eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 آقای امام حسین! جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عشاق با معامله‌های گران خوش‌اند... ع 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ در رهگذرم بیا فقط یڪ لحظہ در چشم ترم بیا فقط یڪ لحظہ در لحظہ احتضار اگر زحمٺ نیسٺ بالاے سرم بیا فقط یڪ لحظہ 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
یا ربـ، ز ڪرم بہ رهبر بے همتاے ڪن هدیہ ثباتـ قدمے پا بر جاے از عمر تمام عاشقانش ڪم ڪن بر عمر عزیز دل زهرا افزاے @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
‍ ↫صد جلوہ حیاست⇣ پیڪر خاڪے تان••• ↫لبخند خـــدا⇣ مقام افلاڪے تان••• ↫با چــادرتان⇣ مدافعان حرمید••• ↫احسنت بر این حجاب⇣ و بر پاڪے تان••• @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🔷 امروز، روز اول ماه جمادی الثانی است. طریقه نماز اول هر ماه قمری👆 ✅ این نماز تضمین سلامتی از جانب خدا در این ماه است. ⏱زمان خواندن این نماز امروز از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب می باشد. اللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪ‌الفَرَج سلامتی و تعجیل در ظهور صلوات ✨ ✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ✨ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۱۷۵ با تعجب پرسیدم: _یعنی اون دوتا رو پلیس گرفت؟ او آهسته پشت دستم
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۷۶ با حسرت گفتم: _حاج کمیل من فکر میکردم میتونم نسیم رو کمک کنم فکر میکردم شاید او هم مثل من شانسی برای هدایت داشته باشه. حاج کمیل سری با تاسف تکون داد: _واقعیت اینکه که همه در دنیا نمیشن.بعضی مورد قرار میگیرند و بعضی نه!البته این به این معنی نیست که خداوند نمیخواد اون یک عده رو هدایت کنه بلکه اونها خودشون در درونشون یک چیزی رو کم دارند.و اون هم انسانیته! پرسیدم: _حاج کمیل پس شما چطور به من اعتماد کردید؟ خندید وگفت: _دختر خوب بالاخره مشخصه کی اهل حرف راسته کی نیست.کی دوست داره آدم باشه کی نه!نباید هرکسی رو به سرعت باور کرد.کسی با پیشینه ی نسیم که لاقیدی و بی اخلاقی رو سرمنشأ زندگیش کرده بعیده دنبال هدایت باشه.شما نباید بهش اعتماد میکردید. من چندبار به طور غیر مستقیم بهتون گفتم ولی متاسفانه.. حرفش رو قطع کردم: _کاش بهم مستقیم میگفتید. او آهی کشید: _نمیشد.بعضی چیزها رو باید خود فرد درک کنه اگه من بهتون میگفتم همیشه با اون عذاب وجدان و حسرت که مبادا نسیم هدایت میشد ومن کمکش نکردم رو به رو میشدید.از طرفی من زیاد این دختر رو نمیشناختم.فکر میکردم حتما در ایشون چیزی دیدید که من بی اطلاعم. البته گمونم من هم کوتاهی کردم.باید به نصیحت پدرم گوش میکردم. لبخند تلخی زد: _در حیرتم از این دنیا که هرچه جلوتر میری میبینی کم تر میدونی و بیشتر اشتباه میکنی! حاج کمیل پرسید: _ببینم راسته که شما خودت بازوت رو به این روز انداختی نگاهی به بازوم انداختم و لبخند رضایت آمیزی به لب آوردم! تو دلم گفتم:این همون بازویی بود که دست نامحرم بهش خورد.شاید فقط خون پاکش میکرد!گفتم: _اگه این تنها راه بود برای جلوگیری از دست درازی اون نامرد حاضر بودم خودمو شرحه شرحه کنم. خندید! از همون خنده ها که دیوانه م میکنه ریز و محجوب! من هم از خنده اش خنده م گرفت!