eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
611 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۳۷ و ۱۳۸ حورا صبح برای نماز بیدار شد. دست و
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۱۳۹، ۱۴۰ و ۱۴۱(قسمت آخر) چند روزی از تصمیم مهرزاد میگذشت.مادر و پسر باهم سرسنگین بودند و مریم خانم به هر دری میزد پسرش راضی به نرفتن نمیشد. یک روز در خانه حوصله‌اش سر رفته بود. بیشتر عصبی شده بود. تلویزیون را روشن کرد. در حال غرزدن بود ناگهان مستندی که از شبکه مستند پخش میشد توجه‌اش را جلب کرد.مستند درمورد ۳ دختر سوریه‌ای بود که هر سه از یک داعشی باردار بودند و سنشان زیر 15 سال بود.از روزهایی که اسیر این داعشی بودند، تعریف میکردند و مو به تن مریم خانم راست میشد. هی با خودش حرف میزد . _اسم اینا رو نمیشه انسان گذاشت از حیوان پست ترن. آخرای مستند بود که آقا رضا وارد خانه شد. مریم خانم اصلا متوجه آمدن همسرش نشد. _چیه چرا رنگت پریده؟ _بیا ببین این ظالما چی به سر زن و دخترا بی دفاع آوردن بی شرفا. _درمورد چی حرف میزنی؟ _داعشی های بیشرف. از آن روز مریم خانم اخلاقش تغییر کرده بود. دلش میخواست بیشتر پسرش را ببیند چون دیگر به او حق میداد به دفاع از مظلومان و حرم حضرت‌زینب سلام‌الله‌علیها به سوریه برود. مریم خانم یک شب برای شامی مفصل تدارک دید.همه ی اهل خانه را دور میز شام جمع کرد. مارال گفت: _مامان جون چی کار کردی. خبریه مگه؟! مریم خانم لبخندی زد و گفت: _بله عزیزم یه خبر خوب برای داداشت دارم. مهرزاد که تا کنون ساکت بود گفت: _چه خبری؟ باز چه اتفاقی افتاده؟! مریم خانم گفت: _اول غذاتون و بخورید بعد میگم. حال این مونا بود که اصرار میکرد بداند مادرش چه خبری را میخواهد بدهد.همه در سکوت شامشان را خوردند و به مادرشان نگاه میکردند. مریم خانم نگاهی به همسرش کرد و گفت: _خب، من و رضا راضی شدیم که.. _که چی ؟! _مهرزاد بره سوریه. مهرزاد از خوشحالی نمی‌توانست حرفی بزند.انگار در خواب بود. تعجب آور بود که مادرش چگونه رضایت داده؟! از مادرش تشکر کرد و خودش را با سرعت به طبقه بالا رساند. موبایلش را برداشت و شماره آقای یگانه را گرفت. _سلام داداش خوبی؟! _الحمدالله، مهرزاد جان شما خوبی؟! _ممنون من که عالیم. –خدارو شکر. چی شده این موقع شب یاده ما کردی مهرزاد جان سابقه نداشته؟! مهرزاد تک خنده ای کرد و گفت: _ببخشید آقای یگانه میخواستم بگم که مادر و پدرم رضایت دادن من برم سوریه. _جدی میگی مهرزاد؟! _بله، همین الان مادرم گفت _خب خداروشکر.دیدی گفتم حضرت زینب خودش این مهر و به دلت انداخته خودشم کارهات رو درست میکنه. _اره واقعا البته دعای خیر شما هم بی اثر نبود. _لطف داری داداش. _خوش به سعادتت. شفاعت ما رو هم بکن پیش بی‌بی. _ فردا میام پیشت داداش. مهرزاد بعداز تمام شدن حرفهایش خداحافظی کرد و با آرامش خوابید... ***** در راه برگشت مریم خانم هی گریه میکرد و اعصاب آقا رضا را بهم می ریخت. _ خانم نمیبینی پشت فرمونم انقدر رو اعصاب من راه نرو. برو تو خونه گریه کن من حواسم پرت میشه. مریم خانم با جیغ جیغ گفت: _خب بشه.. پسرت داره میره وسط میدون جنگ اونوقت تو فکر حواس خودتی؟چقدر تو بی عاطفه ای مرد؟ _ای بابا چه ربطی داره به حواس پرت من؟ خودت اجازه دادی بره چرا تقصیر من می‌ندازی؟ _ تقصیر توئه.. همه چی تقصیر توئه. اگه نمیزاشتی بره اون راهیان کوفتی یا با اون رفیقای شیخش بگرده این جوری نمیشد. _ دیگه داری خیلی تند میریا دو دقیقه زبون به دهن بگیر. تو مشکل داشتی با اون بچه به من چه ربطی داره آخه؟ مونا با التماس گفت: _مامان، بابا بسه تروخدا. _ نه بزار بگم دخترم. تو این۳۰سال جیگر منو این زن خون کرده. بس که غر زده، دستور داده، زور گفته.. منم گفتم چشم. اما الان دیگه قضیه فرق میکنه. مهرزاد نیست که بخوام بخاطرش سکوت کنم. _یعنی.. چی؟؟ _ خودت خوب میدونی یعنی چی؟ فقط مشکلت مهرزاد بود که رفت. حالا دیگه ازت نمی‌ترسم. مونا با تعجب پرسید: _بابا چی میگی؟ چه خبره معلوم هست؟؟ _ آره. مهرزاد داداش تو نبوده و نیست. مارال با جیغ گفت: _چی!؟ مریم خانم که دیگر ساکت شده بود، گفت: _رضاااا؟! _ دیگه رضا تموم شد...
