eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
560 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🌹💚 محضر تو میفرســ🕊ــتمـ صد درود و صد سـ📿ـــلامـ مے نویســ✍ـــم جملہ اے را با تمام احـــــترامــ بر سر ما عاشقــ❣ــانتـ سایہ ے تو مستــ🌹ــدامـ ✨سلام ســـیدی صباحکم بالخیر✨ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
∞❤️∞ 🍃 در این آلودگے شهر ،،،، چه پوششی بهتر از چادره؟؟ در زبان عربی "چ" نداریم. چادر یعنی جادُّر یعنی جای 💎در و گوهر 💎 خواهرمـ ! تو مثل دُّر گران قیمت هستی قدر خودت را بدان 🌸 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۰۹ امیرمهدی حورا را پیاده کرد و از توی
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۱۱۰ مهرزاد همچنان مشغول هیئت بود و کارش شده بود رفت و آمد با بچه های مسجد. دیگه زیاد به حورا فکرنمی کرد. خانه هم نمی رفت. حوصله گیر دادن های مادرش را نداشت. یک روزآقای یگانه با مهرزاد تماس گرفت. _سلام مهرزاد جان. چطوری؟ کاروان زدیم. بچه های هیئت می خوان برن تو نمیای؟ _سلام محمدحسن جان‌‌‌‌.خوبم شکر خدا. راهیان نور؟کجا هست؟ چه خبره اونجا؟ _داداش به مناطق جنوب و غرب کشور، اونجاهایی که ۸سال جنگ بوده و جونای ما ازجون و مالشون گذشتن و شهید شدن میگن مناطق راهیان نور که به کربلای ایران معروفه. _باشه. یکم فکرکنم, اگه اومدنی شدم خبر میدم. _منتظرخبرتم مهرزادجان. فردا حرکت میکنیم. مهرزاد بعداز ساعت کاریش به سمت خانه رفت تا وسایلش را جمع کند. با وارد شدن مهرزاد، مریم خانوم باز شروع کرد به غرزدن _هیچ معلومه کجایی تو پسر؟ شبا کجا میخوابی؟ _ مامان جان, درگیره کارم... توروخدا گیر نده. اصلا اومدم ک بگم وسایلامو جمع کنی میخوام برم مسافرت. _خوبه دیگ خود سر شدی. مسافرتم تنها میری. _مامان میخوام برم جنوب. جای خاصی نمیرم که. _لازم نکرده..اگر حتی ازدواجم کرده باشی مادرت راضی نباشه بری جایی نباید بری. من راضی نیستم. مهرزاد ک دید باز درحال عصبی شدن است و مریم خانم کوتاه نمی آید, از خانه خارج شد. خواست بعد از مدتی شب را درخانه بخوابد، که نشد.وسایلش را برداشت و رفت ب سمت منزل گاه همیشگی اش. پیرمرد مهربان برای شام، املتی درست کرده بود و منتظرمهرزاد بود. انگار با مهرزاد خو گرفته بود و منتظرش بود.بعد از نماز به مغازه رفت. دیدکه باتری موبایلش خالی شده. ناگهان یادش آمد که شارژرش را در خانه جاگذاشته. ناچار باید برمیگشت خانه تا شارژرش رابردارد.در راه رفتن به خانه بود که چشمش به اسم کوچه شان افتاد. تابحال به آن توجه نکرده بود. «کوچه شهید پرویز صداقت فرد» دلش تکان محکمی خورده بود انگار که آن شهید در مقابلش بود و نگاهش میکرد. باخودش گفت: من تو رو نمی شناسم. نمیدونم که کجایی یا چه کسی هستی. ولی اگر واقعا طلبیده شدم که بیام و شما رو بشناسم خودت راهی نشونم بده.! به خانه رسید و روی تختش دراز کشید. خوابش برد.... 💤درخواب مردی را دید که به دیدنش آمده.او به مهرزاد گفت: _من پرویزم. امروز صدام زدی. نامه ای به دست مهرزاد داد و گفت: _اینم دعوتنامه ات. فتح المبین منتظرتم.💤 مهرزاد از خواب پرید. عرق از سر و صورتش می ریخت. قلبش روی هزار میزد. از اتاقش بیرون آمد.. مریم خانم رادید که درآشپزخانه درحال غذا درست کردن است. _عه پسرم بیدارشدی؟ ساکت رو آماده کردم. صبحونه هم بخور روی میزه. فقط زود که جا نمونی. مهرزاد هنوز در بهت بود و نمیدانست که چه چیزی درحال انجام است.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۱۰ مهرزاد همچنان مشغول هیئت بود و کارش