میون خنده گفتم: _حاج کمیل من معنی معجزه رو فهمیدم! معجزه یعنی یقین قلبی به اینکه خدا قادر مطلقه و میتونه همه کاری برات انجام بده.من امروز با همین یقین نجات پیدا کردم.دعا کنید این یقین ذره ای ازش کم نشه! او پیشونیم رو بوسید. _الهی امین! زیر لب خدا روشکر کردم ونفس راحتی کشیدم.یاد این آیه افتادم( و یدالله فوق ایدیهم..)حاج کمیل بلند شد و برام آبمیوه ریخت و با عشق بهم خورانید! چند وقتی بود که آرامش نداشتم.حالا چقدر آروم بودم.انگار یک بار سنگین از رو دوشم برداشته شده بود..دوباره اون صدای خوش یمن و زیبا در درونم بهم نوید داد:دیگه در آرامش هستی! خدا تو رو از ایستگاههای تاریک و خطرناک پروازت داده و از حالا میفتی تو مسیر جاده های سبز و روشن!چشمهام رو بستم و در زیر نوازشهای حاج کمیل با خدا حرف زدم  و شکرش گفتم. 🍃🌹💞🍃🌹💞🍃🌹💞🍃🌹 تا اذان مغرب یک ساعتی زمان باقی بود. پیاده روی و دنبال« آقا مهدی» دویدن حسابی خسته ام کرده بود.این ماههای آخر بارداری واقعا سنگین شده بودم.وارد میدان قدیمی شدم و چشمم افتاد به اون نیمکت همیشگی! رو کردم به آقا مهدی و گفتم: _مامان بریم اونجا بشینیم که هم من یک خستگی در کنم هم شما آقا مهدی با زبان کودکانه گفت: _نه مامانی من میخوام با فواره هابازی کنم و دستم ورها کرد وبه سمت حوض میدون دوید. دختری هفده هجده ساله روی نیمکت نشسته بود و با صورتی پکر و بغض آلود سرش گرم گوشیش بود. تا منو دید خودش رو کنار کشید و با احترام گفت: _بفرمایید بنشینید. لبخندی دوستانه به صورتش زدم و کنارش نشستم.چقدر چهره ی معصوم و دوست داشتنی ای داشت.دوست داشتم باهاش هم کلام شم.گفتم: _عجب هوا گرم شده.! او به سمتم چرخید و به زور لبخند غمگینی به لب آورد و گفت:_بله. گفتم: _اوووف! البته من چون باردارم هستم دیگه گرما خیلی اذیتم میکنه.. 🍃🌹🍃 او انگار حوصله ی حرف زدن نداشت. دستش رو زیر چونه ش گذاشت و با چهره ای غمگین به گلدسته های مسجد نگاه کرد.👈یاد خودم افتادم که شش سال پیش با حالی خراب روی این نیمکت مینشستم و به گذشته ام فکر میکردم. هر از گاهی چشمم به آقا مهدی میفتاد که  با دوپای کودکانه ش در کنار حوض می دوید و میخندید! دوباره صورت دختر جوان رو نگاه کردم که با نوک انگشش اشک گوشه ی چشمش رو پاک کرد.نمیدونستم مشکلش چی بود؟ نمیدونستم دلش از کجا پر بود ولی واقعا دلم براش سوخت.از ته دلم براش طلب خیر و آرامش کردم.او خبر نداشت که من در سکوت، دارم براش آهسته دعا میکنم.کسی چه میدونه؟ شاید شش سال پیش هم یک رهگذر با دیدن اشک من روی این نیمکت برام دعای خیر کرد و الان از تاریکی گذر کردم. آقا مهدی به طرفم دوید. _مامانی من تشنه مه.از همین آب حوض بخورم؟ گفتم:_نه نه مامان. .اینکارو نکنی ها.اون اب کثیفه. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۱۷۵ با تعجب پرسیدم: _یعنی اون دوتا رو پلیس گرفت؟ او آهسته پشت دستم
