eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
دل تنگم ...😔 در ڪُنج قَفَس پَر زَدَݩ را چِہ ڪنَم زَنجیــر اِسارَٺ بہ تَنَم را چہ ڪُنَم رویاے حَرَم رَفتَنم آقا خوݕ اسٺ ڪابوسِ حَرَم نَرَفٺَنَم را چہ ڪُنَم؟ الرزقنا زیارت الحسین❤️ شاالله روزی همه ...🙏 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
﷽🍃🌼 😍✋ 🍃🌼یا‌صاحب‌الزمان ❣ای ڪه درظلمت دنیاے دلم مهتابی 🍃🌼تـــوتسلیِ دلِ غمـزده وبیتابی ❣سالهافکرمن اینست وهمه شب سخنم 🍃🌼مهدی فاطمه ❣پس کی به جهان میتابی⁉️ 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
‏هم منتظر و طالب مهــدی هستی هم یاور و هم نائبِ مهدی هستی عمری اگــــر از تــو دم زدیم آقاجان چون راهِ رسیدنِ به مهدی هستی @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
📎سنجاق کرده اند.. ⇦حیا را عفت را مهربانی را عشق را صفا را ایمان را ⇦و یک عالم چیز دیگر را ✔به چادرت... برای همین است.. که این چنین سنگین و با وقار هستی @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
است دلمان گرم به خاطره پدرهایی که نیستند مادرهایی که رفته اند ودوستانی که بارسفربستند جهت شادی روح تمام مسافران آسمانی و ای قرائت کنیم و دلشان را شاد کنیم "روحشان قرین رحمت الهی باد " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۵۰ مهیا در بالکن نشسته بود و خیره به مناره های مسجد در اف
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱۵۱ با حساب کردن کرایه به سمت دانشگاه حرکت کرد... با دیدن چندتا دختر چادری از دور روی آن ها زوم کرد که با نزدیک شدن آن ها لبخندی بر روی لب هایش نشست آن هارا شناخت بچه های بسیج دانشگاه بودند باهم سلام علیک کردن که یکی از ان ها وسط صحبت ها پرید ــ مهیا جان خوبه پیدات کردم ــ جانم چیزی شده ــ یه یادواره داریم خیلی بزرگه میخوایم همه جا صدا کنه این یادواره کلی هم مهمون های ویژه داره ــ چه خوب ،کمکی از من برمیاد ــ بله تا دلت بخواد کار روی سرت ریختم . کلاس داری؟؟ ــ آره ــ خب بعد کلاست بیا بهت بگم ــ باشه پس من برم دیرم شد ،با اجازه از دخترا دور شد و به سمت کلاس رفت مهیا با دیدن بسته بودن در عصبی پایش را روی زمین کوبید... باز دیر رسیده بود آن هم سر کلاس استاد اکبری دیر رسیده بود از وقتی مهیا چادری شده بود همیشه به او پوزخند می زد... و با او خیلی بد رفتار می کرد ومهیا تعجب می کرد که چطور استاد اکبری با اینکه مردی مذهبی است اما باز همچین عکس العملی نسبت به چادر سر کردن مهیا از خودش نشان می داد در را زد و وارد کلاس شد... استاد اکبری ساکت و با اخم ترسناکی به مهیا نگاهی کرد ــ بشینید خانم رضایی مهیا تشکری کرد و روی صندلی نشست کلاس خیلی خسته کننده بود مهیا هیچی از صحبت های استاد اکبری را متوجه نشده بود وفقط روی دفترش خطوط نامفهومی میکشید... با گفتن خسته نباشید استاد اکبری مهیا سریع وسایلش را جمع کرد و از کلاس بیرون رفت... با صدای استاد اکبری سرجایش ایستاد ــ بله استاد ــ خیلی عجله دارید مثل اینکه... ــ چطور؟؟ ــ بار دیگه دیر اومدید درسمو حذف کنید و با نیشخندی از کنار مهیا رد شد مهیا با حیرت به استاد جوانِ به ظاهر مذهبی نگاهی انداخت و به علامت تاسف سری تکان داد و به طرف دفتر بسیج دانشجویی رفت در را باز کرد سری به اتاقا زد کسی در اتاق ها نبود صدایی از سالن اجتماعات کوچک ته راهرو آمد و مهیا با خو‌د فکر کرد که شاید دخترا برای یادواره جلسه ای گرفته باشند به سمت در رفت و آرام در را بازکرد ــ سلام دخت.. اما با دیدن چند آقا و یک روحانی وبقیه دخترا حرفش ناتمام ماند شرمنده سرش را پایین انداخت ــ شرمنده در جریان نبودم که جلسه است بازم عذرخواهی میکنم برگشت تا خواست در را ببندد صدای مردی او را سرجایش نگه داشت ـــ خانم مهدوی.. مهیا حیرت زده به این فکر کرد که چه کسی او را به فامیلیه شهاب را صدا زد سرش را بالا آورد و با دیدن شخص روبه رو فقط در ذهنش این صدا بود که مگر او الان نباید کنار شهاب سوریه باشد.. 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۵۱ با حساب کردن کرایه به سمت دانشگاه حرکت کرد... با دیدن
