تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄ @zohoreshgh ❣﷽❣ ☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️ #قسمت6⃣1⃣ لشك
┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄
@zohoreshgh
❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت7⃣1⃣
آيا تاكنون نام "سيّدحَسَنى" را شنيده اى؟
او از فرزندان امام حسن(ع) است كه در "خراسان" قيام مى كند و مردم را به يارى امام زمان دعوت مى كند.
سيّدحسنى شنيده است كه كوفه در تصرّف سُفيانى است براى همين با لشكر خود به سمت كوفه حركت كرده تا سفيانى را شكست دهد و كوفه را آزاد كند.
او پرچم هايى به رنگ سياه براى لشكر خود انتخاب مى كند و با دوازده هزار نفر به سمت كوفه به پيش مى تازد.130
وقتى اين خبر به سفيانى مى رسد از كوفه بيرون مى رود و اين شهر به تصرّف سيّدحسنى در مى آيد.131
فرار سفيانى از كوفه، يك تاكتيك نظامى است; زيرا هدف اصلى او جنگ با امام زمان است، براى همين او مى خواهد قواى خود را براى آن جنگ اصلى نگاه دارد.
هنوز به كوفه نرسيده ايم كه خبر فتح كوفه به دست سيّدحسنى به ما مى رسد.
حالا ديگر لشكر حق به راحتى مى تواند وارد اين شهر شود.
خيلى دلم مى خواهد مسجد كوفه را ببينم.
لحظه شمارى مى كنم تا هر چه زودتر وارد كوفه شويم; امّا لشكر متوقّف مى شود.
به راستى چه خبر است؟
امام دستور داده اند كه لشكر، همين جا بيرون كوفه متوقف شود.
آن طرف را نگاه كن !
سيّدحسنى با ياران خود به سمت ما مى آيند. او خدمت امام مى رسد و عرض سلام و ادب مى كند.
او به مولاى خود، اعتقاد محكمى دارد; امّا براى اينكه يقين ياران او زيادتر شود، خطاب به امام مى گويد: "اگر شما مهدى آل محمّد هستيد، نشانه هاى امامت را به ما نشان بدهيد".132
شايد بگويى نشانه هاى امامت ديگر چيست؟
منظور سيّدحسنى، عصاى موسى(ع) و انگشتر و عمامه پيامبر اسلام است.
امام زمان تمام آنچه را سيّدحسنى تقاضا كرده است به او نشان مى دهد.
سيّدحسنى فرياد مى زند: الله أكبر، الله أكبر.
همه نگاه مى كنند، او پيشانى امام را مى بوسد.133
و بعد چنين مى گويد: "اى فرزند رسول خدا ! من مى خواهم با شما بيعت كنم".134
سيّدحسنى با امام بيعت كرده و پيمان يارى مى بندد. وقتى ياران او اين صحنه را مى بينند، آنها نيز با امام بيعت مى كنند.
ديگر وقت آن رسيده است كه امام وارد شهر كوفه شود.
ياران امام در مسجد كوفه مستقر شده و در جاى جاى اين مسجد خيمه به پا مى كنند.135
امشب اوّلين شبى است كه لشكريان امام به مسجد كوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نياز با خداى مهربان مى شوند.
آيا مى دانى خواندن نماز مستحبى در اين مسجد به اندازه ثواب يك عُمره (سفر زيارتى خانه خدا) است.136
چند روز مى گذرد...
خبردار مى شويم كه امام همراه با گروهى از ياران خود به سمت بيابان هاى اطراف كوفه مى روند. پس ما نيز همراه آنان مى رويم تا ببينيم چه خبر است.
بعد از مدّتى راه پيمايى، امام در وسط بيابان مى ايستد و به ياران خود دستور مى دهد تا در زمين گودالى بكَنند.
بعد از مدتّى، همه متوجّه چيز عجيبى مى شوند. نگاه كن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاك !
آرى، اين ها اسلحه هايى است كه خدا براى امام و ياران او آماده كرده است.137
امام به ياران خود دستور مى دهد تا اين اسلحه ها را به شهر كوفه ببرند و در ميان لشكريان تقسيم كنند.
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 @zohoreshgh ❣️﷽❣️ 🌴🌹#حوادت_فاطمیه 🌹🌴 #قسمت6️⃣ 32- نقشه بیعت از علی (علیه السلام
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴
@zohoreshgh
❣️﷽❣️
🌴🌹#حوادت_فاطمیه 🌹🌴
#قسمت7⃣
فاطمه(س) نزد كسانى كه در اين خانه هستند مى آيد و از آنان مى خواهد تا خانه را ترك كنند. مقداد، سلمان، عمّار، ابوذر و همه كسانى كه در اين خانه هستند بيرون مى روند.64
عُمَر مى خواهد وارد خانه شود، او مى خواهد على(ع) را به مسجد ببرد، امّا فاطمه(س) اكنون به يارى على(ع) مى آيد.
