1_14087968.mp3
زمان:
حجم:
3.69M
#فایل_صوتی
غربت امام زمان(عج) #بهترین_پست
#حجت_الااسلام_دانشمند
#حجت_الاسلام_مومنی
حجم کم
#ویژه #تکان_دهنده #شنیدنی #داستان
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿 🌸 @zohoreshgh ❣ ﷽❣ 📚 #احسن_القصص📚 قصههای زیبای قران #داست
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿
🌿
🌸 @zohoreshgh
❣﷽❣
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای قرآن
#داستان_حضرت_یحیی_علیه_السلام
#قسمت 3⃣
🍃خوف و پارسايى يحيى عليه السلام در خردسالى🍃
يحيى در همان خردسالى از پارسايان برجسته بود. هرگز دلبستگى به دنيا نداشت و همواره به خدا و آخرت می انديشيد. او در عصر پدرش زكريا به مسجد بيت المقدس وارد شد، راهبان و دانشمندان عابد را ديد كه پيراهن مويين و كلاه پشمينه و زبر پوشيده اند و با وضع دلخراشى خود را به ديوار مسجد بسته اند و مشغول عبادت هستند، يحيى با ديدن آن منظره نزد مادرش آمد و گفت: براى من پيراهن مويين و كلاه پشمينه بباف تا بپوشم و به مسجد بيت المقدس بروم و با راهبان و علماى عابد بنى اسرائيل به عبادت خدا اشتغال ورزم.
مادرش گفت: صبر كن تا پيامبر خدا پدرت بيايد و با او در اين مورد مشورت كنيم. صبر كردند تا حضرت زكريا آمد، مادر يحيى جريان را به حضرت زكريا خبر داد، زكريا به يحيى گفت: چه موجب شده كه به اين فكرها افتاده اى، با اين كه هنوز كودك هستى؟
يحيى گفت: پدرجان! آيا نديده اى افرادى را كه كوچكتر از من بودند، حادثه مرگ را چشيدند؟
يحيى بسيار گريه كرد، به گونه اى كه آثار سخت گريه در چهره اش آشكار شد، اين خبر به مادرش رسيد، او نزد پدرش يحيى آمد، از سوى ديگر زكريا نيز آمد و علما و راهبان اجتماع كردند، زكريا وقتى كه آن وضع دلخراش را از يحيى ديد فرمود: پسر جان! اين چه حالى است كه در تو می نگرم، من از درگاه خدا خواستم تا تو را به من ببخشد، و به وسيله تو چشمم را روشن سازد.
يحيى گفت: پدر جان تو مرا به اين كار و حال امر نمودى.
زكريا فرمود: كى تو را چنين دستور دادم؟
يحيى عرض كرد: آيا نگفتى كه بين بهشت و دوزخ عقبه ای (گردنه)اى است كه جز گريه كنندگان از خوف خدا، كسى از آن عبور نمی كند؟
زكريا فرمود: حالا كه چنين است به كوشش خود ادامه بده، و حال و شأن تو غير از حال و شأن من است.
يحيى برخاست و پيراهن موئين خود را از تن بيرون آورد، و به جاى آن دو نمد (لباس سفت) به او داد، و او را به حال خودش رها ساخت.
يحيى آن قدر از خوف خدا گريه كرد كه اشكهايش جارى شد، و آن دو قطعه نمد از اشكهاى او خيس شدند، و قطره هاى اشكش از سر انگشتانش فرو می چكيد.
زكريا وقتى كه حال و وضع پسرش يحيى را مشاهده كرد، سرش را به جانب آسمان بلند كرد، و گفت: خدايا! اين پسر من است، و اين اشكهاى چشمانش می باشد، اى خدايى كه مهربانترين مهربانان هستى.
ادامه دارد....
با استفاده از #داستان و زدن ^ در بالای صفحه میتوانید به قسمتهای قبل داستان حضرت یحیی و داستان پیامبران پیشین دسترسی پیدا کنید.
