▪️حاج قاسم سلیمانی می گفت: در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا (رهبری) گفتن به بچههای حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن.
🔺از رادیو و تلویزیون حزب الله و منارههای مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد!
🤲🏻 در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه برای برطرف شدن بیماری #کرونا چه اتفاقی افتاد؟؟
❗️چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد!؟
@Roshangari_ir
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
#منبر_متنی
🏴 تاکید بر قرائت زیارت عاشورا
♦️سرّ اين كه سفارش كرده اند هر روز #زيارت_عاشورا بخوانيد و نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) تولّي داشته و بر آنان #صلوات و درود بفرستيد و از دشمنانشان تبرّي بجوييد، ♦️براي آن است كه طرز فكر معاندان ايشان منفور شود وگرنه هم اكنون سخن از معاويه و يزيد نيست تا آنها را لعنت كنيم. نام و ياد آنها رخت بربسته و قبرشان نيز زباله داني بيش نيست، الآن سخن از فكر و راه يزيد و يزيديان عصر است[1].
🔸زن فرعون وقتي كه به درگاه الهي دعا كرد، نگفت خدايا مرا فقط از #فرعون نجات بده بلكه گفت: (ربّ ابْنِ لي عنْدك بيتاً في الجَنّة ونجّني من فرْعوْن وعمله ونجّني من القوْم الظالمين)[2] يعني مرا از فرعون و فرعونيان، كه طرفداران سنّت سيّئه و رفتار ناپسند او هستند، #نجات بده. تفكرّ براي هميشه باقي مي ماند هر چند كه اسم و عنوانش تغيير پيدا كند.
🔸بعد از تار و مار شدن #خوارج در #نهروان و خارج شدنشان از صحنه حيات و زندگي، به علي بن ابيطالب(عليهم االسلام) عرض شد: اين مقدس هاي خشك از بين رفتند.
📝 فرمود: «كلاّ والله إنّهم نُطَف فى أصْلاب الرجال وقرارات النساء كلّما نَجَم منْهم قرنٌ قُطِع، حتّي يَكون آخرهم لُصوصاً سَلاّبين»[3]؛
♦️اينها نطفه هايي هستند در پشت مردان و قرارگاه زنان. هرگاه مقداري از اينها از بين بروند، عده اي ديگر ظهور مي كنند تا اين كه #سرانجامِ كار، سارقانِ مسلّح و ره زنانِ غارتگر خواهند شد.
♦️اكنون نيز، هم راه #سالار_شهيدان زنده است و هم مرام و مسلك #اموي و #مرواني و #عباسي وجود دارد. اين كه سفارش فراوان به اشك ريختن و عزاداري كردن نموده اند براي آن است كه « اشك بر شهيد اشتياق به شهادت را به همراه دارد » ، خوي حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا مي گرداند. چون اشكْ رنگ كسي را مي گيرد كه براي او ريخته مي شود و همين رنگ را به صاحب اشك نيز مي دهد.
♦️ از اينرو انسان حسيني منش، ▪️نه ستم ميكند و
▪️نه ستم ميپذيرد. اين كه عده اي به فكر ظلم كردن يا ظلم پذيري هستند براي آن است كه خوي حسيني در آنها نيست وگرنه شيعه خاص حسين بن علي(عليهم السلام) ▪️نه ظلم مي كند و ▪️نه ظلم ميپذيرد.
آن كسي كه ظلم پذير است اموي مسلك است چنانكه ظالم هم اموي صفت است، هر چند كه زمزمه «يا حسين» بر لب داشته باشد. و در #قيامت كه هر كسي را به نام زمامدارش صدا مي زنند: (يوْم ندْعوا كلَّ أُناسٍ بإمامهم)[4]، شخص ستمگر در صف #امويان شركت مي كند.
🔸 لذا اگر انسان بخواهد بفهمد كه راهيِ راه حضرت #حسين_بن_علي (عليهما السلام) است يا راهيِ راه امويان، بايد ببيند كه در او خوي ستم پذيري يا سلطه گري وجود دارد يا نه. اگر گرايش به اين خصلتهاي زشت را در خود ديد بايد در #اخلاق خود تجديد نظر كند.
📝[1] ـ وصيتنامه امام خميني قدّس سرّه، مقدمه.
📝[2] ـ سوره تحريم، آيه 11.
📝[3] ـ نهج البلاغه، خطبه 60.
📝[4] ـ سوره اسراء، آيه 71.