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۳۹، ۱۴۰ و ۱۴۱(قسمت آخر) چند روزی از تصمیم م
_ دیگه رضا تموم شد. تموم این ۲۵سالو فقط و فقط بخاطر پسرم مهرزاد صبر کردم اما دیگه صبر نمیکنم. بزار دخترا حقیقتو بدونن. من قبل مادر شما یک زنی داشتم که بعد از به دنیا آوردن مهرزاد فوت کرد. وقتی فوت کرد، دوستش که میشه همین مادر شما اومد جلو من هی رژه رفت، هی خودنمایی کرد تا دل من احمقو برد.قاپمو دزدید و با هم ازدواج کردیم. مهرزاد بزرگ و بزرگ تر شد و من بهش قبولوندم که مادرت مریمه نه زهرا خدابیامرز. اونم هنوز که هنوزه فکر میکنه مادرش این خانمه‌. مارال و مونا از تعجب سکوت کرده بودند و قدرت حرف زدن نداشتند. _ تا مهرزاد بود مادرتون هرچی میگفت می گفتم چشم چون می‌دونستم اگه خطا برم قضیه رو میره میزاره کف دست مهرزاد. اما الان که نیست دیگه از این خبرا نیست. من دیگه اون رضا نیستم.تو این ۲۵سال فقط سکوت کردم اما دیگه بسه، خسته شدم خستههه آقا رضا این ها را با داد میگفت... و صدایی از مریم خانم‌و دخترا درنمی‌آمد. همین طور داشت داد میزد که کنترل ماشین از دستش خارج شد و به کامیون بزرگی برخوردند.... عاقبت مریم خانم با همین تصادف خانه نشین شد. نخاعش قطع شده بود و دیگر نمی‌توانست راه برود. روی ویلچر افتاده بود و همه کار هایش را دخترانش انجام میدادند... فراموشی هم گرفته بود و کسی را نمی شناخت. تنها اسمی که بر لبان او جاری بود، حورا بود. آقا رضا فقط گردنش شکسته بود و مونا هم دستش. اما مارال سالم و سلامت از تصادف برگشته بود.. وقتی حورا فهمید که این تصادف رخ داده و مریم خانم را خانه نشین کرده به سرعت خودش را به خانه آن ها رساند. مریم خانم با دیدن حورا زد زیر گریه و فقط اسمش را زمزمه میکرد. حورا می‌دانست این حال و روز او برای چیست.اما او که...نفرینی نکرده بود. حورا هیچ وقت برای مریم خانم بد نخواسته بود. پس چرا به این روز افتاده بود.حورا در دل گفت: حالا به این جمله می رسم که میگن صدا نداره... آن روز حورا پا به پای مریم خانم اشک ریخت و او را از ته دل ،... شب هم امیرمهدی به دنبالش آمد و با هم به خانه پدرشوهرش رفتند.او خیلی خوشبخت بود.. با امیرمهدی خیلی خوشحال بود و زندگی آرام و خوبی داشتند.شاید بعد آن همه سختی، این خوشبختی واقعا سهم حورا بود.. حق او بود که خوشبخت شود. "آری خوشبختی سهم کسانی است که گذشته برایشان جهنم بوده. خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود درآوری.. خوشبختی کیفیت تفکر است. حالت روحی‌ست. خوشبختی.. وابسته به جهان درون توست …! پس خوشبخت باش" ✨ ✨ اولین قسمت رمان 👇 https://eitaa.com/zohoreshgh/110185 ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۸۶🌷 🌿زیارت آل یاس
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۸۷🌷 🌿زیارت آل یاسین🌿 💠امام‌ زمان (عجل الله فرجه) در دعای قبل از زیارت آل یاسین می فرمایند:«اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّه الصّالِحینَ»«سلام بر ما و بر بندگان شایسته خداوند» 💠 امام در این فراز خواستار سلامت خود و تمامی بندگان شایسته الهی شده و در واقع ايشان مردم را به کشتی نجات و ساحل امن الهی راهنمایی می‌فرماید. 💠 «اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّه الصّالِحینَ" ،دارای معنی انشاء و درخواست است ولکن امکان دارد جمله خبریه باشد یعنی از سلامتی و ایمنی خاص بندگان صالح خداوند خبر می‌دهد. آنان که خود را در سایه رحمة ‌الله ‌الواسعه قرار داده‌ و از امنیت حصن حصین حق برخوردار شده‌اند. 