eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«عشق بخشنده من؛حسین...» 🎙 حاج امیر کرمانشاهی🌹السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ🌹 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
اثرات لقمه حرام در زندگی! ✍🏻رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: نماز ڪسی ڪه لقمه‌اش حرام است تا چهل روز قبول نمی شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمی گردد و هر مقدار از بدنش ڪه با حرام پرورش یافته سزاوار آتش و سوختن است. ✍🏻امام صادق علیه السلام : هر ڪس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد ڪسب خود را حلال ڪند و حق مردم را بپردازد. ✍🏻امام هادے علیه السلام: به راستى ڪه حرام، افزايش نمى ‏يابد و اگر افزايش يابد، برڪتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه ‏اےبه سوے آتش خواهد بود. ✍🏻حرام خوارے و قساوت قلب ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند ڪه اگر ڪسی حرام خورد قلبش سخت شده و در برابر حق، نرمش نخواهد داشت! این همان سخنی است ڪه امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا به سپاه ڪوفه فرمود: چون شڪمهاے شما از حرام پر شده،ڪلام حق در شما اثر ندارد... 📚 ڪافی 📚بحارالأنوار ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
📚پندانه به سبڪ بهلول عاقل روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه‌ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من در سه مورد با امام صادق کاملا مخالفم! یک اینکه می گوید: خداوند دیده نمی‌شود، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می‌سوزاند، در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می‌گوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد، اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت ! استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت: ماجرا چیست؟ استاد گفت: داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید: آیا تو درد را می بینی؟ گفت: نه بهلول گفت: پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا: مگر نمی‌گویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم استاد دلایل بهلول را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت. 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان شخص خیّری که هر چی ساخت از مسجد و پل و بیمارستان و...  بعد از مرگ بدردش نخورد و.... 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
15.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥داستان عنایت خاص علی بن موسی الرضا علیه السلام به یک جیب بر! 🎙استاد مومنی 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
: ⭕️ این وصیت‌نامه را بیست‌بار بخوانید! ▶️ رهبر معظم انقلاب: یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجان‌گذشته‌ی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّت‌نامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّت‌نامه‌اش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خوانده‌ام. 📝 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید ۱۹ ساله، ناصرالدین باغانی 🔹اینجانب ناصرالدین باغانی بنده‌ی حقیر در درگاه خداوندم. چند جمله‌ای را به رسم وصیت می‌نگارم: 🔸سخنم را درباره‌ی عشق آغاز می‌کنم. ما را به جرم عشق موأخذه می‌کنند‌. گویا نمی‌دانند که عشق گناه نیست! امّا کدام عشق؟ 🔹خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی‌کرد، پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه! 🔸به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم، امّا همه‌ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم. 🔹بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری. 🔸فهمیدم در این مدت که فکر می‌کردم عاشق تو هستم اشتباه می‌کرده‌ام، این تو بودی که عاشق من بوده‌ای و من را می‌کشانده‌ای! 🔹اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم. ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده‌ام ولی باز مستقیم آمده‌ام؛ حال می‌فهمم که این تو بوده‌ای که به دنبال بنده‌ات بوده‌ای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده‌ای و هر شب به انتظار او نشسته‌ای تا بلکه یک شب او را ببینی. 🔸حالا می‌فهمم که تو عاشق صادق بنده‌ات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود؛ عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر. 🔹آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می‌کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می‌نشستی. اما من بدبخت ناز می‌کردم و شب خلوت را از دست می‌دادم و می‌خوابیدم! اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می‌کردم که با پای خود آمده‌ام 🔸وه چه خیال باطلی! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنه‌ی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی. من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می‌کردم. 🔹آخر تو بزرگ بودی و من کوچک؛ تو کریم بودی و من ل‍ئیم؛ تو جمیل بودی و من قبیح؛ تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم... 🔻امّا شهادت چیست؟ 🔸آن هنگام که رزمنده‌ای مجاهد، بسوی دشمن حق می‌رود و ملائک به تماشای رزم او می‌نشینند و شیطان ناله بر می‌آورد و پای به فرار می‌گذارد و ناگهان غنچه‌ای می‌شکفد، آن هنگام را جز شهادت چه نام می‌توانیم داد؟ 🔹شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید. فقط شهید می‌تواند شهادت را درک کند. 🔸شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد. شهید در این دنیا قبل از این که به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمی‌توانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصل‌شان نیز نمی‌توانید درکشان کنید. شهید را شهید درک می‌کند. اگر شهید باشید شهید را می‌شناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمی‌کند که نمی‌کند. 🔹برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهیدان به حال شما غصه می‌خورند، و از این در عجبند و حیرت می‌کنند که چرا به فکر خود نیستید! 🔸به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده‌اید نه برای ماندن در قفس! این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید... ✍️وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی 🌷شادی روح همه شهدا مخصوصا این شهید عزیزصلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾 🔆سرباز مُنفق 🍁معن بن زائده شیبانی کسی بود که در انفاق و جود، در زمانش بسیار معروف بود. او در زمان بنی امیّه با آن‌ها رابطه داشت تا این‌که حکومت بنی امیّه منقرض شد و خلافت به بنی‌عباس رسید، او از ترس، خود را پنهان کرد. بالاخره اندیشید و صورت خود را مدتی در آفتاب نگه داشت تا رنگش سیاه شود، پس لباسی از پشم پوشید و هیأت خود را تغییر داد و سوار شتری شد و به قصد یکی از دهستان‌ها از بغداد بیرون آمد. 🍁همین‌که از دروازه‌ی حرب خارج شد؛ مردی سیاه چهره از سربازان این باب، دنبالش آمد و جلوی شترش را گرفته و گفت: «تو معن بن زائده هستی که خلیفه منصور دوانیقی در جستجوی توست، کجا فرار می‌کنی؟» 🍁معن گفت: ای مرد! من آن کس نیستم. سرباز گفت: خوب تو را می‌شناسم. معن هر چه کرد خود را معرفی نکند، نشد. پس گردن بند قیمتی که با خود داشت، به سرباز داد و گفت: «اگر مرا پیش خلیفه ببری، بیش از این جایزه به تو نخواهد داد، گردن بند را بگیر و مرا ندیده حساب کن.» سرباز سیاه چهره، گردن بند را گرفت و نگاهی کرد و گفت: 🍁راست گفتی، قیمت این رشته چند هزار دینار است؛ بدان حقوق من در هر ماهی بیست درهم می‌باشد؛ ولی این جواهر را به تو می‌بخشم و تو را نیز رها می‌کنم تا بدانی که با انفاق تر و سخاوتمندتر از تو هم پیدا می‌شود؛ تنها از بخشش‌های خودت خوشت نیاید. ✨گردن بند را در دست معن گذاشت و در کناری ایستاد و گفت: اکنون هر کجا مایلی برو! معن گفت: مرا شرمنده کردی، ریختن خونم بهتر از این کار بود؛ هر چه اصرار کرد که او جواهر را بگیرد، نپذیرفت معن از او جدا شد و به راه خود ادامه داد. 📚پند تاریخ، ج 4، ص 45 -تاریخ بحیره 🍃🍃پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «دست‌ها بر سه دسته‌اند: درخواست کننده، دهنده، مُمسک (بخیل)؛ و بهترین دست‌ها، دست دهنده می‌باشد.» 📚الکافی، ج 4، ص 43 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
📗 «پند لقمان» ✨روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی. 🍃اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری. 🍃دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی. 🍃سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی. پسر لقمان گفت:ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم. چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد:اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست. 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
📗 ✍️وقتی آیت الله بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد در كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد اول، آمده است كه روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان(تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان،زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی! آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم......... به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم..... 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
🌷 🌷 .... 🌷تقریباً بعد از سه ماه که محمد از جبهه به مرخصی آمد. ما را خام کرد و گفت: دیگر نمی‌روم و می‌خواهم درس بخوانم و دیگر نمی‌روم. بعد از دو روز دیدم ساکش را جمع و جور می‌کند. به او گفتم: کجا می‌خواهی بروی؟ گفت: می‌خواهم با رفیقام بروم حمام. گفتم: ما که در خانه حمام داریم. گفت: نه. رفیقام گفتند: برویم حمام بیرون. بعد ساکش را برداشت و رفت. 🌷دخترم گفت: که مادر، با محمد خداحافظی کردی؟ گفتم: خداحافظی برای چی؟ او به حمام رفت و برمی‌گردد. گفت: نه مادر، او ساکش را برداشت و به جبهه رفت. او به من گفت که به شما چیزی نگویم. بعد من پدرش را صدا زدم و گفتم: برو دنبال او. اما محمد رفته بود جبهه.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمد براتی بداغ آبادی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
    @zibastory👈 🔞🔞🔞رابطه زن و مرد نامحرم؛ با حرف زدن ساده، شروع میشه ⛔🔞جالبه حتمأ ببینید وبرای همه متاهلین بفرستید که درگیر هستن⛔🔞 🔞فقط نمیدونم چرا به هرکسی که میگیم میگن ما هواسمون هست ما سرسختیم ما..... پس میشه بپرسم اینهایی که گرفتار میشن از کجا میان.... 🔞 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍     @zibastory👈