eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺° @zohoreshgh ❣﷽❣ ☀️ (ع) 😊 ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ ❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 °✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گُل کرده باز طبعِ خوشِ شاعرانه ام در وصفِ توست هر غزلِ عاشقانه ام عشقِ حسین حال مرا خوب می کند در این مسیر تا به ابد جاودانه ام با یک سلام پَر زده قلبم به کربلا! از راه دور شد حرمت آشیانه ام دوری کربلا به خدا می کشد مرا با لطفِ خود به سوی حرم کن روانه ام تا 🏴 ❤️ @zohoreshgh 🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
مداحی_آنلاین_کاشکی_اربعین_با_دست_ساقی_محمد_فصولی.mp3
8M
🔳 احساسی 🍃کاشْکی اَربَعینْ با دَسْتِ ساقی 🍃مهمونَمْ کُنی چایِ عَراقی 🎙 👌بسیار دلنشین @zohoreshgh 🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
😍✋ کی باغ به بوی او معــــطر گردد ...؟! کی دیدن روی ” او “ میسر گردد ...؟! آن ماه که از فراق او جان به لبم ؛ کی دیده به نور او منور گردد ...؟ عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌟 پیر ما گـفت: کہ ایران حَرَم فـاطمہ است✌ بےجہت نـیست کہ در قـلـ❤️ـب جهان جا داریـم این هم از دولت زهـراست😍 کہ ما برسرمان سایہ رهبرےحضرت آقا داریم❤️ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
آقا پسـرا❗️ چـادرے هـا محدود نیستند ابـدا فقـط محدوده اے دارنـد ڪہ هیچڪس را بہ آن اذن دخول نیست هیچـڪس✋ من حجاب را دوســت دارم، چـون مـهدے فاطمـہ دوستــ دارد❤ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۳۶ #قسمت_سی_ششم🎬: ذهن مهدی درگیر شد، تا پایان هفته سه روز دیگه بیشتر باقی نمانده بود، پس
۳۷ 🎬: محیا آخرین دانهٔ شیرینی را داخل دیز چینی که با گلهای برجستهٔ طلایی رنگ شکل زیبایی به خود گرفته بود، چید و نگاهی به ننه مرضیه که همراه عباس، تنها میهمان شب عقدش بودند کرد و گفت: ننه جان! منم از کارهای مامانم موندم، درسته که آقامهدی اصرار کرد که امشب مجلس خواستگاری و عقد داشته باشیم، اما از مامانم که همیشه کارهاش را با طمأنینه انجام میداد بعید بود هااا در همین حین، رقیه ظرف پایه دار شیشه ای که سه نمونه میوه داخلش چیده بود را روی میز گذاشت و گفت: حالا نه اینکه تو از این کار من خیلی بدت اومد!! هرکسی ندونه، من که می دونم الان توی دلت عروسی هست محیا خانم و بعد همانطور که چشمکی به ننه مرضیه میزد گفت: برو لباس نوت را که تازه خریدیم بپوش، الاناست که مهمونا پیداشون بشه و بعد نگاهی به ساعت ایستادهٔ پاندول دار کنار مبل کرد و گفت: ننه مرضیه، به نظرتون آقا عباس دور نکرد؟! کبابی، سر کوچه بود و سرظهری هم خودم رفتم با صاحب مغازه صحبت کردم که به تعداد برامون کباب بدن.. ننه مرضیه نفسش را بالا کشید و گفت: به به! عجب عطر برنجی پیچیده توی خونه! شما رسم دارین که شب خواستگاری شام هم میدین؟! رقیه لبخندی زد و گفت: نمی دونم اینجا رسم باشه یا نه؟! اما من همین یه دختر را بیشتر که ندارم، مهدی که گفت جز مادرش و دوتا خواهراش با شوهراشون کسی نیست، پس بهتر دیدم شام هم آماده کنیم که سنگ تمام بشه... ننه مرضیه که انگار حرفی گلوگیرش شده بود و هم می خواست بگه و هم میترسید بگه، سری تکون داد و گفت: ان شاالله این دختر هم خوشبخت بشه، تو خودت هم جوونی هنوز، با این برو رویی که داری احتمالا خواستگار زیاد هم داشته باشی، کم کم باید یه فکر هم به حال خودت بکنی، آخه آدمیزاد بی سر و همسر نمیشه و بعد نگاهی به محیا که آماده بلند شدن بود کرد و گفت: حالا که امشب شب تو هست،یه دعا کن هم مادرت با یه همسر خوب زندگیش رونق بگیره و هم عباس من با یکی ازدواج کنه و زندگیش سروسامان