📣 اۍ ڪاش
خونه هامون
یه خروج اضطراری داشت
که دَرِش باز میشد به بینالحرمین..💔
#خسته_ایم_ارباب
#بطلب_مارو😔😔
#حسینجانم♥️
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#سلام_امام_زمانم 😍✋
اگرچه فیض وصلت را بجویم
نمی دانم تو را دیدم چه گویم
جفا کردم وفا بسیار کردی
خطا کردم تو دادی آبرویم
الهی هر کجا منزل نمودی
نگاه لطف تو باشد به سویم
#امام_زمان عج
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
از عشق تو رهبرا نمردن ظلم است
در گوشه خانه جان سپردن ظلم است
مـن مـــقلـــد "فاطــــمه زهـــرایــم"
در راه تو یک سیلی نخوردن ظلم است
#سربازتیم_آقا_جان
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر سادات منو دعا کن
روز قیامت منو جدا کن
عقدهای دارم میون سینه
قسمت مارو کرببلا کن
#ایام_فاطمیه🏴
#محمدیاسین_عاملی_زاده🎙
#کلیپ| #ریلز | #استوری📲
#ایران
#وعده_صادق
#امام_زمان عج
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 من میخوام نزدیکترین فرد به حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشم!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۶ از مبحث مقام عرشی حضرت زهرا سلام الله علیها
#ایران
#وعده_صادق
#امام_زمان عج
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ سرباز ویژهی حضرت زهرا سلاماللهعلیها باش!
#استوری | #استاد_شجاعی
منبع : جلسه ۶ از مبحث مقام عرشی حضرت زهرا سلام الله علیها
#ایران
#وعده_صادق
#امام_زمان عج
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۲۹ روز ها از پی هم میگذشتند و حورا باز
🌸✨🌸✨
✨🌸✨
🌸✨
✨
🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء)
✨قسمت ۳۰
"مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هردم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارائی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
دگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
بر افشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین دو سر گردان بیحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت"
حورا به روبرویش خیره شد و لبخندی زد.
_خب حالا معنیش چی میشه خاله؟
حورا با لبخند خواند:
_انسانی صبور و با حوصله هستی و برای رسیدن به مقصود آهسته و پیوسته پیش میروی و این یکی از بهترین محاسن توست. گرچه همت والای تو شایسته تحسین است اما بدان وقتی مسیر حرکت به سوی هدف را مشخص کردی باید از انجام کارهای بیحاصل که تنها وقت را تلف میکند بپرهیزی و به واجبات بپردازی.
_خب دیگه جوابتم گفت این فاله.
_ممنون عزیزم. من باید برم کاری نداری؟
پسرک خندید و آدامس کوچکی به دست حورا داد.
_اینم مال شما خاله جون.
حورا پول فال را حساب کرد و با خداحافظی از پسرک دور شد...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #حورا
✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌸🍃🌸.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌸.🍃🌸═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۳۰ "مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خر
🌸✨🌸✨
✨🌸✨
🌸✨
✨
🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء)
✨قسمت ۳۱
و حورا تنها چیزی که میخواست،خلاص یافتن از آن وضعیت بود..زندگی در خانه داییاش برایش حکم زندان را داشت.
وقتی به خانه رسید، با مهرزاد روبرو شد و به سلام کوچکی اکتفا کرد و رفت داخل خانه.
_حورا خانم؟کارتون دارم.
حورا بدون آنکه برگردد، آرام گفت:
_مامانتون میبینه ناراحت میشه. بزارین اینجوری...
_مامان نیست.
حورا چرخید سمت مهرزاد و سرش را پایین انداخت.
_حورا خانم میشه انقدر از من خجالت نکشین و سرتون پایین نباشه؟
_خجالت نیست...
_آره میدونم حیاست. اما من صحبت خیلی جدی دارم.
_چی؟ بفرمایید.
مهرزاد بیقرار بود و نمیدانست این مسئله را چگونه مطرح کند.دوست نداشت حورا جا بخورد یا جواب منفی بدهد. برای همین با مقدمه چینی، گفت:
_حورا خانم شما خیلی دختر پاک و مهربونی هستین. تو این خونه هم سختی زیاد کشیدین هممون میدونیم.راه چاره رهایی یافتنتون از این خونه هم فقط..فقط ازدواجه.!
حورا با تعجب لحظهای به مهرزاد خیره شد.
تا به حال او را از نزدیک ندیده بود..موهای قهوهای مجعد، چشمان میشی رنگ و بینی و لب هایی مردانه. اما بدون ریش و سیبیل.
حورا، لبش را به دندان گرفت و سرش را باز هم پایین انداخت.
_برای اولین بار نگاهم کردی اما...
کمی به صورتش دستی کشید و سپس گفت:
_بیخیال.. خلاصه که با ازدواج کردن راحت میشی.
_خب؟
_سعیدی هم که آدم نبود.. ببین حورا بزار راحت باشم خیلی سخته جلو تو حرف زدن.
حورا عقب تر رفت و گفت:
_بفرمایین.
_حورا من اون حرفی که چند سال پیش بهت زدم دروغ و هوس نبود. حقیقتی محض بود که هنوزم پابرجاست. ازت میخوام بهم اعتماد کنی.
حورا کمی جا خورده بود اما گفت:
_چ..چی؟
_اعتماد کن حورا. من تو رو از این خونه میبرم. مطمئن باش و بهم اعتماد کن تا ببینی چطور همه چی رو درست میکنم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #حورا
✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌸🍃🌸.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════🌸.🍃🌸═╝