eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۸۶ #قسمت_هشتاد_ششم🎬: ابومعروف سرش را نزدیک گوش فرمانده عزت آورد و آهسته گفت: می دانم این
۸۷ 🎬: عباس برای بار چندم سینه خیز جلو رفت و از بالای بامی که پناه گرفته بود مسیر تردد ماشین های بعثی را نگاهی انداخت، از صبح این مسیر شلوغ بود و الان در سکوت فرو رفته بود. طبق برآوردی که داشتند، احتمالا ماشین آمریکایی با شیشه های دودی که هیچ مناسبتی با مناطق جنگی نداشت و حامل ان مقام بعثی بود زودتر می امد و بعد از آن، ماشین فرمانده عزت که به احتمال زیاد محیا مسافر آن نیز بود از راه می رسید. عباس همانطور که خیره به خیابان بود، به یاد حرفهای همسرش رقیه افتاد و شوقی که او از پیدا کردن محیا داشت و البته خبری که به عباس داد، گویا رقیه هم قرار بود فرزندی به دنیا بیاورد و عباس پدر می شد، با یاد آوری این خبر، لبخند محوی روی لبهای عباس نشست و زیر لب ناخوداگاه گفت: خدایا شکرت! حامد نوجوان خرمشهری که همراهشان بود با زدن سوت ریزی او را از عالم افکارش بیرون کشاند. برادر! خبری نشد؟! عباس سرش را به دو طرف تکان داد و‌گفت: لا، الامان... در همین حین صدای حرکت همزمان چند ماشین به گوش رسید سعادت خودش را به جلو رساند و همانطور که با دوربین دستش کمی دورتر را نگاه می کرد گفت: ماشین اون مقام بعثی داره میاد و کلی هم محافظ اطرافش ریخته.. عباس دندان هایش را بهم سایید و‌ گفت: اگر قرار نبود محیا را نجات بدیم حتما الان کلک این مقام عالیرتبه را میکندیم. آقای سعادت سرش را تکان داد و گفت: به وقتش یکی یکی کلک تمام این خائنین به ملت ها را می کنیم، شک نکن... ماشین ها نزدیکتر شدند، همه افراد سرشان را دزدیدند و حامد زیر لب گفت: چقدر انتر منتر دور خودش ریخته!! سعادت خیره به جاده بود و گفت: اینا فقط تا خروجی خرمشهر همراهیش می کنند و مطمئنا از اونجا به بعد تنها میشه، بعثی ها خیلی به ظاهر و کلاس گذاشتن اهمیت میدهند. حامد خنده ریزی کرد و گفت: همین باعث شده فرماندهاشون را زود تشخیص بدیم، مثل ما نیستن که فرمانده و سرباز در یک سطح باشند، مثل هم بخورند و مثل هم لباس بپوشند و با هم بگن و بخندن... ماشین ها از جلوی ساختمانی که آنها کمین گرفته بودند رد شدند، نفس ها در سینه حبس شده بود و هیچ حرکتی نمی کردند،فقط آقای سعادت با دوربین نگاه می کرد که فرمانده عزت و محیا داخل ماشین های همراه آنها نباشد که نبود. ماشین ها رد شدند عباس کمی جابه جا شد و گفت: شکار خوبی بودند هاا... سعادت سری تکان داد و گفت: عملیاتی بهتر در پیش داریم. آنها مشغول حرف زدن بودند و نمی دانستند، درست خروجی شهر یک گروه چند نفره دیگر منتظر رسیدن فرمانده عزت بودند.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۸۷ #قسمت_هشتاد_هفتم🎬: عباس برای بار چندم سینه خیز جلو رفت و از بالای بامی که پناه گرفته
۸۸ 🎬: ماشین ابو‌معروف بدون اینکه کوچکترین مشکلی برایش پیش بیاید از خروجی شهر گذشت. ابو معروف که نمی خواست وجههٔ خودش را جلوی راننده بشکند از بین صندلی ها نگاهی به عقب انداخت و همانطور که لبخند کریهی بر دهان گله گشادش نشسته بود و چشمهایش را ریزتر از همیشه نشان میداد رو به محیا گفت: خانم دکترجان! نمی دانی چقدر دنبالت گشتم، من نمی دانستم که خودی ها شما را اسیر کرده اند وگرنه الساعه خودم را میرساندم، اصلا شما چرا درست خود را معرفی نکردید که چندین ماه در این شرایط بد در اسارت نمانید. محیا که ذهنش درگیر چیز دیگری بود و میدید از شهر خارج شدند و کسی برای نجات او جلو نیامد، نگاهی تند و تیز به ابو معروف انداخت و بعد نگاهش را به شیشه دودی اتومبیل دوخت و در دل دعا می کرد که عباس و همراهانش زودتر از کمین خارج شوند به آنها حمله کنند. ابومعروف که سکوت محیا را دید گفت: ببین کارهای خدا را...