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱۵۲ مهیا با تعجب گفت: ــ آقا آرش! همه با تعجب به مهیا و آرش نگاه می کردند.آرش از جایش بلند شد و کمی به مهیا نزدیک شد. ــ خوب هستید خانم مهدوی؟ ــ خیلی ممنون. شما اینجا چیکار میکنید؟! مگه نباید... آرش اجازه نداد که حرفش را کامل کند. ــ اگه اجازه بدید؛ خصوصی با شما صحبت کنم. مهیا سری تکان داد. ــ بله حتما! من مزاحم جلستون نمیشم. تو اتاق کناری منتظر میمونم. ــ خیلی لطف میکنید. مهیا با اجازه ای گفت و به اتاق رفت و روی یکی از صندلی ها نشست.ذهنش خیلی درگیر بود.تمام این وقت را فکر می کرد، که آرش چه صحبتی با او دارد.نکند اتفاقی برای شهاب افتاده باشد و می خواهد به او بگوید... آشفته از جایش بلند شد. از استرس نمی دانست چه کاری کند.در اتاق راه می رفت و با خودش صحبت می کرد و خودش را دلداری می داد.هراز گاهی نگاهی به ساعت می انداخت. آرش دیر نکرده بود؛ اما برای مهیا اینگونه نبود. سرجایش نشست و به در خیره شده بود. استرس بدی به جانش افتاده بود.و فکرهای مختلفی که در ذهنش در حال رد شدن بودند؛ حالش را بدتر کرده بود. چشمانش را محکم بست؛ تا شاید بتواند دیگر به اتفاقات بد فکر نکند. اما با صدای تقه ای به در سریع چشمانش را باز کرد و با صدای تحلیل رفته ای گفت: ــ بفرمایید! با باز شدن در، قامت آرش در چارچوب در نمایان شد.مهیا به احترام او سر پا ایستاد. ــ سلام خانم مهدوی! خوب هستید؟! مهیا چادرش را مرتب کرد و به آرامی جواب او را داد. ــ خیلی ممنون! شما خوب هستید؟! ــ خداروشکر. بفرمایید بنشینید. مهیا تشکری زیر لب کرد. روی صندلی نشست. و در سکوت به کفش هایش خیره شد و منتظر آن لحظه بود؛ که این سکوت شکسته شود. ــ راستش؛ نمیخواستم با شما در مورد این موضوع صحبت کنم. اما وقتی شمارو دیدم، گفتم شاید حکمتی بوده که شما رو زیارت کردم. تا این چیز رو به شما بگم. مهیا با استرس، آرام زمزمه کرد. ــ اتفاقی برای شهاب افتاده؟! ــ نه نه! شهاب حالش خوبه! یعنی جسمی حالش خوبه! ــ ببخشید متوجه صحبتتون نشدم. یعنی چی جسمی حالشون خوبه؟! ــ خب! من اون روز که شهاب با شما تماس گرفت و شما قبول نکردید، صحبت کنید؛ کنارشون بودم. مهیا خجالت زده سرش را پایین انداخت. ــ شهاب بعدش خیلی عصبی شد. اینقدر عصبانی و پریشون بود، که شب برای یکی از عملیات به او اجازه داده نشد، که تو عملیات حضور پیدا کنه و این اتفاق حالش رو بدتر کرد. آرش نفس عمیقی کشید و ادامه داد. ــ شهاب از لحاظ روحی داغونه! فکر کنم الان متوجه حرفم شدید. مهیا سرش را تا جایی که می توانست پایین انداخته بود؛ تا آرش چشم های غرق در اشکش را نبیند. ــ امیدوارم حرفام تاثیری بزاره و شما رو راضی کنه؛ که با شهاب صحبت کنید. از جایش بلند شد و به سمت در رفت تا میخواست از در خارج شود؛ با صدای مهیا ایستاد. ــ چرا با شما نیومد؟! ــ شهاب؛ امشب عملیات داره نمی تونست بیاد. مکثی کرد و ادامه داد: ــ براش دعا کنید! عملیاتشون خیلی سخت و خطرناکه... آرش دعا می کرد، که با این حرفش شاید مهیا را مجبور به صحبت کردن با شهاب کند و نمی دانست که با این حرفش این دختر را ویران کرد.... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۵۲ مهیا با تعجب گفت: ــ آقا آرش! همه با تعجب به مهیا و آ
