eitaa logo
مجله فرهنگی ضیاءالصالحین
3.8هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
137 فایل
«اهمیت فضای مجازی به‌اندازهٔ انقلاب اسلامی است.» هرکس از شما موقعیت ما را پرسید؛ بگوئید ما در موقعیت تنگه احد هستیم... تبلیغات 👇 @Admin_sardabir313 @adminziaossalehin14 #️⃣ کانال و صفحه ویراستی: @ziaossalehin @sardabir313
مشاهده در ایتا
دانلود
14.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 بیانات رهبر انقلاب درباره شهید ابراهیم هادی؛ 📹 جاذبه و مغناطیس ابراهیم هادی 🎙حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «من کتابی خواندم مربوط به شهید ابراهیم هادی، خب این خیلی کتاب جالبی است، خیلی جذاب است. این کتاب را که خواندم تا مدتی بعد از آنکه خوانده بودم دلم نمی‌آمد از روی میز این کتاب را بردارم بگذارم مثلا در [قفسه] کتابها. آن جاذبه‌ی شخصیت، شخصیتی که در این کتاب معرفی شده، به‌قدری جاذبه دارد این شخصیت که آدم را مثل مغناطیس به خودش جذب میکند؛ آدم را میخکوب میکند. بگردید این شخصیتها را پیدا کنید. از این قبیل شخصیتهای برجسته‌ای هستند که اینها سردار هم نیستند؛ حتی فرمانده‌ی گردان هم نیستند؛ اما حکایتها دارند، ماجراها دارند.» ۱۳۹۴/۷/۱۳ 🏷 👇 🆔 @ziaossalehin_ir
💠 دست و دل‌باز 🔰 امیرالمؤمنین علیه‌السلام: خودتان را به بردباری و صبوری عادت دهید و در ایثار کردنِ آنچه از آن بخل می‌ورزید، شکیبایی ورزید. (میزان الحکمه، ج۸، ص۳۰۱، ح۱۴۶۹۰). 🔻 زمان ما، تخم مرغ قیمتی بود و نایاب. توی روستا خانواده‌ها هم کم‌بضاعت و فقیر بودن. ابوالفضل خیلی دست و دل‌باز بود و مادرش هم خیلی بهش می‌رسید. 🔹 مکتب‌خونه (مدرسه قدیم) که می‌رفتیم، خوراکی‌هاش رو با من نصف می‌کرد. 🔸 روزی یه تخم مرغ آب‌پز آورده بود، با همون دست‌های کوچیکش اون رو نصف کرد؛ نصفش رو به من داد و نصفش رو هم خودش خورد. 📚 بخشی از زندگی شهید ابوالفضل رفیعی؛ از کتاب «علقمه، ص۲۸». 📎 📎 📎 📎 🌐 به بپیوندید... 👇 ☫ @ziaossalehin
📌زندگی شیرین؛خاطره ای از شهید"مصطفی صدرزاده" 🔸بعضی آقایان وقتی وارد خانه می‌شوند و محیط خانه را نامرتب می‌بینند یا متوجه می‌شوند که غذا آماده نیست، اعتراض می‌کنند. 🔹مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچه‌داری نمی‌توانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم، وقتی مصطفی وارد می‌شد از او عذرخواهی می‌کردم ▪️از ته قلبش ناراحت می‌شد و می‌گفت: تو وظیفه‌ای نداری که برای من غذا درست کنی، تو وظیفه‌ای نداری که خانه را مرتب کنی، این وظیفه من است و حتما من این‌جا کم کاری کردم ▫️بعد با خنده به او می‌گفتم:‌ پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟ مصطفی هم پاسخ می‌داد: وظیفه تو فقط تربیت بچه‌هاست، 🔻بقیه کارهای خانه وظیفه من است اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام می‌دهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد. "زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود" ◦◉✿ ✿◉◦ ┘◄🌐 سایت | بله | ایتا 🆔 ☫ @ziaossalehin
🔰 بهانه روضه امام حسین(علیه‌السلام) در سیره سردار شهید علی چیت سازیان(نابغه اطلاعات عملیات) 🔹 رفته بودیم شناسایی. پشت عراقی ها بودیم و تا مقر نیروهای خودی، پانزده کیلومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می کرد. 🔹 ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد. 🔹 وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد. متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟ 🔹 گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان ابا عبد الله. ◦◉✿ ✿◉◦ ┘◄🌐 سایت | بله | ایتا 🆔 ☫ @ziaossalehin
🔰 ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم. 🔹 خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟؟؟ 🔹 شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم، تا هر زمان که اسلام در خطـــر باشد. 🔹 این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبان‌های مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! 🔹 شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است... 📗 بر فراز آسمان. خاطرات شهید شیرودی ◦◦◉✿ ✿◉◦◦ ┘◄🌐 سایت | بله | ایتا 🆔 ☫ @ziaossalehin