eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
6 فایل
کانال تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76 ارتباط با ادمین👇 @yamahdi_1403
مشاهده در ایتا
دانلود
❣پروفایل زیبای منتخب روز❣ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @zibastory
رئیس‌جمهور کشور شهید شده است. مجلس قبل به پایان رسیده و مجلس تازه‌نفس هنوز انتخاب رئیس نکرده است. در حال حاضر کشور نه رئیس‌جمهور دارد، نه رئیس مجلس! اما سر سوزنی در بین مردم نگرانی احساس نمی‌شود. چون ایران شما را دارد آقا آقا امام زمان را دارد... سایه‌تان مستدام♥️ 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔴 زیبایی انسان در چیست؟ ✍روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند: استاد زیبایی انسان در چیست؟ حکیم دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: به این دو کاسه نگاه کنید، اولی از طلا درست شده و درونش زهر است و دومی کاسه‌ای گِلی و درونش آب گواراست؛ شما کدام را انتخاب می‌کنید؟ شاگردان جواب دادند: کاسه گلی را. حکیم گفت: آدمی نیز همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا می‌کند درون و اخلاقش است. باید سیرتمان را زیبا کنیم نه صورتمان را ... ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حسابرسی از یک نگاه ساده از شخصی که به کما رفته بود و روح از بدنش جدا شده بود و گذشته خودش رادیده بود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️داستانی تکان دهنده درزمان پیامبراکرم (ص) هرچه قدر گناه کردی از رحمت خدا❤️ناامیدنباش. پیشنهاددانلود👌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگوی یک جوان در مورد مرگ و مردن با یک روحانی! 🎥 بسیار زیبا و شنیدنی پیشنهاد میدم حتماً این کلیپ رو ببینید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
☯️روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟ مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند... *"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"* 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
📚 شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود! و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با باری الک دولک می‌گذراندند .... چون قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند، کسی دلیلی برای گلایه و شکایت نداشت و اهالی مشکلی هم برای سازگاری با این قوانین نداشتند! سال ها گذشت ، یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی‌ها را روانه کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند! جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم، به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند : آهای مردم! بدانید و آگاه باشید که از حالا به بعد هیچ کاری ممنوع نیست. مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند، پس از شنیدن اطلاعیه، پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند! ، جارچی ها دوباره اعلام کردند : می‌فهمید! شما حالا آزاد هستید که هر کاری دلتان می‌خواهد، بکنید اهالی جواب دادند : خب! ما داریم الک دولک بازی می‌کنیم!؟ جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را به یادشان آوردند که آنها قبلاً انجام می‌دادند و حالا دوباره می‌توانستند به آن بپردازند ، ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه داند ، بدون لحظه‌ای درنگ! جارچی ها که دیدند تلاش شان بی‌نتیجه است، رفتند که به پادشاه اطلاع دهند! پادشاه گفت : کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می‌کنیم! آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و پادشاه شهر را کشتند و بی‌درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند ... 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
