#بازی 🎾 بازی پرتاب توپ @zibakhani

#کاردستی 🍊 کاردستی جالب با پوست پرتقال @zibakhani

#کاردستی 🦖 کاردستی بامزه دایناسور @zibakhani

#کاردستی 🐝 کاردستی زنبور با پوست گردو @zibakhani

#بازی 🎾 بازی مهارتی با توپ @zibakhani

#بازی ما یه چرخونک داریم که حرکات نماز روش نوشته شده و یه فلش متحرک روی اون هست که داور بازی حرکت میده ‌و رها می کنه روی هر عملی که ایستاد گروه ها باید کارت و نوشته مربوط به اون رو پیدا کنن و نشون بدن. مثلا وقتی روی رکوع ایستاد، باید کارتی که روش ذکر رکوع نوشته شده رو باید نشون بدین🦋 @zibakhani

#کاردستی #مناسبتی 🌷 کاردستی گل برای روز مادر @zibakhani

#کاردستی #مناسبتی 🌷 کاردستی گل برای روز مادر @zibakhani

#کاردستی #مناسبتی 🌷 کاردستی گل برای روز مادر @zibakhani

#شعر #مناسبتی 🎁 داستان کادوی روز مادر یه روز یه دخترِ ناز سَحر به وقتِ نماز درِ گوشِ داداشش گُفتِش با ناز و خواهش داداش پاشو اَذونِ وقتِ نمازِمونِ نماز و با من بخون بعدِش کنارم بمون دارم باهات یه صُحبت بِده به من یه فُرصت بیا وُ معرفت کُن با من تو مشورت کن داداش نمازِشو خوند سَرِ قرارشون موند گفتِش بگو بدونم عزیز و مهربونم بگو تو خواهرِ من حَرفت رو یاورِ من گفتش دیشب تو اَخبار مجری می‌گفت که اِنگار جمعه روزِ مادرِ این خیلی زَجرآورِ آخه ما پول نداریم پول از کجا بیاریم واسه خریدِ هر چیز چه قیمتی چه ناچیز نیاز به پول و سکه اس داداش یه فکری کُن پَس داداش یه خورده فکر کرد اِنگار یه فکرِ بِکر کرد گفتش آجی دُردونه تا خوردی تو صُبحونه بیا تویِ اُتاقم که من یه فکری دارم چایی شیرین آوردیم صبحانمون رو خوردیم گفتم خدایا آخ جون بِرَم پیشِ داداش جون رفتم توی اُتاقش با احترام و خواهش دیدم داداشی رفتش یه چیز گرفت تو دستش اومد نشست رو قالی یه قُلکِ سُفالی ... ! با چکُشِ تو دستِش زَد قُلک و شکستِش داداش شِمُرد پولا رو گذاشت تو کیف اونا رو گفتش بلند شو آبجی بِریم به سمتِ حاجی حاجی علی قَمصری که میفروشه روسری جِنساش قشنگ و نازِ روز های جمعه بازِ خلاصه هر دوتاشون رفتن پیشِ باباشون گفتن بابا اجازه میخوایم بِریم مغازه بابا با مهربونی با قلبِ آسِمونی اجازه داد و فرمود باشه ولی خیلی زود فقط مُواظب باشید خیلی مُراقب باشید گفتیم بابایی حتماً مُراقِبیم ما قطعاً خلاصه با دوچرخه به سمتِ کوی کَرخه شُدن دو تایی راهی شبیه دو تا ماهی خیلی سریع رسیدن حاجی علی رو دیدن گفتن به حاجی علی میخوایم حاجی روسری یه روسریِ آبی با طرح و نقشِ عالی گفتش حاجی به هر دو باشه به شکلِ کادو ؟ گفتن بله ممنونیم حاجی بِهت مَدیونیم روسری و گرفتن با شادِمانی رفتن وقتی رسیدن خونه دیدن تو آشپزخونه مامان داره با لبخند میاره چایی و قند خیلی سریع دَویدن تو آغوشِش پَریدن مامان نِگاهشون کرد بوسید و نازِشون کرد گفتن دوتایی تک تک مامان روزِت مبارک اینَم کادو بَراتون از سمتِ بچه هاتون مامان کادوش رو باز کرد از خوشحالی پرواز کرد گفت بچه ها ممنونم دوسِش دارم از جونم خیلی قشنگ و زیباست تو طرح و رنگ بی همتاست راستی گُلایِ خوبم بِگید به من بِدونم برای روزِ میلاد دلِ شما چی میخواد ؟ گفتم مامانی میلاد ؟ چیزی یادم نمیاد ! گفتش مامان با اخلاص امروز میلاد زهراس زهرای نور و اَطهر برای ما چو مادر همسرِ مولا علی دُختِ رسولِ نَبی گفتش داداش یه چیزی عجب روزِ عزیزی مامان بِشَم فَداتون بِپَز تو کیک بَرامون برای روزِ میلاد دِلم شیرینی میخواد شاعر : علیرضا قاسمی @zibakhani