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۷۶ با حسرت گفتم: _حاج کمیل من فکر میکردم میتونم نسیم رو کمک کنم فکر میکردم شاید او هم مثل من شانسی برای هدایت داشته باشه. حاج کمیل سری با تاسف تکون داد: _واقعیت اینکه که همه در دنیا نمیشن.بعضی مورد قرار میگیرند و بعضی نه!البته این به این معنی نیست که خداوند نمیخواد اون یک عده رو هدایت کنه بلکه اونها خودشون در درونشون یک چیزی رو کم دارند.و اون هم انسانیته! پرسیدم: _حاج کمیل پس شما چطور به من اعتماد کردید؟ خندید وگفت: _دختر خوب بالاخره مشخصه کی اهل حرف راسته کی نیست.کی دوست داره آدم باشه کی نه!نباید هرکسی رو به سرعت باور کرد.کسی با پیشینه ی نسیم که لاقیدی و بی اخلاقی رو سرمنشأ زندگیش کرده بعیده دنبال هدایت باشه.شما نباید بهش اعتماد میکردید. من چندبار به طور غیر مستقیم بهتون گفتم ولی متاسفانه.. حرفش رو قطع کردم: _کاش بهم مستقیم میگفتید. او آهی کشید: _نمیشد.بعضی چیزها رو باید خود فرد درک کنه اگه من بهتون میگفتم همیشه با اون عذاب وجدان و حسرت که مبادا نسیم هدایت میشد ومن کمکش نکردم رو به رو میشدید.از طرفی من زیاد این دختر رو نمیشناختم.فکر میکردم حتما در ایشون چیزی دیدید که من بی اطلاعم. البته گمونم من هم کوتاهی کردم.باید به نصیحت پدرم گوش میکردم. لبخند تلخی زد: _در حیرتم از این دنیا که هرچه جلوتر میری میبینی کم تر میدونی و بیشتر اشتباه میکنی! حاج کمیل پرسید: _ببینم راسته که شما خودت بازوت رو به این روز انداختی نگاهی به بازوم انداختم و لبخند رضایت آمیزی به لب آوردم! تو دلم گفتم:این همون بازویی بود که دست نامحرم بهش خورد.شاید فقط خون پاکش میکرد!گفتم: _اگه این تنها راه بود برای جلوگیری از دست درازی اون نامرد حاضر بودم خودمو شرحه شرحه کنم. خندید! از همون خنده ها که دیوانه م میکنه ریز و محجوب! من هم از خنده اش خنده م گرفت!میون خنده گفتم: _حاج کمیل من معنی معجزه رو فهمیدم! معجزه یعنی یقین قلبی به اینکه خدا قادر مطلقه و میتونه همه کاری برات انجام بده.من امروز با همین یقین نجات پیدا کردم.دعا کنید این یقین ذره ای ازش کم نشه! او پیشونیم رو بوسید. _الهی امین! زیر لب خدا روشکر کردم ونفس راحتی کشیدم.یاد این آیه افتادم( و یدالله فوق ایدیهم..)حاج کمیل بلند شد و برام آبمیوه ریخت و با عشق بهم خورانید! چند وقتی بود که آرامش نداشتم.حالا چقدر آروم بودم.انگار یک بار سنگین از رو دوشم برداشته شده بود..دوباره اون صدای خوش یمن و زیبا در درونم بهم نوید داد:دیگه در آرامش هستی! خدا تو رو از ایستگاههای تاریک و خطرناک پروازت داده و از حالا میفتی تو مسیر جاده های سبز و روشن!چشمهام رو بستم و در زیر نوازشهای حاج کمیل با خدا حرف زدم  و شکرش گفتم. 🍃🌹💞🍃🌹💞🍃🌹💞🍃🌹 تا اذان مغرب یک ساعتی زمان باقی بود. پیاده روی و دنبال« آقا مهدی» دویدن حسابی خسته ام کرده بود.این ماههای آخر بارداری واقعا سنگین شده بودم.وارد میدان قدیمی شدم و چشمم افتاد به اون نیمکت همیشگی! رو کردم به آقا مهدی و گفتم: _مامان بریم اونجا بشینیم که هم من یک خستگی در کنم هم شما آقا مهدی با زبان کودکانه گفت: _نه مامانی من میخوام با فواره هابازی کنم و دستم ورها کرد وبه سمت حوض میدون دوید. دختری هفده هجده ساله روی نیمکت نشسته بود و با صورتی پکر و بغض آلود سرش گرم گوشیش بود. تا منو دید خودش رو کنار کشید و با احترام گفت: _بفرمایید بنشینید. لبخندی دوستانه به صورتش زدم و کنارش نشستم.چقدر چهره ی معصوم و دوست داشتنی ای داشت.دوست داشتم باهاش هم کلام شم.گفتم: _عجب هوا گرم شده.! او به سمتم چرخید و به زور لبخند غمگینی به لب آورد و گفت:_بله. گفتم: _اوووف! البته من چون باردارم هستم دیگه گرما خیلی اذیتم میکنه.. 