ملانصرالدین با نوکرش عباد برای گردش به باغ های اطراف شهر می رفت. یک روز در باغی قاضی را دیدند که مست و مدهوش، خودش یک طرف افتاده و قبایش یک طرف دیگر. ملا قبا را برداشت و پوشید و رفت. قاضی به هوش آمد و قبا را ندید. به نوکرش سپرد: قبا را تن هر که دیدی، او را پیش من بیاور. اتفاقا نوکر قاضی در بازار چشمش به ملانصرالدین افتاد که قبا را پوشیده بود و داشت سلانه سلانه برای خودش می رفت. جلوی او را گرفت و گفت: باید با من به محضر قاضی بیایی! ملا بی آنکه اعتراض کند همراه او رفت. به محضر قاضی که رسیدند، ملا گفت : دیروز با نوکرم عباد برای گردش به اطراف شهر رفته بودم، مستی را دیدم که قبایش افتاده بود. قبایش را برداشتم و پوشیدم. شاهد هم دارم. هر وقت آن مرد مست را پیدا کردید، مرا خبر کنید تا بیایم قبایش را پس بدهم. قاضی گفت: من چه می دانم کدام احمقی بوده! قبایش پیش شما باشد؛ اگر صاحبش پیدا شد، شما را خبر می کنیم. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 چگونگی محاسبه اعمال در روز قیامت!!! مرحوم کافی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 📚چند نفر از ما تأخیر در ظهور امام را جدی گرفته‌ایم؟ دوری از امام چه تعداد از شیعیان را دردمند و دل‌نگران ساخته؟ اصلا چند درصد جامعه شیعه غیبت امام را مصیبت و درد میدانند که بخواهند به دنبال دوا و درمان آن باشند!؟ آیا کسی را سراغ دارید که هرچند وقت یکبار خواب و خوراکش به خاطر غیبت امامش مختل شده باشد!؟ اگر پرسشنامه‌ای در اختیارمان بگذارند و از ما بخواهند گرفتاری‌هایمان را به ترتیب اولویت فهرست کنیم، چند درصد از ما، نخستین گرفتاری خود را غیبت امام میدانیم؟ انگار یادمان رفته که پیامبر و اوصیاء خداوند برای غایب شدن منصوب نشده‌اند. امام باید ظاهر باشد. باید بر مسند خلافت و فرمانروایی باشد و با ید مبسوط به اداره‌ی جامعه بپردازد. امروز وظیفه عالِم و غیر عالِم در جامعه، دعوت مردم به امام زمان (عج) است، تا او را تنها وسیله هدایت و دستگیر خلق بدانند و یاد او زنده شود. دلهایمان را باید به خاطر دوری از امام بگریانیم نه به خاطر از دست دادن منافع دنیوی. باید دغدغه‌ی امام را داشته باشیم و خالصانه ظهورش را بطلبیم. 🤲🏻 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 🤲🏻 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
CQACAgQAAx0CVc35HwABAQN6Zjfd6_ObZTF2nttB_UprL-2KXKUAAsUMAAIx18lTlQ6OR_ppv941BA.mp3
2.74M
🔉 🎧 جریان مرد صابون فروش صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست رحم بر اشک دو چشم فقرا عیبی نیست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔴 ناتوانی قدرت‌هـا از ادارهٔ کشورهــــا «حَتّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً»(جن/۲۴) ⭕️ پیش از ظهور امام زمان، حکومت‌های ستمگر به ضعف می‌گرایند و این زمینه‌ای می‌شود تا (به ناچار) حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله فرجه را بپذیرند: 🌕 آقا امام کاظم علیه السلام درباره این آیه شریفه: «تا آن گاه که ببینند، آن چه وعده داده شده است و به زودی خواهند دانست چه کسی یاوران کم تری دارد و ناتوان تر است»، فرمودند: «وعده‌ای که در این آیه داده شده است، مربوط به حضرت قائم عجل الله فرجه، و اصحاب و یاوران و دشمنانش است؛ آن گاه که امام زمان قیام کند، دشمنانش ناتوان‌ترین دشمنان خواهند بود و کم‌ترین نیروها و تجهیزات را خواهند داشت. مُحَمَّدِبْنِ‌الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی‌الْحَسَنِ الْمَاضِی قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَل... حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً یَعْنِی بِذَلِکَ الْقَائِمَ وَ أَنْصَارَهُ. 📗تفسير نورالثقلين، ج ۵، ص ۴۴۱ 📗تفسيرالبرهان، ج ۵، ص ۵۰۸ 📗الکافي، ج ۱، ص ۴۳۲ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌸الـهـی ✨صبح را با زمزمه 🌸یاد تو آغاز می ڪنم 🌸ڪه تنها تویی ✨معبـد آرزوهای 🌸دست نیافتنی من 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو       
