eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
33.4هزار عکس
10هزار ویدیو
611 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
۩کانال‌ادعیه‌و‌مناجات‌صوتی﷽۩حدیث کساء۩علی ‌فانی.mp3
زمان: حجم: 7.51M
💠💎📿 🎙 با نوای علی فانی حس‌وحال‌معنوی:⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
farahmandAUD-20210812-WA0021.mp3
زمان: حجم: 1.22M
» 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در (عج )هر روز صبح @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
۩کانال‌ادعیه‌و‌مناجات‌صوتی﷽۩زیارت‌جامعه‌کبیره۩علی‌فانی.mp3
زمان: حجم: 14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا 📖 صوتی بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است 🎙 با نوای علی فانی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکرلله که من مرغ همین بام شدم جلد میخانه ی تو در همه ایام شدم هر کجا نام تو آمد به تنم جان آمد تو چه کردی که چنین عاشق این نام شدم السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ (عج)💚 ای که در ظلمت دنیای دلم مهتابی تو تسلی دل غمزده و بی تابی سالها فکر من اینست و همه شب سخنم مهدی فاطمه پس کی به جهان میتابی 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
دستـم بگیـر تا که بهشتــم بنا شود هرجا که نام خامنه‌ایست کیمیا شود مـــن آرزو دارم و آری خـــدا کند تا که سرم به راه شما خاک پا شود 💖سلامتی حضرت امام خامنه‌ای صلوات... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
چادرت را بر سرت بیانداز بیرون بیا بگذار کوچه و خیابان زیر گامهای نجیب تو احساس غرور کنند بگذار ببیند برگهای درخت بی عفتی چگونه زیر پایت خش خش می‌کند @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
حاج مهدی منصوریtavassol-mansuri.mp3
زمان: حجم: 5.55M
❣️ با روضه 🕊💌 🎤 حاج مهدی الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج هر سه شنبه به نیت ظهور (عج) دعای توسل می خوانیم بارانی و دلگیر هوایِ بی تو محزون و غم انگیز نوای بی تو برگرد که بیقرارم و بیتابم بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو! تعجیل درظهور مولاعج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#سه_شنبه_های_جمکرانی ❣️ #دعای #توسل با روضه #امام_زمان_ارواحنا_فداه 🕊💌 🎤 حاج مهدی#منصوری الّلهُـم
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) شانزدهم شهریور روز عروسی آقا سعید بود. خیلی خوش گذشت ولی از رفتار حمید مشخص بود زیاد سرحال نیست. ته چشم هایش نگرانی داد می زد،به خاطر ازدواج برادر دو قلویش یک جور خاصی شده بود. بعد از مراسم جلوی در تالار منتظرش بودم اما حمید آن قدر در حال وهوای خودش غرق بود که حواسش پرت شد ومن را بعد مراسم در حیاط تالار جا گذاشت، چند قدم که رفته بود تازه یادش افتاد من هم هستم. کمی ناراحت شدم،به خنده چند تا تیکه انداختم وحسابی از خجالتش در آمدم: ماشاءالله حمید آقا!به به!ببین ما با کی داریم می ریم سیزده به در!با کی داریم می ریم پیک نیک! روی دیوار کی دیواریم یادگاری می نویسیم! کی آخه زنش رو جا می ذاره حمید؟ این طور جاها دوست داشتم آب روغنش را زیاد کنم تا بیشتر تحویلم بگیرد. به خاطر همین فراموش کردن با شرمندگی کلی معذرت خواهی کرد. به حمید حق می دادم،بالاخره بعد از این همه سال دو برادری که با هم بزرگ شده بودند داشتند سراغ زندگی خودشان می رفتند و این خیلی سخت بود. خندیدم وگفتم: بله حق دارین حمید آقا،منم خواهر دوقلوم ازدواج می کرد ممکن بود همچین کاری کنم،شما که جای خود داری. بعداز عروسی آقا سعید هرجا که می رفتیم همه از عروسی ما می پرسیدند. وقت زیادی نداشتیم.