💠وجود مقدس حضرت بقیة‌الله‌الاعظم ارواحنافداه حقیقت سلام هستند و عبادالله‌الصالحین به دلیل پیوست و تبعیت از امام، فرع و شاخه‌های آن حضرت می‌باشند. 💠 بندگان صالح خداوند با سوار شدن بر کشتی ولایت جاودانگی و عبودیت خود را تثبیت کرده‌اند و از خودبینی و دگربینی به توحید روی آورده و در کشتی ولایت سکنی گزيده اند. 💠حضرت می‌فرمايند:هر گاه خواستید به وسیله ما به‌سوی خداوند توجه کنید و به ما روی آورید پس همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است بگوئید: «سَلامٌ عَلَى آلِ یس» 💠 آن حضرت می‌فرمایند: توجه به حضرت حق بدون وسیله و وساطت امامان معصوم میسر و امکان‌پذیر نمی‌گردد. بلکه برای رسیدن به جایگاه ایمانی و توحیدی تنها انسان کامل ناخدای کشتی انسانیت است. 💠 گفتنی است یکی از واجباتی که سرآمد و اساس واجبات دیگر به شمار می‌آید توجه و روی آوردن انسان به‌سوی اولیاء الهی است تا از طریق آنان فرد به رضایت خدای سبحان وارد شود و در این مسیر ارتباط با امام، فلاح و رستگاری انسان را تضمین می‌کند. ‌ ۱ 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫 فتنه‌های نگران کننده آخرالزمان را به نفع «جبهه مقاومت» تمام کنیم! | منبع : جلسه ۳۹ از مبحث انسان شناسی در آئینه صحیفه سجادیه @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
@ostad_shojaeاستقامت آخرالزمانی.mp3
زمان: حجم: 9.11M
🔹 چه کسانی می‌بُرّند و در روزهای پایانی نبرد آخرالزمان از جدا می‌شوند؟ | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
@Aminikhaah11 Be Vaghte Shaam (1403-09-18)Shahre Moghadas Ghom.mp3
زمان: حجم: 24.03M
🔈 🔰 فصل سوم؛ قبیله سلمان، جلسه یازدهم 📌 محور دوم: محک در فتنه‌ها؛ چگونه عبور کنیم و چه بر سرمان خواهد آمد؟ * محبت امام زمان (علیه‌السلام)، جاده‌ای پر از گردنه‌های امتحان [1:40] * راستیِ بی‌نقاب؛ در مسلخ صداقت چه کسی تاب می‌آورد؟ [5:11] * مرگ، آینه صدق ایمان؛ آیا آماده رفتن هستیم؟ [7:21] * اصحاب امام زمان (علیه‌السلام)؛ فراتر از فتنه‌ها، پرواز در افق شهادت [12:13] * آنگاه که منبع حقیقت را به بهانه حق‌الناس تنها گذاشتند [15:59] * بهشتِ دیگران، جهنمِ خود؛ حکایت علمای آخرالزمان [19:57] * امام صادق (علیه‌السلام): آقای من غیبت تو، خواب را از چشم و آرامش را از دل ربود [28:35] * قائم ما؛ تولدی چون موسی، غیبتی چون عیسی، صبری چون نوح (علیهم‌السلام) [34:48] * از صبر نوح تا انتظار قائم؛ فرجی که درختانش دیر به بار می‌نشینند [39:57] * صبر نوح و میوه‌های آزمون؛ تنها خالص‌ترین‌ها نجات یافتند [44:10] * فرج، ثمره‌ای برای دل‌های خالص، نه همراهان ظاهری [48:46] ⏰ مدت زمان: ۵۷:۵۹ 📆 ۱۴۰۳/۰۹/۱۸ 📲 مشاهده و دریافت مجموع جلسات : 👇 https://taalei-edu.ir/workshop/480/a @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ وداع خادمان با خانم رقیه داخل ضریح 😭 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ ورود تروریست‌ها به حرم حضرت زینب(س) @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️عملیات روانی در کمپ بوکا... جولانی فارغ التحصیل دانشگاه تروریست ها! @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️جریان ویلچر ظریف @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️