بگیره... محیا که ته کلام ننه مرضیه را گرفته بود، همانطور که از زیر چشم مادرش را نگاه می کرد خنده ریزی کرد و دستهاش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا مامان رقیه را عروس کن و بعد بلندتر ادامه داد: آقا عباس هم داماد کن... رقیه که انگار به هجده سالگیش برگشته بود با حالتی دستپاچه به سمت آشپزخانه رفت و گفت: برم ببینم برنجا چطور شده، باید مخلفات کنار شام هم آماده کنم. ساعتی از شب گذشته بود، مهدی ماشین را جلوی عمارت مجلل پیش رویش پارک کرد و همانطور که به ساختمان اشاره می کرد با لبخند گفت: بفرمایید مامان اقدس! دیدی من حرف الکی نمیزنم، وقتی امر کردی آخر هفته عروس به خونه ات بیارم گفتم چشم، الان عروس آینده تون توی این خونه هست. اقدس خانم که بی خبر از همه جا بود، خیره به ساختمان پیش رویش بود و پلک نمیزد گفت: باورم نمیشه! تو کی به این محله ها آمد و شد کردی که همچی دختری را برا خودت انتخاب کردی؟! معلوم میشه عروس خانم، خانواده دار هستن. مهدی از ماشین پیاده شد و همزمان اقدس هم پیاده شد و مهدی نگاهی به ماشین پشت سرش که کسی جز دوتا خواهراش نبودند کرد و گفت: تو که هنوز دختره و خانواده اش را ندیدی از روی ساختمان خونه متوجه شدی که طرف خانواده دار هست؟! اقدس که زنی مادیاتی بود و انگار ذوق زده شده بود، گفت: من یه پیرهن از تو بیشتر پاره کردم، میدونم که هرکی هست، بااصالت هست و از زیر چشم به دوتا دامادش، یکی چاق و کوتاه و دیگری لاغر و کشیده بود نگاه کرد و گفت: کاش زودتر می گفتی از خانواده داریوش و مجید هم دعوت می کردیم بیان تا.... مهدی که از حس تکبر و تفاخر مادرش باخبر بود سری تکان داد و به سمت زنگ در رفت و در همین حین، ماشین دیگری جلوی در متوقف شد که کسی جز عاقد نبود... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۳۷ #قسمت_سی_هفتم 🎬: محیا آخرین دانهٔ شیرینی را داخل دیز چینی که با گلهای برجستهٔ طلایی ر
۳۸ 🎬: در باز شد و اقدس خانم همانطور که با تعجب حیاط بزرگ و چمن کاری شدهٔ پیش رویش که در جای جای آن لامپهای بزرگ، روی پایه های زیبا به چشم می خورد و نور سفید رنگشان، ابهتی بیشتر به خانه میداد را نگاه می کرد گفت: اوه مهدی! تو این دختره را از کجا پیدا کردی؟! من امشب آماده بودم که با یک جنگ تمام عیار، عروسی را که تو پسندیدی از دور خارج کنم و چون میدونستم اخلاق تو، طوری هست که سمت دختر مذهبی هامیری و فقر و بی پولی خانواده طرف برات مهم نیست، اما الان که اینجا هستم، دلم می خواد همین توی حیاط عاقد خطبه عقدتون را بخونه و بعد با ذوقی کودکانه که از او بعید بود گفت: راستی اسم این عروس خوشبخت کیه؟! در همین هنگام در هال باز شد و قامت بلند و کشیدهٔ عباس در چهارچوپ در پیدا شد و روی بالکن به استقبال مهمانان آمد. ابتدا مهدی و سپس عاقد و بعد داریوش و مجید به عباس سلام کردند و دست دادند و عباس به گفتن یک علیک سلام قناعت کرد، چون فارسی نمی دانست و درحالیکه یک دستش روی سینه بود و با اشاره دست دیگرش آنها را به داخل دعوت کرد. میهمانان داخل هال شدند و اقدس با دو دخترش مهدیس و مهوش با نگاه هایی سرشار از تعجب و البته ذوق زدگی خانه و تزییناتش را نگاه می کردند. میهمانان بعد از سلام به ننه مرضیه روی مبل های سلطنتی با کمینه های طلایی نشستند و مجلس در سکوت بود که اقدس خانم رو به عباس و ننه مرضیه گفت: ببخشید بدون جلسه آشنایی و خبر قبلی مزاحم شدیم، آخه آقا داماد ما اینقدر عجولند که به ما دیر گفتن و میخوان زود عروس را به خونه ببرن! ننه مرضیه و عباس بدون اینکه چیزی از حرفهای اقدس خانم بفهمند، سری تکان دادند و در همین حین، رقیه در حالیکه لباس ساتن پسته ای رنگی و روسری سبز و چادر رنگ رنگی بر سر داشت از داخل اتاق بیرون آمد. چهرهٔ زیبای رقیه در این لباس زیباتر شده بود، عباس ناخوداگاه خیره به رقیه بود و انگار بندی درون قلبش پاره شد و ننه مرضیه زیر لب ماشاالله می گفت. اقدس خانم با دیدن رقیه، نگاهی به مهدی کرد و یکّه ای خورد و می خواست چیزی بگوید که مهدی از جا بلند شد و با سلامی بلند همه را متوجه خودش کرد. اقدس خانم مثل بادکنکی پر از باد که با یک سوزن ناگهانی بادش خالی شده باشد نگاهی به مهدیس که کنارش نشسته بود کرد و گفت: این که مادر محیاست...پاشیم بریم...خونه شان کنار خونه خودمون بود، حتما یه کلکی تو کارشون هست که سر از اینجا درآوردن... رقیه روی مبل روبه روی اقدس خانم نشست و همانطور که به همه خوش آمد می گفت، نگاهش روی اقدس خیره ماند و متوجه اخم هایی که ابروهای اقدس خانم را بهم پیوند زده بود شد، اما به روی خودش نیاورد و گفت: همگی خوش آمدین، حالتون چطوره اقدس خانم؟! اقدس خانم اوفی کرد و در جواب احوال پرسی رقیه گفت: والا این پسره به ما نگفت که قراره کجا بریم خواستگاری، مگه شما همسایه ما نبودین؟! چی شده بی سرو صدا به بالا شهر اسباب کشی کردین، اصلا اسباب کشی کردین یا نه؟! چون اون خونه و.. مهدیس که علاقهٔ خاصی به مهدی داشت و کاملا می فهمید که انتهای حرف مادرش به کجا می کشه و نمی خواست، داداش کوچکش دلخور بشه و مجلسش بهم بخوره گفت:... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۳۸ #قسمت_سی_هشتم🎬: در باز شد و اقدس خانم همانطور که با تعجب حیاط بزرگ و چمن کاری شدهٔ پی
۳۹ 🎬: مهدیس نگاهی به مادرش کرد و گفت: مامان جان! الان که وقت این حرفا نیست و بعد رو به رقیه خانم گفت: خوشحال شدیم از اینکه دیدیمتون و بعد با اشاره به ننه مرضیه گفت: مهمان هاتون را معرفی نمی کنید؟ رقیه نگاهی مهربان به ننه مرضیه کرد و گفت: ننه مرضیه از آشناهای عراقی ما هستند، اصلا براتون بگم ایشون مثل مادر من هستند، فقط یه نکته را تاکید کنم که ننه مرضیه و پسرشون آقا عباس زبان فارسی را درست متوجه نمیشن و خیلی هم برای ما زحمت کشیدن. کل مجلس متوجه ننه مرضیه و عباس بود در همین حین عاقد گلویی صاف کرد و گفت: ببخشید، من کمی عجله دارم اگر میشه عروس خانم هم بیاد تا خطبهٔ عقد را جاری کنیم و بنده رفع زحمت کنم. اقدس خانم مثل اتشفشانی که آمادهٔ فوران باشد گفت: عقد چی...ش...شما.. شما چی فکر کردین؟! مهدی با نگاه ملتمسانه اش به مهدیس چشم دوخته بود و گفت: مهدیس جان! مهدیس دستش را روی دست مادرش قرار داد و گفت: حالا که به این سرعت عقد نه...اجازه بدین عروس خانم چای شب خواستگاری را بیارن! عاقد سری تکان داد و گفت: باشه بفرمایید. اقدس می خواست حرفی بزند که رقیه صدا زد، محیا جان چای بیار... انگار این حرف، اشاره ای بود که مجلس در سکوت فرو رود. دقایق به کندی می گذشت، مهدی از برخوردهای بعدی اقدس در هراس بود و مهدیس و مهوش در افکار خود غوطه ور بودند و مجید و داریوش هم چشم از در و دیوار خانه برنمی داشتند، انگار می بایست در این جلسه، مقدار تمکن مالی صاحب خانه سنجیده شود و اقدس که حالش از همه بدتر بود، مدام دندان بهم میسایید و گاهی با زهر چشم مهدیس را نگاه می کرد و گاهی مهدی را... بالاخره محیا در حالیکه کت و دامن و روسری سفید پوشیده بود و چادر سفید با گلهای ریز قرمز بر سر انداخته بود و در دستانش سینی سیلوری که استکان های بلوری با پایه های نقره ای رنگ در آن به چشم می خورد وارد هال شد. محیا مانند فرشته ای آسمانی، زیباتر از همیشه به چشم می آمد و این زیبایی انگار حتی توجه اقدس را به خود جلب کرده بود، رقیه نگاهی به محیا و نگاهی به مهدی کرد، گویی لباس تن محیا با پیراهن مهدی ست شده بود و البته سیرت و صورت معصوم این دو، گویا خیلی وقت پیش با هم گره خورده بود. محیا استکان