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای قرآن
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸
🌿
🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿 🌸 @zohoreshgh
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿
🌿
🌸 @zohoreshgh
❣﷽❣
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای قرآن
#داستان_حضرت_یحیی_علیه_السلام
#قسمت 4⃣
🍃وارستگى حضرت يحيى عليه السلام و گفتگوى او با ابليس🍃
زهد و پارسايى حضرت يحيى در سطح بسيار بالايى بود، هرگز در زندگى او دلبستگى به دنيا نبود، او ساده می زيست، غذايش بيشتر سبزيجات و نان جو بود، و به اندازه تأمين يك شبانه روز خود غذا نمی اندوخت. روزى داراى يك قرص نان جو گرديد، ابليس نزد او آمد و گفت: تو می پندارى زاهد هستى با اين كه براى خود يك قرص نان اندوخته اى؟
يحيى جواب داد: اى ملعون! اين قرص نان به اندازه قوت (و مورد نياز يك شبانه روز) من است.
ابليس گفت: كمتر از قوت، براى كسى كه می ميرد كافى است.
خداوند به يحيى وحى كرد، اين سخن ابليس را (كه سخن حكمت آميز است) فراگير.
روز ديگرى ابليس نزد يحيى آمد، يحيى او را شناخت و به او گفت: هر چه دام و نيرنگ و وسائل فريب دادن را دارى براى من به كار گير. (تا ببينم می توانى مرا گول بزنى.)
ابليس جواب مثبت داد و فرداى آن روز را براى اين كار تعيين كرد، يحيى در ميان كوخى كه داشت ماند و درِ آن را بست، چندان نگذشت ناگاه ابليس از سوراخى كه در ديوار آن كوخ بود وارد شد، يحيى او را در هيئت و قيافه اى بسيار عجيب ديد كه داراى زرق و برق و انواع وسايلى بود كه براى به دام انداختن انسانها به كار می گرفت، همه را با خود آورده بود، تا يحيى را به خود جذب كند.
يحيى از او سؤالاتى كرد و از جمله پرسيد: چه چيزى از همه بيشتر چشم تو را روشن می سازد؟
ابليس گفت: زنها، آنها تله ها و دامهاى من هستند (توسط زرق و برق آنها، دلها را می ربايم و انسانها را گمراه می كنم.) هرگاه نفرينها و لعنتهاى صالحان در مورد من، مرا غمگين می كند، نگرانى خودم را وسيله آنها آرامش می دهم.
يحيى پرسيد: آيا هيچگاه بر من چيره شده اى؟
ابليس گفت: نه، ولى تو داراى يك خصلت هستى كه مرا خشنود كرده (و اميدوار نموده كه بتوانم به وسيله اين خصلت بر تو راه يابم.)
يحيى گفت: آن خصلت چيست؟
ابليس گفت: تو سير خورنده هستى، اميد آن را دارم كه از همين راه وارد شوم، و تو را از بعضى از شب زنده دارى، و نمازهاى شب باز دارم.
يحيى به اين موضوع توجه و دقت مخصوص كرد، و به ابليس گفت:
اءِنِّى اُعطِى اللهَ عهداً اَلّا اَشبع مِنَ الطَّعامِ حتّى اَلقاهُ؛
من با خدا عهد كردم هيچگاه تا آخر عمر، از غذاى سير نخورم.
ابليس گفت: من هم با خدا عهد كردم تا آخر عمر هيچ مسلمانى را نصيحت نكنم.
سپس ابليس از نزد يحيى رفت و ديگر هرگز نزد يحيى نيامد.
به اين ترتيب يحيى مراقب بود كه هرگونه اعمال زمينه ساز نفوذ شيطان را از خود دور سازد.
#ادامه_دارد.....
دوستان عزیز با زدن روی #داستان و علامت^ در بالای صفحه میتوانید به قسمتهای قبل داستان دسترسی پیدا کنید.
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای قرآن
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸
🌿
🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿 🌸 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #احسن_القصص📚 قصههای زیبای قرآن
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿
🌿
🌸 @zohoreshgh
❣﷽❣
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای قرآن
#داستان_حضرت_یحیی_علیه_السلام
#قسمت 7⃣
🌼ياد مكرر امام حسين عليه السلام از يحيى عليه السلام🌼
زندگى يحيى از جهاتى شباهت به زندگى امام حسين عليه السلام داشت، مانند اين كه:
نام حسين همچون نام يحيى بى سابقه بود، و مدت حمل آنها به هنگامى كه در رحم مادر بودند، شش ماه بود، و هر دوى آنها قربانى هوسهاى طاغوت زمانشان شدند و سرشان بريده شد.
امام سجاد عليه السلام فرمود: ما در سفر كربلا همراه امام حسين عليه السلام بيرون آمديم، امام در هر منزلى كه نزول مى فرمود، و يا از آن كوچ مى كرد، از يحيی و شهادت او ياد مى كرد و مى فرمود: وَ مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللهِ اءنّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكريّا اُهدىَ اِلى بَغِىّ مَن بَغايا بِنِى اسرائِيلَ؛
از پستى و بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد ستمگر و بى عفتى از ستمگران و بى عفتهاى بنى اسرائيل بردند.
آرى، امام حسين عليه السلام با اين بيان مى خواست اشاره به شهادت خود كند، كه همچون يحيى عليه السلام به خاطر نهى از منكر، سرش را جدا مى كنند و آن را نزد طاغوت هوسباز، يزيد پليد مى برند.
امام صادق عليه السلام فرمود: مرقد حسين عليه السلام را زيارت كنيد و به او جفا نكنيد كه او سيد و آقاى شهداى جوان، و سيد جوانان بهشت است، و شبيه يحيى عليه السلام است كه آسمان و زمين براى مظلوميت حسين و يحيى عليهماالسلام گريستند.
نيز روايت شده: جبرئيل به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: خداوند هفتادهزار نفر از منافقان را در مورد قتل يحيى عليه السلام (توسط بخت النصر) كشت، و به زودى هفتادهزار نفر از متجاوزان را به خاطر قتل پسر دخترت، حسين عليه السلام بكشد.
در قسمت آخر #داستان حضرت یحیی با عاقبت بخت النصر با شما خواهیم بود.
اعجاز القرآن الکریم
📚 #احسن_القصص📚
قصه های زیبای قرآن
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸
🌿
🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿 🌿🌸🌿 🌸🌿 🌿 🌸 @zohoreshgh ❣﷽❣ 📚 #احسن_القصص📚 قصههای زیبای قرآن
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿
🌿
🌸 @zohoreshgh
❣﷽❣
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای قرآن
#داستان_حضرت_هود_علیه_السلام
#قسمت 2⃣
🍂قوم سركش عاد🍂
حدود 700 سال قبل از ميلاد حضرت مسيح در سرزمين احقاف (بين يمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مى كردند كه به آنها قوم عاد مى گفتند. زيرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود نيز از همين قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مى آمد.
قوم عاد افرادى تنومند، بلندقامت و نيرومند بودند، از اين رو به عنوان جنگاورانى برگزيده به حساب مى آمدند. از نظر تمدن نيز نسبت به قبايل ديگر تا حدود زيادى پيشرفته تر بودند و شهرهاى آباد، زمينهاى خرّم و سرسبز و باغهاى پرطراوت داشتند.
اين قوم در ناز و نعمت به سر مى بردند و همچون شيوه بيشتر سرمايه داران و مرفهين بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار ديگران سوءاستفاده مى كردند و از طاغوتها و مستكبران عنود و سركش پيروى مى نمودند و در ميان انواع خرافات و بت پرستى و گناهان غوطه ور بودند.
طغيان، بى بند و بارى، عيش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و يكدندگى در سراپاى وجودشان ديده مى شد و هرگز حاضر نبودند كه از روش خود دست بكشند و در برابر حق تسليم گردند.
#ادامه_دارد... .
دوستان عزیز با استفاده از #داستان و زدن^ در بالای صفحه میتوانید داستان پیامبران قبلی را مطالعه کنید.
📚 #احسن_القصص📚
قصههای زیبای قرآن
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸
🌿
🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿🌸🌿
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
3.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارهای_خوب_را_نذر_فرج امام زمان_عجل_الله #کنیم‼️
#داستان عباس ذغالی‼️
#حجت_الاسلام_دارستانی
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
@dars_akhlaq(3).mp3
زمان:
حجم:
5.12M
🔊 #کلیپ_صوتی|
حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی در مورد الطاف امام رضا علیه السلام
🔴 پیر زنی که از #امام_رضا (ع) پول میگرفت برای سوغاتی خریدن برای فرزندان و آشنایان...
#داستان
#حضرت_امام_رضا (ع)
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
@dars_akhlaq(3).mp3
زمان:
حجم:
5.12M
🔊 #کلیپ_صوتی|
حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی در مورد الطاف امام رضا علیه السلام
🔴 پیر زنی که از #امام_رضا (ع) پول میگرفت برای سوغاتی خریدن برای فرزندان و آشنایان...