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۱۱۱ و ۱۱۲ صبحانه اش را خورد و بعد از خداحافظی از مادرش از خانه بیرون زد. مدتی بود که پدر و خواهرانش را ندیده بود. دلش برایشان تنگ شده بود. می دانست هیچ کدام دوست ندارند او را ببینند برای همین نامه کوتاهی برای خداحافظی نوشت و به نگهبان شرکت پدرش داد تا آن را به دستش برساند. تاکسی برای ترمینال گرفت و سوار شد. تا آن جا فقط ذهنش مشغول راضی شدن مادرش بود. برایش باور کردنی نبود مادری که تا دیروز او را از نمازخواندن باز میداشت چگونه راضی شده تا پسرش به مناطق جنگی برود؟ در دلش خندید و گفت: «خدا رو چه دیدی شاید همون شهیده به دلش انداخته.» راننده تعجب کرد و گفت: _چی داداش؟ _با شما نبودم آقا. راننده که از کنجکاوی در حال دیوانه شدن بود، گفت: _ببخشید جناب فضولیه اما کجا میری؟ مهرزاد از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و گفت: _اگه خدا بخواد جنوب. _قشم و کیش میری؟؟ _ نه. مناطق جنگی میرم. راننده نگاهی به ریش و سیبیل تراشیده، گردنبند استیل دور گردنش و موهای درست کرده اش انداخت و گفت: _به سلامتی. اما خدا میداند در دل راننده کنجکاو چه خبر بود. با رسیدن به ترمینال پیاده شد و کرایه را حساب کرد. مهرزاد به سرعت با چمدان کوچکش سمت سلالن انتظار رفت که آقای یگانه را دید و به سمتش دوید. _به سلام داش مهرزاد خودمون. سپس زد زیر خنده و همه بچه ها هم از لحن حاج آقا به خنده افتادند. مهرزاد با لبخندی بر لب گفت: _سلام حاج آ... آقای یگانه اخم ساختگی روی صورتش نمایان شد و انگشتش به نشانه تهدید بالا امد که مهرزاد فهمید و سریع حرفش را عوض کرد. _سلام آقای یگانه. خوبین شما؟ _پسر جان من بهت گفتم ساعت چند این جا باشی؟ مهرزاد سرش را پایین انداخت و گفت: _شرمندتونم خیابونا شلوغ بود. _عیب نداره زود راه بیفتین که قطار الان حرکت میکنه ها. کاروان آن ها ۱۵نفر بود. همه هم مجرد بودند و اهل مسجد و زیارت جز مهرزاد که نمی دانست این سفر با او چه خواهد کرد. به سرعت سوار قطار شدند و در کوپه ها جای گرفتند. تا خود اندیمشک آقای یگانه با بچه ها گفت و خندید. از همه سنین هم در جمع آن ها بود. برای همین خودمانی تر و صمیمی تر بودند. آقای یگانه همش سعی داشت مهرزاد را وسط بکشد، با او شوخی کند، سر به سرش بگذارد تا یخش آب شود و او هم با جمع اخت بگیرد مقصدسفرآنها اندیمشک بود. شب ساعت ۸رسیدند راه آهن اندیمشک. برای خواب به پادگان نظامی شهید حاج احمد متوسلیان رفتند.شام را هم همان جا در رستورانش خوردند. شب خوابیدند و صبح همگی برای نماز صبح که بیدارشدند، مهرزاد اول ازهمه آماده نماز شده بود. دنبال شهیدپرویزصداقت فرد که خوابش را دیده بود‌و دعوت نامه به او داده بود، می‌گشت. بعد از نماز راهی یادمان شهدا شدند.