eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره مبارکه از کتاب ترجمه خواندنی قرآن @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
095-nesa-ta-1.mp3
4.24M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
095-nesa-ta-2.mp3
3.95M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺° @zohoreshgh ❣﷽❣ ☀️ (ع) 😊 ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ ❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 °✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما نوکریم و مےگذرد روزگارمان برکت گرفت ازغمتان کارو بارمان! روزی که هیچ‌چیز بدردی نمےخورد.. این صبح‌واین سلام مےآید بکارمان 😍✋ 💚🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ نامت بلند و اوج نگاهت همیشہ سبز؛ آبے‌ترین بهانہ دنیاے من سلام! قلبے شڪستہ دارم و شعرے شڪستہ‌تر، اما نشستہ در تب غوغاے من سلام! ما بے‌حضور چشم تو این جا غریبہ‌ایم دستے،سرے تڪان بده،مولاے من؛سلام! تقدیم چشم‌هاے تو این شعر ناتمام زیباترین افق بہ تماشاے من سلام! 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
°♥️° ما شاکر حقيم🤲 کــه داريم °﴿تُ﴾° را توحيدريـ💚 و چو ذوالفقاريم⚔ تو را اي سيدعلي♥️ ، رهبر من آقا جان 😊 هيهات که تنــها بگذاريم °﴿تُ﴾° را✌️ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
همه مےگویند: میان عده اے با ڪلاس امل بودن جرأتــ مےخواهد… 😒 اما من مےگویم: میان عده اے حرمتـ شڪن حرمتـ نگه داشتن،شجاعتـ استـ .😍 شیر زن! پ به خودتــ ببال 💪🏻 بدان که از میان عده‌ے ڪثیرے لیــــاقتـ داشتے ڪه مدافع چــادر مـ💚ـادر باشے بـہ؏ـشـق تـۅ♡↺چـادࢪبـہ‌سـࢪڪࢪدھ‌ام @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
tavassol-mansuri.mp3
5.55M
❣️ با روضه 🕊💌 🎤 حاج مهدی الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج هر سه شنبه به نیت ظهور (عج) دعای توسل می خوانیم بارانی و دلگیر هوایِ بی تو محزون و غم انگیز نوای بی تو برگرد که بیقرارم و بیتابم بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو! تعجیل درظهور مولاعج متن دعا👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/135 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۹
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۰ وقتی مریم رو دید هول شد. مریم هم از اینکه فاطمه با پویان صحبت میکرد، تعجب کرد. به فاطمه سلام کرد. فاطمه با لبخند گفت: _سلام.بالاخره کلاست تموم شد. پویان از اینکه اینقدر راحت،ناراحتی شو پنهان کرد،جا خورد.فاطمه که متوجه شد مریم از صحبت کردن با پویان تعجب کرده،گفت: _آقای سلطانی برای همیشه دارن از ایران میرن. امروز اومدن دانشگاه که با همکلاسی هاشون خداحافظی کنن.منم خواستم ازشون تشکر کنم. رو به پویان کرد، و بدون اینکه نگاهش کنه،گفت: _جناب سلطانی،من برای تمام حمایت های برادرانه ای که این مدت از من کردید،ازتون ممنونم.امیدوارم زندگی تون پر از خیر و خوبی باشه.هرکجا باشید خدانگهدارتون باشه. برگشت و رفت. پویان خیلی ناراحت بود.تو دلش گفت کاش افشین سر عقل بیاد. سرشو آورد بالا. چشمش به مریم افتاد که داشت نگاهش میکرد.مریم به زمین نگاه کرد و گفت: _خانم نادری کسی رو که لطفی بهش بکنه، هیچ وقت فراموش نمیکنه و همیشه براش دعا میکنه.دعای خیرش همیشه همراه شماست..موفق باشید. مریم هم رفت. پویان همونجا ایستاده بود و به رفتن اونا نگاه میکرد. با خودش گفت، کاش میتونستم همراه پدرومادرم نرم و همینجا بمونم. افشین چندبار باهاش تماس گرفت، ولی پویان جواب نمیداد.به خونه رفت. افشین رو دید که روبه روی پدرومادر پویان نشسته و باهم صحبت میکردن. -تو اینجا چکار میکنی؟ افشین طلبکار گفت: -تو چرا جواب تلفن منو نمیدی؟ باهم به اتاق پویان رفتن. پویان با ناراحتی به افشین خیره شده بود.افشین که معنی نگاهش رو فهمید با خنده گفت: -چرا اون دختر اینقدر برات مهم شده؟!! -وقتی شناختمش فهمیدم چقدر دوست دارم خواهر داشته باشم. افشین قهقهه بلندی زد. وقتی چهره پویان رو دید ساکت شد ولی با لبخند گفت: -وقتی بری آلمان دیگه خواهران و برادران برات بی معنی میشه. پدر پویان با سینی پذیرایی وارد شد و بحث عوض شد. به اصرار پدرومادر پویان،افشین اون شب پیش پویان موند.ولی دیگه حرفی از فاطمه نگفتن. تو فرودگاه، افشین آخرین نفری بود که پویان بغلش کرد تا خداحافظی کنه.کنار گوشش گفت: -جان پویان فراموشش کن. افشین از این همه اصرار کلافه شد. گفت: _تو که میدونی،نمیتونم..تا الان هم بخاطر گل روی تو کاری باهاش نداشتم. پویان فقط نگاهش میکرد؛با التماس. مادرش گفت: -پویان جان،دیگه بریم پسرم. افشین گفت: -صدات میکنن،برو. -خیلی نامردی..نمیبینی دارم التماست میکنم خواهرمو اذیت نکنی؟! با ناراحتی نگاهش کرد و رفت. افشین مات و مبهوت به رفتن پویان نگاه میکرد... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۱ افشین مات و مبهوت به رفتن پویان نگاه میکرد.تا لحظه آخر منتظر بود، دوباره نگاهش کنه، ولی پویان دیگه برنگشت، تا برای بار آخر به افشین نگاه کنه. وقتی هواپیما پرواز کرد، افشین ناراحت شد که بخاطر و ، عزیزترین آدم زندگیش رو ناراحت کرد. هیچ وقت پویان رو اونقدر ناراحت ندیده بود. یه راست رفت خونه ش. تصمیم گرفت بیخیال فاطمه نادری بشه؛بخاطر پویان. چند روز از رفتن پویان گذشت. روزهای افشین طولانی و کسل کننده بود.برای سرگرمی دانشگاه میرفت. حوصله هیچکسی رو نداشت. از قیافه ش معلوم بود بداخلاق تر از همیشه ست.هیچکس حتی پسرها هم نزدیکش نمیشدن. روی نیمکتی نشسته بود، و چشمش به تلفن همراهش بود که دختری چادری از جلوش رد شد.سرشو آورد بالا،مریم مروت بود. یاد پویان افتاد. با خودش گفت پویان هم چه سلیقه ای داره.آخه این دختر چی داره مثلا؟! از روبه روی مریم،فاطمه نزدیک میشد. مریم گفت: -سلام دختر خوب،کجایی پس؟! فاطمه هم لبخند زد و گفت: -سلام عزیزم.جای پارک پیدا نمی... نگاهش به افشین افتاد، لبخندشو جمع کرد، مسیرشو عوض کرد و با مریم رفتن.افشین به رفتن مریم و فاطمه خیره بود، که کسی کنارش نشست و گفت: _نمیخوای سیلی ای که بهت زده تلافی کنی؟ نگاهش کرد. آریا بود،شرورترین پسر دانشگاه.