eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
3هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷آخرین پنجشنبه بهار همراه با عطر گل های بهـاری🌷🍃 🍃🌷ونفس تون خوشبو 🍃🌷با ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله )و خاندان پاک و مطهرش 🌷🍃 🍃🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم🌷🍃 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷در آخرین پنجشنبه بهار ✨به یاد مسافران بهشتی، 🌷تمام سفرکرده ها..... ✨پدران و مادران آسماني، 🌷پدر بزرگ ها و ✨مادر بزرگ های بهشتی 🌷وهمه درگذشتگان ✨بخوانیم فاتحه و صلوات 🌷پروردگارا تمام اسیران ✨خاک را ببخش و بیامرز 🌷
❣وقتی می دانید یک نفر دوستتان دارد وقتی می دانید حضورتان مهم است حتی در حد چند ثانیه... ❣وقتی می دانید اگر بی خبرش بگذارید خود خوری میکند...وقتی همهء این ها را بهتر از خودش می دانید پس چرا یکهو غیبتان میزند؟! ❣چرا می روید و دیگر خبری ازتان نمی شود؟! پیش خودتان چه فکری می کنید؟! لابد می گویید مشکل خودش است می خواست دوست نداشته باشد...!! ❣این طور که نمی شود جانم! مثل این می ماند که تو با هزار امید و آرزو پیش دکتر بروی بعد دکتر بگوید من کار دارم ، می خواستی مریض نشوی...! می بینی...؟! همین قدر درد دارد... 👤 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
📗 « مرد بقال و روغن ریختن طوطی» ✨بقالی طوطی زیبا و خوش نوائی داشت و با مشتریان نکته ها می گفت و آنان را به خود سرگرم می کرد و هر وقت که بقال از دکان بیرون می رفت ، طوطی مواظب دکانش می شد . روزی طوطی در دکان به پرواز درآمد و شیشه های روغن گل را بر زمین ریخت . بقال وقتی که به دکان بازگشت و دید که روغن ها روی زمین پخش شده خشمگین شد و چنان ضربتی بر سر طوطی نواخت که پرهای سرش فرو ریخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداری کرد . این گذشت تا اینکه روزی جولقی از کنار دکان می گذشت ، همینکه چشم طوطی به او افتاد خیال کرد که طاسی آن مرد نیز سببی مانند طاسی او دارد . پس ناگهان طوطی به سخن آمد و از آن مرد پرسید ” تو مگر از شیشه روغن ریختی ” مردم از شنیدن این سخن و مقایسه طوطی به خنده افتادند زیرا که طوطی قیاس نابجا کرده بود و طاسی خود را با طاسی آن مرد یکی فرض کرده بود . ✨مولانا در این داستان ضمن ایراد نکته های ظریف عرفانی ، قیاسهای ناروا و مقایسه های بیجائی را که معمولا میان مردم رواج دارد مورد نقد قرار داده است.
🟩چار تکبیر خواندن، چار تکبیر زدن، چار تکبیر کردن، چار تکبیر گفتن 🔸️این اصطلاحات به معنای "از چیزی یکباره چشم پوشیدن" و "ترک همیشگی کسی گفتن" استفاده می‌شود. خوانده بر گنده پیری و میری سه طلاق و چهار تکبیری گر کنی در جهان به شبگیری دو سلام و چهار تکبیری چار تکبیر کن چو خیرالناس بر که؟ بر چهار طبع و پنج حواس هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار "سنایی" رغبتش رغم کان و دریا را چار تکبیر کرده و سه طلاق ‌ "انوری" من هماندم که وضو ساختم از چشمه عشق چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست "حافظ" در حال چهار تکبیر بر ملک خواند و عروس پادشاهی را سه طلاق بر گوشه چادر بست. "تاریخ جهانگشا" پس چون بر ساحل محیط کرم تشنه روزی چند صبر کرد و اثر شفاء عارضه نمی‌دید چهار تکبیر بر آن حضرت کرد و عنان عزیمت بر صوب غور و غزنین گردانید. ''تاریخ سلاجقه کرمان'' 🔹️اصطلاحات ''سه طلاق گفتن'' و ''دو سلام کردن'' نیز به همین منظور استفاده می‌شوند.