اين فرياد بلند فاطمه(س) است كه در همه جا طنين انداخته است: "اى رسول خدا، ببين كه بعد از تو با ما چه مى كنند!".65
صداى فاطمه(س)، آن قدر مظلومانه است كه خيلى ها را به گريه مى اندازد، خيلى از مردمى كه همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند.66
اكنون، فاطمه(س) از خانه بيرون مى آيد و به سوى ابوبكرمى رود. زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بيرون مى آيند و به دنبال فاطمه(س)حركت مى كنند.
فاطمه(س) نزد ابوبكر مى رود و به او مى گويد: "اى ابوبكر، به خدا قسم، اگر على را به حال خود رها نکنی نفرین خواهم نمود".67
ابوبكر، براى عُمَر پيغام مى فرستد كه هر چه زودتر على(ع) را رها كند.
همه مى فهمند تا زمانى كه على(ع)، فاطمه(س)را دارد نمى شود كارى كرد.68
38 ـ طلب يارى از مردم: شب 3، 4، 5 ربيع الاول
شب فرا مى رسد، هوا تاريك مى شود، على(ع)همراه با فاطمه(س)، حسن و حسين (عليهما السلام) از خانه بيرون مى آيند.
آنها درِ خانه يكى از انصار را مى زنند.
صاحب خانه با خود مى گويد كه اين وقت شب كيست كه درِ خانه ما را مى زند؟
او سراسيمه بيرون مى آيد، على(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسين (عليهما السلام) را مى بيند، فاطمه(س)با او سخن مى گويد:
ــ آيا به ياد دارى كه تو در غدير خُمّ با على بيعت كردى؟ آيا به ياد دارى كه پدرم او را به عنوان جانشين و خليفه خود معيّن كرد؟
ــ آرى، اى دختر رسول خدا.
ــ پس چرا پيمان خود را شكستى؟
ــ اگر على، زودتر از ابوبكر خود را به سقيفه مى رساند ما با او بيعت مى كرديم.
ــ آيا مى خواستى على، پيكر پيامبر را به حال خود رها كند و به سقيفه بيايد؟69
او به فكر فرو مى رود و از كارى كه كرده است اظهار پشيمانى مى كند. على(ع)به او مى گويد: "وعده من و تو، فردا صبح، كنار مسجد، در حالى كه موهاى سر خود را تراشيده باشى".70
او قبول مى كند و قول مى دهد كه فردا، صبح زود آنجا حاضر باشد. اكنون، على(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسين (عليهما السلام)به سوى خانه ديگرى مى روند.
و همه اين سخن ها را با صاحب آن خانه هم مى گويند و او هم قول مى دهد فردا، صبح زود بيايد. و خانه بعدى...و باز هم خانه بعدى...
سيصد و شصت نفر به على(ع) قول مى دهند كه فردا براى يارى او بيايند، همه آنها عهد و پيمان مى بندند كه تا پاى جان به ميدان بيايند و از حقّ دفاع كنند. على(ع) به سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر هم خبر مى دهد كه فردا صبح در محلّ وعده حاضر شوند.71
به غير از سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، هيچ كس به محل وعده نمى آيد.
روز هجوم اصلى، روز پنجم ربيع الأول، يك شنبه سال 11 هجرى قمرى
وقتى كه من مجموعه حوادث را بررسى نمودم به اين نتيجه رسيدم كه هجومِ اصلى در روز "پنجم ربيع الأول" واقع شده است.
پنجم ربيع الأول، روز اندوه و مصيبت دوستداران فاطمه(س)مى باشد. در اينجا شرح حوادث اين روز را بيان مى كنم:
39 ـ آغاز هجوم چهارم
عُمَر نزد ابوبكر مى رود و از او اجازه مى گيرد تا براى آوردن على(ع)اقدام كند.
عُمَر همراه با گروهى از طرفداران به سوى خانه على(ع) به راه مى افتند، وقتى نزديك خانه على(ع) مى رسند، فاطمه(س)آنان را مى بيند، او سريع درِ خانه را مى بندد. عُمَر جلو مى آيد درِ خانه را مى زند و فرياد مى زند: "اى على! در را باز كن و از خانه خارج شو و با خليفه پيامبر بيعت كن، به خدا قسم، اگر اين كار را نكنى، خونِ تو را مى ريزيم و خانه ات را به آتش مى كشيم".72
اكنون همه منتظر هستند تا على(ع) جواب دهد.
40 ـ فاطمه(عليها السلام) سخن مى گويد
اين صداى فاطمه(س)است كه به گوش مى رسد: "اى گمراهان! از ما چه مى خواهيد؟"
عُمَر خيلى عصبانى مى شود فرياد مى زند:
ــ به على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم!