با تمسخر به افشین خیره شده بود. افشین بلند شد که بره، آریا گفت: -میتونم کمکت کنم که انتقامتو ازش بگیری. افشین داشت وسوسه میشد، ولی به آریا نگاه هم نمیکرد.آریا گفت: -باعث خجالته که یه دختر بزنه تو گوشت و جلوی همه سکه یه پولت کنه. بخاطرش با صمیمی ترین دوستت دعوات بشه ولی تو ازش انتقام نگیری. افشین یاد پویان افتاد، یاد نگاه آخرش،حرف آخرش.تو دلش گفت بخاطر پویان فراموشش میکنم. بدون اینکه به آریا نگاه کنه،رفت. دو هفته بعد، از پیتزافروشی بیرون اومد و سمت ماشینش میرفت. جلوتر پسری کنار خیابان ایستاده بود. ماشینی براش ترمز کرد. راننده دختری باحجاب بود. دختر شیشه ماشین رو پایین داد و با لبخند گفت: _به به.. آقای خوش تیپ..افتخار میدید درخدمت باشیم؟ پسر هم با لبخند سوار شد. افشین به دختر خیره شده بود.خشکش زده بود.فاطمه نادری بود. ماشین حرکت کرد و رفت. ولی افشین هنوز به جایی که ماشین ایستاده بود،نگاه میکرد. تو دلش داد میزد. این دختره که خودش اینکاره ست. تحویل بگیر آقاپویان، جات خالی خواهرتو ببینی. دختره فیلم بازی میکرده برات. اون شب تصمیم گرفت، هم کاری کنه که فاطمه ازش عذرخواهی کنه،هم آبروش رو ببره. از فردای اون شب، مرتب میرفت دانشگاه،نه برای کلاس، برای فهمیدن برنامه فاطمه. مریم داروسازی میخوند و فاطمه پرستاری. فقط یکی از کلاسهاشون مشترک بود.اما معمولا باهم برمیگشتن خونه. مریم و فاطمه باهم سمت ماشین فاطمه میرفتن.فاطمه سویچشو از کیفش درمیاورد که موتورسواری کیفش رو دزدید. مریم گفت: -حالا تو کیفت چی بود؟ -به کاهدون زده.آخه تو کیف دانشجو جماعت چی پیدا میشه جز جزوه؟..آخ.. جزوه هام.. و خندید. -از دست تو! دزد کیفتو زده میخندی؟!! پول و مدارک شناسایی نداشتی توش؟ -فقط کارت دانشجوییم توش بود.پول نقد هم اونقدی توش نبود.گوشیم بود و جزوه هام. مریم نگران گفت: -تو گوشیت چیزی نداشتی؟ -چی مثلا؟ -عکس و فیلم خصوصی؟ -نه بابا.من با گوشیم عکس و فیلم بی حجاب نمیگیرم...سویچ رو به مریم نشان داد و گفت: _شانس آوردی سویچمو از کیفم درآوردما وگرنه الان باید به خرج جناب عالی میرفتیم خونه. -چه دل گنده ای تو.من اگه جای تو بودم الان نمیتونستم رانندگی کنم. -آخ مریم،جزوه هامو چکار کنم؟ افشین کیف فاطمه رو روی میز خالی کرد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۲ افشین کیف فاطمه رو روی میز خالی کرد. تلفن همراه فاطمه رو برداشت. کارت حافظه شو درآورد، و به گوشی خودش وصل کرد.به قسمت عکس و فیلم رفت.همه عکس و فیلم هاش باحجاب بودن.تعجب کرد،مگه میشه،شاید پاک کرده.حافظه شو ریکاوری کرد. نه،چیزی که افشین میخواست نبود. هیچ عکس و فیلم بی حجاب یا حتی بدحجاب هم توش نداشت. عصبانی شد و گوشی شو پرت کرد. تصمیم گرفت کاری کنه، که فاطمه بهش علاقه مند بشه. هرروز روی نیمکتی سر راه فاطمه می نشست.اما فاطمه اصلا متوجه افشین هم نمیشد. چند روز گذشت. فاطمه تو کتابخانه مشغول مطالعه بود.افشین با یه میز فاصله رو به روش نشست و خیره نگاهش میکرد.مدتی طول کشید تا فاطمه متوجه افشین شد. متوجه نمیشد چی تو سرشه،از نگاه افشین چیزی مشخص نبود.با آرامش از جاش بلند شد،وسایلش رو جمع کرد و رفت.