🟩قاپ کسی را دزدیدن! 🔹️در مواردی به کار می‌رود که کسی را به لطایف‌الحیل تحت تاثیر قرار دهند و آنچنان نظر مساعدش را به خود جلب کنند که: "هر چه از او بخواهند بکند و هرحرفی به او بگویند باور نماید و مخصوصا در مورد دوم بیشتر موقع استعمال دارد." 🔸️قاپ به معنی استخوانی خرد در پاچه گوسفند و غیره آمده که با آن قاپ بازی می‌کنند. 🔹️قاپ بازی به این ترتیب است که مقداری قاپ معمولی را در وسط دایره‌ای به شکل افقی می‌چینند. هر یک از بازیکنان یک شاه‌قاپ در میان دو انگشت دست دارند و در خارج دایره و پشت سر هم با شاه‌قاپها به قاپ‌های وسط دایره می‌زنند. هر کس توانست قاپ‌های بیشتری را بزند و از دایره خارج کند برنده شناخته می‌شود. 🔻شاه‌قاپ بزرگتر از قاپ‌های معمولی است و برای آنکه سنگین باشد معمولا قسمت مقعر و فرورفته آن را که جیک می‌گویند با سرب پر می‌کنند و یا به طور کلی آن‌را سوراخ کرده درونش را سرب می‌ریزند تا به علت ثقل و سنگینی بتواند قاپها را از وسط دایره خارج کند. این عمل را بار زدن قاپ و آن قاپ را قاپ پر یا قاپ بارزده می‌گویند. 🔺️پیداست هرکس قاپش از نظر سنگینی خوشدست‌تر و آماده‌تر باشد در بازی موفق‌تر است. در بازی‌های دیگر هم بعضی‌ها با قاپ‌های مخصوص خودشان که قبلا آن را پر کرده‌اند بازی می‌کنند تا هر نقشی را که بخواهند بر زمین بنشیند. این قاپ‌ها در نزد اهل فن خیلی قیمت دارد و اگراین قاپ‌ها دزدیده شود سارق و رباینده آن هر چه از صاحب قاپ بخواهد ناچار است تمکین کند تا قاپش را پس بگیرد. ▪️اصطلاح قاپ کسی را دزدیدن اشاره به این موضوع دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زغال های خاموش را کنار زغالهای روشن می گذارند تا روشن شوند... چون همنشینی اثر دارد پس همنشینی را انتخاب کنید که به شما انرژی ببخشد و بر شما اثرات مثبت بگذارد 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
افکار خود را مثبت نگه دارید زیرا افکارتان به کلماتتان تبدیل می‌شوند؛ سخنان مثبتی به زبان آورید چرا که کلماتتان به رفتارتان تبدیل می‌شوند؛ رفتارهای مثبتی داشته باشید زیرا رفتارتان تبدیل به عادت می‌شوند و عادات خود را مثبت نگه دارید زیرا عاداتتان به ارزش تبدیل می‌شوند. در نهایت، ارزش‌ های خود را مثبت نگه دارید چرا که ارزش‌ های هر کسی به سرنوشتش تبدیل می‌شوند. 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
💫 پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله روزى مردى گفت: به خدا قسم كه خداوند فلانى را نمى‌آمرزد! پس، خداوند عزّوجلّ فرمود: كه بود كه بر من حتم كرد فلانى را نمى‌آمرزم؟! من آن كس را آمرزيدم و عمل (صالح) آن دومى را باطل گردانيدم، چون گفت: خداوند فلانى را نمى‌بخشد. 🎋 📚 وسائل الشيعة، ج۱۱، ص۲۶۷، ح۱۳ 📘داستان وحکایت زیبا📕 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺 👆
پدرش کشاورز بود دانشگاه آکسفورد قبول شد به بازیگری علاقه داشت و عضو گروه کمدی دانشگاه شد ولی لکنت زبانش باعث میشد بهش نقش ندن جایی ! یه روز فهمید وقتی نقش کس دیگه ای رو بازی می کنه لکنتش برطرف میشه ولی باز بهش بازی نمی دادن چون صورت سینمایی و هیکل خوبی نداشت پس رفت و کاراکتر خودش رو ساخت مستر بین، معروف ترین کاراکتر کمدی دنیا اون الان ۱۳۲ میلیون پوند ثروت داره فقط با تلاش و اراده ی خودش ثابت کرد برای موفقیت نیازی به قیافه و هیکل و این چیزا نداری... قوی باشیم! 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
آهنگری پس از گذراندن جوانی پر شر و شور ، تصمیم گرفت وقت و زندگی خود را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد،اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش چیزی درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش روز به روز بیشتر می شد . یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت : واقعا عجیب است...! درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خدا ترسی بشوی،زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش‌هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده... آهنگر بلافاصله پاسخ نداد، او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی‌فهمید چه بر سر زندگی‌اش آمده . اما نمی‌خواست دوستش را بی‌پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که می‌خواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ فولاد را به اندازه جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست ... آهنگر مدتی سکوت کرد، و سپس ادامه داد: گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه شمشیر مناسبی در نخواهد آمد... باز مکث کرد و بعد ادامه داد: می‌دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می‌برد. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها چیزی که می‌خواهم، این است : خدای من... از کارت دست نکش، میخواهم شکلی راکه تو میخواهی،به خودم بگیرم. با هر روشی که می‌پسندی ادامه بده ، هر مدت که لازم است ادامه بده ، اما هرگز ، مرا به کوه فولادهای بی فایده پرتاب نکن... 👇👇👇 🌺🌸🌺🌸 @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
ماجرای ناصرالدین شاه با ملا علی کنی!! ناصرالدین شاه ، به ملا علی کنی (ره) گفت : این مسخره بازی ها چیست که شما اخوند ها در آور ده اید : مگر چند تا لفظ چه تاثیری دارد که با (انکحت و زوجت ) زنی حلال می شود و با چند کلمه ، زنی حرام می شود . ملا علی کنی ، وقتی این را شنید ، شروع کرد به ناسزا گفتن و چند فحش ناموسی جانانه ، نثار ناصرالدین شاه کرد . شاه عصبانی شد و در حالی که صورتش سرخ شده بود گفت: آقا از شما بعید است ، چرا فحش می دهید؟ ملا علی خندید و گفت: شما که گفتید چند کلمه هیچ تاثیری ندارد ، پس چطور شد که همین کلمه شما را عصبانی کرد! حکایت وداستان زیبا @zibastory 🌸🌸🌸🌸 عجایب جهان @best_natur 🌼🌼🌼🌼🌼 کلبه استیکر @kolbesticker 😍😍😍😍😍