▪️حضرت آيت الله #جوادی_آملی مدظله العالی
▪️حماسه و عرفان، صفحه 311
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مَنبرهای دلنشین👇
http://eitaa.com/joinchat/748945410C1c7ac2a5aa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کمترین درجات عاشقی از زبان امیرالمؤمنین(ع)
➕واکنش جالب شنونده این حدیث
#تصویری
@Panahian_ir
Panahian-Clip-MakrEblis-48k.mp3
1.25M
🎵 یه مشکلی برام پیش اومده؛ از کجا بفهمم این بلاست؟ یا اینکه امتحان خداست برای رشد من؟
🔸میخوام بدونم خیالم راحت بشه ...
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دهم
💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام #وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!»
💠 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد :«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید. او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد، دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟»
💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!» و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید :«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @mahfa110
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_یازدهم
💠 احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم که با دستی پر از #خون سینهاش را گرفته بود و از درد روی زمین پا میکشید.
سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش #وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بیرحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش میکنم!»
💠 از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر بوی خون میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، #نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین!»
هنوز باورم نمیشد #عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم میکرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید.
💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد :«نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید #دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن!»
نیروهای امنیتی #سوریه هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه همپیالههای خودش به شانهام مانده بود، یکی از همانها میخواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر #عاشقانههایش باورم نمیشد و او از اشکهایم #پشیمانیام را حس میکرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازهای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!»
💠 دیگر از چهرهاش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش میترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه میچکید. در این ماشین هنوز عطر مردی میآمد که بیدریغ به ما #محبت کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون میبارید.
در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر #قاتل جانم شده بود که دلم میخواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمیدانستم مرا به کجا میکشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!»
💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازهای روی صندلی مانده که نگاهش را پردهای از اشک گرفت و بیهیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لبهایم از #ترس میلرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت.
موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از #درد و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم میلرزید :«اگه میدونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمیکشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!»
💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک #دمشق میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. میترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند.
سعد میترسید فرار کنم که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست.
💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر #زینبیه دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریههایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش #مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از زینبیه دمشق میگفت و نذری که در حرم #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای #نذر مادر ماند و من تمام این #اعتقادات را دشمن آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
💠 سالها بود #خدا و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر #مبارزه برای همین آزادی، در چاه بیانتهایی گرفتار شده بودم که دیگر #امید رهایی نبود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @mahfa110
🌸🍂 ♥️ 🍂🌸
🌴میگفت: نزد خانم #فاطمه_زهرا (سلام الله علیها) رو سفید باشی. شهادتت🌷 قبول باشد. خداوند برایت سهل و آسانی قرار دهد. #خدا به همراهت... خدا به همراهت.
🌴تابوت⚰ مدتی در خانه مستقر شد. هر کس با توجه به ارتباطش با #شهید، به شیوه خود با شهید وداع کرد. همه وداع کردند جز #مادرش😔
🌴ساعت را پرسید: زمان اقامه نماز چه وقت است⁉️ نگاهها با حیرت به سوی او چرخید و او در حیرت و تعجب بیشتر دیگران گفت: قبل از اقامه #نماز در کنار تابوت ظاهر نخواهم شد❌ شهدا اولین #هدفشان نماز بود. من 12 روز منتظر «علی» بودم، شما 10 دقیقه منتظر من بمانید تا نمازم📿 را بخوانم.
#حزب_الله
#علی_محمد_هزیمه
#شهید_مدافع_حرم
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
@shohadae_sho
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
#شهدایی_شو ❤️••👆🏻
🕌وقت اذان درهای آسمان باز است
🙌دست دعا و عجز و نیاز بالا ببریم
🙏جهت تعجیل در ظهور امام غریبمان مهدی زهرا سلام الله علیهم
🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀
#نماز_اول_وقت 🦋
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
🔴 از ابن هرمه تا طبری؟‼️
🔻 آنها که دستور امیرمومنان(ع)در برخورد با ابن هرمه، عامل مالی حضرت در بازار اهواز را مطرح می کنند، باید با افتخار، دادگاه و محاکمه و خذلان اکبر طبری را هم برای مردم بازگو کنند.
🔹 کارگران شرکت هپکو، تبرئه می شوند و مدیرعامل به زندان محکوم می شود. اکبر طبری معاون دفتر ریاست قوه قضائیه، دستگیر و محاکمه می شود. و....
