روایت ۲۸ مرداد(۱)؛
عاقبت آن #حادثه_شوم_شومترین حادثه زندگی مردی که با حوادث شومتاریخی،اُخت بود_اتفاق افتاد:
بیست وهشتم مرداد ماه هزار وسیصدوسیودو.
دیگر برای #اقای_کاشانی هم دیر بود که قد برافرازد و راه بر تهاجم مغول آسای غربِ رذل ببندد،و#آقای_مصدق هم در بهت ساده لوحی خویش فرو رفت ودر پایان شب اول،در اتاقی در باشگاه افسران ،به عنوان اسیری که خود با پای خود به اسارتگاه آمده بود،فقط توانست از آقای صدیقی بپرسد:
مردم کاری نکردند؟
طرفداران ما که دائم با خون خود می نوشتند یا خون یا مصدق،عاشقان وفادار نهضت ملی نفت ایران، آن ها که از ته حلقشان برای ما فریاد می کشیدند و با تمام وجودشان سینه چاک می دادند، مردان و زنان عبور وطن پرست، آن دانشجویان بی پروای جان برکف..ببینم!
حتی خیل عظیم مسلمانان مبارز،بازاریان و دکان داران هم کاری نکردند ؟
قربانتان گردم اقا!شما این خیل عظیم را کنار گذاشتید تکیه تان را از آن هابرداشتید .یادتان نمی آید آقا آن جملهی 《معروف را از خاطر بریده اید ،آقا،که مصدق سنگ را بسته است و سگ را آزاد گذاشته است》؟
کاش به جای همه این ها می پرسیدید:حتی توده هایی که آن همه به ایشان #آزادی دادیم و دستشان را برای هرکاری باز گذاشتیم قدمی در راه آزاد کردن ما برنداشتند؟
شما هم برای زخم زبان زدن فرصت پیدا کردهاید ها ،دکتر!
خیر آقا خدانیاورد آن روزی را بخواهم به جنابعالی زخم زبان بزنم!
🔻من خودم را سرزنش می کنم که ادعای استادی #جامعه_شناسی داشتم و جامعه خودم را ذرهایی نمیشناختم....
حالاخیلی همنامید نباشید دکتر!شاید فردا...شاید پس فردا....
✍️#نادر_ابراهیمی
📖#سه_دیدار
💠@ziafat_andishe