🍃🌹🍃 او انگار حوصله ی حرف زدن نداشت. دستش رو زیر چونه ش گذاشت و با چهره ای غمگین به گلدسته های مسجد نگاه کرد.👈یاد خودم افتادم که شش سال پیش با حالی خراب روی این نیمکت مینشستم و به گذشته ام فکر میکردم. هر از گاهی چشمم به آقا مهدی میفتاد که  با دوپای کودکانه ش در کنار حوض می دوید و میخندید! دوباره صورت دختر جوان رو نگاه کردم که با نوک انگشش اشک گوشه ی چشمش رو پاک کرد.نمیدونستم مشکلش چی بود؟ نمیدونستم دلش از کجا پر بود ولی واقعا دلم براش سوخت.از ته دلم براش طلب خیر و آرامش کردم.او خبر نداشت که من در سکوت، دارم براش آهسته دعا میکنم.کسی چه میدونه؟ شاید شش سال پیش هم یک رهگذر با دیدن اشک من روی این نیمکت برام دعای خیر کرد و الان از تاریکی گذر کردم. آقا مهدی به طرفم دوید. _مامانی من تشنه مه.از همین آب حوض بخورم؟ گفتم:_نه نه مامان. .اینکارو نکنی ها.اون اب کثیفه. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۷۶ با حسرت گفتم: _حاج کمیل من فکر میکردم میتونم نسیم رو کمک کنم فکر
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۷۷ گفتم: _صبر کن یک کم نفس تازه کنم با هم میریم از مغازه آب میخریم. آقامهدی دست ازبهانه گیری برنمیداشت.دختر جوان دستش رو سمت کیفش برد.حدس زدم بخاطر سروصدای ما قصد داره نیمکت رو ترک کنه.ما خلوت او را به هم زده بودیم. او از کیفش بطری آبی بیرون آورد و رو به آقا مهدی گفت: _بیا عزیزم.اینم آب.مامامت گناه داره نمیتونه زیاد راه بره. آقا مهدی نگاهی به من انداخت! من از اون دختر خانوم تشکر کردم و لیوانی از کیفم در آوردم و به آقا مهدی  دادم. دختر جوان با لبخند سخاوتمندانه ای برای او آب ریخت و سرش رو نوازش کرد.نتونستم خودم رو کنترل کنم دستش رو گرفتم.جا خورد!آب دهانم رو قورت دادم و با لبخندی دوستانه پرسیدم: _اگه ما مزاحم خلوتت هستیم میریم یک جای دیگه..انگار احتیاج داری تنها باشی.. 🍃🌹🍃 او لبخند تلخی زد و به همراه لبخند، چشمهاش خیس شد. _نه مهم نیست. من به اندازه ی کافی تنها هستم! دلم میخواد از تنهایی فرار کنم. چقدر دلش پر بود.کلمات رو با اندوه و بغض ادا میکرد..پرسیدم: _چرا تنها عزیزم؟ حتما مادری پدری خواهرو برادری داری که باهاشون بگی بخندی. درد دل کنی.. او با پوزخند تلخی حرفم رو قطع کرد!_حتما نباید خونواده داشته باشی تا بی غصه باشی.من در کنار اونها تنهاوغصه دارم. دستهای سرد و لرزونش رو در دستم گرفتم و با مهربونی نگاهش کردم. گفتم: _نمیدونم دلت چرا پره.حتما دلیل موجهی داری..ولی یادت باشه همه ی مشکلات یه روزی تموم میشه. پس زیاد خودتو درگیرشون نکن و فقط نگاه کن!! شش سال پیش یکی یه حرف قشنگ بهم زد زندگیم و متحول کرد.حالا همونو من بهت میگم!اگه تو بحر حرف بری حال تو هم خوب میشه. اون اشکش رو پاک کرد و منتظر شنیدن اون جمله بود.گفتم: _ما تو آغوش خداییم.وقتی جای به این امنی داریم دیگه چرا ترس؟! چرا نا امیدی؟! چرا گلایه و تنهایی؟! ازمن میشنوی تو این آغوش مطمئن فقط اتفاقات وحوادث ناگوار رو تماشا کن و با اعتماد به اونی که بغلت کرده برو جلو!او نگاهش رو روی زمین انداخت و با بغض گفت:این حرفها خیلی قشنگه. .خیلی ولی تو واقعیت اینطوری نیست. بعد سرش رو بالا آورد و پرسید: _شما خودت چقدر این حرفتو قبول داری؟ من با اطمینان گفتم: _من با این اعتقاد دارم زندگی میکنم!! با همین اعتقاد شاهد معجزات بودم. مشکل ما سر همین بی اعتقادیمونه.