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۱۵۳ مهیا کلافه گوشی را در کیفش انداخت.... از صبح تا الان بیشتر از پنجاه بار با شهاب تماس گرفته بود، اما در دسترس نبود. موبایلش را روی تخت انداخت و نگران در اتاق شروع به قدم زدن کرد. از استرس بر دستان و پیشانیش عرق سردی نشسته بود. سرش را بالا آورد و به عکس شهید همت،خیره شد و آرام زمزمه کرد. ــ تو از خدا بخواه؛ شهابم سالم برگرده! و نگاهش را به ساعت روی دیوار سوق داد. ساعت از یک شب گذشته بود و حتما الان عملیات شروع شده بود. از استرس و اضطراب خواب به چشمانش نمی آمد. استرس عجیبی تمام وجودش را گرفته بود. دیگر نمی توانست تحمل کند. ✨سریع وضو گرفت... به بالکن رفت. سجاده اش را پهن کرد. چادر سفیدش را سر کرد. دو رکعت نماز خواند. و برو روی سجاده نشست. قرآن سفیدش را باز کرد و آرام آرام شروع به خواندن کرد. احساس می کرد، دلش آرام گرفته و این آرامش او را ترغیب می کرد که بیشتر بخواند. *** با تکان های مهلا خانم، مهیا چشمانش را باز کرد. ــ دختر چرا اینجا خوابیدی! بیدار شو ببینم! مهیا از جایش بلند شد. درد عجیبی در گردنش احساس کرد. چشمانش را روی هم فشرد. ــ بفرما! گردنت داغون شد. آخه اینجا جای خوابه؟! ــ خوابم برد. مهلا خانم به علامت تاسف سرش را تکان داد. ــ باشه بلندشو صورتتو بشور صبحونه آماده است! مهیا سریع سجاده و چادرش را برداشت و به طرف اتاقش رفت...با دیدن موبایلش سریع به سمتش رفت. ولی با دیدن لیست تماس؛ که تماسی از شهاب نبود؛ ناراحت شماره شهاب را گرفت. اما باز هم در دسترس نبود. بعد صورتش را شست به آشپزخانه رفت و در سکوت صبحانه اش را خورد. ــ کلاس داری؟! مهیا با صدای مادرش سرش را بالا برد. ــ نه! ــ پس اماده شو باهم بریم خونه شهین خانوم... مهیا سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد. ــ من نمیام! مهلا خانم با عصبانیت گفت: ــ این بچه بازیا چیه مهیا؟! ــ من کار دارم! ــ این مهمتره! کارتو بزار برا یه روز دیگه... ــ نمیشه! ــ میشه. حرف دیگه ای هم زده نمیشه! الانم برو آماده شو! مهیا سکوت کرد...خودش هم دلش برای آن خانه تنگ شده بود. برای حیاط و آن حوض آبی؛ برای شهین جان و محمد اقا؛ برای مهربانی های مریم و به خصوص اتاق شهاب! اما می دانست با رفتن به آن خانه داغ دلش دوباره تازه می شود... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌻🍃🌻.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۷۸۵🌷 🌿شرح دعای ام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۷۸۶🌷 🌿شرح دعای امام رضا علیه السلام🌿 🔶‌‌«اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْ ذَلِک لَنَا خَالِصاً مِنْ‏ کلِ‏ شَک‏ وَ شُبْهَةٍ وَ رِیاءٍ وَ سُمْعَةٍ حَتَّى لَا نَعْتَمِدَ بِهِ غَیرَک وَ لَا نَطْلُبَ بِهِ إِلَّا وَجْهَک‏» «خدایا! درخواست‌های ما را از هر شک، شبهه، ریا و سمعه‌ای خالص گردان تا به واسطه امام زمان (عجل الله فرجه) غیر از تو به کسی اعتماد نکنیم و جز وجه تو را طلب ننمائیم» 🔴آفات بزرگ ♨️ریا و سمعه 🔶«وَ حَتَّى تُحِلَّنَا مَحَلَّهُ وَ تَجْعَلَنَا فِی الْجَنَّةِ مَعَهُ»«تا ما را به جایگاه او وارد کنی و در بهشت با او قرار دهی»🔶 💠«حَتَّى‏ تُحِلَّنَا مَحَلَّه‏» خدایا! آن قدر اخلاص را در وجود ما جاری کن که هر جا قرارگاه امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه است ما را در آنجا فرود آوری. 💠می‌خواهیم حضرت در هر جایگاهی که قرار دارند، ما هم در آن مستقر شویم، در دنیا و آخرت، «تَجْعَلَنَا فِی‏ الْجَنَّة» و در بهشت رضوان نیز ما را با او قرار ده. اقامت حضرت در مواضع طاعت و عبادت است، نه در مواضع معصیت. اقامت او در جایگاهی است که خُلق نیکو حاکم باشد. 💠از آیت الله بهجت (ره) پرسیدند:‌ جزیره خضراء‌ کجاست؟ فرمودند: «جزیره خضراء‌، دل اهل ایمان است.» در قلب مؤمن نور معرفت و آب ولایت جریان دارد، پس همیشه سبز و خرم و با نشاط است. 💠نمی‌شود دلی پر از کینه و بخل و حسادت داشته باشیم و زمین وجودمان همچون کویری خشک و محروم از آب معرفت باشد و ادعا کنیم که محّب و عاشق امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه هستیم. 