eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29هزار عکس
7.4هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره مبارکه از کتاب ترجمه خواندنی قرآن @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
117-maede-ta-1.mp3
5.61M
سوره مبارکه بخش اول مفسر ؛ استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
117-maede-ta-2.mp3
4.21M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفسیر المهدی ع سوره عادیات سایر سوره ها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا ﴿١﴾ کینه های عربی و عجمی  روزی بالا خواهد گرفت و تبدیل به تهدید های بزرگی خواهد شد فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا ﴿٢﴾ پس برافروختند اتشهای توپها و جنگ افزارها را فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا ﴿٣﴾ پس صبحگاهان  غارتگری بر مومنان رو آغاز کردند فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا ﴿٤﴾ پس به خاک و کشور نیکوی آنان  تاختند و تجاوز کردند فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا ﴿٥﴾ سپس دورهم جمع شدند و آنان را در وسط حملات گوناگون خویش قرار دادند إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ ﴿٦﴾ چرا ایرانیان امروز فراموش کرده اند آنچه خدایشان در ایات بالا ذکر فرموده است . (دشمنان قصد داشتند چه ظلمهایی به آنان بکنند) وَإِنَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٌ ﴿٧﴾ و خود شاهد تمام این وقایعی که ما بیان کردیم بودند وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ ﴿٨﴾  و ایرانیان با رغبت شدیدی  خود به رزمندگان خود کمکهای زیادی میکردند أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ ﴿٩﴾ اعمال و نیاتی که در گورها قبلا بردید روزی آشکار خواهد شد وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ ﴿١٠﴾ انچه کردید با (متشابهات) دریافت میکنید إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ ﴿١١﴾ بی تردید در آن روز پروردگارشان نسبت به آنان آگاه است [و بر پایه اعمال نیک و بدشان به آنان پاداش و کیفر دهد. سایر سوره ها @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 @NedayQran ❣﷽❣ 🌺 🌺 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ 🌺 🌺 ✨"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"✨ 🌺 🌺 ✨ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى✨ ❤️ ❤️ ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ 🌺 ✨« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» (ای تغییردهنده‌ی قلب‌ها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)✨ 💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن💎 🌹🕊🌹🕊🌹 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای دل بیا به رسم قدیمی سلام ڪن صبح ست مثل باد و نسیمی سلام ڪن برخیز نوڪرانہ و با عشق ، خدمت ارباب مهربان وصمیمے سلام ڪن 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ ای که شیرین است نامت چون عسل هـر طـلایی جــز شمـا بـاشـد بدل خـاک پـایت سـرمه ی چـشمـان مـا «یوسف زهرا» کجـــایی «اَلعَجل» 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
