#ضربت۱
داستان از نیمه شعبان سال ۱۳۹۰ شروع شد
نیمه شب بود
هیئت تموم شدهبود و علی مثل خیلی از ماها داشت بعد هیئت دوسه تا از دوستای خودشو که سنشون کمتربود و خونشون تا محل هیئت فاصله داشت رو میرسوند خونه هاشون!
هیئت داخل محله ی نارمک بود و خونه ی بچه ها سمت تهرانپارس..
چهارراه #سیدالشهدا بودند که یه تعداد جوون که مراحم دوتا خانوم شده بودن توجه علی رو جلب کردن و شرایط رو طوری دید که رفت جلو تا تذکر بده
_بچه ها شما وایسین
+چشم علی آقا
_آقا چخبره...چیکار میکنین..؟
*به تو چه...چی میگی؟
(دوووپ!یکی کوبوند تو سینه علی)
جوونا که تو حال خودشون نبودن فورا درگیر شدن و حتی اون بچه ها هم یه کتک ریزی خوردن!
این وسط یکی از جوونا اسمش #احسان بود که یه کاری کرد که داغی به دل خیلی ها گذاشت
چاقویی که تو دستاش بود رو از پشت تو گردن #علی فرو کرد
شاهرگ علی پاره شد..🖤
ادامه دارد...
#شهیدعلی_خلیلی
#نیمه_شعبان۹۰
@ShahidAliKhalili