من برای امری دیگه میام خرمشهر و خدا تمام درهای نعمتش را به روی من باز میکنه، باز هم در حقانیت من شک داری؟! محیا با تعجب به او نگاهی انداخت و زیر لب گفت: همینجور پیش بره ادعای پیامبری می کنه، روباه مکار... ابو معروف که فقط کلمه روباه مکار را شنید، گلویی صاف کرد و درست سرجایش نشست تا محیا بیش از این چیزی نگوید و آبرو ریزی نشود. ساعتی از رفتن ماشین ابو معروف می گذشت که صدای آقای سعادت بلند شد: آماده باشید فکر کنم ماشین طرف داره میاد. بچه ها با شنیدن هشدار آقای سعادت، آرام آرام از نردبانی که به بام تکیه داده بودند، پایین آمدند خودشان را به دیوارهای نیمه مخروبه حیاط خانه رساندند و طبق نقشه ای که کشیده بودند هر کدام در جایی خاص مستقر شدند. ماشین فرمانده عزت که جیپی خاکی رنگ بود، درست روبه روی آنها رسید و طبق نقشه، عباس در حالیکه که اسلحه در دست داشت و یک پایش را روی زمین می کشید و وانمود می کرد که حالش بد است،جلوی ماشین را سد کرد و با لهجه غلیظ عراقی شروع به کمک خواستن کرد: کمک، کمک،یک عده جاسوس اینجان، به نظرم می خوان پایگاهمون را بگیرن...کمک کنید. فرمانده عزت که هنوز به خاطر از دست دادن آن گردنبند با ارزش عصبانی بود،همانطور که به راننده اشاره می کرد که سرعتش را کم کند، با صدای بلند گفت: به من ربطی ندارد، برید به فرمانده جدید بگین و زیر لب غر و لندی کرد و آرام گفت: امیدوارم رکبی سخت از دشمن بخورید و با زدن این حرف به راننده اشاره کرد که سرعتش را زیاد کند و در همین حین صدای تیر اندازی بلند شد و باد لاستیک های ماشین خوابید و ماشین متوقف شد. عباس فرمانده عزت را نشانه رفته بود که سعادت خودش را به او رساند و عباس آرام گفت: فرمانده سابق هست اما محیا با او نیست.. سعادت که انتظار شنیدن این حرف را نداشت، به سرعت جلو رفت و فرمانده همانطور که کلت کمری در دست داشت از ماشین پیاده شد و جلوی کاپوت ماشین پناه گرفت و با صدای بلند گفت: تو سرباز عراقی هستی، چرا به روی مافوقت اسلحه کشیدی؟! به تو فرصت میدهم که همین الان با دوستانت اینجا را ترک کنی، وگرنه برمی گردم و تا تو را تنبیه نکنم از اینجا نمی روم. عباس شروع به تیراندازی کرد و راننده که ترسیده بود، دستهایش را روی سرش گذاشت و گفت: دخیل دخیل... عباس همانطور که جلو میرفت، رجز هم می خواند: بله من عراقی هستم اما در جبهه حق می جنگم، فرمانده عزت اگر به زندگی ات علاقه داری تسلیم بشو چون دور تا دور شما را تک تیر اندازهای ما محاصره کرده اند،اگر تسلیم شوی هیچ آسیبی به تو نمی رسانیم. فرمانده عزت با تردید اطرافش را نگاه کرد و بعد تیری به سمت عباس شلیک کرد که به خطا رفت و در همین حین تیری به دست او خورد و کلت از دستش افتاد و فرمانده عزت دستانش را بالا برد و شروع به التماس کردن نمود. عباس و سعادت جلو‌آمدند و رو به فرمانده گفتند: خانم دکتر کجاست؟! اگر خانم دکتر را به ما تحویل دهی جانت را به تو می بخشیم و اجازه می دهیم از اینجا بروی! فرمانده عزت با لحنی متعجب گفت:عجیبه! چرا همه خواستار خانم دکتر شدید؟! مرغ از قفس پرید،خانم دکتر یک ساعت پیش با ژنرال ابو معروف رفتند. عباس با شنیدن این حرف انگار دنیا دور سرش به چرخش افتاد و بغضی سنگین گلویش را چنگ میزد،پس به سعادت اشاره کرد و گفت: شما این مارمولک را ببرید،من باید خودم را به اون اژدهای هفت خط برسانم و محیا را نجات بدهم. کمی جلوتر مردی با عینک های آفتابی که داخل دوربین شاهد همه چیز بود به کناری اش گفت: به گمانم زرنگ تر از ما هم وجود داره، احتمالا قضیه گردنبند لو رفته و افراد فرمانده عزت دوره اش کرده اند،سریع تعقیبشان کنید،ما باید اون گردنبند را به چنگ بیاریم، اون گردنبند حق قوم برگزیده هست و لاغیر. 