ما هستـی خویش به ولــی می بازیم عشقی که به عشق ازلــی می بازیم این بار امانـــــت که خـــــــدا داد به ما جانی است که بر سید علی می بازیم @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸 . خـدایا... از تو میخواهمـ✋🏻 چادر مرا آنچنان با چادر خاڪے جده‌ے ساداتــ💚🍃 پیوند زنے ڪھ اگر جان از تنم رود چادر از سرم نرود...😌👌🏻 🥀 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۶۷ گذرا نگاهش کرد. پسر جوان سر به زیر و مؤدبی به نظر میومد.به رو به روش نگاه کرد و گفت: _بفرمایید. -سلام ... پویان سلطانی هستم. فاطمه داشت از تعجب شاخ درمیاورد.هم از اینکه پویان برگشته،هم اینکه این همه تغییر کرده.از تغییراتش خوشحال شد. -سلام..برادر قدیمی..حال شما؟ خوبید؟ پویان از اینکه فاطمه هنوزم اونو برادر خودش میدونه لبخندی زد. -خوبم،خداروشکر..شما خوبین؟ -خداروشکر.ممنون..هنوز هم باورم نمیشه، شما که گفته بودید دیگه برنمیگردید؟!! -بله،ولی اتفاقاتی افتاد که برگشتم. به صندلی ها اشاره کرد و گفت: _اگه وقت دارید..چند دقیقه ای مزاحم بشم. فاطمه به پویان نگاهی کرد. هنوز سر به زیر بود و به فاطمه نگاه نمیکرد. با تعلل قبول کرد. با فاصله روی صندلی نشستن.فاطمه بدون اینکه به پویان نگاه کنه،گفت: _قبلا هم آدم خوبی بودید ولی الان خیلی تغییر کردید! -اون موقع که خوب نبودم،شما به من لطف داشتید.الان هم دارم سعی میکنم خوب باشم. -ان شاءالله موفق باشید.با من امری داشتید؟ -یه سوالی دارم ازتون... -بفرمایید -شما ...چند سال پیش ...یه دوست صمیمی داشتید ... -هنوز هم دارم. پویان با مکث پرسید. - ازدواج کردن؟ -نه. نفس راحتی کشید.فاطمه خنده ش گرفت.خنده شو جمع کرد و گفت: _ولی بهتره زودتر اقدام کنید. -چرا؟! -چون یه خاستگار سمج داره که خانواده ش هم موافقن.مریم هم تا حالا مقاومت کرده که قبول نکرده. -ولی..آخه من فعلا شرایط شو ندارم. -چه شرایطی؟ -جریانش مفصله...من تک فرزند بودم.پدر و مادرم خیلی به من وابسته بودن.اگه مجبور نبودم اصلا نمیرفتم ..پدرم هرچی داشت،فروخت و رفتیم.مدتی بعد از اقامت ما،مادرم به شدت بیمار شد.آخر هم بعد یک سال از دنیا رفت...پدرم هم بخاطر علاقه زیادی که به مادرم داشت، خیلی بهم ریخت.چند ماه بعد تصادف شدیدی کرد که همون موقع فوت شد.. من دیگه دلیلی برای اونجا موندن نداشتم. مدتی طول کشید تا تونستم برگردم.اینجا هم فامیل زیادی ندارم.خونه ای گرفتم و تنها زندگی میکنم..الان هم تو همین بیمارستان کار میکنم،تو بخش اداری. -بخاطر پدر و مادرتون متأسفم.خدا رحمتشون کنه..من هنوز هم خیلی دوست دارم لطف سابق تون رو جبران کنم..برادر من که راضی نمیشه ازدواج کنه.هرکاری برای امیررضا نکردم،با کمال میل برای شما انجام میدم. -لطف دارید،متشکرم -من با مریم و خانواده ش صحبت میکنم، ببینم نظرشون چیه،بعد به شما اطلاع میدم.. مکثی کرد و گفت: _شما هم اون موقع ها یه دوست صمیمی داشتین. -افشین مشرقی؟!!! اذیت تون کرد؟ -تمام هشدارهایی که داده بودید،درست بود. پویان خیلی ناراحت شد.با شرمندگی گفت: _هنوزم مزاحمتون میشه؟ -الان دیگه نه. با خودش گفت پس به چیزی که میخواسته،رسیده.وگرنه بیخیال نمیشد. فاطمه گفت: _ازشون خبری ندارید؟ -نه.من سه ماهه برگشتم.دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم.خونه شو فروخته، هیچکدوم از دوستان سابقم ازش خبر ندارن. -پس میخواید ببینیدش؟ -الان که فهمیدم اذیت تون کرده،دیگه نه. بعد چند ثانیه با تعجب گفت: -مگه شما ازش خبر دارین؟!! -برید سراغش.دیدنش ضرر نداره. مخصوصا که شما مثل برادر بودید... دیدن حاج آقا موسوی رفتید؟ -بله.بابت آشنا کردن من با حاج آقا واقعا ازتون ممنونم. -وظیفه بود..از حاج آقا سراغ آقای مشرقی رو بگیرید.ایشون میتونن کمک تون کنن. پویان خیلی تعجب کرد. به کاغذ تو دستش نگاهی کرد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۶۸ به کاغذ تو دستش نگاهی کرد، بعد به خونه ای که جلوش ایستاده بود. خونه خوبی بود ولی باورش نمیشد افشین تو همچین خونه ای زندگی کنه. زنگ زد. کسی جواب نداد.پدربزرگ از پشت سرش گفت: _جوان،با کی کار داری؟ -سلام.با آقای مشرقی ...اینجا زندگی میکنن؟!! -سلام پسرم.آره ولی هنوز نیومده.چند دقیقه دیگه میاد. با کلید درو باز کرد و گفت: -میخوای بیا تو حیاط منتظرش باش. پویان خیلی تعجب کرد. افشین هیچ وقت حوصله همچین آدمهایی رو نداشت.تو حیاط نشسته بود و به باغچه و درخت ها و گلدان ها نگاه میکرد.