به همه بچه ها چفیه و سربند دادند.سربند مهرزاد یازهرا بود.چه حس عجیبی به او می داد این یازهرای روی پیشانی اش. چشمش که به اسم یادمان افتاد باورش نمیشد... فتح المبین!...!همان جایی که پرویز گفته بود منتظرتم. سریع سراغ آقای یگانه را گرفت.بچه ها گفتند که برای وضو رفته است دستشویی. منتظرش ماند تا بیاید. _پس کجا موندی تو داداش؟ بیا دیگه. _چی شده مهرزاد جان؟ رفتم برای وضو. نماز ظهر و عصر اینجاییم. _آقای یگانه اینجا منطقه فتح المبینه؟ دنبال یه نفرم که گفته اینجا منتظرمه. _کی؟بگو عزیزم چی شده تا بتونم کمکت کنم. _شهیدپاسدار پرویز صداقت فرد. _بیابریم. بیا تا پیداش کنیم. دنبال صدای قلبت بیا خودش راهنماییت میکنه با واردشدن به یادمان، تپش قلب مهرزاد بیشتر و بیشتر میشد... درمسیر رفتن به داخل یادمان‌ها مداحی دلنشین زیبایی میگذاشتند که بچه ها با آن هم خوانی می کردند. بعد از خواندن نماز ظهر به سمت یادمان فکه راه افتادند. از درب ورودی همه کفش هایشان را درآوردند و روی شن های داغ زیر افتاب سوزان خوزستان راه می رفتند. ,,,بازهم همان نوای اشنا. دل میزنم به دریا پامیزارم توجاده راهی میشم دوباره با پاهای پیاده,,, 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۱۱ و ۱۱۲ صبحانه اش را خورد و بعد از خد
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۱۱۳ و ۱۱۴ وقتی به گودال قتلگاه رسیدند دیگر نایی برایشان نمانده بود. همگی روی رمل ها نشستند. اقای یگانه شروع کرد به روایتگری... _اینجا جاییه که بچه هایی حدود۱۷تا۲۱سال هرکدوم با باری به وزن ۳۰کیلو که روی پشتشون بود راه می رفتند.... هر یک قدم روی این رمل ها مساوی است با۳قدم روی زمین صاف....این گودال محل شهید شدن بچه هاییه که روزها بدون آب و غذا اینجا پناه گرفتند تا از تیررس نگاه دشمن در امان بمونند. اما به خاطر زیادی گرما و بدون آب و غذا بودن شهید شدند.... آقای یگانه اضافه کرد: _امسال به طور اتفاقی غذای شما هم دیرتر رسیده. حتما حکمتی درکار بوده که شما هم کمی با این حس شهدا آشنا بشین. بعد هم مداحی گذاشتند و اجازه دادند تاکمی بچه ها با شهدا خلوت کنند. مهرزاد انقدر شیفته آنجاشده بودکه اصلا متوجه اشک هایی که ناخودآگاه از چشمانش جاری شده بودند، نبود. بعد از روایتگری هرکدام از بچه ها گوشه ای را اختیار کردند تا با خود خلوت کنند. مهرزاد ایستاد به نماز. دلش یک عبادت دبش کنارشهدا را می خواست. آقای یگانه با دیدن او حس میکرد که مهرزاد دارد به هدفش که رضایت خدا و نزدیک شدن به ائمه و شهدا است، میرسد. بعداز نمازش مهرزاد کمی از خاک ها را درپلاستیک کوچکی ریخت تا با خودش برای تبرک ببرد. بعد از آن همه برگشتند برای ناهار. مسئولین کاروان تکرار میکردند که زودتر ناهارشان را بخورند تا به بقیه یادمان ها هم برسند..بعدازناهار راهی شدند. سوار اتوبوس ها شدند. مهرزاد نمی دانست کجا می روند ولی در دلش غوغایی بود...