ــ اى عُمَر! آيا مى خواهى اين خانه را آتش بزنى؟
ــ به خدا قسم، اين كار را مى كنم، زيرا اين كار از آن دينى كه پدرت آورده است، بهتر است.73
ــ چگونه شده كه تو جرأت اين كار را پيدا كرده اى؟ آيا مى خواهى نسل پيامبر را از روى زمين بردارى؟74
ــ اى فاطمه! ساكت شو، محمّد مرده است، ديگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نيست!75
ــ بار خدايا، از فراق پيامبر و ستم اين مردم به تو شكايت مى كنم.76
#ادامه_دارد.....
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 @zohoreshgh ❣️﷽❣️ 🌴🌹#حوادث_فاطمیه 🌹🌴 #قسمت6️⃣1️⃣ 90 ـ تنهايم بگذار! فاطمه(س) ر
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴
@zohoreshgh
❣️﷽❣️
🌴🌹#حوادت_فاطمیه 🌹🌴
#قسمت7️⃣1️⃣
شب وداع، شب 14 جَمادى الأولى سال 11 هجرى قمرى
96 ـ غسل و كفن فاطمه(عليها السلام)
هوا تاريك شده است و مردم مدينه در خواب هستند، امّا امشب در خانه على(ع)، همه بيدار هستند، على(ع) و سَلمى و فضه و يتيمان فاطمه(س).
على(ع) بدن فاطمه(س) را غسل مى دهد، بقيّه كمك مى كنند. فاطمه(س)وصيّت كرده است كه على(ع) او از روى پيراهن غسل دهد.163
97 ـ آخرين توشه از مادر
على(ع) مى خواهد فاطمه(س) را در پارچه اى بهشتى كه پيامبر به او داده است، كفن نمايد. او بندهاى كفن را مى بندد. ناگهان چشمش به فرزندان فاطمه(س)مى افتد. آنها دوست دارند براى آخرين بار مادر خود را ببينند.
على(ع) آنها را صدا مى زند و مى گويد: "عزيزانم! بياييد و براى آخرين بار، مادر خود را ببينيد".164
يتيمان جلو مى آيند و با مادر سخن مى گويند: "مادر، سلام ما را به پيامبر برسان".
فاطمه(س) دست هاى خود را باز مى كند و فرزندانش را به سينه مى چسباند. صداى گريه فاطمه(س) با صداى گريه يتيمان در هم مى آميزد. صدايى از آسمان به گوش مى رسد: "اى على! يتيمان را از مادر جدا كن، فرشتگان از ديدن اين منظره به گريه افتاده اند". على(ع) جلو مى آيد و يتيمان را از مادر جدا مى كند.165
98 ـ ابوذر با دوستانش مى آيد
على(ع)، رو به فرزندش، حسن(ع)مى كند و از او مى خواهد تا برود و به ابوذر خبر دهد كه وقت تشييع جنازه فاطمه(س) فرا رسيده است.
آرى، على(ع) مى خواهد فاطمه(س) را شبانه دفن كند. حسن(ع)همراه با حسين(ع)به خانه ابوذر مى روند.166
ابوذر هم به خانه سلمان، مقداد، عمّار، عبّاس (عموى پيامبر) و حُذَيفه مى رود و به آنها خبر مى دهد. اين شش نفر در تاريكى شب به سوى خانه على(ع)حركت مى كنند. آنها براى نماز خواندن بر پيكر فاطمه(س)مى آيند.167
99 ـ نماز بر پيكر فاطمه(عليها السلام)
على(ع) جلو مى ايستد و اين شش مرد پشت سر او صف مى بندند، يتيمان فاطمه(س) و سَلمى و فضه هم به صف ايستاده اند.
فرشتگان، گروه گروه به اين خانه مى آيند، جبرئيل را ببين، همه آمده اند تا بر پيكر فاطمه(س) نماز بخوانند.168
اكنون اين سيزده نفر مى خواهند بدن فاطمه(س) را تشييع كنند.
100 ـ آغاز تشييع جنازه(عليها السلام)
على(ع) دو ركعت نماز مى خواند، او دست هاى خود را رو به آسمان مى گيرد و دعا مى كند. به راستى او با خداى خود چه مى گويد؟169
پيكر فاطمه(س) را در تابوتى (كه به دستور خود او ساخته شده است) قرار مى دهند. تشييع جنازه آغاز مى شود. صدايى به گوش مى رسد: "او را به سوى من بياوريد".170
اين صداى قبرى است كه قرار است فاطمه(س)در آنجا دفن شود.
آنجا قبرى آماده است، تابوت را همانجا به زمين مى گذارند.
101 ـ ظاهر شدن دو دست
على(ع) مى خواهد پيكر فاطمه(س) را داخل قبر بنهد. دو دست ظاهر مى شود و بدن زهرا را تحويل مى گيرد. هيچ كس نمى داند اين دست هاى كيست.171
على(ع) با قبر فاطمه(س) سخن مى گويد: "اى قبر! من امانتم را به تو مى سپارم، اين دختر پيامبر است".