مهم ترین کارمان اجاره کردن یک خانه مناسب بود. حمید نظرش این بود که یک خانه بزرگ اجاره کنیم.دوست داشت بهترین هارا برای من فراهم کند. اولین خانه ای که رفتیم حدود۱۲۰ متربود. خیلی بزرگ ودلبازبود با نورگیرعالی. قیمتی که بنگاه گفته بود با پس اندازحمیدجوربود. تقریبا هردوتایی خانه را پسندیده بودیم.خوشحال از انتخاب خانه مشترکمان از در بیرون آمدیم. هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی ازرفقای حمید تماس گرفت. صبحتشان که تمام شد متوجه شدم حمید به فکر فرو رفته است. وقتی پرس و جوکردم گفت: خانم میخوام یه چیزی بگم چون باید تو درجریان باشی،اگه راضی بودی اون وقت انجام بدیم. یکی از رفیقام الان زنگ زد مثل اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده،پول لازم داشت. اگرتوراضی باشی ما نصف پس اندازمون رو به دوستم قرض بدیم،بانصف بقیه اش یه خونه کوچیکتر رهن کنیم تا بعدا که پول دستمون رسید یه خونه بزرگتر اجاره کنیم. پیشنهادش را که شنیدم جاخوردم. این پا و آن پا کردم.میدانستم باپولی که باقی می ماندخانه چندان خوبی نمیتوانیم اجاره کنیم. پیش خودم دو دوتا چهارتا که کردم دیدم دریک خانه کوچک در محله های پایین شهرهم میشود خوش بود. ازآنجایی که واقعا این چیزها برایم مهم نبود،برای همین خیلی راحت همانجا قبول کردم. ل‌زندگی‌تحت‌فشارباشد. ... التماس دعأی🤲🏻🌹 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌پنجم( #عروسی‌وماه‌عسل) #قسمت64 شانزدهم شهریور روز عروسی آقا سعید بود. خ
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) با پولی که مانده بود چند تا بنگاه سر زدیم،خیلی سخت می شد با این مبلغ خانه اجاره کرد. مشاور املاک فلکه((شهید حسن پور))به ما آدرس خانه ای را داد که داخل خیابان نواب بود. با حمید آدرس به دست راه افتادیم،از پیرمردی که داخل کوچه روی صندلی جلوی خانه خودشان نشسته بود آدرس منزل((آقای کشاورز))را پرسیدیم، از نوع نگاه وپاسخ پیرمرد مسن متوجه اختلال حواس او شدیم. کمی که جلوتر رفتیم خانه را پیدا کردیم،این اولین خانه ای بود که بعد از نصف شدن پول پس اندازمان می خواستیم ببینیم. یک ساختمان دو طبقه که در نگاه اول خیلی قدیمی و کوچک به نظر می رسید. حمید زنگ خانه را زد وکمی بعد پیرزنی چادر به سر بیرون آمد،بعد از سلام واحوال پرسی حمید اجازه خواست خانه را ببینیم. چون مستاجر داشت وخانه به هم ریخته بود حمید داخل خانه نیامد. من پذیرایی،آشپزخانه واتاق را دیدم وپسندیدم،خانه دلنشین وزیبایی در طبقه خیلی نُقلی وجمع و جور بود. صاحب خانه هم طبقه بالا زندگی می کرد. در که باز می شد یک پذیرایی بیست متری،اتاق خواب کوچک هجده متری که با چهارچوب های مشبک چوبی از پذیرایی جدا می شد. آشپزخانه دوازده متری با حیاط کوچک و جمع جور که در ورودیش از پذیرایی باز می شد، دستشویی طبقه ما هم داخل حیاط بود،داخل حیاط یک ردیفگلدان های شمعدانی چشم نواز بود. این خانه با توجه به پولی داشتیم برای شروع زندگی خوب بود. از خانه که بیرون آمدم به حمید گفتم: همین جا خوبه،من پسندیدم حمید همان روز خانه را با هفت میلیون قرض الحسنه به عنوان پول پیش وماهی نود وپنج هزار تومان اجاره،قولنامه کرد. ... 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