از یک طرف میگیم الله اکبر  از طرف دیگه بهش اعتماد نمیکنیم.اگر اعتماد کنی هیچ وقت غم درخونت رو نمیزنه.هیچ وقت نا امید نمیشی.به جرات میگم حتی هیچ کدوم از دعاهات بی جواب نمیمونه. او مثل مسخ شده ها به لبهای من خیره بود.زیر لب نجوا کرد:_شما..چقدر..ماهید! خندیدم.گفت: _حرفهاتون دل آدم رو میلرزونه..مشخصه از ته دلتون میگید..خوش بحالتون.این ایمان و از کجا آوردید؟ کمی بهش نزدیک ترشدم وگفتم: _منم اولها این ایمان رو نداشتم.خدا خودش از روی محبت و مهربانی ش این ایمان و به دلم انداخت. حالا هر امتحان و ابتلایی سر راهم قرار میگیره با علم به اینکه میدونم آخرش حتما برام خیره صبر میکنم. او دستم رو رها نمیکرد.با نگاهی مشتاق صورتم رو تماشا میکرد. _خوش به سعادتتون..چقدر ایمانتون قویه که وقتی دارید حرف میزنید احساس میکنم حالم رفته رفته بهتر میشه..لطفا بهم بگید چطور به این منطق رسیدید. من با تعجب خندیدم: _وای نه خیلی مفصله.ولی مطمئن باش سختیهایی که من کشیدم یک صدمش هم در زندگی شما نیست! و اصلا به همین دلیله که الان به این اعتقاد رسیدم.هرچی بیشتر سختی بکشی آب دیده تر وناب تر میشی. 🍃🌹🍃 ادامه👇👇
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۷۷ گفتم: _صبر کن یک کم نفس تازه کنم با هم میریم از مغازه آب میخریم
👆ادامه قسمت ۱۷۷ 👇 من و او تا غروب روی نیمکت حرف زدیم و او با اعتمادی وصف ناپذیر از دغدغه ها ومشکلاتش گفت. از دعواهای مکرر پدرو مادرش..از بی معرفتی و بد رفتاریهای دوستانش و چیزی که آخرش گفت و دلم رو به درد آورد این بود که به تازگی فهمیده که مادرش بیماری صعب العلاجی داره و میترسه که او را از دست بده.او با بغض و اشک گفت: _شما که اینقدر اعتقادتون قویه برامون دعا کنید. دیگه تحمل ندارم. دستش رو نوازش کردم. صدای اذان از مناره ها بلند بود.با چشمی اشکبار برای سلامتی مادرش وبرطرف شدن مشکلاتش دعا کردم و او هم آهسته گفت: _آمین! آقا مهدی دوید سمتم. _مامان مامان اذان میگن..بریم مسجد الان بابایی میاد.. من از روی نیمکت بلند شدم و با لبخندی دوستانه به دختر جوان گفتم: _یادت نره بهت چی گفتم!!تو در آغوش خدایی!! به آغوشش اعتماد کن. او لبخندی زد: _حتمااا…ممنونم چقدر حالم بهتره.. از او خداحافظی کردم.. هنوز چند قدمی دور نشده بودم که تصمیم گرفتم دوباره به عقب برگردم.او با تعجب نگاهم کرد.گفتم: _مسجد نمیای بریم؟! امشب دعای کمیل داره. برق عجیب و امیدوارانه ای در چشمش نشست.از جا بلند شد و با دودلی گفت: _خیلی دوست دارم ولی من چادری نیستم… دستش رو گرفتم و سمت خودم کشوندم. نگران نباش.من چادر همراهم هست. 🍃وتاریخ دوباره تکرار شد..🍃 🌹🌹 ✍ نویسنده ؛ « » قسمت اول رمان 👇 https://eitaa.com/zohoreshgh/106476 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۴۶🌷 🍀اوصاف امام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۴۷🌷 🍀اوصاف امام زمان عجل الله فرجه🍀 🔶 فرج مؤمنان 💠«او» سبب گشایش کار ایمان آورندگان است. لذا در کتاب هدایة الکبری و دلائل الامامه گفته اند، فرج مؤمنان از القاب و اوصاف امام زمان علیه السلام است. 💠 در زیارت آن حضرت در روز جمعه می‌گوییم: «وَیفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ»؛ «به وسیله او برای اهل ایمان فرج و گشایش حاصل می‌گردد». 