های چای را تعارف کرد و در آخر می خواست به سمت آشپزخانه برود که با اشاره ننه مرضیه به سمت او رفت و محجوبانه کنارش نشست و در این هنگام، عباس که گویی خودش را مرد این خانه می دانست، شیرینی را با زبان زیبای، خودش به میهمانان تعارف کرد. چای و شیرینی صرف شد و گویی با خوردن شیرینی، مجوز خواندن خطبه عقد صادر شد و عاقد با نگاهی به مهدی گفت: اگر می شود کنار عروس خانم بنشینید و.. تا اقدس خانم به خود بیاید و بخواهد اعتراض کند، خطبه عقد مهدی و محیا خوانده شد و صدای کف همراه با صلوات بلند شد. انگار تصویر امشب، رؤیایی بود که به وقوع پیوست، نه رقیه باور می کرد که به این سرعت دخترش را شوهر دهد و ذهنش بابت او و حیله های ابو معروف آرام شده و نه اقدس خانم باور داشت که پسرش مهدی نه که با دختر خواهرش، بلکه با محیا، دختر دو رگه ای که همه چیزش در هاله ای از ابهام بود، محرم شده باشد و عباس و ننه مرضیه هم بی خبر از همه جا، فکر می کردند این رسم ایرانیان است که خیلی راحت و به سرعت مراسم عقدشان را برپا می کنند. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۸۵۸🌷 🌿شرح قرآنی د
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۸۵۹🌷 🌿شرح قرآنی دعای ندبه🌿 🔶‌فراز سی و هشتم 🍀یَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ یَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَکْرَمِینَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ یَا ابْنَ الْخِیَرَةِ الْمُهَذَّبِینَ یَا ابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْأَنْجَبِینَ؛ ای فرزند سروران مقرّب، ای فرزند نجیبان گرامی، ای فرزند راهنمایان راه یافته، ای فرزند برگزیدگان پاکیزه. 🍀 💠در این فرازها ویژگی‌های ممتاز و بی مانند اجداد طاهرین امام زمان علیه السلام مطرح می‌شود که نشان دهنده شایستگی این بزرگواران برای منصب امامت است. این امر مشخص می‌کند که انتخاب آنها از سوی خداوند بر اساس شایستگی است. 💠از واضح ترین آیات قرآنی در این باره آیه ۱۲۴ سوره بقره است که می‌فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ؛ و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارِ ابراهیم، او را با حوادث گوناگونی آزمایش کرد و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من نیز (امامانی قرار بده)،خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند) ». ✅نکته‌ها 🔺۱. این آیه درباره ی امامت حضرت ابراهیم است. ایشان در بین انبیا، جایگاه و منزلت خاصّی دارد. نام آن بزرگمرد، ۶۹ مرتبه و در ۲۵ سوره قرآن آمده و از او همانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان اسوه و نمونه برای بشریت یاد شده است. در بزرگداشت این پیامبر بزرگ، خداوند تعابیر ویژه ای به کار برده و حتّی یکی از اسرار حج را یادآوری و زنده نگهداشتن ایثارگری‌ها و از خودگذشتگی‌های حضرت ابراهیم علیه السلام به شمار آورده است. آن مرد الهی، در عرصه‌های گوناگون با انحراف و شرک مبارزه کرد؛ برهان و استدلال او در مقابل ستاره پرستان و ماه پرستان، مبارزه عملی او با بت پرستان، احتجاج او در برابر نمرود و سربلندی او در آزمایشات دیگر، از او انسانی اسوه و نمونه ساخت که خداوند او را به مقام امامت نصب نمود. ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشی که موفّق می‌شد، به مقام والاتری دست می‌یافت: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبی اللهی رسید. و پس از آن رسول اللّه، خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبری مردم منصوب گردید. حضرت ابراهیم علیه السلام، مقام امامت را برای نسل خود نیز درخواست کرد، پاسخ آمد که این مقام، عهدی الهی است که به هر کس لایق باشد عطا می‌شود. در میان نسل تو نیز کسانی که شایستگی داشته باشند، به این مقام خواهند رسید. چنانکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از نسل ابراهیم علیه السلام است و به این مقام دست یافت. 🔺۲. مفضل بن عمر گوید: از امام صادق علیه السلام درباره این آیه«کلماتی که خداوند با آن ابراهیم را آزمود» پرسیدم؛ فرمود: هِیَ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَّهُ قَالَ یَا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ فَتَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ همان کلماتی که آدم آن‌ها را از پروردگارش دریافت کرد و توبه اش پذیرفته شد و آن این بود که عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام از تو درخواست دارم که توبه‌ام را بپذیری و خداوند نیز توبه او را پذیرفت؛ چراکه او توبه پذیر و مهربان است». عرض کردم: یابن رسول الله! مقصود خداوند از این که می‌فرماید ابراهیم کلمات را به پایان رسانید چیست؟ فرمود: یَعْنِی فَأَتَمَّهُنَّ إِلَی الْقَائِمِ اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْن؛ یعنی خدا را تا حضرت قائم و به دوازده امام که نه نفرشان از فرزندان حسین هستند، قسم داد. منشأ امامت، وراثت نیست؛ بلکه لیاقت است و آن با پیروزی در امتحانات الهی ثابت می‌گردد: «فَأَتَمَّهُنَّ». 🔺۳. امامت، عهد الهی میان خدا و مردم است: «عَهْدِی». عج 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ آیا روم باستان در کاخ معاویه نفوذ داشت؟! ❇️ نقش غرب در جریان / احتمالا تا الان نشنیده‌اید! 🎙استاد ازغدی پاسخ می‌دهد @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ فرق امام مهدی علیه‌السلام با بقیه ائمه علیهم‌السلام ✔️ فرق وظایف مردم عصر امام مهدی علیه‌السلام با دیگر اعصار! | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فقط پانزدہ قدم می‌خواد یار علیه السلام بشی ... 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حضرت زینب (سلام الله علیها) رو اینجوری به بچه‌هامون معرفی کنیم ✍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چطور گذرنامه زیارتی را بدون مراجعه حضوری دریافت کنیم؟ ع @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
06_Goriz_Az_Rajim_1401_05_22_Moharram_1444_aminikhaah.ir.mp3
21.95M
⭕️سلسله مباحث « » ✅جلسه ششم 🛑بستر اصلی جدال شیطان با انسان 🛑تربیت شیطانی چگونه است؟ 🛑خودکشی قانونی چیست ؟ 🛑اعتقاد به خدا یا اعتماد؟ 🛑شیطان بر چه کسانی سلطنت میکند؟ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
قرار عاشقی🍃 هرکه از خدایش در این عالم بخواهدآبرو ژائر موسی الرضا باید شود زین آرزو او کریم است و کریمان را کرم بخشیده است هرکه براو رو زده لطف و عطایش دیده است 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💐السلام علیک یااباصالح المهدی(عج) 🌹برچهره پرزنور مهدی،صلوات 🌹برجان و دل صبور مهدی،صلوات 🌹تا امرفرج شود مهیا بفرست 🌹بهر فرج و ظهور مهدی صلوات عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤|⁵⁹ فرصت گذشت وقت زیادی نماندھ ست تعجیل ڪن عزیز دلم دیࢪ می شود چشمم به راھ ماند و تو از در نیامدے یعقوبِ انتظاࢪ دلم پیࢪ می شود 🌺 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هر شب تکرار می‌شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 💚دائم سوره قل‌هو الله‌احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به 💔این کار عمر شما را با برکت می‌کند و 💔 مورد توجه خاص حضرت قرار می‌گیرید• رحمه الله علیه⚘ ❤️✨هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... 🌺سلامتی عج و تعجیل در ظهورش 🌺