👈 .. ✍ نویسنده ؛« ط _حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#دست_تقدیر ۸۸ #قسمت_هشتاد_هشتم🎬: ماشین ابو‌معروف بدون اینکه کوچکترین مشکلی برایش پیش بیاید از خروجی
۸۹ 🎬: در اتاق صدای ریزی داد و محیا خیره به در اتاق شد، در باز شد و زنی با نقابی بر چهره وارد اتاق شد و در دستانش همچون همیشه، چشم بندی سیاه دیده میشد. زن به طرف محیا آمد چشم بند را روی چشم های او گذاشت، محیا فریاد زد: باز دوباره سفر؟! باز دوباره جابجایی؟! خسته شدم از اینهمه جابه جایی! چرا دست از سرم بر نمیدارید، چرا راحتم نمی گذارید، آخر من به کجا می توانم فرار کنم؟! با کدام توان و‌نیرو با کدام پول و سرمایه و با کمک چه‌کسی فرار کنم؟! او با تکان دادن سر می خواست مانع بستن چشم بند شود که سیلی ای به صورتش خورد. محیا آرام چشم هایش را از هم گشود، نوری که از سقف می تابید، چشمانش را زد، محیا چشم هایش را بهم کشید و سرش را به یک طرف و چرخاند و متوجه شد در اتاقی هست که همه جایش سفید است. زنی سفید پوش در کنارش ایستاده بود و با لبهایی که به سرخی گل انار بود به او لبخند میزد. محیا آب دهنش را قورت داد و‌گفت:م..من من مرده ام؟! و با زدن این حرف خواست حرکتی کند که با سوزش خطی زیر شکمش صدای ناله اش بلند شد. زن لبخندی زد و گفت: به هوش آمدی عزیزم، خیلی ترسیده بودم یعنی همسرتون کلی تهدیدمان کرد که اگر بهوش نیایی باید خودمون را مرده فرض کنیم و بعد خنده ریزی کرد و ادامه داد: درسته همسرت خیلی پیر هست و تو خیلی خیلی جوان و خوشگل هستی، اما اونم جذبه داره و البته معلومه که عاشقته... محیا با تعجب گفت: همسرم؟! و ذهنش به اول صبح برگشت، دردی جانکاه که بر جانش افتاده بود و او را از نقشه ای که کشیده بود باز داشت و ندیمه ای که برای مراقبت از او گذاشته بودند متوجه حال بدش شد ومحیا بیهوش بر تختخواب افتاد و دیگر چیزی نفهمید. محیا هراسان دستی به روی شکمش کشید و گفت: بچه ام؟! زن که از حرکات محیا چیزی سردرنمی آورد، گفت: یه پسر تپل و خوشگل، درست مثل خودت، توی اتاق بغلی هست، پدرش اجازه نداد بیارمش اینجا، گفته قبل از اینکه بچه را بیاریم تا تو ببینیش باید خودش ، شما را ببینه، نمی دونم، شاید می خواد با یه هدیه شگفت انگیز، غافلگیرت کنه... محیا آه بلندی کشید و بغض گلویش شکست و آرزو می کرد کاش مهدی الان اینجا بود، او اصلا نمی دانست دقیقا کجاست. پرستار، عربی صحبت می کرد اما محیا مطمئن بود این لهجهٔ عراقی نیست، پس الان اون دقیقا کجا بود؟! محیا با وجود تمام تلاش های ابو معروف راضی به ازدواج با او نشده بود و درست همین امروز که تصمیم به خودکشی گرفته بود، درد زایمان سراغش آمده بود. سکوت سنگینی بر اتاق حکمفرما بود، پرستار دستی به گونه محیا کشید و گفت: تو خیلی خوشگلی دختر! من برم خبر بهوش اومدنت را بدم و از همسرت انعامم را بگیرم. محیا زیر لب گفت: اون همسر من نیست، کاش می مرد و بلندتر گفت: من می خواهم الان بچه ام را ببینم و پرستار بدون دادن جواب از اتاق بیرون رفت 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۸۷۱🌷 🌿شرح قرآنی د