💠خدایا! می‌خواهیم دو دنیایمان با امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه بگذرد. در این دنیا ما را با جمع‌هایی پیوند بده که حضرت به آنها عنایت دارند؛ جمع‌های مثبت و جماعت‌های درست، قدمگاه امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه است، و ما در پیوست با خوبان بر آنیم تا به جایی پا بگذاریم که حضرت در آن جا حضور دارند. 💠«ید الله مع الجماعه» تأیید و تقویت خداوند از این جهت شامل جماعت مؤمنین می‌شود که امام معصوم در جمع‌های خیرشان حاضر می‌شود و وجود امام است که مایه برکت است، نه خود افراد. 💠ما همچون صفرهایی هستیم که تنها با آن «یکی»‌ ارزشمند می‌شویم و قیمت پیدا می‌کنیم. شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد...‌ 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی منتظر امام زمانه !؟ استاد عالی عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
یاد خدا ۶۵.mp3
9.87M
مجموعه ۶۵ | √ مکانیسم اثرات «خشم و عصبانیتِ نفسانی» در روح انسان و تولید آتش در قبر او. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شیطان شصت سال از ما میوه گرفته خبردار نشدیم 🎙آیت الله فاطمی نیا ره: 🔺لطفا حتما ببینید @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا میگویید که بی‌حجابی موجب غضب خداوند میشه؟ ⭕️ غرب بی‌حجاب رو ببینید که سراسر نعمت هستند؟🤔 🎤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
4_5794149549341676181.mp3
1.62M
🔸 سیری در فضائل بی‌انتهای ذکر شریف صلوات 🎧 قسمت بیست و پنجم @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
دل ، پا دَریِ کُهنهٔ در زیرِ پایِ توست آشفته ای که مُضطربِ توست با اِذنِ به دلم رتبه داده اند شُکرِ خدا که هر گدایِ توست 🌷 🌼 🌙 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مداحی_آنلاین_بال_و_پرم_باش_پویانفر_هلالی.mp3
3.33M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃بال و پرم باش تاج سرم باش 🍃به یاد من شبای جمعه تو حرم باش 🎙 🎙 🌷 🌙 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
Farahmand.Komeil.mp3
30.74M
🌺 مخصوص شب های جمعه☝️☝️ 🎙 👈 متن دعای کمیل👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/51 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ معمار می شوی و بنای تو می شوم مانند یک ضریح برای تو می شوم قلب مرا به پای ضریح ات گره بزن بیمارم و دخیل شفای تو می شوم 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
بارها از همه جا و همه ڪس رانده شدم این تو بــودی ڪه مــرا باز پناهــم دادی این همه قلب تو را با گنهـم خون ڪردم باز تــا آمــدم از راه ، تـــــو راهـــم دادی به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
سلام امام زمانم✋🌸 مولاي غریبم ، چشم براه شمایم!! بسان روزه‌دار که در انتظار اذانِ بسان بیابان که در حسرت بارانِ بسان بیمار که بیقرار طبیبِ بسان تشنه که در جستجوے آبِ بسان یتیم که در رویاے پدرِ اے تمام آرزوے من، اے معناے بودنم، اے تمام هستی من، بسیار دلتنگم، پس تو کجایی ...؟ 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هر شب تکرار می‌شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 💚دائم سوره قل‌هو الله‌احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به 💔این کار عمر شما را با برکت می‌کند و 💔 مورد توجه خاص حضرت قرار می‌گیرید• رحمه الله علیه⚘ ❤️✨هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... 🌺سلامتی عج و تعجیل در ظهورش 🌺
میدونستی یه امام حسین زنده داریم؟🥺 که به خاطر گناه های ما🔥 ظهورش عقب افتاده😞🥀 با این وجود بازم حاضری گناه کنی؟