🌷صبح چهارشنبه تون🌷 معطر به عطر خوش صلوات🌷 🌷الّلهُمَّ 🌷صلّ 🌷علْی 🌷محَمَّد 🌷وآلَ 🌷محَمَّدٍ 🌷وعَجِّل 🌷فرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنجشک از باران پرسيد: «كار تو چيست؟» ‌‌ باران با لطافت جواب داد: «تلنگر زدن به انسانهايى كه آسمان خدا را از ياد برده‌اند...» ‌‌ "گاهى بايد كركره زندگى را پايين بكشيم و با خود خلوت كنيم و به پيرامونمان با دقت بيشترى نگاه كنيم... شايد چيزهايى را از ياد برده باشيم!" 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 🌼چه شود که نازنینا، 💫رُخ خود به ما نمائی 🌼به تبسّمی، نگاهی، 💫گرهی ز دل گشائی 🌼به کدام واژه جویم، 💫صفت لطیف عشقت 🌼که تو پاک تر از آنی 💫که درون واژه آئی الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج🌼 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️طلب خیر چیست؟ طلب خیر؛ طلب بهترین ها برای هر کس میتواند باشد. ولی نه آن چیزهایی که شما در ذهن دارید. بلکه به آن چه که خداوند به آن آگاه مطلق است. و شما با طلب خیر کردن تان آن را از خدا میخواهید. و خداوند آن را برای کسی که شما میخواهید جاری میکند. یاد بگیرید برای آدم های بد زندگیتان هم طلب خیر کنید. چون طلب خیر هم بزرگترین دعاست وهم بزرگترین نفرین...! دعایش که معلوم ست هر آنچه که از خوبی هاست و خداوند آن را جاری میکند. ولی نفرینش این حسن را دارد، که شما ناآگاهانه برای کسی بدی یا شر نمیخواهید. بلکه خداوند آن چه که خوبیست برای کسی که دنبال شر است جاری میکند او خودش صلاح میبیند که چطور با دعای شما تلنگری به او بزند که از آن درس بگیرد! پس همیشه برای همه طلب خیر کنید
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️طلب خیر چیست؟ طلب خیر؛ طلب بهترین ها برای هر کس میتواند باشد. ولی نه آن چیزهایی که شما در ذهن دارید. بلکه به آن چه که خداوند به آن آگاه مطلق است. و شما با طلب خیر کردن تان آن را از خدا میخواهید. و خداوند آن را برای کسی که شما میخواهید جاری میکند. یاد بگیرید برای آدم های بد زندگیتان هم طلب خیر کنید. چون طلب خیر هم بزرگترین دعاست وهم بزرگترین نفرین...! دعایش که معلوم ست هر آنچه که از خوبی هاست و خداوند آن را جاری میکند. ولی نفرینش این حسن را دارد، که شما ناآگاهانه برای کسی بدی یا شر نمیخواهید. بلکه خداوند آن چه که خوبیست برای کسی که دنبال شر است جاری میکند او خودش صلاح میبیند که چطور با دعای شما تلنگری به او بزند که از آن درس بگیرد! پس همیشه برای همه طلب خیر کنید 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 🌼چه شود که نازنینا، 💫رُخ خود به ما نمائی 🌼به تبسّمی، نگاهی، 💫گرهی ز دل گشائی 🌼به کدام واژه جویم، 💫صفت لطیف عشقت 🌼که تو پاک تر از آنی 💫که درون واژه آئی الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـــرَج🌼 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🔴 قضاوت ناقص فیلی در مثنوی آمده است فیلی در اتاق تاریک بود عدّه‌ای با چشمان بسته وارد اتاق شدند. یکی دست به خرطومش زد و گفت این ناودان است فردی پاهای فیل را لمس کرد و گفت این ستون است شخصی گوش‌ او را گرفت و گفت این باد بزن است نفر بعدی دستی بر پشت فیل کشید و گفت این تخت است. یعنی هر فرد، فیل را بر اساس نگاه متّکی بر حسّ لامسه‌ خود تعریف کرد. در حالیکه اگر فیل را کامل دیده یا لمس می‌کردند قضاوتشان به واقع نزدیک‌تر می‌شد. در زندگی مشترک، گاهی زن و مرد با دیدن جزء یا بخشی از رفتارهای همسر، قضاوت کلّی درمورد شخصیّت او کرده و حتّی برداشت کلّی غلط از ظاهر رفتار یا گفتارش می‌کنند. هیچ‌گاه با دیدن یک یا چند رفتار همسر به طور مطلق و کلّی نگوییم همسرم آدم خوبی نیست، اصلاً مرا درک نمی‌کند، آدم زندگی‌‌کُنی نیست و دهها قضاوت کلّی دیگر. دیدن تمام ابعاد و پازل شخصیّت و رفتارهای همسر از برداشت‌ها و تصمیمات غلط یا ناقص جلوگیری می‌کند. به فرض اگر همسرم‌ بدزبان یا تندمزاج است با قضاوت کلّی نگویم "اخلاقش اصلاً خوب نیست یا اخلاق بدرد بخوری ندارد." چرا که در کنار بدزبانی ممکن است برای خرجی زن و بچه زحمت می‌کشد، دل و قلبش مهربان است، فرد کینه‌ای نیست، زبان عذرخواهی و دهها صفات و رفتارهای مثبت دارد. در واقع باید تمام رفتارها و اخلاق‌های خوب و اشتباه او را کنار هم‌ گذاشته و با تکمیل پازل شخصیّت او، نسبت به نقص یا اشتباه او عکس‌العمل و قضاوت عادلانه و صحیح داشته باشیم تا قضاوتمان مثل اتاق تاریک و فیل نباشد. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