🔶فرخنده 💠کتاب‌های ذخیرةالالباب و تذکرة الائمه گفته اند: در کتاب شعیای پیامبر، موعود آخر الزمان به «فرخنده» نامیده شده است. 🔶 فرد 💠به معنای تنها و از القاب امام زمان علیه السلام می‌باشد؛ چنان که امام باقرعلیه السلام در روایتی فرموده است: وَ هُوَ الْفَرْدُ مِنْ اَهْلِهِ... 🔶فردوس اکبر 💠تذکرة الائمه از کتاب قبروس رومیان نقل کرده است که این اسم امام زمان علیه السلام و موعود آخر الزمان است. 🔶فرید 💠به معنای بی همتا، چون «او» تنها و آخرین وصی آخرین پیامبر خداست. اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که فرمود: «صاحِبَ هذَا الأَمْرِ الشَّرِید الطَّرِید الْفَرِید الْوَحِید»؛ «صاحب این امر همان تنهای رانده شده و بی همتای یگانه است». 💠از امام صادق و امام باقرعلیهما السلام نیز چنین نقل شده است. و در قسمتی از زیارت سرداب آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ أَیهَا الامامُ الْفَرِیدُ». «سلام بر تو ای آقایی که امام تنها و بی همتایی! » 🔶فِطرةُ الاَنام 💠به معنای آمیخته با فطرت و سرشت خلایق و بندگان خدا می‌باشد که با آن امام زمان توصیف شده است؛ چنان که در نسخه ای به جای نظرة الایام، فطرة الانام آمده است. 🔶 فقید 💠به معنای از دست رفته، چون امام زمان علیه السلام از دسترس خلق به دور است، «او» غایب است تا روزی که جهان آماده پذیرش آن حضرت گردد و خداوند مصلحت بداند و ظهور کند. 💠امام علی علیه السلام فرموده است: «... ذاکَ الفَقِیدُ الطَّرِیدُ وَالشَّرِیدُ م ح م د بْنُ الحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الحُسَینِ هذا وَوَضَعَ یدَهُ عَلی رَأْسِ الحُسِینِ علیه السلام»؛ «او امام از دست رفته و تنها و رانده شده است، م ح م د بن حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین، یعنی این حسین. و دست مبارک را بر سر امام حسین علیه السلام قرار داد». 🔶 فقیه 💠به معنای عالم و اسلام شناس است. در توقیعات امام زمان علیه السلام، و سؤالاتی که نوّاب خاص و اصحاب امام زمان علیه السلام از آن حضرت داشته اند، تعبیر به فقیه شده است. که یقیناً مراد از فقیه، امام زمان علیه السلام می‌باشد. 💠از جمله در تهذیب الاحکام شیخ طوسی روایتی از محمّد بن عبداللَّه حمیری نقل شده که به فقیه نامه نوشتم و چنین سؤال کردم و جواب آمد. ‌‌ عج 📚اوصاف المهدی (عج) ✍احمد سعیدی ‌‌‌ 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 چقدر برای امام زمان هزینه کردی از پولت، عاطفت، عشقت... عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
کارگاه تفکر ۱۳.mp3
10.04M
۱۳ آنچه در پادکست سیزدهم می‌شنوید : ـ چگونه می‌توان نعمت‌ها را دید و در آنها تفکر کرد؟ ـ چرا فکر انسان عموماً تمایل دارد به امورات مادی و برنامه‌های معمول زندگی مشغول بماند؟ ـ چه کسانی قادرند به باطن نعمات فکر کنند؟ و چه کسانی نمی‌توانند روی چنین افکاری متمرکز شوند؟ منبع پادکست : جلسه ۶ کارگاه تفکر عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
05 Be Vaghte Shaam (1403-08-11) Masjed Shahid Beheshti.mp3
31.99M