#داستان
#حضرت_امام_رضا (ع)
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#داستان
#رمان_محمد_مهدی 1
🔰 زمستان سختی بود، هادی که اهالی محل به ایشون حاج هادی می گفتند، کلی دوا و درمان کرده بود برای حل مشکل بچه دار شدن ، اما هیچ که هیچ
🌀 با خودش می گفت دیگه چه کاری مونده که نکرده باشم ؟ فلان دکتر ، فلان بیمارستان، فلان دستور، فلان چله و ختم و...
دیگه امانش داشت بریده می شد، سخت هست برای مردی که دوست داره ذریه و نسل صالح داشته باشه، اما همیشه به در بسته میخوره
خسته و درمانده وقتی آخرین جواب آزمایش رو هم دید و منفی بودن بارداری همسرش رو مطلع شد، از سر کار اومد بیرون و رفت حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ره) و زار زار گریه کرد.
هرچی درد و دل داشت توی دلش، به عبدالعظیم گفت و دلی سبک کرد
👌 یهو دید صدای صلوات مردم بلند شده، از قرار یکی از سخنرانان معروف اومده حرم و داره آماده میشه برای سخنرانی در درون همون حرم !
با خودش گفت حتما روزی من همین بوده که بیام اینجا و از محضر این سخنران خوب استفاده کنم
آخه حاج هادی خیلی آدم مومنی بود، در خانواده مذهبی بزرگ شده بود ، حلال و حرام سرش می شد، محرم و نامحرم حالیش می شد
✳️ روحانی معروف شروع کرد به سخنرانی و گفت ای مردم شهر ری، می دونین امروز تولد چه کسی هست؟
همه هی به مغز خودشون فشار می آوردن، اما نتونستن چیزی به یاد بیارن
👈 گفت امروز تولد یکی از بزرگترین علمای شیعه هست که در شهر شما دفن هست،
دیگه همه تقریبا فهمیده بودند کی هست
👈 بله ، مرحوم شیخ صدوق (ره) که در قبرستان ابن بابویه شهرری دفن هستند.
مردم برای شادی روح ایشون صلوات فرستادن
👈 حاج آقا از عظمت علمی شیخ و خدماتش به شیعه گفت و ادامه داد تا اینکه یک مرتبه گفتن می دونین داستان تولد ایشون چطور بود؟
👌 تا این رو گفت ، گوش حاج هادی تیز شد، تا ببینه میتونه چیزی از داستان تولد شیخ صدوق برای حل مشکل خودش پیدا کنه یا نه!
حاج اقا گفت پدر شیخ صدوق که ایشون هم از علمای شیعه هستند، بچه دار نمی شدند. 50 سال از عمرش گذشته بود و هیچ فرزندی نداشت
👈 نامه ای رو به حسین بن روح نوبختی یکی از نواب اربعه امام زمان (عج) در عصر غیبت صغری می نویسند و از امام درخواست فرزند می کنند.
🌸 بعد چند روز جواب نامه میاد و امام به ایشون مژده میده که " «برای تو از خداوند خواستیم دو پسر روزیت شود که اهل خیر و برکت باشند» "🌸
🔰 و بعد مدتی هم پسری به دنیا میاد که اسمش رو محمد گذاشتند، محمد کسی نبود جز همون شیخ صدوق (ره) و جالب اینجاست که خود ایشون همیشه افتخار می کردند و می گفتند من متولد شده به دعای حضرت هستم...
❇️ انگار حاج هادی یک جان تازه گرفته بود، با خودش گفت چرا تا به الان یاد توسل به امام زمان (عج) نیفتادم؟ چرا از ایشون که امام حی و حاضر من هست، غفلت کردم ؟ نکنه اومدن من به حرم و منبر رفتن این سخنران معروف که باعث شد من بیام پای منبرش و اصلا همین امروز که روز تولد شیخ صدوق هست، همه و همه یه تلنگر به من بود که من یاد حضرت بیوفتم؟
✳️ با دلی پر از امید از حرم راهی منزل شد و به همسرش گفت...
(ادامه دارد...)
✍️ احسان عبادی
#رمان_محمد_مهدی
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌸🍃🌸.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌸.🍃🌸.═╝
@dars_akhlaq(3).mp3
زمان:
حجم:
5.12M
🔊 #کلیپ_صوتی|
حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی در مورد الطاف امام رضا علیه السلام
🔴 پیر زنی که از #امام_رضا (ع) پول میگرفت برای سوغاتی خریدن برای فرزندان و آشنایان...
#داستان
#حضرت_امام_رضا (ع)
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️