با خودش گفت چه پیرمرد خوش سلیقه ای.پدربزرگ با سینی چایی آمد. پویان بلند شد،سینی رو گرفت و باهم روی تخت نشستن. -چه حیاط قشنگی دارین؟ -همش کار افشینه. پویان خیلی بیشتر تعجب کرد.افشین حوصله اینکارها رو نداشت.باهم صحبت میکردن که در باز شد و افشین وارد حیاط شد. پویان وقتی افشین رو دید خیلی خیلی بیشتر تعجب کرد.افشین نزدیک رفت و با پدربزرگ احوالپرسی کرد.به پویان نگاهی کرد و رسمی سلام کرد ولی نشناختش.از اینکه اونطوری خیره نگاهش میکرد، تعجب کرد.به پدربزرگ گفت: _معرفی نمیکنید؟ -بابا جان،شما باید معرفی کنی.ظاهرا خیلی وقته همدیگه رو ندیدید. افشین هم به پویان خیره شد. پویان نشسته بود.از تعجب حتی نتونسته بود،بایسته.افشین یه کم خم شد.صورتش رو نزدیکتر برد.با تعجب گفت: _تو پویان هستی؟!! خودتی؟!! -آره خودمم،تو چی؟!! خودتی؟!! -میبینی که،خودم نیستم. پویان رو بلند کرد و محکم بغلش کرد.گفت: _دلم خیلی برات تنگ شده بود. پدربزرگ رفته بود تو خونه ش. پویان هنوز هم باورش نشده بود،افشین باشه.ازش جدا شد و جدی نگاهش میکرد.بخاطر نگاه مهربان و متواضع افشین نمیتونست باور کنه خودش باشه. -جان پویان،تو واقعا افشین هستی؟!! افشین لبخند زد.پویان بیشتر گیج شد. -افشین خیلی بداخلاق و مغرور بود!! -پویان جان.دنبال شباهت بین این افشین و اون افشین نگرد.از اون افشین هیچی نمونده. -عاشق شدی؟!!!! .... فاطمه نادری؟؟!!!! -پس خواهرتو دیدی. -خیلی نامردی،چه بلایی سرش آوردی؟ -به نظرت کسی که بلایی سرش اومده اونه یا من؟ -هر بلایی سرت بیاد حقته. افشین تو دلش گفت..... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۶۹ افشین تو دلش گفت آره،حقمه.این بار پویان،افشین رو بغل کرد.باهم تو خونه رفتن.پویان متعجب به اطرافش نگاه میکرد. -واقعا اینجا زندگی میکنی؟!! -آره. -چرا خونه تو فروختی؟ -چون حلال نبود. پویان با لبخند نگاهش کرد.افشین هم لبخند زد. -افشین،هنوزم باورم نمیشه خودت باشی...نماز هم میخونی؟!! افشین خندید و با اشاره سر گفت آره. -خواهرمو دست کم گرفته بودم....حالا خاستگاری هم رفتی؟ تمام شب صحبت کردن. پویان از پدر و مادرش گفت.افشین خیلی ناراحت شد.پدر و مادر پویان رو از پدر و مادر خودش بیشتر دوست داشت. یک ساعت به اذان صبح بود. هنوز مشغول صحبت بودن که صدای آلارم گوشی افشین اومد.پویان و افشین با لبخند به هم نگاه کردن.یک دقیقه نگذشت که صدای آلارم گوشی پویان بلند شد.هردو بلند خندیدن.. وضو گرفتن و نمازشب خوندن. برای نماز صبح به مسجد رفتن.همیشه افشین تنها میرفت ولی حالا با پویان میرفتن. روز بعد فاطمه به دیدن مریم رفت. بعد از احوالپرسی با مادر و خواهر مریم،به اتاق رفتن.فاطمه گفت: _تو منتظر کسی هستی که بیاد خاستگاریت؟ -مامانم بهت گفته منو راضی کنی؟ -نه،خاله چیزی نگفته. مریم باتعجب گفت: -بابا گفته؟!! -نه،میگم برات ولی اول جواب مو بده. -نه.منتظر کسی نیستم. -پویان سلطانی یادته؟ تو دانشگاه یه کلاس باهم داشتیم. -همونی که پیش افشین مشرقی ازت دفاع کرد دیگه،آره..خب؟ -به نظرت چطور آدمی بود؟ -نمیدونم،اگه نرفته بود خارج میگفتم احتمالا ازت خاستگاری کرده. -از من؟!! -آره.معلوم بود ازت خوشش اومده بود. فاطمه با تعجب به مریم نگاه میکرد.مریم گفت: _چیه؟ مگه دروغ میگم؟ تو هم ازش بدت نمیومد. -نه،اینجوری نیست.اون عاشق تو شده بود. -من؟؟...پس چرا همش میومد پیش تو و با تو حرف میزد؟ -چون میخواست برای همیشه از ایران بره،نمیخواست تو از علاقه ش چیزی بفهمی. -حالا برای چی الان اینارو میگی؟ -پویان سلطانی برگشته. -خب که چی؟ -گوش نمیدی ها.میگم عاشقت شده بوده.الان بخاطر تو برگشته. -برو بابا..منو سرکار گذاشتی. -نه به جان خودت،راست میگم. -خودشو دیدی؟!! -بله. -خودش بهت گفته بخاطر من برگشته؟!! -به این صراحت که نگفت..حتما که نباید همه چیز رو به زبان بیاره. -حالا چرا به تو گفته؟!! -مریم،خیلی تغییر کرده.