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۸۷۲🌷 🌿شرح قرآنی دعای ندبه🌿 🔶‌فراز پنجاه و یکم 🍀فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما وَ زِدْنَا بِذَلِکَ یَا رَبِّ إِکْرَاما وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدِیمِکَ إِیَّاهُ أَمَامَنَا حَتَّی تُورِدَنَا جِنَانَکَ وَ مُرَافَقَةَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِکَ؛ از جانب ما به او تحیّت و سلام برسان و به این وسیله اکرام بر ما را ای پروردگار بیافزا، و جایگاه او را، جایگاه و اقامتگاه ما قرار ده و نعمتت را با پیش انداختن او در پیش روی ما کامل گردان تا ما را وارد بهشت هایت نماید، و به همنشینی شهیدان از بندگان خالصت نایل نماید. 🍀 💠این فراز از دعا به موضوع سلام و تحیت به امام زمان علیه السلام اشاره دارد که خود دارای نکات درخور توجهی است. ✅نکته‌ها 🔺۱. یکی از امتیازات بی مانند قرآن، بیان پرمحتواترین مطالب در قالب ساده ترین و مختصرترین کلمات است. از جمله همین عبارت «سَلامٌ عَلَیْکُمْ» که جمله ای بسیار کوتاه و آسان، امّا پرمحتوا و رساست و سابقه آن به انبیای گذشته همچون ابراهیم، نوح و آدم علیهم السلام می‌رسد. «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ» «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ». 🔺۲. سلام، یکی از نام‌های خداوند، تهنیت خداوند بر پیامبران، تبریک الهی بر بهشتیان، زمزمه فرشتگان، کلام بین المللی همة مسلمانان، شعار بهشتیان در این جهان و آن جهان، ذکر خالق و مخلوق، ندای وقت ورود و خروج، آغاز هر کلام در نامه و بیان است که هم بر مرده و زنده و هم بر بزرگ و کوچک گفته می‌شود و پاسخ آن در هر حال واجب است. 🔺۳. پیامِ سلام، احترام، تبریک، دعا، امان و تهنیت از سوی خداوند است: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ»وقتی در پایان هر نماز می‌گوییم: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»، با این سلام تمام مرزهای نژادی و امتیازات پوچ سنّ، جنسیّت، مال، مقام، زبان و زمان را درطول تاریخ در هم می‌شکنیم و با همه بندگان صالح خدا ارتباط برقرار می‌کنیم و بر آنها درود می‌فرستیم. نمازگزار، وقتی در سلام نماز، به همه مؤمنان و بندگان صالح و بر خودش سلام می‌دهد، احساس می‌کند که تنها نیست و یکی از آحاد امّت بزرگ اسلام است و با مردان خدا در هر جای زمین احساس همبستگی می‌کند. 🔺۴. سلام، غیر از نماز، در برخوردهای مسلمانان در جامعه اسلامی، یکی از آداب معاشرت و ادب و اخلاق به شمار می‌آید، که هم محبّت و دوستی را جلب می‌کند، هم نشانة تواضع و فروتنی است، و هم پاداش بسیار دارد. امام صادق علیه السلام سلام کردن به هر کس را، یکی از نشانه‌های تواضع و نداشتن غرور و تکبّر می‌شمارد. 🔺۵. گرچه سلام کردن موجب افتخار است؛ ولی بهتر است که کوچک بر بزرگتر، رونده بر ایستاده، گروه کم بر گروه زیاد سلام کنند. 🔺۶. سلام، نشانه ادب و احترام، عشق و محبت، هم خطی و هم فکری، صلح و مسالمت تواضع و فروتنی است. سلام، اعلام حضور و اجازه ورود، تحیت اهل بهشت، اولین حق هر مسلمان بر مسلمان دیگر و کلید آغاز است. (ما زیارت را با سلام آغاز می‌کنیم) سلام، وسیله ادخال سرور و جلب رضایت است. سلام بر شهیدان، یک شعار سیاسی اجتماعی مهم است. سلام، نشانه ولایت است، در مقابل لعن‌ها که نشانه برائت است. 