🔈 🔰 فصل سوم؛ قبیله سلمان، جلسه پنجم 📌 رستاخیز قبیله سلمان؛ آیات آخرالزمانی و پیشتازی ایرانیان [03:25] * از چنگال برتری تا نیاز به یاری؛ مسیر تحول جایگاه عرب و عجم در روایات اسلامی [04:25] * سلفی با بیگانگان، نشانه‌ای از وابستگی؟ بینش قرآن در مواجهه با دنیا [06:38] * ارتداد سیاسی یا گرایش قلبی؟ وابستگی به بیگانه، مسأله‌ای فراجناحی [10:32] * عاقبت دل‌سپردن به غیر اهل‌بیت [18:20] * از دلبستگی پنهان تا نفاق آشکار؛ وقتی شیفتگی به ظواهر دل را می‌لغزاند [20:50] * ولایت مؤمنین، ولایت خداست؛ شفاعتی که خطاکاران شیعه را رها نمی‌کند [23:27] * انتقاد مسئولانه یا حمله‌ نفرت‌پراکن [29:12] * نرمش قهرمانانه؛ نزدیکی به دشمن با هدف کلاه گذاشتن بر سر او [33:10] * آیت‌الله بهجت و نقد سیاست امروز؛ چرا به جای جزیه گرفتن، جزیه می‌دهیم؟ [38:25] * و دیپلماسی پیروز؛ پایان جنگ یمن، تلخ برای نوکران آمریکا [43:30] * ؛ از بوسه بر دست رزمنده افغان تا عشق به خانواده شهدا [48:42] * پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین؛ این‌ها شیعیان تو هستند، تنها به عشق گرد هم آمده‌اند [53:00] * هفتاد هزار شهید؛ پیش‌بینی امیرالمؤمنین از آینده‌ای خونین در و [55:55] * سی سال درد و عشق؛ جانبازی که امام زمان به عیادتش می‌آید [01:05:20] * اشک‌های بی‌پایان حضرت زهرا برای امام حسین؛ تضرعی که اهل عرش را به لرزه می‌اندازد [01:09:20] 📆 ۱۴۰۳/۰۸/۱۱ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🚨 رسانه‌های عبری: تصاویری از دیدار صبح امروز دانشجویان ایرانی با رهبر ایران به منتشر کردند و یک موضوع حسابی آنها را آتش زده است. ❇️ رسانه های عبری گفتند : که در جلسه امروز دیدار دانشجویان ایرانی با رهبر انقلاب، دانشجویان یک حرکت دست یا یک علامت خاص را نشان دادند که این همان علامتی بود که ک شهید سید حسن نصرالله در سخنرانی خود پس از ترور شهید سلیمانی در ژانویه 2020 نشان داده بود و بعد از  آن بود که تعداد زیادی از سربازان آمریکایی در خاورمیانه کشته شدند 👌 عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🖤شادی روح شهید مظلوم مدافع امنیت روح الله عجمیان صلواتی هدیه کنیم. 🇮🇷۱۲ آبان سالروز شهادت شهید عجمیان ✍ ببینیم آقای پزشکیان برای سالگرد شهادتش پیامی ، دیداری با خانواده شهید یا برنامه ای دارد⁉️ گمان نیکم فلانی 😡 🪧 🪧 عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🚨از آیفون فاصله بگیرید!!🚨 آیفون امریکایی، همدست اسرائیل 💥🔥خطر انفجار آیفون ها و اتفاقی مشابه لبنان در ایران 🔴رسانه آلمانی: آزادسازی ریجستر آیفون در ایران میتواند به اسرائیل برای انجام اقدام مشابه با انفجار پیجرها کمک کند‼️ عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✅ ترور سازمان یافته فرهنگی در محوطه دانشگاه در آستانه ۱۳ آبان/ رو شدن زود هنگام دست مخالفان قانونمندی فضای فرهنگی کشور یکی از دانشجویان دختر دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات تهران در محوطه دانشگاه برهنه شد! و ویدیوی این صحنه به صورت هماهنگ شده ای به رسانه های ضد انقلاب با عنوان اعتراض به گشت ارشاد!! رسید. این اقدام ناشیانه که در واقع ترور ساحت فرهنگی و علمی دانشگاه است، عملا رو شدن زود هنگام دست جریان مخالفت با قانونمندی فضای فرهنگی کشور و نشان دادن پرده ای از پلان پایانی جریان کشف حجاب در کشور است که در صورت غفلت از آن خیلی زود می تواند به هرزگی و برهنگی و نهایتا سقوط فرهنگی بیانجامد. 