eitaa logo
بشنو از زن چون حکایت می‌کند
400 دنبال‌کننده
256 عکس
159 ویدیو
11 فایل
🌹ضیافتی اندیشه ورزانه به نام حضرت مادر سلام الله علیها . 📩راه ارتباطی جهت پیشنهادات خوب شما رفیقان طریق: @Beshnoazzan
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب لیله الرغائب است. و راستی چگونه است که یک زمان، مختص رغبت های ماست؟ و مگر رغبت و میل و و خواهش و طلب برای زندگی انسان چه جایگاهی دارد که یک شب را به نامش می‌خوانند؟ این حکمت زیبا از نهج البلاغه را شنیده اید: مَن طَلَبَ شیئا نالَهُ او بعضَه. کسی که طالب چیزی باشد به همه آن چیز، یا بعضی از آن می‌رسد. و به راستی قصه طلب چیست؟ و انسان چیزی جز خواستن هایش است؟ خواستن هایی که در خیال خود با آن انس می‌گیرد و در عالم واقع برایش راه باز می‌شود. خواستن هایی که در نسبت با آنها خودش را تعریف می‌کند و گویی که انسان همین نسبت هاست؛ به هر چه توجه کند همان جا خود را می‌یابد. پس ما را به امشب راهمان داده اند تا در ماهی که رحمت الهی در فیضان است، حواسمان جمع شود که کجا را می بینیم، چه چیز را طلب می‌کنیم و عزم چه عملی را داریم؟ چرا که در تقدیر یک قوم زنده و پویا در تاریخ توحیدی شان، گشودن راه های گسترده برایشان، همان عزم های درستی است که که دائما در تجدید عهد با آن هستند؛ گرچه این عزم‌ها ساده و اساسی است، گرچه ساده و فقط نزد خومان هستند، اما خود گشایشگر راهند، انگار که فاصله خواستن های ما تا شدن چیزی نیست، پس باید امشب در عالم رغبتها و طلب های خود حاضر شویم‌ تا در ماه صوم‌ و صیام و در دعای افتتاح، بتوانیم‌ عقده از زبان باز کنیم و فراتر از طلب‌ها را بخواهیم : و اعطنا به فوق رغبتنا. و فوق رغبت ها چیست؟ برای فهم این پرسش باید به استقبال امشب برویم. باید رجبی شویم و رغبت هایمان را مرور کنیم تا زبان در طلب فوق آن رغبتها در رمضان باز شود. @ziafat_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن ایرانی راهبه نیست، اما از راهبه پاک‌تر است و طیبه و طاهره است. سرباز نیست، اما به قدر سرباز میدان جنگ شجاعت دارد و با این که جهاد در میدان‌های رزم بر او واجب نیست، اما به قدر یک جهادگر در راه خدا تلاش می‌کند و در تمام صحنه‌ها حضور دارد. *رهبر انقلاب، ٧/ ١١/ ٦٣* @ziafat_andishe
اکنون به دهه فجری دیگر وارد شدیم؛ آیا می‌شود امسال با این رخداد تاریخی مواجهه‌ی دیگری داشته باشیم؟ مردی از جنس خودمان در این تاریخ ظهور کرد، گرچه همه در حال جان کندن بودند، اما احساس تولدی دیگر و زاده شدنی نو از درون را به همه چشانید. گویی حکایت تولد زن در این رخداد، حکایتی دیگر است؛ آن‌قدر این حکایت عجیب و شنیدنی است که در وصیت‌نامه خود که معمولاً عصاره زندگی هر انسانی است، این‌گونه می‌سراید: "ما مفتخریم که بانوان و زنانِ پیر و جوان و خرد و کلان، در صحنه‌های فرهنگی و اقتصادی و نظامی، حاضر و همدوشِ مردان یا بهتر از آنان، در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند." امام در چه عالمی حاضرند که استقرارشان در آن عالم به این قرائت زیبا از تجلی زن می‌رسد، چنان که در انتهای عمر خود این زن را مایه افتخار می‌دانند؟ باز هم خود را مهمان اندیشه‌اش کنیم: "خواهرهای ما که اشتغال به مسائل دیگر داشتند، الآن هم دوش با برادرها و مقدّم بر آنها به سرنوشت ملت و به سرنوشت کشور خودشان فکر می‌کنند، طرح می‌دهند، انتقاد می‌کنند. این تحول، تحولی است که خدای تبارک و تعالی که مقلب القلوب است، این تحول را ایجاد کرد." امام چه چیزی را از زن فهمیدند؟ می‌شود بر سر این پرسش درنگ کنیم و مداومت ورزیم؟ اکنون رهبری در امتداد این نگاه، چه زیبا و بجا یادآور می‌شوند: " اصلاً نمی‌شود نقش زن را محاسبه کرد و من اقرار می‌کنم اولین کسی که این نقش را فهمید، امام بزرگوار ما بود. مثل خیلی از چیزهای دیگر که اول فهمید، در حالی که هیچ‌کدام از ما نمی‌فهمیدیم." آیا انسان هوشیار و اندیشمندی مانند رهبری، قصد تملّق گویی دارند!؟ و راستی چه چیزی را در افق امروز و فردای تاریخ ما در نسبت با نقش زن می‌بینند که آن نقش را امروز قابل محاسبه نمی‌دانند؟ ما به کمک اندیشه‌های همدیگر، می‌خواهیم از راهی باهم بگوییم که "مسیر اندیشیدن به زن" است و از آن‌جایی که در زمینِ سخت، هیچ چیزی نمی‌روید، سینه‌ای نیز که با تفکر شخم زده نشود، نمی‌تواند پذیرای دانه‌هایی شود که اگر درست هم‌ روییده شود، در نهایت می‌تواند به سنبلهای سرسبز تبدیل شود، تازه پس از شخم زدن و افشاندن دانه، باید همانند برزگران در انتظار ماند تا راه تفکر گشوده شود و هرکسی به شیوه و ذوق خود آن راه را طی کند. درست مانند مسیری که هریک از ما در روضه‌های کربلا طی می‌کنیم و همواره حاضریم به تمامِ جان. پس ساحت این پرسش را پاس می‌داریم و شاید پاسداشت ما همان درنگ و استقامت برای حفظ پرسش ماست. من و تو به عنوان زن این تاریخ در انتظار می‌مانیم.... @ziafat_andishe
در عالم واقع، هر گاه پدیده‌ای در مرتبه کشف قرار گرفت ،خودِ کشف به خفا می رود تا آنچه مکشوف شده ،حضور پیدا کند و مشهود شود ؛ یعنی هرگاه انکشاف و ظهوری اتفاق بیفتد، در نقطه مقابل، غیاب وخفایی که منجر به پوشیده شدن می گردد ،هم وجود دارد و این دو ملازم یکدیگرند و از هم قابل تفکیک نیستند . این توضیح کوتاه میتواند ما را برای استقبال بهتر و کامل تر از آنچه در ۱۳ رجب واقع شده ببرد و از طرفی تامل و درنگ در این‌ رخداد تاریخی ما را به فهم بهتر این مقدمه کوتاه می رساند. فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب و مادر طفلی است که در استانه تولد ان قرار گرفته است. او رو به خانه خدا میکند به طواف خالصانه می پردازد ، مناجات میکند و من‌و تو خوب می دانیم‌ که مادر در آستانه تولد فرزند ،خودش به تولدی دیگر نائل می شود ، آنقدر که به مقام شهید می رسد. و در این وضعیت او زبان می گشاید ، چشم‌امید به صاحب خانه دارد و در انتظار تولد فرزند خویش به سر می بَرَد؛ ناگهان دیوار کعبه برای اولین بار می شکافد ، اما این شکاف مامن و پناه فاطمه مادر علی است ، عجب رخداد عجیبی است ، زنی برای اولین بار مهمان خصوصی بیت الله شده ، مهمان که نه ، گویی معتکف شده است؛ و در چه تاریخی؟ زمانی که زن در فرهنگ جاهلیت، با کرامت ذاتیِ انسانیش، فاصله بسیار داشت. او برای زایمان به داخل خانه فراخوانده می شود ، ۳ روز آنجا معتکف است و سپس بیرون می آید اما با یک طفل مبارک ، وعجیب ان که این قدر این واقعه، برای همه بی مثال است که کسی به شانیت فاطمه نمی اندیشد و اکنون نیز پس از ۱۴ قرن ،ما نیز در مواجهه با این رخداد ، دقیقا به مکشوف که همان ظهور تولد علی(علیه السلام ) است، توجه می کنیم؛ و به نام‌ روز پدر پاس می داریم، اما از وجود مادر مولود کعبه و آنچه که اورا شایسته شکافته شدن دیوار خانه خدا کرد ، (به واسطه بزرگی تولد موجود )در غفلتیم، و این غفلت که طبیعت خفای ذاتی انکشاف ها می باشد؛ یقینا حضوری دیگر می طلبد تا حکایت زن تاریخ را شنوا باشیم . @ziafat_andishe
زن تاریخ(۱): حاجیه زهرا ،همسر میرزا محمود، معلم خوبی در خمین بود؛ مهربان و صبور .از دردهای زنِ مسلمان خبرها داشت ؛اما چطور می توانست این دردها را به فکر و روحِ روح اللهِ ۱۰ - ۱۲ ساله منتقل کند و زخمی شفا ناپذیر در قلب او ایجاد نکند ؟چطور می توانست؟ _روح الله جان مادرت از زندگی راضی است؟ _راضی؟! هیچ مرد درست کاری از این زندگی راضی نیست ؛چه رسد به زن درست کار. همسر میرزا محمود ناگهان مات شد به روح الله. انگار که شک کرده بود در درست شنیدن. شاید این جمله را از آسمان شنیده بود، از سقف ،نه از دهانِ طفلی به چنان سن و سال . _چه گفتید روح الله خان؟ _عرض کردم درد آن قدر زیاد است که هیچ آدم مومنی برکنار نمی ماند . _این حرف‌ها را از" صاحبه خانم" یاد گرفته‌اید؟ _عمه جان حرف یاد من نمی دهد؛ تفکر در تنهایی را به من آموخته است؛ که حالا خودش هم از این کاری که کرده پشیمان شده است. _حق دارد پشیمان بشود .چرا باید به طفلی که زمانِ بازیِ اوست و ،نهایت، یاد گرفتنِ خواندن و نوشتن، نمازو قرآن و قدری مقدمات، تفکر در خلوت را بیاموزند؟ این خلوت نشینی، آیا کودکی و نوجوانی تو را تباه نمی کند روح الله خان؟ _بعضی چیزها تباه می شود تا بعضی چیزها ساخته شود. پناه بر خدا !پناه بر خدا !این حرف هم محصول تفکر در تنهایی است؟ _بله حاجیه خانم ...آنجا بالای کوه ،زیر قلعه ،درّه ای است که می شناسیدش. _درّه گل زرد؛ اسمش را شنیده ام. _آن جا ،در تنهایی، حال غریبی به انسان دست می دهد ... @ziafat_andishe
زن تاریخ( ۲): من...من از شما می ترسم روح الله خان !شما مثل مردان بزرگ حرف می زنید و زود است، خیلی زود، که این طور حرف بزنید. من می ترسم که اینگونه رشد، شما را بسوزاند. نه ...اگر رشد در کار باشد، این نوع رشد، هیچ نمی سوزاند؛ چون من کنار چشمه اب خنکی که ان بالا هست می نشینم؛ و کنار جوی آب خنک و پونه های سردِ خوش بو ... شما ؛با این شور و حالی که دارید ،شاید که شاعر بشوید . ممکن است؛ امّا کارهای دیگر را بیشتر از شعر گفتن دوست دارم . دلم میخواهد یک روز همه روستاییان را دور هم جمع کنم ،تفنگ به دستشان بدهم، اسب برایشان تهیه کنم و، مثل یک قشون بزرگ، راهشان بیندازم بروند همه خانه ها را بگیرند و همه آنهایی را که آن بالای بالا نشسته اند و به مردم زور می گویند... هیس! اگر قبل از آن روز، کسانی حرف های شما را بشنوند ،دیگر هرگز از آن روز نخواهد رسید. _باشد... درسم بدهید ! _من چه چیز به شما درس بدهم روح الله خان ؟ _هر چیز که می دانید .می توانم یاد بگیرم. _ شما بیش از من می دانید . _نه ...من چیزهایی را حس می کنم و به چیزهایی می اندیشم .اینها با علم فرق می کند... شما درباره مادرم پرسیدید، من جواب دادم. مقصودتان از آن سوال چه بود ؟ _من می خواستم آهسته آهسته درباره همه زن ها بپرسم، درباره زن. و بدانم که آیا میدانید آنها چه قدردرد مند هستند؟ _بله، می‌دانم .اما مادر من، اگر پدرم شهید نمی شد ،از آن زنان دردمند نبود. پدرم، می‌گویند که هرگز با او بلند سخن نمی‌گفت و هرگز جز به مهربانی به صورتش نگاه نمی کرد. 🔰 📚 ✍️ 💠@ziafat_andishe
زن تاریخ(۳): پدرم، می‌گویند که هرگز با او بلند سخن می‌گفت و هرگز جز به مهربانی به صورتش نگاه نمی کرد. کارهایش در خدمت به مادرم عجیب بوده اما بعد از شهادت پدر البته مادر سیه بخت شد و مثل اکثر زنها شد. من میدانم .مردان رعیت ،خودشان خیلی ذلیل و کم زور هستند ؛اما همان زور کم شان را میبرند برای زنانشان و آنها را کتک میزنند و به آنها زور می‌گویند و ذلیل شان می کنند ... بله ... بله... همین طور است که می گویید آقا روح‌الله. کاش که وقتی بزرگ شدید و به امید خدا پیش نماز و امام جمعه و جماعت مسجد شدید و مردم به حرف‌هایتان گوش کردند، به آنها از دردهای زنان ما بسیار بگویید و بگویید که در آزردن زنان، ذرّه‌ای مردانگی و غیرت نیست و بگویید که مردانی که زنان خود ستم می کنند ،خواب بهشتِ خدا را هم نخواهند دید و بگویید که مردانی که راهِ باسواد شدن زنان و دختران شان می بندند و مردانی که حتی حقّ عبادت درست را به زنانشان نمی دهند در آتش جهنم خواهند سوخت... حاجیه زهرا به گریه افتاد. آقا روح‌الله گفت: می‌گویم... اگر زنده بمانم ،می گویم. مطمئن باشید حاجیه خانم !این طور گریه نکنید ...من به شما قول می دهم.... # زن متفکر # قول امام @ziafat_andishe
اکنون از خود می پرسیم : به راستی تفکر چیست که روح الله ۱۰_ ۱۲ ساله آن را واجد می شود و به واسطه آن تفکر ،گوشش شنوای درد زمانه می گردد؛ آن گونه که خود را از کودکی در تقلّی و سوختن و درد داشتن می‌یابد؛ و چگونه است که یک نوجوان این گونه بار عظیمی را خودش بر دوش روحش می گذارد؟ او در جایی حاضر است که حتی معلم مکتب خانه نیز نمی‌تواند خود را کنار او و هم افق او ببیند؛ روحش تب دار است؛ تبی تند و سوزنده؛ آیا تفکر مانند رساله و کتاب است تا آن را بخوانیم و بیاموزیم ؟به راستی تفکر چیست؟ ما باید طالب تفکر شویم یا آنکه تفکر ما را به سمت خود بخواند ؟ و کدامین بینش ما را به تفکر حقیقی می رساند ؟ ایا تفکر زبانی ویژه دارد؟ نقطه عزیمت انسان برای تفکر کجاست؟ اصولاً فکر کردن یعنی سلوک کردن و در راه بودن و این معنی از تفکر را در زندگی امام خوب می توان مشاهده کرد ،راهی که امام از کودکی آغاز کرد و تا پایان عمر، سالکِ این راه بود. ما بر آنیم تا از این راه با هم بگوییم و بشنویم تا تولد زنان صاحب سخن را در کنار هم به نظاره بنشینیم.