اكنون، على(ع)، همه هستى خود را به خاك قبر مى سپارد. ندايى به گوش مى رسد: "اى على! بدان كه من از تو به فاطمه مهربانتر خواهم بود".172
على(ع) بدن فاطمه(س) را داخل قبر مى نهد و چنين مى گويد: "بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ على مِلّةِ رَسُولِ اللهِ. فاطمه جان! من تو را به خدا مى سپارم و راضى به رضاىِ او هستم".173
102 ـ درد دل با پيامبر (صلى الله عليه وآله)
على(ع) كنار قبر فاطمه(س) نشسته است، او با پيامبر سخن مى گويد: "اى پيامبر! امانتى را كه به من داده بودى به تو برگرداندم. به زودى دخترت به تو خواهد گفت كه بعد از تو، اين امّت، چقدر به ما ظلم و ستم نمودند. از فاطمه خود سؤال كن كه مردم با ما چه كردند".174
103 ـ درد دل با قبر فاطمه(عليها السلام)
على(ع) آخرين سخن هاى خود را با فاطمه(س) مى گويد: "فاطمه جان! من مى روم، امّا دلم پيش توست. به خدا قسم! اگر از دشمنان، نگران نبودم كنار قبر تو مى ماندم و از اينجا نمى رفتم و همواره به گريه مى پرداختم".
اكنون على(ع) برمى خيزد و رو به آسمان مى كند و مى گويد: "بار خدايا، من از دختر پيامبر تو راضى هستم".175
على(ع) مقدارى آب روى قبر فاطمه(س) مى ريزد و از قبر فاطمه(س)جدا مى شود.176
104 ـ چهل صورت قبر
على(ع) با يارانش در قبرستان بقيع، چهل صورت قبر درست مى كنند تا قبر فاطمه(س) مخفى بماند.177
#ادامه_دارد.....
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴
4_196006905636717714.mp3
زمان:
حجم:
5.85M
#شهر_مه_گرفته
صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد،
موسيقى عجيبيست!!!
صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد...
#قسمت7⃣
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
4_196006905636717724.mp3
زمان:
حجم:
2.49M
#شهر_مه_گرفته
صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد،
موسيقى عجيبيست!!!
صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد...
#قسمت7⃣1⃣
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
هدایت شده از تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
4_196006905636717724.mp3
زمان:
حجم:
2.49M
#شهر_مه_گرفته
صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد،
موسيقى عجيبيست!!!
صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد...
#قسمت7⃣1⃣
http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db
♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌴 #درقصر_تنهایی🌴 🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹 #قسمت6⃣ ام
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴
@zohoreshgh
❣﷽❣
🌴 #درقصر_تنهایی🌴
🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹
#قسمت7⃣
سرانجام، شيطان پيروز مى شود و كِنْدى تصميم مى گيرد كه به معاويه ملحق شود .
در چادر فرماندهى، جلسه محرمانه اى برگزار مى شود، هيچ كس از موضوع اين جلسه خبر ندارد .
كِنْدى، دويست نفر از نيروهاى خود را جمع مى كند و از آنها مى خواهد تا همراه او به معاويه ملحق شوند .34
نيمه شب است و همه نيروها در خواب هستند، كِنْدى همراه با دويست نفر از بزرگان لشكر كوفه به سوى حلب، محل استقرار معاويه حركت مى كنند .
صبح كه مى شود سپاه كوفه متوجّه مى شوند كه دويست تن از فرماندهان سپاه و كندى به معاويه ملحق شده اند .
بى وفايى فرمانده سپاه، دل مرا به درد آورده است، من تصميم گرفته ام تا هر چه سريع تر به كوفه برگردم و امام حسن(ع) را در جريان بىوفايى فرمانده سپاه قرار بدهم .
آرى، معاويه اين بار با سكّه هاى سرخ به ميدان آمده است .
امام حسن(ع) با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت مى شود و رو به ياران خود مى كند و آنان را از عشق به دنيا بر حذر مى دارد .
لشكر معاويه در نزديكى هاى مرز عراق اردو زده است و هر لحظه ممكن است كه به سوى عراق حمله كند ; امام شخص ديگرى به نام مُرادى را به عنوان فرمانده به سوى انبار مى فرستد تا بار ديگر سپاه را سامان دهى كند .
امام به او توصيه مى كند كه او ديگر فريب معاويه را نخورد و او قول مى دهد كه به امام و هدف او وفادار بماند .35
مرادى همراه با عدّه اى از نيروهاى تازه نفس به سوى انبار حركت مى كنند و در آنجا اردو مى زنند .
اما معاويه براى اين فرمانده هم خواب خوشى ديده است، پانصد هزار درهم همراه با نامه اى محبت آميز !
چه بگويم كه اين فرمانده نيز با ديدن اين همه پول، به معاويه ملحق مى شود .