خیلی با حجب و حیاست.روش نشد بیاد سراغ خودت. البته مطمئن هم نبود که مجرد باشی. اولین سوالی که ازم پرسید این بود که ازدواج کرده..وقتی گفتم نه،نفس راحتی کشید. -خب که چی مثلا؟ -مریم خیلی بی ذوقی. -فاطمه،اون پسره تو دانشگاه با همه دخترها بوده.همیشه دور و برش پر دختر بوده.حالا چیشده عاشق من شده؟ -اون تغییر کرده. -تغییر هم کرده باشه.من نمیتونم با کسی زندگی کنم که قبلا دستش تو دست صد تا دختر دیگه بوده. فاطمه دید فایده نداره، دیگه چیزی نگفت.حق با مریم بود.پویان هم.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۸۲۲🌷 🌿شرح دعای ندبه🌿 ‌🔶 مفاد دعای ندبه 💠دعای ندبه دعای عشق و آه فراق است.دعای روشن کردن امید است.اظهار نگرانی از وضع موجود،شوق لقاء امام، تأسف بر نظام‌های طاغوتی و انتظار برای حکومت آینده حق و در واقع انکار منکرات و اعلام پشتیبانی از حق است. 💠اگر بخواهیم مضمون و محتوای دعای ندبه را مطالعه کنیم،می‌توان آن را به چند قالب تقسیم کرد: 🔺۳-۱.کلی و عمومی 💠در سراسر این دعا موضوعات اقتصادی و عاطفی،فریاد در قالب ناله، تنفر از اهل طاغوت در قالب تأسف، اعتراض در قالب انتظار،شور در قالب سوز،و نفرین در قالب اشک به چشم می‌خورد. 🔺۳-۲.فرازها 💠فرازهای دعای ندبه موارد زیر را دربر می‌گیرد: 🔸۱.تاریخ انبیا که عبارتند از: 🔹۱.حضرت آدم علیه السلام:«فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ» 🔹۲.حضرت نوح علیه السلام:«وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ" 🔹۳.حضرت ابراهیم علیه السلام:«وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلِیلا» 🔹۴.حضرت موسی علیه السلام:«وَ بَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ» 🔹۵.حضرت عیسی علیه السلام:«وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَبٍ» 🔹۶.فلسفه بعثت انبیاء علیهم السلام:«وَ لا یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولا» 🔹۷.اسلام و پیامبر اسلام(ص) که خود به شکل‌های مختلف مطرح شده است: ♦️الف)ختم نبوت:«إِلَی أَنِ انْتَهَیْتَ بِالامْرِ إِلَی حَبِیبِکَ وَ نَجِیبِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» ♦️ب)اهل بیت:«وَ قُلْتَ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» ♦️ج)ولایت و امامت:«فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیَّامُهُ، أَقامَ وَلِیَّهُ» ♦️د)داستان غدیر (بیعت عمومی):«فَقَالَ وَ الْمَلا أَمَامَهُ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» ♦️ه)یادی از امیرالمؤمنین علیه السلام: «أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ-اَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَی زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ -أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ-سَدَّ الابْوَابَ إِلا بَابَهُ- أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا- أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی-لَوْ لا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُومِنُونَ بَعْدِی-قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنَادِیدَ الْعَرَبِ-أَحْقَادا بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً- فَأَضَبَّتْ عَلَی عَدَاوَتِهِ-حَتَّی قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ-وَ قَتَلَهُ أَشْقَی الاشْقِیَاءِ مِنَ الاوَّلِینَ وَ الاخِرِینَ»(مفاتیح الجنان،ص۵۳۴). 🔺۳-۳.