🔹 همه اینها نویدبخش هوای تازه در مبارزه با فساد است و نشان می دهد، فساد سیستماتیک نیست. چرا که نهادهای رسمی نظام در حال مبارزه با افرادی هستند که از قدرت خود برای منافع شخصی سوء استفاده می کنند و این مبارزه نیز با تاکید بر درون است.هر چند این مبارزه ممکن است زبان برخی را هم دراز کند که دیدید فساد در ایران سیستماتیک هست.
🔹 آنها که دستور امیرمومنان(ع)در برخورد با ابن هرمه، عامل مالی حضرت در بازار اهواز را مطرح می کنند، باید با افتخار، دادگاه و محاکمه و خذلان اکبر طبری را هم برای مردم بازگو کنند.
🔹 فساد، هیچ افتخاری ندارد و محکوم است ، اما عزم نظامی که مفتخر به نام امیرمومنان است در مبارزه با فساد، ستودنی است و البته این راه باید ادامه یابد و نباید به اینها قانع شد.آنقدر که به تعبیر امیرمومنان، عظما از بی عدالتی ناامید شوند و ضعفا روز بروز بر امیدشان به عدالت افزوده گردد.
✅ راه اصلی هم ایجاد شفافیت بیشتر و رفع علل فسادزا هست.
🖌 #فرزاد_جهان_بین
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
#چرا_اینقدر_دیر_اومدی_شیخ❓
🍃شیخ رجبعلی خیاط : من هر وقت نماز می خواندم ، نمازهایی مثل نماز امام زمان یا...از خداوند حاجتی می خواستم ؛ یک روز گفتم بگذار یک بار برای خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم.
🍃همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند :چرا دیر آمدی؟؟؟ پرسیدم یعنی چه؟؟!!یعنی تو باید سی سال پیش به فکر این کار می افتادی، حالا که پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجت طلب نکنی!!!
@Arefin
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
#اصلا_گناه_نمیکنم ....
🍃آیت الله بهجت: بالاترین ذکر،ذکر عملی است. یعنی نیت کند اگر خداوند به او صد سال عمر داد ، یک دقیقه عالما ، عامدا و مختارا معصیت نکند .
@Arefin
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
#مراقب_حق_الناس_باش...
🍃امام خمینی در بخشی از یک نامه عرفانی به پسرش میفرماید : پسرم ، با حق النّاس از این جهان رخت نبند که کار بسیار مشکل میشود...
@Arefin
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 #كليپ_صوتی
🎙🌸آيت الله #مجتبی تهرانی (ره)
📝موضوع : موعظه ها و نصیحت های حضرت امام مجتبی علیه السلام
🔍 #درس_اخلاق 🔍 #موعظه
بسیار شنیدنی حتما گوش کنید
⭕️ بسیار تأثیر گزار👌
نشر این فایل= صدقه جاریه
@dars_akhlaq
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
#فمینیست ها افتخار میکنند که ما به دنبال #آزادی و حقوق برابر #زنان هستیم!! و مهمترینش #سقط_جنین!
یعنی دختر و پسر آزاد باشند هر چه خواستند بکنند! حتی اگر بشری را بکشند!! این آزادی و برابری است یا جنایت؟!
و #اسلام میگوید: ما به دنبال آزادی و حقوق همه بشر هستیم! حتی آن جنین زنده ولی بی دفاع و بی زبان..
و کسیکه یک انسان بیگناه را بکشد گویی همه بشریت را کشته است (سوره مائده / 32)
حال بگویید کدام مکتب به دنبال آزادی و حقوق واقعی انسانهاست؟
#فمینیسم یا اسلام؟
فقط اندکی تعقّل کافی است..
📝 #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این چنین بلایی، بعد از چنان عذابی
راضی شدم که بینم، روی تُرا به خوابی
بیو+پروفایل🦋
💗دخترانه💗
#همسرانه
اوحدیمراغهای
@Qasemsoleiman
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
شهید سلیمانی
«خداوندا در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند؛
اما در دستانم چیزی را ذخیره کردهام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت توست. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم؛وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم؛ وقتی سلاح را برای دفاع از دینت بهدست گرفتم اینها ثروت دستان من است که امیدوارم قبول کرده باشی.»
@BeainolHarameain313
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ زیبا و دیدنی "نمیشه باورم" با صدای سید رضا نریمانی در رثای حاج قاسم سلیمانی 🖤
پیکر صدپاره پاشو، حضرت ارباب اومده...
چیه این داغ که هرچی زمان میگذره آروم نمیشه
@BeainolHarameain313
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c