🔺۷. در سلام تسلیم وجود دارد: «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً». 🔺۸. در سلام حسن ظن است: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُومِناً». 🔺۹. در سلام تواضع است: «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ». 🔺۱۰. در سلام هم آهنگی با فرشتگان است: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ». 🔺۱۱. شعار اهل بهشت است: «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ». 🔺۱۲. نجات از خطر است: «قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنّا وَ بَرَکاتٍ». 🔺۱۳. پاسخی به یاوه گویان است: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً». 🔺۱۴. رمز برکت است: «سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ». 🔺۱۵. در فضای سلام لغوی نیست: «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلا قِیلا سَلاماً سَلاماً». 🔺۱۶. سلام اذن ورود است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها». 🔺۱۷. سلام از دیدگاه اجتماعی نیز عامل افزایش محبت و پیوند میان دلها و تسخیر قلوب است. سلام ارزانترین احسان، هدیه و تحفه است. عج 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ دعای فرج اگر این ویژگی‌ها رو داشته باشه؛ مستجاب میشه! عج | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
01 Be Vaghte Shaam (1403-05-15) Mashhad Moghadas.mp3
26.67M
🔈 🔰 جلسه اول * اوضاع سختی که لرزه به تن انسان می‌اندازد؛ توصیف وضعیت کاروان اسرای حسینی در مسیر شام [2:18] 🔸 شهر رازآلود شام؛ از زندگی حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) تا حکومت حضرت سلیمان (علیه‌السلام) و پیدایش یهود [4:31] 🔸 شهر اعجاب برانگیز شام؛ از وعده تحقق حاکمیت الهی تا مرکز فتنه‌های قبل از ظهور و پایتخت سفیانی [7:31] * محدوده شهر شام: سوریه، لبنان، اردن، فلسطین [8:20] * درگیری امیّه و هاشم از قبل اسلام تا زمان ظهور [9:50] ⚜ سفیانی؛ سپر و مدافع یهودیان در درگیری‌های آخرالزمانی [12:25] * حتمیت مسئله سفیانی و عدم امکان بداء در آن [17:30] 📍 آن که فلسطینی‌ها را بیچاره کرد محمودعباس بود نه نتانیاهو! [21:06] * کربلا همچنان جاریست چرا که حقیقت آن جنگ بین اسلام علوی و اسلام اموی بود [22:23] * شهر شام؛ منطقه‌ای که بر اساس بغض اهل بیت (علیهم‌السلام) تربیت شدند [32:54] * روایت جناب سهل‌بن‌سعد‌ساعدی از وضعیت شام به هنگام ورود اسرای حسینی [38:07] * قل لصاحب الرأس أن يتقدم بالرأس أمامنا حتى يشتغل الناس بالنظر إليه فلا ينظرون إلينا ، فنحن حرم رسول اللّه [45:53] ⏰ مدت زمان: ۵۱:۳۶ 📆 ۱۴۰۳/۰۵/۱۵ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌱👈 رَه توشه‌ی زوّار ( دوم) ✅به هیچ وجه این فایل ها رو از دست ندین و برای همه‌ی دوستان ارسال بفرمایید. الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
22_Goriz_Az_Rajim_1401_06_07_Moharram_1444_aminikhaah.ir.mp3
23.8M
⭕️سلسله مباحث « » ✅جلسه بیست و دوم 🛑 چه چیز هایی انسان را از دین خارج میکند؟ 🛑 اصل فعالیت شیطان در قوه خیال است 🛑آسیب های مربوط به شیاطین در زندگی 🛑 تقرب به ابلیس و تصرفات شیطانی @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
35.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔺 امام حسین رو از مردم نگیرید! (قسمت پایانی فصل اول) ❓چرا می‌خوان امام حسین رو از مردم بگیرن؟! ⁉️ ارتباط با امام حسین به چه درد یه آدم گناهکار می‌خوره ؟! ⁉️ کسی که با امام حسین دشمنی کرده هم می‌تونه عاقبت بخیر بشه؟! ⁉️ چیکار کنیم که امام حسین رو ازمون نگیرن؟! 📹 برشی از جلسه سخنرانی سجاد رستمعلی (مسئول اندیشکده علوم و فناوری‌های نرم انقلاب اسلامی) در محرم الحرام سال ۱۴۰۲ 🎞 مشاهده تمامی قسمت‌های مجموعه «امام حسین رو از مردم نگیرید!» - فصل اولادامه دارد... إن‌شاءالله. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️بسیاری سوال میکنند در بحث چگونه جهاد تبیین کنیم؟ 👈رهبر انقلاب فرمودند اگر میخواهید مشکل حل بشه این کار را انجام دهید 🎙حجت‌‌ الاسلام راجی @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخوای بری کربلا این فیلم رو ببین 👆 اگه نمی‌خوای بری نبین 😔😔😔 فیلمی که کمتر مورد توجه قرار گرفته و همه ازش غافل شدن 🥺👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚀 موشک رمزآلود سپاه در الحاق امروز چه ویژگی‌هایی دارد⁉️ 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
طوفان الاربعین _ ابوذر روحی.mp3
12.44M
🔸 جدید تقدیم شما التماس دعا 🎙 حاج 🔻 ویژه ۱۴۰۳ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فاصله شناسی.mp3
10.81M
✔️ با چند فرمول ساده؛ می‌تونیم میزان نزدیکی یا فاصله خودمان را از علیه‌السلام تشخیص دهیم. | @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 چرا دشمن از راهپیمایی اربعین میترسد؟ 1⃣ : راهپیمایی حسینی پایه گذار تمدن مهدوی شود 2⃣ : سخن پیر جماران محقق شود: راه قدس از کربلا می گذرد 3⃣ : طالبان حقیقت و عدالت خواهی با دیدن این همایش زیر علم "حب الحسین یجمعنا" به پویش عدالتخواهی بپیوندند. 4⃣ : بانگ لبیک یا حسین که دیروز استوانه های کاخ سبز یزید را لرزاند به کاخ سفید برسد. 5⃣ : اربعین از یک مناسک فراتر رفته و احیاگر فرهنگ ناب تشیع شود. 6⃣ : چون اربعین طومار نسخه استعماری " تفرقه بیانداز و حکومت کن" را در هم می پیچد 7⃣ نسخه اسلام آمریکایی که با تاج و تخت فرعون و ثروت قارون کاری ندارد با جرقه اربعین آتش بگیرد 8⃣ چون‌ میدانند اربعین یعنی عبور از اومانیسم، لذت محوری غربی، عقلانیت ابزاری غرب و حرکت به سمت امت واحده با تکیه بر ارزش هت است 9⃣ چون میدانند اربعین گهواره ی تربیتی حججی ها و صدرزاده ها هاست.‌.. 🔟🔻و حرف آخر: : چون میدانند امام زمان(عج) به سفارش پدر عزیزش در جمع حاضران اربعین پیداترین زائرِ پنهان کربلاست...!! ☆ــــــــــــــــــــ @zohoreshgh 🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ در حرم هستی کنار یار،فکرش را بکن حس خوبی هست،یک مقدار،فکرش را بکن چشم خود را باز کن گنبد تماشایی شده اشکهای لحظهٔ دیدار،فکرش را بکن دست بر سینه ادب کردی به سمت گنبدش ایستادی پیش شاه انگار،فکرش را بکن در کنار پنجره فولاد غوغایی شده خوب شد انگار یک بیمار،فکرش را بکن رفته‌ای داخل..تویی و یک ضریح و یک امام پس تصور کن فقط یکبار،فکرش را بکن با همین‌هایی که گفتم یک زیارت رفته‌ای شک نکن هرگز نکن انکار،فکرش را بکن 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌱ای کاش همیشه یاورت باشم من در وقت ظهور، محضرت باشم من 🌱ھر چند که نامه ام سیاه است ولی بگذار سیاه لشکرت باشم من... عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❤️ مے شود روشنی چشم من از راه برسد؟! من از امروز به آخر برسد؟! در ڪویرے ڪہ پر از سوز و پر از تشنگے اسٺ مے شود شبنمے از آیہ ڪوثر برسد. عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️