eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
10.1هزار ویدیو
612 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۸
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۸۳ _بفرمایید -لطفا تو رابطه خواهر و برادری تون با فاطمه تجدید نظر کنید. -چرا؟! مکثی کرد و گفت: _آخه...بیچاره م میکنه بس که خواهر شوهر بازی درمیاره. پویان اول از خواهرشوهر بازی درآوردن فاطمه خنده ش گرفت.بعد با تعجب گفت: _یعنی شما..با من..ازدواج میکنید؟! مریم سرشو انداخت پایین و سکوت کرد. پویان از خوشحالی نمیدونست چی بگه و چکار کنه.سرشو انداخت پایین و گفت: -خدایا شکرت. نفس راحتی کشید و به مریم گفت: -ممنونم. بلند شد و چند قدمی دور شد. مریم از عکس العمل پویان خنده ش گرفت.حالش که بهتر شد،برگشت و گفت: _اگه حرف دیگه ای نیست،بریم پیش بقیه. باهم رفتن داخل. همه با لبخند نگاهشون کردن.فاطمه بلند شد و به پدر و مادر و خواهر مریم شیرینی تعارف کرد و به پویان و مریم گفت: _شما نمیاین تو؟! همه خندیدن.پویان و مریم هم با خجالت نشستن.فاطمه اول به پویان بعد به مریم شیرینی داد و آروم بهش گفت: _دیر اومدی و زود رفتیا،حواست باشه. -خب حاج عمو،آقا پویان کی با فامیل خدمت برسن برای صحبت های آخر؟ آقای مروت به پویان نگاه کرد و گفت: _برای کی میتونید باهاشون هماهنگ کنید؟ پویان با شرمندگی گفت: _احتمالا برای دو هفته دیگه بتونم هماهنگ کنم، قرار شد دو هفته بعد،پویان با پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و عمو و عمه ش برای بله برون به خونه آقای مروت برن. پویان به خونه افشین رفت. تا خواست زنگ درو بزنه،افشین یه دفعه درو باز کرد.پویان ترسید،یه قدم عقب رفت و گفت: _چرا اینجوری میکنی؟!! افشین با نگرانی گفت: _چی شد؟ با لبخند نگاهش کرد.افشین با خوشحالی گفت: _بله هم گرفتی؟!! با اشاره سر گفت آره.افشین بغلش کرد و گفت: -خداروشکر. باهم رفتن داخل.افشین گفت: -خیلی برات خوشحالم. -خواهرم برام سنگ تموم گذاشت..قرار بله برون هم گذاشتیم..اصلا باورم نمیشه..افشین خوابم یا بیدار؟ -میخوای بزنم تو گوشِت تا بفهمی بیداری؟ این بار پویان بغلش کرد. افشین با خودش گفت کاش منم از این خواب ها ببینم.پویان نزدیک گوشش گفت: _ان شاءالله به همین زودی قسمت تو هم میشه. افشین تو دلش گفت خدا کنه.فعلا که حاج محمود به زور جواب سلام مو میده. روز بعد فاطمه بعد از شیفت کاری سمت ماشینش میرفت که پویان سربه زیر سلام کرد. -سلام -دیشب نشد ازتون تشکر کنم..واقعا ممنونم...هیچ جوری نمیتونم لطف تون رو جبران کنم. -نیازی به تشکر نیست.من هرکاری کردم برای برادرم کردم. -شما خیلی به من لطف دارید...حضور شما دیروز،برای من دلگرمی بزرگی بود.. برای بله برون هم تشریف میارید دیگه. -فضای خانوادگیه.من نباشم بهتره. -شما هم جزو خانواده من هستید دیگه. فاطمه با مکث گفت: _آقای مشرقی که حتما باهاتون میان درسته؟ -بله. -آقای سلطانی،من نیام بهتره. پویان متوجه منظورش شد... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۸