😡 دستاویز قرار دادن اظهارات برخی مسئولین در مخالفت بی منطق و بی مبنا با حاکمیت قانون و تایید مطلق همه رفتارها و کنش ها به اعتبار دانشجو بودن! مسیر اقدامات سازمان یافته اینچنینی برای طراحی و صحنه سازی علیه امنیت روانی جامعه را تسهیل می کند. 👈 با توجه به تشدید اقدامات جریان رسانه ای صهیونیسم طی دو سال اخیر علیه کشور، به نظر می رسد این رفتار هنجار شکنانه که به صورت هدفمند نیز تصویر برداری شده، در آستانه ۱۳ آبان با هدف به حاشیه بردن فضای ضد استکباری و ضد صهیونیستی دانشگاه ها طی امروز و فردا انجام شده است. 👌 موج محکومیت رفتار غیر انسانی این دانشجو نما در میان دانشجویان و اساتید شکل گرفته است. 🪧 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✅ ترور سازمان یافته فرهنگی در محوطه دانشگاه در آستانه ۱۳ آبان/ رو شدن زود هنگام دست مخالفان قانونمند
. 😡 یه زمانی ، یه نادانی ، از سر جهالت یا عداوت برگشت و گفت : « دانشجو نمی‌تواند آدم بدی باشد » 👌 حالا باید عکس این داشگوه را محکم تو صورتش بزنیم البته ممکنه از نظر او ، این کار هم بد نباشه 🪧 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢یوم‌الله ۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی ایران به عنوان روزی مهم و نمادین شناخته می‌شود. 🔷این روز به سه رویداد تاریخی مهم اشاره دارد که هر کدام به نوعی در شکل‌گیری و تثبیت انقلاب اسلامی نقش داشته‌اند. 🔻1. (ره) به ترکیه در سال ۱۳۴۳: در این روز، امام خمینی به دلیل مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون که به آمریکایی‌ها در ایران مصونیت قضایی می‌داد، به ترکیه تبعید شد. این اقدام رژیم پهلوی باعث افزایش نارضایتی عمومی و تقویت جنبش انقلابی شد. 🔻2. در سال ۱۳۵۷: در ۱۳ آبان ۱۳۵۷، دانش‌آموزان و دانشجویان در اعتراض به رژیم پهلوی در دانشگاه تهران تجمع کردند. نیروهای امنیتی به این تجمع حمله کرده و تعدادی از دانش‌آموزان را به شهادت رساندند. این واقعه به عنوان یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی شناخته می‌شود. 🔻3. در سال ۱۳۵۸: در این روز، دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا در تهران را تسخیر کردند. این اقدام به عنوان اعتراض به سیاست‌های آمریکا در قبال ایران و حمایت از رژیم پهلوی صورت گرفت و به بحران گروگان‌گیری منجر شد که ۴۴۴ روز به طول انجامید. 🛎یوم‌الله ۱۳ آبان به عنوان نمادی از مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و استکبار جهانی در تاریخ ایران ثبت شده و هر ساله با برگزاری مراسم و راهپیمایی‌های مختلف گرامی داشته می‌شود. 🪧 🪧 عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ نوکرِ حضرتیِ شاهم و مهمان حرم راهم افتاده دوباره به خیابان حرم وسعت ملک تو از عرش ، فراتر رفته عرشیان تازه رسیدند ، به پایان حرم خوب تکثیر شدم تا که به چشمت آیم روی هر تکه‌ای از آیِنه‌بندانِ حرم تا گدای تو شدم زندگی‌ام تامین شد لقبم هست «گداپیشهٔ اعیان حرم» من کجا و تو کجا ؛ کاش مرا بنویسی مورِ دانه‌کشِ دربارِ سلیمان حرم 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
دلم گرفتہ ز دوران چرا نمے‌آیی امان ز غصہ هجران چرا نمے‌آیی دلم ز غیبتت آقا ڪویر خشڪے شد ڪجایـے ابر بهاران چرا نمے‌آیی ... به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️