"بسم الله الرّحمن الرّحیم* إقرا بِاسمِ رَبِّکَ الّذی خَلَق" مبعث بزرگداشت رخدادی است که در آن خدا با بشر سخن می گوید ومعلّم انسان می شود و رسول اُمّی، خود را در آغوش رحمت خدا می‌بیند... شاعر و متفکر و پیامبر، همه گویی سخن مادرانه و اُمّی وار دارند؛ سخنی که از قلب آغاز می شود و سرآغازی است برای همه آغازهای بشریت... 🔹 بعثت امي وار نگاه امي وار به عالم در پرتو نور نبی 🔹جلسه گفتگو با حضور استاد طاهرزاده 📆سه شنبه ٢٥ بهمن ١٤٠١ 🕰ساعت ١٦:٣٠ 🔰خیابان مسجد سید، خیابان ظهیرالاسلام ،کوچه شهید حیرت، بن بست شکوفه، ساختمان سها ✅پخش زنده از طریق لینک زیر https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @ziafat_andishe
بعثت امی وار.mp3
34.75M
🎙امی بودن پیامبران و نقش زن در مادری امت 🔹با حضور استاد طاهرزاده 🔹٢٥ بهمن ماه ١٤٠١ ☘️ اسلام هميشه با انسان‌هاي اُمّي اداره شده است؛ فقط پيامبر اسلام اُمّي نيستند بلکه ملتِ اسلام، همه بايد اُمّي باشند تا به جايي برسند؛ يعني ذيل پيامبر اُمّي با اشراقي که به آن‌ها شده است، اسلام را و زمانه‌شان را «فهم» می کنند. براي پيامبرخدا «صلواتالله علیه و آله» بعثت واقع شد و آن حضرت، مصطفي و برگزيده شدند، ولي بقيه‌ي امت هم مي‌توانند ذيل نور مقدس پيامبر خدا اُمّي شوند. و این جاست که حضرت امام خمینی متوجه نقش زنان در انقلاب اسلامی شدند.☘️ @ziafat_andishe
دایی شوهرم یک بار یقه بچه‌ها رو گرفته بود و گفته بود: "شماها فامیلتون بارفروش هست، ما هم پرفروش هستیم، این‌قدر نرید توی خیابون ها بلوا درست کنید؛ اگه شما را بگیرند، ما رو هم می‌گیرند." من می گفتم:"مامان گوش به این حرفا ندید و کار خودتون رو بکنید." نوجوان بودند و قد و نیم قد. با اینکه می‌دونستم کجا می‌روند و چه کار می‌کنند، اما مانعشون نمی‌شدم. من راضی بودم ولی پدرم راضی نبود؛ می‌گفت اگه بچه هات رو بگیرند، چه کار خواهی کرد؟ می‌گفتم توکلت علی الله. بعضی‌ها می‌گفتند بچه هات رو خواهند گرفت و شکنجه خواهند کرد. گفتم: "امام حسین رفت سر داد، بچه‌های من فدای امام حسین." بچه‌هام رو دوست داشتم ولی اسلام را بیشتر .خدا را بیشتر دوست داشتم که این بچه‌ها را به من داد. این‌ها نعمت بودند. حاجی هم هر طور من می‌گفتم موافق بود. اذر ۵۷ بود. کماندوها آمده بودند در شهر بین مردم و مأمورها درگیری شده بود. بچه‌هایم بیرون بودند. محسن وقتی به خانه رسید گفت: "مامان مأمورها دوچرخه ام رو آتیش زدند. " محسن دوچرخه را با پول رنگ کاری برای خودش خریده بود .اون‌ یکی پسرم‌، امیر می‌گفت: "این‌قدر به من کتک زدند و جیب هایم را گشتند وقتی دیدند چیزی توش نیست ولم کردند." گفتم: "عیبی نداره مادر جون. آدم برای دین اسلام کتک بخوره بد نیست که." 📚عزيز خانم‌‌؛ روایت کبری حسین‌زاده حلاج. مادر شهیدان بارفروش @ziafat_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(فیلمی که استاد طاهرزاده در" نشست بعثت اُمّی وار" به مادری که فرزندش را به توبه قبل از اعدام توصیه میکند ؛اشاره دارد) استاد طاهر زاده: آری ! این است معنای حضور زنان ما در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد با روح مادرانه‌ای بسی بزرگ‌تر از مادری که مادریِ خود را در حدّ فرزند خود معنا کرده باشد. مادرانه‌ای که بنا دارد انسانیت را پاس دارد، حتی اگر در این مسیر از فرزند خود بگذرد. @ziafat_andishe
در ماه شعبان ماه پیامبر رحمت هستیم و امروز سالروز میلاد حضرت ابالفضل است. عباس یعنی علمدار پرچم حسین در کربلا و فدایی مولایش و می‌شود به قصه کربلا اندیشید و در طلب راز های ان نبود؟ کربلا، راز در راز است!!! و عجیب است که سالروز تولدشان دقیقا بعد از تولد برادرشان حسین علیه السلام واقع شده است. چه می توان گفت از این توالی، آن گاه که صائب می گوید: "یک کف خاک در این میکده ضایع نشود". پس باید به قصه کربلا هم چنان، رازآمیز نگاه کرد. ام البنین از رازهایی است که هم هست و هم نیست؛ آری او هست، چرا که مادر چهار شهید کربلاست و مادر قمر بنی هاشم و نیست، چرا که وقت ورود به بیت امیرالمؤمنین دیگر خود را دیگر نمی بیند. به راستی می شود گفت که حماسه کربلا با حضور ام البنین تلألو می یابد. مادری که چهار شهید می دهد و باز هم سراغ حسین را می گیرد. گویی ما به جای روشن‌کردن رازها، به آن‌ها باید رنگ بیشتری بدهیم. آیا می‌توان گفت مادری از رازهایی است که اکنون خود را از ما نهان کرده است و در خفاست؟ حکایت زن و تاریخش حکایت گل و گلاب است... در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری، وآن پرده نشین باشد @ziafat_andishe
همه ساله در ۱۱شعبان به بهانه میلاد علی اکبر علیه السلام، به استقبال پاسداشت جوان می رویم. این تقارن بسیار مبارک تر است، هرگاه به مرور مولود این روز و رویش های آن متذکر شویم. قصه او را شنیده ایم: امام حسین علیه السلام، کلمه استرجاع را پس از یک خواب، سه بار تکرار می کنند؛ "انا لله و انا الیه راجعون" و علی اکبر علیه السلام علت را می پرسند و پدر قصه اجمالی کربلا را از زبان جدشان نقل می کنند؛ اینجا بود که حضرت علی اکبر سؤال کرد: یا أبَتِ! ألَسنَا عَلَی الحَقِّ؟!! مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بَلَی وَاللهِ. آری به خدا سوگند که ما بر حقّیم! علی اکبر علیه السلام عرض کرد: فَاِنَنَّا اِذَاً مَانُبَالِی اَن نَمُوتَ مُحِقِّینَ! اگر مسیر ما مسیر حق است، دیگر باکی از مرگ نداریم! امام حسین علیه السلام با شنیدن این جمله، فرمود: جَزَاک اللهُ مِن وَلدٍ خَیرَ مَا جَزَی وَلَداً عَن وَالِدِهِ خدایت پاداشی نیکو عطا کند. نیکوترین پاداش که باید فرزندی از پدر خویش دریافت کند. شاید باور دل باختگی این جوان به حقیقت، برای اکنون تاریخ کمی سخت باشد ، اما با مرور رویش های معاصر، می توان عمق این بینش توحیدی را دریافت، آن گونه که در تمنای این چرخشِ پروانه وارِ پسر و پدر، نَفَس بکشیم ؛ و راستی کدام شمع است و کدام پروانه؟ فقط عشق است که حکم می راند. و مگر این قصه پایان پذیر است؟ پس از ۱۴۰۰ سال باید حکایت شمع و پروانگی را در این تاریخ دید و شنید، آن گاه که در مکتب خمینی ، پروانگانی متولّد شدند که در تمنّای سوختن، شب و روز را نمی شناختند. امام ، پس از فتح بستان در عملیات طریق القدس، نامه ای خطاب به سید علی خامنه ای و سایرین می نویسد. نامه ای که بسیار قابل تامّل است. امام فتح الفتوح بزرگ را تربیت جوانهایی می دانند که قلوبشان سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت طلبی است. و مگر این جوان ها همان تجلّی علی اکبر نیستند؟ و این رویش هایی که امام به آنان می بالد، از دامن کدامین زن به معراج رسیده اند؟ زنانی که عاطفه ورزی مادرانه را به عرفان ناب تبدیل کرده اند، عرفانی که با آن فرزندانشان، واجد چشمی زرشناس و شه شناس شده اند. دامن مادر همان کیمیایی است که خاک را طلا می کند. @ziafat_andishe