این مسافرت بهترین مسافرتی بود که درعمرش رفته بود. هنگام غروب و اذان مغرب بود که به کانال کمیل رسیدند. اقای یگانه به بچه ها گفت سریع وضو بگیرند تا برای نمازآماده شوند. بارسیدن به کنار کانال کمیل، بچه ها سریع صف های نماز را مرتب کردندو نماز را همان جا خواندند. وای که چه نمازی شد آن نماز! به یاد ماندنی ترین نمازی که تاالان خوانده بود. حضور شهدا و نگاه پر از محبتشان را به خوبی حس می کرد. آقای یگانه بعداز نماز رو به بچه ها گفت:نمیدونم شمابچه ها چه کارهایی انجام دادین که شهدا این دعوت ها رو از ما می کنند. کانال کمیل همون جاییه که هنوز هم استخوان های شهدا رو پیدا می کنند.همون جایی که شهید ابراهیم هادی هیچ نشونی ازش پیدانشد. * در آن لحظه مادر امیر مهدی از ذوقش مات و مبهوت مانده بود. _مادر جون با خود دختره حرف زدی ؟ امیر مهدی گفت: _راستیتش آره حرف زدم. امیر مهدی دید که پدرش ساکت نشسته. رو به پدرش کرد و گفت: _چرا ساکتین بابا؟ چیزی شده؟؟ چرا خوشحال نشدین؟ پدر امیر مهدی که مرد بزرگی در کوچه و بازار و سمت حرم بود و همه او را مرد با ایمان و دوست داشتنی می دانستند کمی مکث کرد و بلند شد. قدم برداشت سمت در که خانمش گفت: _کجا میری؟ _ میرم یه سر به مغازه بزنم برمیگردم. امیر مهدی با غصه گفت: _مامان چرا بابا این جوری کرد؟ _ مادر چیزی نیست شاید از این که پسراش دارن سر و سامون میگیرن و دیگه پیشش نیستن یه ذره ناراحته‌.. امیر مهدی بلند شد و به اتاقش رفت.چرتی زد و وقتی صدای اذان صبح را شنید، برخواست.وضو گرفت و سجاده اش را پهن کرد . در کمال آرامش، قامت بست و نمازش را خواند..بعد نماز هم وقتی همه خواب بودند از خانه بیرون زد. به مغازه رفت و در مغازه را با بسم اللهی باز کرد و شروع به کار کرد. آقای حسینی بعد از نماز صبح به خانه رفت که همسرش به او گفت: _حاجی بیا صبحانه درست کردم. _ الان میام خانم. پشت میز نشست. چای میخورد که همسرش گفت: _پس چرا دیشب این جوری کردی؟ _چیزی نیست. یه ذره حالم خوب نبود _من شما رو میشناسم حاجی. به من دروغ نگو. _راستش من برای ازدواج امیر مهدی دو دلم. _چرا؟؟ چیزی ازشون دیدی؟ دختره، دختر خوبی نیست ؟ _نه نه موضوع اینه که حورا الان پدر و مادری نداره که براش تصمیم بگیره. باید داییش تصمیم بگیره. چون ایشون سرپرستشه. _اره شما راست میگین. ولی باید بریم خواستگاری ببینیم چی میگن؟ _من اول باید به داییش زنگ بزنم باهاش حرف بزنم بعد قرار خاستگاری رو میزاریم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۸۱🌷 🍀اوصاف امام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۸۲🌷 🍀اوصاف امام زمان عجل الله فرجه🍀 🔶ولی عصر 💠ولی عصر نیز از عناوینی است که بسیار برای امام زمان علیه السلام استفاده می‌شود و آن حضرت را با آن توصیف و مورد خطاب قرار می‌دهند و بسیار نیز متداول می‌باشد. 🔶وهوه ل 💠اسم امام زمان علیه السلام در تورات به عنوان وهوه ل آمده است. 💠اسامی سایر ائمه علیهم السلام نیز چنین است: ۱ - شموعل ۲ - شماعیحوا ۳ - وهی هر ۴ - حی ابثوا ۵ - بمامدثیم ۶ - عوشود ۷ - بسنم ۸ - بولید ۹ - بشیرالعوی ۱۰ - فوم لوم کودود ۱۱ - عان لاندبود ۱۲ - وهوه ل. 🔶 هادِم الشّرک به معنای ویران کننده و بنیان کن، «او» ویران کننده بنیان هرچه ظلم و خلاف و شرک و کفر و نفاق است. لذا در دعای ندبه می‌گوییم: «أَینَ هادِمُ أَبْنِیةِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ»؛ «کجاست آن که سازمان و بنای شرک و نفاق را ویران می‌کند؟ » 🔶 هادی 💠هادی به معنای هدایتگر و راهنماست. امام باقرعلیه السلام در مورد آیه «... إِنَّما أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِ ّ قَوْمٍ هادٍ» فرموده است: «رَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ وَ لِکُلِّ زَمانٍ مِنّا هادٍ یهْدِیهِمْ اِلی ما جاءَ بِهِ نَبِی اللَّهِ.... » «رسول اللَّه صلی الله علیه وآله منذر و بیم دهنده است و برای هر زمانی یک هادی و امام از ماست که مردم را به آنچه رسول خداصلی الله علیه وآله آورده هدایت خواهد نمود. » 💠در احادیث امامان علیهم السلام و دعاهای وارده از ایشان و در مفاتیح الجنان و غیره مکرر بیان شده و به آن تصریح شده که از القاب امام زمان علیه السلام «هادی» است. «وَصَلِّ عَلَی الْخَلَفِ الْهادِی الْمَهْدِی، إِمامِ الْمُؤْمِنِینَ وَوارِثِ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمِینَ»؛ «خدایا درود فرست بر آن جانشین شایسته و آن امام هادی و مهدی، آن که امام مؤمنان و وارث پیامبران و حجت پروردگار جهانیان است». 💠مرحوم حاج میرزا حسین نوری، از تاریخ جهضمی و غیره نیز نقل کرده است. 🔶هادی معصوم 💠از القاب امام زمان علیه السلام و به معنای هدایت کننده و رهبری که هیچ گونه خطا و غفلت و اشتباه و سهو و نسیانی ندارد؛ به عبارت دیگر معصوم است. 💠چنین شخصی، لیاقت امامت و خلافت الهی را دارد. و «او» چنین است اگرچه سایر امامان نیز بنابر نصّ آیه شریفه «إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» معصوم می‌باشند. 💠پس بر او درود و سلام می‌فرستیم، با سلام و درود همه جانبه الهی: «سَلامُ اللَّهِ الْکامِلُ التّآمُّ الشّامِلُ الْعآمُّ، وَصَلَواتُهُ الدّآئِمَةُ، وَبَرَکاتُهُ الْقآئِمَةُ التّآمَّةُ، عَلی حُجَّةِ اللَّهِ... الْهادِی الْمَعْصُومِ ابْنِ الْأَئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومِینَ»؛ «سلام کامل و تمام خداوند متعال، سلام عام و شامل مراتب کمال و رحمتی پیوسته و برکاتی پاینده و کامل بر حجت خدا،... آن هدایت گر معصوم فرزند امامان هدایت گر و معصوم است». 🔶یدُ الباسِطه 💠در کتاب دلائل الامامه و هدایه این عنوان را از القاب خاصّه حضرت صاحب الزمان علیه السلام دانسته اند. یدالباسطه به معنای دست قدرت و نعمت خداوندی است که رحمت و لطف خود را بر تمام بندگان می‌گستراند و بلاها را از ایشان دفع می‌کند. 🔶یعْسُوبُ الدّین 💠از دیگر القاب امام زمان علیه السلام یعسوب الدین است، به معنای پیشوا و جلودار دین می‌باشد. و روایت از امام امیرالمؤمنین علیه السلام است که فرموده اند: "مردم پیوسته در نقصان اند تا آن که حتی نام اللَّه هم گفته نمی شود. هرگاه چنین شد ثابت می‌ماند یعسوب الدین با اتباعش. پس خداوند گروهی را از اطراف زمین مبعوث می‌فرماید که مانند ابرهای تُنگ پاییز می‌آیند." 💠سید رضی نیز در نهج البلاغه این قسمت را نقل کرده: «فَإِذا کانَ ذلِکَ ضَرَبَ یعْسُوبُ الدِّینِ بِذَنَبِهِ فَیجْتَمِعُونَ إلَیهِ کَما یجْتَمِعُ قَزعُ الخَرِیفِ»؛ «پس هرگاه چنین شد، یعسوب الدین (پیشوای دین) یاران خود را ندا می‌دهد، آنان نیز همانند ابر بهاری دور او حلقه می‌زنند». 