eitaa logo
❤عشـــق مـن مهــــدی❤
1هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
8.9هزار ویدیو
104 فایل
🔸مهـــــدویت 🔸اخــبارظهــــور و منطقه 🔸حدیث واخلاق 🔸️خانواده مهدوی کپی از کانال ازاد است اقا تنهاست. حرفی اگر بود👇 https://harfeto.timefriend.net/17283860346838 ارتباط با مدیر @Yamahdibeia تبادل نداریم👌
مشاهده در ایتا
دانلود
⃣2⃣ ? ايستگاه 8 پنجمين پيامبرى كه از او سخن به ميان مى آيد عيسى(ع)است: "تو او را بدون پدر متولّد كردى و به او معجزات عطا كردى و با روح القُدُس ياريش نمودى". مادر عيسى(ع)، مريم(س)بود. او دخترى بود كه در بيت المقدس عبادت مى كرد. تو جبرئيل را به سوى او فرستادى، جبرئيل به شكل انسانى زيبا بر مريم(س) ظاهر شد. مريم(س) دخترى پاكدامن بود، او وقتى ديد مردى به خلوتگاه او راه پيدا كرده است به وحشت افتاد و گفت: "من از شرّ تو به خداى مهربان پناه مى برم". جبرئيل به او خبر داد كه از طرف تو آمده است تا به او فرزندى عطا كند. مريم(س)گفت: "چگونه براى من فرزندى باشد در صورتى كه هيچ مردى با من تماس نگرفته است؟". جبرئيل گفت: "فرمان خداى تو چنين است". سپس جبرئيل در آستين مريم(س)دميد و او حامله شد. مدتى گذشت، موقع وضع حمل او فرا رسيد، او از شهر خارج شد و آرام آرام به سوى بيابان رفت و به درخت خرماى خشكيده اى پناه برد و فرزندش را به دنيا آورد. او در اوج نگرانى بود. در همين فكرها بود كه صدايى به گوشش رسيد: "غمگين مباش". آن صداى فرزندش عيسى(ع)بود، تو او را به قدرت خود به سخن آوردى تا به مادرش آرامش را هديه كند، عيسى(ع)با مادر چنين گفت: "غمگين مباش". مريم(س)با شنيدن اين سخنان آرام شد. وقتى او به شهر بازگشت مردم ديدند كه او نوزادى را در آغوش گرفته است، همه با تعجّب به او نگاه كردند، آنان جلو آمدند و از او سؤال كردند كه اين كودك را از كجا آورده اى؟ او پاسخى نداد، ناگهان عيسى(ع)به سخن آمد و چنين گفت: "من بنده خدا هستم! خدا به من كتاب آسمانى و مقام نبوّت عطا كرده است، من پيامبر خدا هستم... خدا از من خواسته است كه تا زنده ام، نماز بر پا دارم و زكات بدهم و به مادرم مهربانى كنم...". همه از شنيدن سخن عيسى(ع)تعجّب كردند، آنان فهميدند كه معجزه بزرگى روى داده است. اين سخن، چقدر زيبا، كوتاه و پر معنا بود... تو به عيسى(ع)معجزاتى دادى تا مردم بدانند او فرستاده توست، او را بر انجام امورى قادر ساختى كه يك انسان معمولى هرگز نمى تواند انجام دهد. از عيسى(ع)خواستى تا به مردم چنين بگويد: "اى مردم! من از جانب پروردگار براى شما معجزه اى آورده ام، من از گِل براى شما چيزى شبيه پرنده مى سازم، آنگاه در آن مى دمم، به اذن خدا آن گِل، پرنده اى مى شود. نابينايان و بيماران شفا مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم...". ❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃 @zohornzdikhst
⃣5⃣ ? ايستگاه 33 على(ع)هرگز از ميدان جنگ نمى هراسيد، وقتى انحراف ها را در جامعه ديد، تصميم به اصلاح آن گرفت و از هيچ كس و هيچ چيز پروايى نداشت. او در زمان پيامبر در راه خدا جهاد كرده بود و پهلوانان عرب را شكست داده بود، در جنگ "بَدر" و "خَيبر" و "حُنَين" و ديگر جنگ ها، شمشير او بود كه باعث پيروزى اسلام شده بود. تاريخ اين رشادت هاى على(ع)را از ياد نمى برد، منافقان كينه او را به دل داشتند، زيرا بستگان آن منافقان در سپاه كفر بودند و به جنگ اسلام آمده بودند و با شمشير على(ع)كشته شده بودند. وقتى على(ع)حكومت را به دست گرفت، منافقان به جنگ او آمدند، او هم با شجاعت به پيكار با آنان پرداخت. حكومت او كمتر از پنج سال طول كشيد امّا در اين مدّت سه جنگ پيش آمد: 1 - جنگ جمل طلحه و زبير با على(ع)بيعت كردند امّا بيعت خود را شكستند. آنان همراه با عايشه (همسر پيامبر) سپاهى را تشكيل دادند و به سوى بصره حركت كردند و در آنجا فتنه اى بزرگ بر پا كردند و خون بى گناهان را ريختند. اينجا بود كه على(ع)همراه با لشكر خود از مدينه به آنجا رفت و با آنان جنگيد و فتنه آنان را خاموش كرد. 2 - جنگ صفّين معاويه در زمان عثمان بر شام (سوريه) حكومت مى كرد، وقتى مردم با على(ع)بيعت كردند او از معاويه خواست تا از حكومت شام كناره گيرى كند، امّا معاويه قبول نكرد و به على(ع)اعلام جنگ كرد. معاويه با سپاهى براى جنگ حركت كرد، على(ع)هم (كه به كوفه هجرت كرده بود)، لشكر خود را حركت داد و آنان در منطقه اى به نام "صفين" به يكديگر رسيدند و در آنجا جنگ آغاز شد. در مراحل اوليّه جنگ، پيروزى با لشكر على(ع)بود، امّا معاويه (به پيشنهاد عمروعاص) دستور داد تا قرآن ها را بر سر نيزه ها كنند و اين گونه بود كه گروهى از ياران على(ع)فريب خوردند و جنگ را متوقّف كردند. قرار شد ميان لشكر كوفه و سپاه شام، دو نفر حكم كنند و ماجرا به "حكميّت" پايان پذيرد و آن دو نفر بنشينند و حكم كنند كه حق با على(ع)است يا حق با معاويه. على(ع)مى خواست يكى از ياران زيرك خود را براى حكميّت انتخاب كند، ولى مردم كوفه سخن او را نپذيرفتند و شخص ساده لوحى را براى اين كار معيّن كردند. آن شخص ساده لوح هم فريب خورد و نتيجه آن شد كه معاويه به عنوان خليفه معرّفى شد. 3 - جنگ نهروان گروهى از لشكريان على(ع)وقتى از نتيجه حكميّت باخبر شدند بسيار خشمناك شدند و گفتند: "قبول حكميّت يك گناه بزرگ بود، بايد از آن توبه كنيم"، آنان به على(ع)گفتند: "تو هم كافر شده اى و بايد توبه كنى". هر چقدر على(ع)با آنان سخن گفت، آنان نپذيرفتند و راه خود را جدا كردند و "خوارج" نام گرفتند. خوارج اهل نماز و قرآن بودند، امّا معرفت و شناخت كافى نداشتند. سرانجام كار آنان به جايى رسيد كه دست به فتنه زدند و راه ها را مى بستند و به مردم حمله مى كردند و آنها را مى كشتند و در سرزمينى به نام "نَهروان" جمع شدند. على(ع)با لشكر خود به جنگ آنان رفت و اين فتنه را خاموش كرد. ❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 @zohornzdikhst
⃣7⃣ ? ايستگاه 62 جانم فداى تو كه در پشت پرده غيبت هستى ولى از ما دور نيستى! تو به ظاهر از ما دورى ولى از ما جدا نيستى! تو در ميان ما هستى و از حال ما باخبرى! جانم فداى تو كه منتهاى آرزوى قلب مشتاقان مى باشى، تو آرزوى كسانى هستى كه مشتاق تو هستند و وقتى تو را ياد كنند، ناله سر مى دهند و از جدايى تو اشك مى ريزند. كسى كه تو را امام خود مى داند، هرگز تو را از ياد نمى برد. تو همان موعود زنده هستى، همين الآن در كنار ما و در ميان ما هستى، تو از ما جدا نيستى. اين انسان ها هستند كه نعمت امامت را كفران كردند و خود را از نعمت حضور تو محروم كردند، هر زمان كه اين كفران نعمت از بين برود، تو آشكار خواهى شد. اشكال از طرف ما مى باشد، ما خود، مانع حضور تو شده ايم، بايد برخيزيم و اين مانع ها را برطرف سازيم. ❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 @zohornzdikhst