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۸۴ پویان متوجه منظورش شد. -بسیار خب،هرطور شما راحتین..در هر صورت خیلی ازتون ممنونم. خداحافظی کردن و رفت. تو جلسه بله برون قرار شد، دو هفته بعد عقد رسمی تو محضر انجام بشه و دو ماه بعد مراسم عروسی بگیرن. روز عقد،هم فاطمه بود،هم افشین. پویان و مریم کنار هم نشسته بودن.یه طرف پارچه ای که روی سر عروس و داماد میگیرن،خواهر مریم گرفته بود و طرف دیگه شو فاطمه.پویان به افشین نگاه کرد.افشین با لبخند نگاهش میکرد. لبخند زد و تو دلش از خدا خواست افشین و فاطمه هم زودتر ازدواج کنن. بعد از مراسم حلقه ها،فاطمه هم هدیه شو داد.یه جعبه زیبا به پویان داد و گفت: _قابلی نداره،بازش کنید. پویان جعبه رو جلوی مریم گرفت، و باز کرد.دو تا انگشتر عقیق زیبا و شبیه هم که یکی مردانه و یکی زنانه بود. پویان و مریم لبخند زدن و از فاطمه تشکر کردن.مریم انگشتر پویان رو برداشت تا دستش کنه.پویان هم انگشتر مریم رو به دستش کرد. برای عروسی مریم، خانواده فاطمه هم دعوت بودن.فاطمه از صبح همراه مریم بود.امیررضا و پدر و مادرش باهم رفتن. امیررضا گفت: _خیلی دوست دارم داداشمو ببینم. زهره خانوم گفت: _داداشت کیه؟ -همونی که خواهر من براش خواهری میکنه دیگه. حاج محمود و زهره خانوم خندیدن. حاج مروت جلوی در ایستاده بود و به مهمان ها خوش آمد میگفت. بعد احوالپرسی با حاج محمود و امیررضا، پویان رو صدا کرد. پویان نزدیک رفت و گفت: _جانم. امیررضا با دقت نگاهش میکرد. از اینکه داداشش اینقدر محجوب و خوب و مهربان بود،خوشش اومد.گفت: _تبریک میگم داداش،خوش بخت باشین. پویان،امیررضا رو نمیشناخت.از اینکه بهش گفت داداش تعجب کرد و فقط تشکر کرد. -من امیررضا نادری هستم. پویان با تعجب به امیررضا نگاه میکرد. آقای مروت گفت: _ایشون برادر فاطمه خانم هستن. پویان از اینکه حتی برادر فاطمه هم اونو داداش خودش میدونه،خوشحال شد. بغلش کرد و گفت: _ممنون داداش جان،خیلی خوش آمدین. امیررضا به حاج محمود اشاره کرد و گفت: _ایشون پدرم هستن. پویان به حاج محمود که با لبخند نگاهش میکرد،نگاه کرد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۸۲۷🌷 🌿شرح دعای ن
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۸۲۸🌷 🌿شرح قرآنی دعای ندبه🌿 🔶‌فراز ششم 🍀فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ، إِلی أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْها، بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ؛ پس بعضی را در بهشت جای دادی تا اینکه او را از آن خارج نمودی و بعضی را بر کشتی سوار کردی و به رحمت خویش او و ایمان آورندگان با وی را نجات دادی.🍀 💠این فراز به دو پیامبر اشارات فراوانی دارد و شرح حال آن‌ها در قرآن کریم آمده است؛ برخی از مهمترین آیات در این باره به قرار زیر است: ✅نکته‌ها 🔺۱. عبارت «فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ إِلَی أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا» به حضرت آدم و همسرش اشاره دارد؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمین فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حین؛ و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در این باغ سکونت گزین و از (هر کجای) آن هر چه می‌خواهید به فراوانی و گوارایی بخورید؛ امّا به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید شد. پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغی که در آن بودند، خارج کرد و (در این هنگام به آنها) گفتیم: فرود آیید! در حالی که بعضی شما دشمن برخی دیگر است و برای شما در زمین قرارگاه و تا وقتی معیّن بهره و برخورداری است». 