ولی افشین همونجا نشسته بود و به رفتن فاطمه نگاه میکرد. از اون روز فاطمه فهمید اذیت های افشین شروع شده. از اون روز منتظر اتفاقات جدید بود. از اون روز وقتی افشین روی نیمکت سر راهش می نشست،متوجه ش میشد ولی بدون اینکه نگاهش کنه با خونسردی رد میشد. از اون روز سعی میکرد از مکان های شلوغ تر رفت و آمد کنه،فکر میکرد افشین پیش جمع مزاحمش نمیشه. دو هفته گذشت. بخاطر رفتار افشین با فاطمه توجه همه به فاطمه جلب شده بود. همه به عکس العمل های فاطمه نسبت به افشین و افشین نسبت به فاطمه کنجکاو شده بودن.بقیه فکر میکردن افشین به فاطمه علاقه مند شده. فاطمه روی نیمکتی منتظر مریم نشسته بود و کتاب میخوند.بازهم اطرافش شلوغ بود.افشین با یه شاخه گل نزدیک میشد. جلوی فاطمه ایستاد. فاطمه سرش پایین بود و به کتابش نگاه میکرد.متوجه کفش های مردانه جلوی پاش شد.سرشو آورد بالا.افشین رو دید که با یه شاخه گل رو به روش ایستاده و با لبخند نگاهش میکنه.ولی بی تفاوت نگاهش میکرد.افشین با لبخند گل رو روی کتاب فاطمه گذاشت و رفت؛بدون هیچ حرفی. فاطمه به اطرافش نگاهی کرد، همه نگاهش میکردن.مریم هم عقب تر ایستاده بود و نگاهش میکرد.فاطمه گل روی نیمکت گذاشت، کتابش رو تو کیفش گذاشت.سمت مریم رفت و باهم رفتن. بقیه از رفتار فاطمه تعجب کردن.خیلی ها دنبال حتی یه نگاه افشین بودن. افشین چند بار دیگه هم تو موقعیت های مختلف پیش بقیه به فاطمه گل داده بود.کم کم همه به فاطمه اعتراض میکردن. مریم گفت: _نمیخوای کاری بکنی؟ - نه. _چرا؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۸۰۲🌷 🔷زیارت آل یا
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۸۰۳🌷 🔷شرح زيارت آل يس كبيره🔷 🔶و ساسَهِ العِباد🔶 💠امام سياستمدار و برنامه ريز هست. ساسه يعني حافظ و امانتدار چنانچه در روايت مي فرمايد: "سوسو ايمانكم بالصدقه اعتقادات خود را با صدقه حفظ كنيد." 💠اگر زندگي ما توسط امام برنامه ريزي نمي شود حتما كوتاهي از عبوديت ماست. 💠عبد حقيقي به حول و قوه ی حق و به اذن حق كاملترين معارف و طاعات را از معصومين دريافت مي كند. 💠امام ، سياستگزاري تمام برنامه هاي ظاهري و باطني،مادي و معنوي، جسمي و روحي ما را به عهده دارند. 💠هرگاه عبد فراري شود و از مولي به سوي دنيا فرار كند، مولي برنامه ريزي او را نمي پذيرد. 🌸مولاي ما ! آقاي ما ! شما با زيارت ال يس كامله زيارت جامعه را به ياد ما مي آوريد. اگر شما برنامه ريز و آرامش بخش هستيد، اضطرابهاي زندگي، به دليل فراري بودن ماست. كار شما كه تعطيل نمي شود. 💠(ركوع يعني عبد فراري كه در مقابل مولاي خود گردن را صاف كرده و مي گويد من مستحق هستم كه گردنم را بزنيد) به مادرت زهرا(س) قسم مي دهيم حال كه خود شما اين عناوين را به ما ياد داديد،ريش و قيچي دست شماست ، تنظيم امور عبد فراري را به عهده بگيريد. 💠مدارس شاگرد فراري را نمي پذيرد اما به امام مي گوييم اگر شما ما را قبول نكنيد به كجا و چه كسي پناهنده شويم؟ 💠با برنامه ريزي شما كسي كم نمي آورد ، عاجز نمي شود، مضطرب نمي گردد، نگران نخواهد شد. ◀️ما دير آمديم ، قبولمان مي كنيد؟ ◀️ما بازيگوشيم ، قبولمان مي كنيد؟ عج 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جنون نمادها در آخرالزمان سخنران استاد علی اکبر رائفی پور @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عقل مردم در آخرالزمان ⭕️ تعریف امام سجاد علیه‌السلام از مردم زمان غیبت ... 🔰 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 کسانی که در مسیر یاری امام زمان علیه‌السلام، میرسن به خستگی و می‌بُرّن؛ یعنی به نقطه‌ی ترک چادر امام رسیدن! | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
یاد خدا ۷۲.mp3
11.41M
مجموعه ۷۲ | دسته‌ای از «ذاکران» که امام رضا علیه‌السلام می‌فرمایند: با ذکر گفتن‌شان خودشان را مسخره میکنند. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
05 Be Setare Sogand (1403-02-20) Ebne Babeveyh_Mazare Sheykh Sadoogh.mp3
36.71M
🔰 جلسه پنجم 📌 بررسی و تفسیر سوره مبارکه نجم * سَهْوُ النَّبی یا احتمال بروز سهو و خطا از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)؟ [14:25] * خطای مرحوم شیخ صدوق در تحلیل سهو النبی [20:40] * «پیامبر در لباس مادّه و طبیعت است، اما در لُبْس و پوشش مادّه گرفتار نیست.» [ 32:25] * بی اثر بودن علم و عملِ ما در برخی تقدیرات [34:55] * استدلال قرآن در کارکرد ستاره‌ها؛ تعیین موقعیت و جهت‌یابی در تاریکی. [36:40] * آنگونه که ستاره‌ها در تاریکی‌ راهنمایند، پیامبران نیز در ظلمات دنیا راهنما و دستگیرند. [43:07] * امام فارغ از سن و سال؛ دوری و نزدیکی برای همه راهنماست. نحوه مواجهه امام جواد (علیه السلام) با اهدا اسباب بازی به ایشان [45:15] * در دنیای مدرن چگونه می‌توان از ائمه الگو گرفت؟ [48:07] * کرامت میرزای قمی به حاجیِ شیروانی، با عنایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام). [1:05:20] * هدایت تکوینی و شفاعت کبرای حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) برای همه عالم! [1:17:25] * هدایت تشریعی حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) و پاسخ به سؤالات شیعیان در شش سالگی! [1:18:50] * حرمینِ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)؛ کوفه کبیر در نجف و کوفه صغیر در قم. [1:22:14] * زیارت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) در حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) [1:23:36] * روضه حضرت رباب؛ خانمی که ملازم قبرِ عشقش شد... [1:25:30] 🌐 دریافت مجموع جلسات در نرم‌افزار تعالی ⏰ مدت زمان: ۱:۲۹:۴۵ 📆 ١۴٠۳/۰۲/۲۰ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ فکری بکن بر حال این زائر که جامانده بر این مریضی که معطل بر دوا مانده شرمش شود حتی دم باب‌الجواد آید اذن دخولش خوانده و در کوچه‌ها مانده خرده مگیر بر بی‌وفایی و گناهانش از تو جدایش کرده این دنیای وا مانده وقتی گره بر کار او افتد فقط گوید چاره دگر غیر از نوای یا رضا مانده؟ او دست خالی بر نمیگردد از این درها تا نام زهرا مادرت بین دعا مانده 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️