شکوائیه و درد دل با امام زمان علیه السلام که به صورت‌های زیر نمود یافته است: 🔸رابطه با امام زمان عجل الله فرجه: «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی-وَ لا أَسْمَعَ لَکَ حَسِیسا وَ لا نَجْوَی درد فراق: إِلَی مَتَی أَحَارُ فِیکَ یَا مَوْلایَ-مَتَی نَرِدُ مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَی-مَتَی نُغَادِیکَ وَ نُرَاوِحُکَ فَنَقِرَّ عَیْنا-أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ» 🔸پیام عشق:«یَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ» 🔸تاریخ مظلومیت:«فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ» نامسلمانی حکّام جور:«لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ» 🔸انتظار:«مَتَی نَرِدُ مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّة» 🔸انتقام:«أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْکِ-أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء» 🔸امید:«أَیْنَ مُعِزُّ الاوْلِیَاء» 🔸انحراف در جامعه اسلامی:«لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» 🔸مظلومیت اهل بیت:«فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ و سُبِیَ مَنْ سُبِیَ و أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ» 🔸پایان امیدبخش:«إِذْ کَانَتِ الارْضُ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ و الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» 🔸هم دردی:«فَلْیَبْکِ الْبَاکُون فَلْیَنْدُب النَّادِبُون،و یَضِجَّ الضَّاجُّون و یَعِجُّ الْعَاجُّون» 🔸سیمای رهبری که مسلمانان در انتظار او هستند:«أَیْن بَقِیَّةُ اللَّهِ-أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ-أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لاقَامَةِ الامْتِ وَ الْعِوَج-أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ و السُّنَنِ-أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لاعَادَةِ الْمِلَّةِ و الشَّرِیعَةِ-أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْک وَ النِّفَاقِ-أَیْنَ مُعِزُّ الاوْلِیَاءِ وَ مُذِلُّ الاعْدَاءِ» 🔺۳-۴.دعاهایی که در عبارات زیر وجود دارد: 🔷ستایش خدا:«الحمد لله رب العالمین» 🔷جایگاه امام:«و اجْعَلْ صَلاتَنَا به مَقْبُولَةً و ذُنُوبَنَا به مَغْفُورَةً و دُعائَنا به مُستَجابا وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَةً وَ هُمُومنَا به مَکْفِیَّةً و حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِیَّةً»
عج 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
1_3160506986_۲۷۱.mp3
1.31M
_⚡️_ مهمترین خواسته عجل الله از زنان و دختران چیست ؟ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
اثر محبت امام.mp3
3.65M
🔊 🎵 «اثر محبت و اشتیاق امام» 🎙 استاد 🔅 قبل از اینکه فرصت تموم بشه محبت امام، همه وجود آدم رو برمی‌گردونه به سمت خدا... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی آخرین قدم را برای ظهور منجی (ع) برمی‌دارد؟ | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
یاد خدا ۸۰.mp3
12.2M
مجموعه ۸۰ | ❤️ : یک فرمول، برای داشتن شادی و آرامشی که هیچ وقت تمام نشود! @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
شیوه جدید حکومت مداری.mp3
3.11M
🎙 ✍شیوه‌ جدید حکومت‌مداری ⬅️ سیاست‌ورزی روحانی منشانه، توقع مردم است. 📌برگرفته از جلسه «رئیسی روحانی بود» @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ دوباره این طلوع رو شونهٔ توئه خورشید مثل من دیوونهٔ توئه شبیه قایقی زدم به ساحلت دوباره ساحلت..ضریحِ خوشگلت صدای حاجتا پیچیده تو حرم چشام ابریه یه کاری کن نرم چقد غریب نواز..چقدر محشری همون دم حرم دلارو میبری تموم جاده‌ها مسافر تواَن چه عشقی میکنن که زائر تواَن دوباره اشک من همون دم حرم زمین که میخورم هوایی توام میون جمعیت میون زائرا صدات میزم سلام امام رضا سلام عشق من..سلام دلخوشی تو آخرش منو از عشق می‌کُشی 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️