🔺۲. عبارت «وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ» به ماجرای حضرت نوح و نجات او و مؤمنان به وی از طوفان که در قرآن کریم نیز آمده است اشاره دارد؛ آنجا که می‌فرماید: «فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمین؛سرانجام او (نوح) را تکذیب کردند. پس او و کسانی را که در کشتی با او بودند، نجات دادیم و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم؛ زیرا آنان گروهی کوردل بودند». عج 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🤍کسی که آل یاسین میخونه مطمئن باشه که امام زمان جوابش رو میده عج الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅برای امام غائبمون وقت بذاریم... نیازهــــای کاذبِ دنیــا ، ما رو از عج غافل کرده! 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🔰 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ‌‌‌‌‌
3.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 لیدرهای آخرالزمانی در اروپا @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
www,iranseda.irPart03_کیمیاگر.mp3
زمان: حجم: 8.24M
🌟🕌🌟🕌 ❤️أَشْـــــــهَدُ أَنَّ عَلــــــــــیّاً وَلیُّ اللّه ♡فقط حیدر امیرالمومنین است♡ 💠رمان معرفتی و بصیرتی 💠روایت واقعی در اثبات " حقانیت شیعه " 🌟قسمت 3⃣ 💠تولید از؛ کتاب گویای ایران صدا 💠نویسنده؛ رضا مصطفوی 💠راویان؛ شیما جان‌قربان، میلاد فتوحی 💠تهیه کننده؛ اشرف‌السادات اشرف نژاد 💠صدابردار؛ میثم جزی @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
@ostad_shojaeقرب به اهل بیت ۲.mp3
زمان: حجم: 15.52M
غیب، یعنی آنچه وجود دارد ولی دیده نمی‌شود! اهل بیت علیهم‌السلام نیز از مصادیق غیب هستند. √ مژده اینکه: غیب قابل دسترسی و مشاهده است! ولی شرط دارد. مجموعه (علیهم‌االسلام) ۲ | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
@AminikhaahRaze Ghorbat.mp3
زمان: حجم: 22.22M
🔈 * پیامبر اکرم (صل‌الله‌علیه‌وآله): اسلام غریبانه آغاز شد و باز به غربت خود باز خواهد گشت [7:11] * غربت صالحان به هنگام فراگیری فساد [8:55] * غربتی که شهید رئیسی تحمل کرد... [11:55] * ملائکه بر فوت مؤمنِ غریب گریه می‌کنند [14:20] * وسعت وجودی مؤمنِ غریب؛ نورانیت محل تولد تا دفن او [17:42] ⚜ راز غربت مومن: 1⃣ اعمال مؤمن آسمانی است لذا به چشم مردم نمی آید [20:34] * در مقابل اعمال کافر همه برای مردم است و بالا نمی رود 2⃣ مؤمن به خاطر رعایت اخلاق در مسائل ضعیف دانسته می شود [28:28] 3⃣ منطق مؤمن ربّانی است و توسط کسانی که منطق حیوانی دارند فهم نمی‌شود [34:07] ✅ عدم درک منطق اهل‌بیت (علیهم‌السلام)؛ عامل اصلی غربت ایشان [46:00] * ایستادن در مقابل برخی آزادی ها؛ علت غربت حضرت لوط [46:02] * فهم منطق امام زمان؛ شرط اصلی در انتظار فرج [47:24] * عاقبت شخصی که به‌خاطر جمله‌ای توهین‌آمیز مورد نفرین امام جواد (علیه‌السلام) قرار گرفت [48:19] ⏰ مدت زمان: ۵۴:۱۳ 📆 ۱۴۰۳/۰۳/۱۶ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼🌼🌼 🗓امروز 22 خرداد 1403 🌷 تا 😍 دل به حیدر داده ام، اما به دستور خودش جایمان داده علی در باغ انگور خودش نور او با نور حق و نور پیغمبر یکی ست انبیا را سخت حیران کرده با نور خودش 🌾💐 🌾💐 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❁ ❁ 🗓امروز 22 خرداد 1403 ▪️ تا 💔 در سینه مان حسینیه‌هایی مکرّم است هر شب برای روضه‌ات آقا محرّم است ما پای شعر محتشمت سینه‌زن شدیم باز این چه شورش است که در خلق عالم است ❤️ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️