🔶یعْسُوبُ الْمُتّقین 💠از القاب امام زمان علیه السلام و به معنای امام و رهبر و پیشوای پرهیزکاران است، چنان که در دعا برای ایشان می‌گوییم: «أَنْتَ نِظامُ الدِّینِ، وَیعْسُوبُ الْمُتَّقِینَ»؛«تو نظام بخش و سامان دهنده دین و پیشوای متقین هستی». 🔶یمین 💠به معنای قسم، و سوگند است که در هدایة الکبری از القاب امام زمان علیه السلام شمرده شده است. ‌ عج 📚اوصاف المهدی (عج) احمد سعیدی 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 آخرین امتحان عصر ظهور 🔻آیا ما مدعیان به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایمان خواهیم آورد؟ 🎙️حجت الاسلام عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅✅✅ «مطالبه‌گری مردم» نتیجه‌ی جنگ را مشخص می‌کند! کلیپ 👈 (اوضاع جهان، اوضاع فوق حساسی است و نقش مردم، تعیین‌کننده‌ترین نقش)‌ ⛔️ بعد از سوریه و عراق نوبت ایرانه ، بیدار شو لطفا! 😔 ای مردم ، ای مجلس آقای قالیباف و ای قوه قضائیه بیدار بشید قبل از اینکه با لگد از خواب بیدارتون کنند.😡 ‌👌 منتشر بفرمایید 🪧 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ ‌نفوذ دشمن در صف مسئولین ! (مردم با دقت بر مسئولین نظارت داشته باشند! ) | منبع : جلسه ۷ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
دشمن‌شناسی آخرالزمانی.mp3
12.34M
🔹 صف‌آرایی و موضع‌گیری‌های هوشمندانه مردم در آخرالزمان از نگاه قرآن | منبع : جلسه ۷ از مبحث وظایف ما در آخرالزمان @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
03 Bar Madare Bimardelan(1403-09-13)Tehran.mp3
23.95M
🔈 🔰 جلسه سوم * وقتی منفعت باشد، نفاق بیدار می‌شود! [2:52] * میزان وفاداری منافق: سودش چقدر است؟ [5:50] * منصبی برای معامله با دشمن؛ منافق کافران را می‌پرستد [10:11] * ایمان بدون هزینه؛ قلبی که بیمار می‌شود [14:07] * پیغمبرِ تبرک و برکت یا پیغمبرِ میدان و تیغ؟ انتخاب بیمار دل‌ها [18:42] * خیال تخت و دل بیمار؛ قصه‌ی ساده‌ی بی‌مراقبتی [24:36] * از صفین تا کربلا؛ شمر چطور به این مرحله رسید؟ [28:36] * بیزاری از پرچم عزا تا عشق به گناه؛ علائم دل بیمار [30:13] * "دعا به بازوش بسته، بیشتر بزنید"؛ و کینه‌های شعله‌ور [40:39] * "به نام می‌کشد"؛ سفیانی و داستان کینه‌های عمیق علیه شیعه [45:40] * مادری که نگران دیده شدن بود؛ تابوتی که دل فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را شاد کرد [52:02] * جهانِ بی‌پیغمبر (صل‌الله‌علیه‌وآله)، قفسی بود که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) تاب نیاورد [54:56] ⏰ مدت زمان: ۵۸:۱۶ 📅 ۱۴۰۳/۰۹/۱۳ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 | ایران آماده‌ی تغییر است! ⚠️همزمان با تحولات سریع منطقه؛ در آمریکا طراحی دقیق و جزئی برای آشوب های خیابانی در ایران در حال انجام است! امیدشون به نخبگان و مسئولین دولتی جالب توجهه! . @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️