✅ حکایت ناصرالدین شاه و سیب زمینی در زمان ناصرالدین شاه قاجار دو آمریکایی به ایران آمدند و پس از شرفیابی نزد شاه به او گفتند: ما از ساکنان بومی سرزمین آمریکا آموختیم در هنگام خشکسالی میتوان از ریشه‌ی گیاهی استفاده کرد به نام سیب زمینی. این گیاه نسبت به خشکسالی مقاوم بوده و با کاشت آن میتوان از بروز و مرگ و میر ناشی از قحطی در سال‌های خشک جلوگیری کرد. ما 2 نفر به خاطر خواست‌های خیرخواهانه به ممالک مختلف جهان سفر میکنیم و برای نجات همنوعانمان در سراسر دنیا این گیاه را به تمامی ممالک معرفی میکنیم. امیدواریم شاهنشاه ایران نیز کاشت این گیاه را به کشاورزان کشورش آموزش دهد و... ناصرالدین شاه در جواب به این دو آمریکایی میگوید: کشور ما کشور ثروتمندی است و مردم من نیازی به این چیزها ندارند و کشور در کف با کفایت ما هرگز دچار قحطی و عوارض ناشی از آن نمیگردد و دستور میدهد راه خروج را به این دو خارجی نشان دهند. این در حالیست که گرسنگی و بیماری و سوهاضمه هر روز جان تعداد زیادی از مردم کشور را می‌گرفت. این دو آمریکایی در ادامه خاطرات خود می‌نویسند: در هیچ کشوری هیچ حاکمی چون شاه ایران یاوه‌گو نبود و سرنوشت مردم خویش را اینچنین برای غرور کاذب خود به خطر نمی‌انداخت. 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
سلطان محمود غزنوی به وزیرش گفت: آیا کسی هست که فالوده نخورده باشد؟ وزیر گفت: بلی، بسیارند. قبول نکرد و مبلغی بین ایشان شرط شد. سربازها از دروازه شهر، مسافر ژنده‌ پوشی را آوردند. سلطان محمود، فالوده را نشان داد و پرسید این چیست؟ مسافر گفت من ندانم، اما در زادگاه ‌من مردی هست که هر ساله یک مرتبه به شهر می‌رود، او می‌گوید در شهر، حمام‌های خوب ساخته می‌شود، به گمانم این حمام است! پادشاه بسیار بخندید. وزیر گفت: پادشاه دو برابر باید سکه بدهند، چون این مرد نه فالوده دیده نه حمام! 📚موش و گربه - شیخ بهایی 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که میخواستم بخرم یک یخچال برای "ننه‌نخودی" بود. ننه‌نخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچ‌وقت بچه‌دار نشده بود. می‌گفتند جوان که بود شاداب و سرحال بود و برای بقیه نخود می‌ریخته و فال می‌گرفته. پیر که شد، دیگر نخود برای کسی نریخته ؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌یخ می‌خورد، ولی یخچال نداشت. ننه ، شبها راه می‌افتاد می‌آمد درِ خانه‌ی ما را می‌زد و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ی ننه‌نخودی" بود. ننه با خانه‌ی ما ندار بود. درِ خانه اگر باز بود بی‌در زدن می‌آمد تو ، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم می‌آوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و باهاش که حرف می‌زد توی هر جمله یک "پسرم" می‌گفت. یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو. بچه‌ی فامیل که از ورود یکباره‌ی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود ، جیغ زد و گریه کرد. ننه به بچه‌ آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد. بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می‌انداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت: "ننه! از این به‌بعد در بزن!" ننه، مکث کرد. به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بی‌حرف رفت. و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد. کاسه‌ی ننه‌نخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست. یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه. در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، پسرم!" قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود. شبیه مادری شده بود که بچه‌هایش بی‌هوا برده باشندش خانه سالمندان. او توی خانه‌ی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر". یک در ، یک درِ آهنی ناقابل ، یک در نزدن و حرف پدر ننه را پرت کرد به دنیای خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده! ننه‌نخودی یک روز داغ تابستان مُرد. توی تشییع‌جنازه‌اش کاسه‌ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادرمرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد. یک حرف، یک عکس العمل، یک نگاه،... چقدر آثاربه همراه دارد.... کاسه یخ ؛ انگار بهانه ی عشق و مهربانی بود .. خدا میدونه کاسه یخ هر کدوم از ما کی؟ کجا؟ در یخچال دل چه کسانی ؟ هزار بار برفک گرفت و شکست و پرت شد و دیده نشد ! 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