتي قلبي دارد . گفتم همسرتان خيلي مريض است او را به بيمارستان ببريد ، جواب داد برادر همسرم مدت هاست که مريض است و چون پول ما تمام شده است ، نمي توانم او را بستري کنم بايد برگرديم . احساسات و عواطف تمام وجودم را احاطه کرد . گفتم چقدر پول مي خواهي که بتواني او را بستري کني . زن با صداي ناله که گوئي از چاهي بر مي خواست به حرف آمد و گفت ما حتي کرايه برگشتن به دهاتمان را نداريم . در حالي رمقي براي حرف زدن نداشت سعي کرد که بچه اش را که از گرسنگي گريه مي کند و ضجه مي کشيد آرام کند ، گفت برادر زنده ماندن من در اين دنيا مشکل است بگذاريد تا برگرديم و لااقل در ديار خويش بميرم . 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
زندگی نامه شهیدان
بطرف آنها رفتم سلام کردم و گفتم برادر مشکلي داريد آنمرد با صدايي که حاکي از عالمي درد و رنج بود جوا
✅️گفتم نه من نمي کذارم شما بر گرديد . شوهر آن زن با کمري خميده مرا به کناري کشيد و گفت برادر همسر من سل دارد و من اگر پول داشتم که او را بستري کنم شفا مي يافت ولي الان من و همسرم و بچه ام از گرسنگي ناي راه رفتن را نداريم و بچه هم که گريه مي کند . و من از شما خواهش مي کنم براي من کرايه کنيد تا ما را به ميدان شوش ببرد و از آنجا با ميني بوس به دهاتمان برگرديم . 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