اين فرمانده كه امام حسن(ع) دوباره انتخاب كرده بود يكى از بهترين گزينه هايى بود كه امام حسن(ع) در اختيار داشت ; امّا پول معاويه آن قدر زياد بود كه او را هم وسوسه كرد .36
اكنون، معاويه، سرمست از پيروزى خود در خريدن دو فرمانده امام، اين نامه را براى او مى نويسد :
اى پسر عمو ! ديدى كه مردم كوفه چگونه به تو بىوفايى كردند ، پس بيا و رشته فاميلى كه بين ما هست را پاره نكن و از جنگ كردن منصرف شو .37
امام حسن(ع) اين بار تصميم مى گيرد تا خودش فرماندهى سپاه را به عهده بگيرد براى همين به مردم خبر مى دهد تا در مسجد جمع شوند .
بعد از اين كه همه مردم به مسجد آمدند امام به منبر مى رود و شروع به سخنرانى مى كند :
اى مردم ! خداوند جهاد را بر بندگان خويش واجب نموده و از آنها خواسته است در راه او صبر نمايند ، از شما مى خواهم كه به سوى اردوگاه نُخَيله حركت كنيد تا به جنگ معاويه برويم .38
حتماً مى گويى كه نُخَيله كجاست ؟
اردوگاه بزرگى در خارج از شهر كوفه كه در همه جنگ ها، سپاه كوفه در آنجا مستقر مى شد و بعد از سامان دهى از آنجا به سوى دشمن حركت مى كرد .
سكوت بر فضاى مسجد حكم فرما شده است، همه مردم منتظر هستند تا بزرگان و ريش سفيدان، آمادگى خود را براى همراهى امام اعلام كنند .
نمى دانم اين صحنه را چگونه برايت روايت كنم، فضاى مسجد كوفه پر از جمعيتى است كه سرهايشان را پايين انداخته اند و هيچ نمى گويند .39
چند ماه قبل، روز بيست و يكم ماه رمضان، همين ها با امام حسن(ع)بيعت كردند، آيا يادت هست كه چگونه فرياد مى زدند كه ما همه، سرباز تو هستيم ؟ امّا چه شده است امروز كه روز عمل است و بايد شمشير به دست گرفت و به جنگ معاويه رفت، همه سكوت كرده اند .
آرى، سكّه هاى طلاى معاويه در جيب هاى اين مردم سنگينى مى كند، ديگر چگونه به جنگ كسى بروند كه وام دار او هستند .
امام حسن(ع) بالاى منبر نشسته است و هيچ كس جواب او را نمى دهد .
خدايا ! اين چه مظلوميّتى است كه من با چشم خود مى بينم .
چرا هيچ كس، جواب امام حسن(ع) را نمى دهد ؟
همه منتظر هستند تا بزرگان شهر سخن بگويند ; امّا آنها سكوت اختيار كرده اند .
همه مردم، به يكديگر نگاه مى كنند، به راستى چه شده است ؟ چرا مسجد اين طور بوى غريبى گرفته است ؟
صدايى، ناگهان سكوت را مى شكند : "اى مردم، خجالت نمى كشيد ؟ فرزند پيامبرتان شما را به يارى فرا مى خواند و شما اين گونه سكوت مى كنيد ؟ مگر شما با او بيعت نكرده ايد ؟" .
آيا تو اين جوانمرد را مى شناسى ؟
او عَدى بن حاتم است .
او جمعيّت را مى شكافد و نزديك امام حسن(ع) مى آيد و مى گويد : "من سخن تو را شنيدم و به سوى نُخَيله ] اردوگاه نظامى كوفه [ حركت مى كنم تا جان خويش را فداى تو كنم" .
نگاه كن، او به سوى درِ مسجد مى رود و سوار بر اسب خود مى شود و به سوى نُخَيله مى رود .40
#ادامه_دارد...
کپی آزاد
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌴 #درقصر_تنهایی🌴 🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹 #ق
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴
@zohoreshgh
❣﷽❣
🌴 #درقصر_تنهایی🌴
🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹
#قسمت7⃣1⃣
اما چگونه بگويم كه اين حماسه بزرگ همچون خود امام حسن(ع)، ناشناخته است .
چند نفر را مى شناسى كه از اين حماسه سخن بگويند ؟
بيا من و تو به قدر توانمان در معرفى هر چه بهتر و بيشتر اين حماسه، قدمى برداريم، من با قلمم، و تو . . .
امروز امام حسن(ع) از حكومت و خلافت بر عراق و ايران و حجاز مى گذرد تا اسلام زنده بماند .
او فرزند امير المؤمنين است، همان اميرالمؤمنين كه بعد از وفات پيامبر، مقابل چشمش همسرش را زدند و در خانه اش را آتش زدند ; امّا براى حفظ اسلام صبر كرد .
نگاه كن !
امام حسن(ع) دارد به معاويه در مورد صلح، نامه مى نويسد .
مى خواهى اين نامه را برايت بخوانم :
من مى خواستم تا حقّ را زنده كنم و باطل را از ميان بردارم و احكام قرآن و دستورات پيامبر را در جامعه جارى گردانم ، امّا مردم با من هم عقيده و همراه نبودند ، براى همين آماده ام تا اگر شرايط مرا قبول كنى با تو صلح كنم .95
امام نامه را مهر مى كند و چند تن از ياران خود را به حضور مى طلبد، يكى از آنها عبد الله بن حارث است .96
نمى دانم آيا او را مى شناسى ؟
او پسرِ خواهرِ معاويه است و از ياران نزديك امام حسن(ع) مى باشد .
او مى توانست به شام برود و در دستگاه حكومتى دايى خود (معاويه) به نان و نوايى برسد ; امّا اين كار را نكرد .
او تشخيص داده كه حق با امام حسن(ع) است و براى همين همراه امام حسن(ع) مى باشد .97
اكنون امام حسن(ع) او را مى طلبد .
و از او مى خواهد تا همراه سه نفر ديگر اين نامه را براى معاويه ببرند و در مورد شرايط صلح با او سخن بگويند .
آنها به سوى اردوگاه معاويه حركت مى كنند و وارد خيمه معاويه مى شوند .
معاويه وقتى عبد الله بن حارث، پسر خواهر خود را مى بيند خيلى خوشحال مى شود .
عبد الله بن حارث نامه امام را تحويل دايى خود (معاويه) مى دهد .
معاويه نامه را مى خواند .
نگاه كن !
معاويه بسيار خوشحال مى شود، كسى تا به حال او را اين قدر خوشحال نديده است .
عبد الله بن حارث با معاويه در مورد شرايط امام حسن(ع) سخن مى گويد .
آيا شما از اولين شرط امام حسن(ع) خبر داريد ؟
شرط اول اين است كه همه شيعيان در امن و امان باشند .
معاويه تا اين سخن را مى شنود مى گويد : "من قسم خورده ام كه اگر به قَيس دسترسى پيدا كنم زبان و دست او را قطع كنم" .
آرى، قَيس، همان فرمانده اى است كه فريب پول هاى معاويه را نخورد، همان كسى كه فقط با چهار هزار نفر، توانست مدّتها سپاه معاويه را زمين گير كند .
همان قَيس كه وقتى معاويه او را يهودى خطاب كرد، او هم معاويه را بت پرست خطاب كرد .
معاويه همواره در جنگ صفّین مى گفت كه مالك اَشتَر و قَيس دو بازوى قوىّ على هستند، مالك اشتر را كه با سمّ شهيد كرد و اكنون مى خواهد قَيس را هم شهيد كند .98
معاويه مى خواهد زبان و دست هاى اين سردار شجاع را قطع كند .
گوش كن، اين معاويه است كه سخن مى گويد : "من قول مى دهم كه همه ياران امام حسن(ع) در امن و امان باشند مگر قَيس، من بايد او را مجازات كنم" .
عبد الله بن حارث از جا بلند مى شود و مى خواهد خيمه را ترك كند، براى اين كه امام حسن(ع) تاكيد زيادى كرده است كه ما به شرطى صلح مى كنيم كه معاويه شرايط ما را قبول كند .
معاويه پشيمان مى شود و فرياد مى زند : "صبر كن، باشد قبول مى كنم، من به قَيس امان مى دهم" .
آرى، معاويه براى به دست آوردن اين لحظه، ميليون ها سكّه طلا خرج نموده و زحمت زيادى كشيده است، خوب نيست كه به خاطر يك كينه اى كه از قَيس دارد همه چيز را به هم بزند .
عبد الله بن حارث به معاويه مى گويد : "امام حسن(ع) شرايط ديگرى هم دارد كه همه اين ها بايد مكتوب بشود" .
معاويه دستور مى دهد تا ورق سفيدى را بياورند .
نگاه كن !
ورق سفيد در دست معاويه است، او رو به پسر خواهر خود (عبد الله بن حارث)مى كند و مى گويد :
ــ بگو تا بنويسم .
ــ اى معاويه، شرايط صلح را بايد ما بنويسيم .
ــ خوب، اين كاغذ را بگير و بنويس !
ــ نه،بايد امام حسن(ع) اين شرايط را بنويسد .
معاويه تعجّب مى كند، به راستى بايد چه كند ؟
عبد الله بن حارث از معاويه مى خواهد تا پايين اين كاغذ سفيد را مهر و امضا كند و تحويل او بدهد تا به نزد امام حسن(ع) ببرد و او شرايط خود را بنويسد .
معاويه لحظه اى با خود فكر مى كند، و سرانجام اين پيشنهاد را قبول مى كند .
آرى، او اكنون به فكر حكومت و رياست طلبى است، او با خود فكر مى كند وقتى كه صلح نامه نوشته شود او فرمانرواى همه دنياى اسلام خواهد بود، اين همان چيزى بود كه او مدّتهاست آرزويش را داشته است .
#ادامه_دارد...