#شعر #مناسبتی 🌸 شعر روز مادر 🌸 شغلت چیه مامان جون؟ شاید هستی باغبون تو قلب من می کاری محبت فراوون نه! تو معلم هستی با عشق بهم یاد میدی حرف های خوب و زیبا تا دور بشم از بدی شاید خانم پلیسی نظم رو میاری خونه با حضورت مامان جون خونه قشنگ می مونه مامان شما آشپزی یه آشپز نمونه دست‌پخت مامان همش زیر دندون می مونه یه عالمه شغل داری مامان جون عزیزم باید همه دنیا رو به پای تو بریزم شاعر انسیه سپاهی @zibakhani

#شعر #مناسبتی 🌸 شعر روز مادر مامان جونم چه ماهی فدات بشم الهی خیر ببینی ان شاءالله برام زحمت کشیدی نتیجه شو ببینی مریض نشی تو مادر اگه گفتی چی پرپر کلاغ پر, گنجشک پر رنج مامان جونم پر اخم باباجونم پر غصه و غم همش پر @zibakhani

#شعر #مناسبتی مادر من مادر من تویاری ویاورمن🌸 مادر چه مهربونه درد منومی‌دونه🌹 بی عذروبی‌بهونه قصه برام میخونه🌺 مادر من مادر من تو یاری ویاورمن🌷 مادر مهربونم قدرتورومی‌دونم🌼 تو بامنی همیشه من برگم وتوریشه🌸 مادر من مادر من تو یاری ویاورمن💐 @zibakhani

#حکمت_نهج_البلاغه 🌺بچه های گلم اگر معلم به شما بگه مبصر کلاس باش و شما قبول کنید آیا درسته که هر کسی را که دلتون میخواد اسمشو تو لیست بدها بنویسید و هرکسی را دلتون میخواد تو لیست خوبها؟ 👏آفرین درست گفتید ما نباید وقتی که مسئول شدیم هرجوری دلمون خواست رفتار کنیم. اگه گفتید چرا؟ 😇دوست دارید جواب این سوال را از امام علی دانا و مهربون بشنوید؟ 🔻امام علی دانا مهربون تو نامه ای به استاندار آذربایجان یعنی اشعث نوشتن: مسئولیتی که به تو دادم امانت خداست در دست تو نه مثل لقمه ای که هر طور دلت خواست اون رو بخوری.تو باید حرف رئیست رو گوش کنی و به مردم استانت ظلم نکنی و هرکاری خواستی بکنی از من اجازه بگیری. 📒 برگرفته از نامه ۵ نهج البلاغه @zibakhani

#سوره_عصر 🎧 سوره مبارکه عصر @zibakhani

#سوره_عصر 🎧 سوره مبارکه عصر @zibakhani