تلگراف های شریف، که بشارت پیروزی قوای مسلح شجاع را بر قوای شیطان امریکایی صدامیان که با هجوم ظالمانۀ خود ،فتح قادسیه را به مغزهای تهی از ایمانِ به غیب وعده می‌ دادند، واصل گردید. اتکا به مسلسل و تانک، و غفلت از خداوند قادر و جنود الهی،انسانها را به ورطۀ هلاکت و فضاحت می‌ کشاند. آنانکه رمز پیروزی را مجهز به جهاز شیطانی و «میگ»ها و «میراژ»ها می‌ دانند و ایمان به غیب و خداوند قادر را به حساب نمی‌ آورند و دم از پیروزی قادسیه می‌ زنند و رمز پیروزی قادسیه و مؤمنان صدر اسلام را باز نیافته‌اند و قدرت ایمان و شهادت طلبی را نمی‌ فهمند، باید با شکست مفتضحانه روبرو شوند و گوشمالی الهی ببینند. اینان از پیروزی های صدر اسلام ـ که پیروزی ایمان و خون بر شمشیر و قوای جهنمی بود ـ باید عبرت بگیرند. مردم ایران و ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای نظامی و غیرنظامی برای حفظ اسلام و کشور اسلامی و رسیدن به لقاء اللّه‌ دفاع می‌ کنند، و فرق است بین این عزیزان و آن گولخوردگان که برای مقاصد پلید امریکا و وابستگان آن به جنگ برضد اسلام و قرآن مجید برخاسته‌ اند. آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیۀ بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌ طلبی این عزیزان ـ که سربازان حقیقی ولی‌اللّه‌ الاعظم ـ ارواحنا فداه ـ هستند، و این است فتح الفتوح. من به ملت بزرگ ایران و به فرماندهان شجاع قبل از آنکه پیروزی شرافتمندانه و بزرگ خوزستان را تبریک بگویم، وجود چنین رزمندگانی را که در دو جبهۀ معنوی و صوری و ظاهر و باطن از امتحان سرافراز بیرون آمده‌ اند، تبریک می‌ گویم. ✒روح الله الموسوی الخمینی @ziafat_andishe
با بهاران روزی نو می‌رسد و ما همچنان چشم انتظار روزگاری نو! اکنون که جهان و جهانیان مرده اند، آیا وقت آن نرسیده مسیحای موعود سر رسد؟؟؟! @ziafat_andishe
آیا می‌توان در جهانی که همه چیز را با نگاه بدیهی و تکرار آمیز از سر مسامحه می گذرانند، از حدیث انتظار گفت و شنید؟ آیا می‌توان کمی درنگ کرد و دوباره بشنویم:"افضل الاعمال امتی، انتظار الفرج" چگونه است که برترین عمل، انتظار فرج است؟ اگر انتظار، بزرگترین عمل است؛ پس راه و رسم آن چیست؟ شاید اکنون راحت تر بپذیریم که به اندازه کافی به فقر تفکر دچاریم؛ همه ما در فکر کردن آنقدر سهل انگاریم که به حضور این زائر مرموز و زیرک، در همه جا توجهی نداریم. چرا که در این روزگار، ما همه چیز را به سریع ترین و منحط ترین وجه، تلقی می کنیم فقط برای اینکه فوراً و آناَ فراموش کنیم و انتظار نیز هم... چگونه است که تجمّعات و انجمن ها و جشن های نیمه شعبان، هر ساله و پی‌درپی برپا می شوند ولی انگار که از جهت فکری روی در فقیرتر شدن دارند؛ آن قدر که نتوانسته ایم که در لابلای این شور های پرازدحام، گریز از تفکّر را تذکر بدهیم که کجاست انتظار و چیست؟ می‌شود که به نسبت خود با این مفهوم و واژه دوباره فکر کنیم؟ آیا ما نسبت به انتظار، از بسیاری از مشهورات عبور کرده‌ایم؟ ساده‌انگاری ما برای انتظار، آن‌قدر عمق یافته که هیچ پروایی برای فرهنگ آن در فکر و عمل نداریم؛ اگر مقام انتظار، مقام بالاترین عبادت است و ما نیز واجد آن شده ایم، باید در اکنون تاریخ راهی باز شود، راهی که شدن ها را میسر می کند. و مگر انتظار چیزی جز نوید آینده ای درخشان است؟ آینده ای که گرچه مسیرش صعب العبور هست ولی غیر ممکن نیست. و مگر بشری که بی عالَم است را می‌توان به انتظار دعوت کرد؟ با کدامین زبان باید او را شنوا کرد؟ انگار انتظار را در مادر شهید می‌توان به نظاره نشست، آنگاه که او هنوز منتظر فرزندش است؛ همان که با ناوچه پیکان در عرصه دریا شناور بوده است. گرچه به او گفته بودند که ناوچه با سرنشینانش در عملیات بسیار مهم مروارید، در طی یک جنگ دریایی، در دل آب های خلیج فارس آرام گرفته است؛ اما هیچ گاه مادر را نمی توان ناامید کرد. گویی تولد انتظار در مقام مادری به بلوغ و ظهور می رسد، او امیدوارانه، بازگشت فرزندش را که آموزش دیده آمریکا هم بود انتظار می کشید؛ آن قدر که شب ها درب منزل را باز می گذاشت: "...درب حیاط باز باشد، شاید مَمَّد بیاید، پشت در معطل نماند.." در عصر بی‌خانمانی و تنهایی بشر، در مقام مادر می‌توان انتظاری مَملُوّ از امید را درک کرد؛ او در هر حادثه‌ای با آن که آینده برایش مشخص نیست، اما امیدوار به بازگشت فرزند است و این امید جزء لاینفک انتظار اوست. و این امید و توکل به وعده های الهی همان گم شده بشر در تمدن تکنیک زده است. روزگاری که همه چیزش مدیریت شده و روشن است؛ آن هم به اتّکای شرایطی که از پیش، برای خود تعیین کرده است و خلاف آمد آن، یعنی بی آیندگی و یأس و سوء مدیریت. و حال آن که انتظار یعنی در دل هر حادثه ای از ان عبور کنی و به وجودی فراتر از آن بیندیشی. @ziafat_andishe
شاید بتوان گفت که دنیای امروز، دنیای بی‌تعلقی امور به یکدیگر است، در این دنیا انسان همه‌ی توان خود را به کار می‌گیرد تا شرایط تاثیر و تأثر پدیده‌ها را فراهم کند و اگر نتیجه‌ و اثری در کارها نبیند، احساس بیهودگی و سرخوردگی به او دست می‌دهد و البته ممکن است در این بین انسان به اثرات ظاهری و سطحی دل خوش کند و آنها را ثمره‌ی واقعی کارها بداند و عمر خویش را با خیال خوش و توهم سپری کند.... «زن» نیز از این حال خارج نیست، شاید او هم به دنبال اثر حقیقی خود در دنیای پیرامونش است و می‌خواهد ردپایی از خود در زمینه‌های مختلف بر جای بگذارد، چه‌بسا بتوان گفت زن امروز بیش از هر کس و هر چیز، اضطرارِ مجسم و ظاهر شده‌ی انسان است که به هر وسیله‌ای بغض فروخورده‌ی خود را فریاد می‌زند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم، وضع کنونی انسان را در وجود زن، ظاهرتر و واضح‌تر می‌توان دید...زن در پایان راه خود قرار دارد، نه در خانه خود را می‌بیند و نه در مادری کردن، نه در تحصیلات، نه در شغل و نه حتی در بذل تن خود به نگاه‌های کاسب‌کار.... با همه‌ی اینها آنچه در این دنیای معلق، زن را ملجأ است و باعث سکونت او می‌شود و به بیان دیگر، به او «وجود» هبه می‌کند، کجاست؟ وجودی که او را واجد اثر می‌کند چگونه یافت می‌شود؟ 💠شاید زن تشنه‌ی وجود کسی‌ست که بتواند، دستان ناتوان او را بگیرد و حرف‌های ناگفته‌ی او را بشنود و دردِ دلش را التیام بخشد، وجود مبارک کسی که چشم به راه بازگشتِ زن باشد، و در پس احوالات زن امروز انتظار او را ببیند... 💠از این‌رو که زن پایان راه را بیشتر تجربه می‌کند، پس در وجود او انتظار و تمنای شروع راه جدید، نگاه جدید و دنیای جدید بیشتر رخ می‌نماید و چه بسا از این حیث زن به شروع و بنیان عالم دِگر نزدیک‌تر است، و به همین سیاق این زن است که راه آینده را می‌گشاید... @ziafat_andishe
🔷 شهید آوینی: «نوروز رستاخیز خاک است و عید صیام، رستاخیز جان. خاک محتاج زمستان است تا پذیرای بهار شود و جان محتاج صوم است تا روح به اعتدال ربیع واصل شود، تا خورشید عشق از افق جان طلوع كند و نسیم لطف بوزد و درخت دل به شكوفه بنشیند و این بهار درون است!» @ziafat_andishe