کپی آزاد
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💚🌹💚🍃🌺🍃💚🌹💚 @zohoreshgh ❣﷽❣ 👈تـــا خـــ❤️ـــدا راهــ🕊ـــی نـیــست😍 #قسمت6⃣ خدايا! تو
💚🌹💚🍃🌺🍃💚🌹💚
@zohoreshgh
❣﷽❣
👈تـــا خـــ❤️ـــدا راهــ🕊ـــی نـیــست😍
#قسمت7⃣
خدايا! چه شد كه تو ابراهيم(ع) را به عنوان دوست خود انتخاب كردى؟
تو به او لقب "خليل الله" دادى و فرشتگانت او را به اين نام مى خوانند و من در جستجوى راز اين كار تو هستم. تو صد و بيست و چهار هزار پيامبر دارى، چطور شد كه فقط ابراهيم(ع) را از ميان آن ها برگزيدى و اين تاج افتخار را به سر او نهادى؟
و ابراهيم(ع) خيلى خوشحال بود كه دوست تو شده است و دوست داشت بداند، كدامين عمل و رفتار او باعث شده كه او شايسته اين مقام شود.
تو از دل ابراهيم(ع) خبر داشتى و مى دانستى او به دنبال جواب اين سؤال است، براى همين، روزى از روزها با ابراهيم(ع) اين گونه سخن گفتى: اى ابراهيم! من تو را به عنوان دوست خود انتخاب كردم، زيرا در تو چهار چيز ديدم:
اوّل: تو خيلى مهمان نواز بودى و مهمان خود را گرامى مى داشتى.
دوم: من به تو دستور دادم كه فرزندت، اسماعيل را در راه من قربانى كنى و تو تسليمِ دستور من شدى و فرزند دلبرت را به قربانگاه بردى.
سوم: آن روز كه بت پرستان مى خواستند تو را به جُرم يكتاپرستى در آتش بياندازند، دست از ايمان و عقيده خود برنداشتى و بر توحيد من باقى مانده و حاضر شدى در آتش بسوزى، امّا به من شرك نورزى.
چهارم: من به قلب تو نگاه كردم، ديدم كه در قلب تو، فقط محبّت من جاى دارد.8
* * *
آن روز، ابراهيم(ع) فهميد كه تو، اين چهار ويژگى او را پسنديده اى و رمز انتخاب او براى مقام "خليل الله"، همين ها بوده است.
#تاخدا_راهی_نیست
🔴نویسنده:' دکتر مهدی خدامیان
#ادامه_دارد....
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💚🌹💚🍃🌺🍃💚🌹💚
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶 @zohoreshgh ❣﷽❣ ✨ #سلوک_مهدوی #قسمت6⃣2⃣ 👌کسانی که خدمت امام زمان (عج) م
🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶
@zohoreshgh
❣﷽❣
✨ #سلوک_مهدوی
#قسمت7⃣2⃣
👌سیدعلی آقای قاضی به مقامی رسیده بود که، در کلاسش داشت درس می داد یک دفعه مار عظیمی به داخل کلاس آمدهمه ترسیدند !! سید علی آقای قاضی با آن نفس گرمشان به آن مارگفت ″ مُوت به اذن الله ″ به اذن خدا بمیر ،و مار در جا خشک شد .
💢 به سید علی قاضی گفتند امام زمان(عج) رامی بینی؟ گفت کور آن چشمی است که صبح از خواب بیدار می شودو امام زمان (ع)و مولای خودش را نبیند.
💠 ایشان راجع به موضوعات مختلف توصیه داشتند;
1⃣ توصیه درباره ی نماز
سید علی قاضی می گوید; همه ی شما را به خواندن نماز در اول وقت توصیه می کنم.
👈نماز راهمه می خوانند مهم اول وقت خواندنش است, آدم در بازار که می رود خیلی تعجب می کند !! بازاری ها در کنار مسجد هستند و صدای اذان را می شنوند ولی باز سمت مسجد نمی روند, خود مردم هم صدای اذان رامی شنوند سمت مسجد برای نماز نمی روند، بعد می گویند چرا ما در زندگی و در رزق وروزی یمان تنگی افتاده است ⁉️
👈دلیلش همین است, کسی که به نماز اول وقت بی اعتنا باشد, کسی که صدای اذان رابشنود و بی اعتنا باشد و بگوید فعلا که تا3,4 ساعت دیگر وقت است!! کسی که چنین طرز فکری داشته باشدمعلوم است رزق زندگی اش تنگ می شود، یقینا اثر وضعی می گذارد.
⭕️ شاید بگوید بعضی آنهایی که نماز و روزه نمی خوانند و نمی گیرند وضعشان خوب است..؟!
زندگی یشان در ظاهر فکر می کنید خوب است و مال و منال دارند, در باطن که خبر ندارید چه قدر بدبختی ها و سختی ها دارند.!👇👇
یکی از همین بزرگان تجار بود کلا نماز خواندن را رها کرده بود واتفاقا از روزی که نماز خواندن را رها کرده بود، زندگی اش بهتر هم شد‼️
اما این قدر حرص مالش را می زد که پول من اینجاو فلان جا است کم نشود، این قدر حرص وجوش را زده بود که کم کم دچارمرض بی خوابی شده بود.
👈می گفت حاضرم تمام پولم رابدهم واین بی خوابی برطرف بشود .
پیش یکی از این علما رفته بودگفت تو همان نماز خواندنت را درست بکن دوباره همه چیز به روال عادی اش بر می گردد و دقیقا همین طور هم شد.
مافکر می کنیم درظاهر یک بی نماز پول دار زندگی خوبی دارد نه, این طور نیست از باطن خبر ندارید.
💽برگرفته از فایل سلوک
مهدوی شماره 4
🎤 استاد عبادی
#سلوک_مهدوی
#ادامه_دارد....
💥 مباحث قبلی را در کانال ⤵️ دنبال کنیدودرثواب نشرش سهیم شوید و قدمی برای کسب معرفت امام زمان (عج) بردارید🙏کپی با ذکر صلوات به نیت تعجیل درفرج حلال میباشد
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💚🌹💚🍃🌺🍃💚🌹💚 @zohoreshgh ❣﷽❣ 👈تـــا خـــ❤️ـــدا راهــ🕊ـــی نـیــست😍 #قسمت6⃣1⃣ امسال ب
💚🌹💚🍃🌺🍃💚🌹💚
@zohoreshgh
❣﷽❣
👈تـــا خـــ❤️ـــدا راهــ🕊ـــی نـیــست😍
#قسمت7⃣1⃣
آن شب موسى(ع) مهمان تو بود، آنجا كوه طور بود، نور مهتاب همه جا را روشن كرده بود، نسيم مىوزيد، موسى(ع) به تو چنين گفت:
ــ خدايا! مرا نصيحتى بنما.
ــ اى موسى! من خداى تو هستم و امشب سه نصيحت براى تو دارم.
ــ من سراپا گوش هستم.
ــ نصيحت اوّل اين كه به مادر خود مهربانى و نيكى كنى.
ــ چشم. نصيحت دوم تو چيست؟
ــ آن كه به مادر خود مهربان باشى و به او نيكى نمايى.
ــ چشم. نصيحت سوم تو چيست؟
ــ آن كه به پدر خود نيكى كنى و با او مهربان باشى.
آن شب موسى(ع) فهميد كه بايد به مادر خود دو برابر پدر خود نيكى نمايد، آرى! تو مى دانى كه مادر براى بزرگ كردن فرزندش چه زحماتى مى كشد كه پدر اصلاً از آن ها خبر ندارد.27
تو مى خواستى تا با داوود(ع) سخن بگويى، مى خواستى او پيام مهمّى را به مردم برساند، براى همين به داوود(ع) چنين گفتى:
ــ اى داوود! از تو مى خواهم تا به بندگان گنهكار من بشارت بدهى و بندگان خوب مرا بيم دهى.
ــ بارخدايا! چگونه گنهكاران را بشارت دهم و خوبان را بترسانم؟
ــ به گنهكاران بشارت بده، زيرا من توبه آن ها را قبول مى كنم و از گناهانشان مى گذرم و بندگان خوبم را بيم بده و بترسان، مبادا آن ها به كارهاى خوب خود مغرور بشوند.28
#تاخدا_راهی_نیست
🔴نویسنده:' دکتر مهدی خدامیان
#ادامه_دارد....
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💚🌹💚🍃🌺🍃💚🌹💚
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙ @zohoreshgh ❣﷽❣ #جلوه_های_پنهانی_امام_عصر #قسمت 6⃣2⃣ ꙮꙮ༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴
⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙
@zohoreshgh
❣﷽❣
#جلوه_های_پنهانی_امام_عصر
#قسمت7⃣2⃣
ꙮꙮ༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༴༅༴༅༴༴༴༴༴༴༅༴༅ꙮ
✍🏻آری! در امّت اسلام بعد از آن که مسلمانان سفارشات اکید پیامبر را در مورد خلافت و امامت (علی علیه السلام) و فرزندان معصوم آن حضرت نادیده گرفتند، منافقان ظاهر شدند و قدرت اسلام را که مرهون زحمات صادقانه پیامبر اکرم و از خود گذشتگی های حضرت علی (علیه السلام) بود، در دست گرفتند و از همان آغاز کار، به جای قدردانی از پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) بنای اذیّت و آزار اهل بیت (علیهم السلام) را گذاشتند.
➕در نتیجه در اندک زمانی مقدمات شهادت دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، و خانه نشینی حضرت علی (علیه السلام) فراهم گردید و خطّ انحراف از اسلام که توسّط طواغیت و ستمگران به وجود آمده بود ادامه یافت و خلفا و جانشینان راستین پیامبر اسلام، یکی پس از دیگری به دست اشقیا به شهادت رسیدند و سرانجام با شهادت یازدهمین پیشوای معصوم پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مسئله غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) رخ داد و دنیای اسلام و بشریّت، از دیدار جمال آشکار آخرین وصیّ پیامبر محروم گشت.
اꙮ༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅༴༅ꙮꙮ
#ادامه_دارد....
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙⚙